دانلود کتاب های دینی

بایگانی
۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۷:۳۵
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی

حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خوشا به حال آن کسى که عمرش طولانى گردد و کارهایش به نیکى بگذرد، و سرانجامش نیکو باشد و خداوند از وى راضى گردد، و واى بر آن کسى که زندگانیش بطول انجامد و کارهایش بد باشد و پایان کارش بخوبى نیانجامد و خداوند را بر خود خشمگین کند.

حضرت باقر علیه السلام فرمودند: خداوند به حضرت رسول صلى الله علیه و آله‏

وحى فرستاد و فرمود: من از چهار خصلت که در جعفر بن ابى طالب هست راضى هستم و او را تقدیر میکنم، حضرت رسول جعفر را احضار فرمودند و او را از جریان مطلع کردند.

جعفر عرض کرد: اگر خداوند تو را از خصال من خبر نداده بودند من هم شما را مطلع نمیکردم، یا رسول الله من هرگز شراب ننوشیدم زیرا میدانستم اگر شراب بنوشم عقلم زائل میگردد، و هرگز دروغ نگفتم زیرا میدانستم دروغ مردانگى را در آدمى میکاهد، و در بستر زنا قدم نگذاشتم زیرا میدانستم اگر این کار را بکنم، پاداش آن را در باره خود خواهم دید، و بت نپرستیدم زیرا میدانستم که از این عمل ضرر و نفعى براى من نیست.

در این هنگام حضرت رسول صلى الله علیه و آله دست مبارک خود را روى شانه او گذاشت و فرمود: چه قدر شایسته است که خداوند به تو دو بال عطاء کند که با فرشتگان در بهشت با آن دو بال پرواز کنى.

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالى میفرماید: اى بندگان من همه شما گمراه هستید مگر آن کسانى را که هدایت کرده باشم، و همه شما فقیر هستید مگر آن‏هائى را که بى‏نیاز کرده باشم، همه شما گناه کار هستید مگر آن‏هائى را که من نگهدارى کرده باشم.

در روایت سکونى از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که آن جناب فرمود: هر روزى که بر فرزند آدم میگذرد آن روز میگوید:

اى فرزند آدم من روزى جدید هستم که بر تو طالع شده‏ام و بر اعمال تو گواهى میدهم، پس امروز سخن حق بگو و کارهاى نیک انجام بده تا در روز قیامت بنفع تو گواهى دهم و بدان که مرا هرگز نخواهى دید.

در روایت مسعده آمده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: مؤمن را بر مؤمن هفت حق است که از خداوند واجب شده است: نخست‏

در ظاهر او را احترام کند، و در دل خود او را دوست دارد، و با مال و ثروت خود او را مساعدت کند و مواسات داشته باشد، و غیبت او را نکند. و هر گاه مریض شد از وى عیادت کند، و هر گاه درگذشت از وى مشایعت نماید، و بعد از مرگ در باره او بحق سخن گوید.

عبد الله بن وهب از حضرت صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود:

براى مؤمن به همین اندازه بس است که خداوند او را یارى میکند و او مینگرد که دشمنانش در معصیت خداوند روزگار میگذرانند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: روز قیامت خداوند همه مردم را در یک بیابان هموار جمع میکند، و ترازوهاى عدل و داد را میگذارد، در این هنگام خون شهیدان را بامداد دانشمندان هم وزن میکنند، و مداد علماء بر خون شهیدان سنگینى میکند.

و نیز حضرت از پدرانش از على علیه السلام روایت کرده که فرمود:

به آن چه که امید ندارى امیدوار باش تا به چیزى که امیدوار آن هستى، موسى بن عمران علیه السلام از نزد اهلش بیرون شد تا براى آنها آتش فراهم سازد، در اثر این کار خداوند با او سخن گفت و به عنوان پیامبرى به نزد اهلش برگشت، و ملکه سبا از خانه‏اش بیرون شد و در نتیجه در دست سلیمان علیه السلام مسلمان شد، و جادوگران فرعون براى عزت و غلبه فرعون دست بکار شدند و لیکن سرانجام از او دست برداشتند و مؤمن شدند.

ابن عباس از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم روایت میکند که فرمود:

بزرگان امت من حاملین قرآن هستند و هم چنین کسانى که شبها را بیدار میگذرانند و به عبادت خداوند میپردازند، جبرئیل بر حضرت رسول فرود آمد و حضرت فرمود: اى جبرئیل مرا موعظه کن. گفت: اى رسول خدا هر چه میتوانى زندگى کن و لیکن بدان که پایان زندگى‏

مرگ است و هر کسى را میخواهى دوست بدار و لیکن بدان که با او مفارقت خواهى کرد، هر کارى میل دارى انجام بده و بدان که آن عمل را درک خواهید کرد، شرف مؤمن نماز او در شب است، و عزت او دست کشیدن از آزار و اذیت مردم میباشد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: که على علیه السلام میفرمود: هیچ گرفتارى اگر چه گرفتاریش بزرگ باشد شایسته دعا نیست از آن شخص سالمى که از ابتلاء و گرفتارى آسایش ندارد.

و نیز آن حضرت از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: هر کس دوست دارد از آنچه که در دست مردم است بى‏نیاز باشد باید از آنچه که در نزد خداوند است اطمینان داشته باشد به آنچه که در دست اوست.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: آیا شما را به بدتر از این خبر ندهم؟

عرض کردند: چرا یا رسول الله، فرمود: آن کسى که عذر اشخاص را نپذیرد و از لغزش آنان در نگذرد، سپس فرمود: به بدتر از این شما را خبر دهم، عرض کردند: خبر دهید.

فرمود: کسى که مردم از شر او آسایش ندارند و از وى انتظار خیرى نیست، عیسى بن مریم علیهما السلام به بنى اسرائیل فرمود: اى بنى- اسرائیل حکمت را به نادانان نیاموزید که در نتیجه به حکمت ستم کرده باشید، و از اهلش دریغ نکنید که در اثر عدم تعلیم به آنها ستم کنید، به ظالم در ظلمش کمک نکنید که فضیلت خود را باطل سازید، کارها از سه مورد خارج نیست: کارى که پایان آن سعادت است دنبال او را بگیرید، و کارى که پایان آن گمراهى است از آن دورى کنید و کارى که مورد اختلاف و نزاع است آن را هم واگذارید به خداوند

فضیل ابن یسار از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که آن جناب‏

فرمود: هر کس قصد و نیتش قوى و نیرومند باشد بدنش ضعیف نمیگردد.

و حضرت صادق فرمود: هر کس در هنگام میل و رغبت به یک چیز و یا ترس از چیزى خود را از شهوت و غضب نگهدارد و به آن چه خداوند به او ارزانى داشته است راضى باشد پروردگار بدن او را بر آتش جهنم حرام میکند.

از حضرت صادق علیه السلام از «زاهد» سؤال شد، فرمود: زاهد کسى است که حلال دنیا را به خواطر حساب روز قیامت ترک کند و از حرام دنیا نیز به جهت عذاب روز رستاخیز دست بدارد.

امام صادق سلام الله علیه فرمود: افراد بخیل باید براى مردم آرزوى مال و ثروت داشته باشند، زیرا اگر مردم مال‏دار شدند و بى‏نیاز گردیدند دست از اموال مردم میکشند، و نیز مردمان تبه‏کار باید همواره‏

براى مردم آرزوى صلاح و پاکى داشته باشند، زیرا هر گاه مردم به طرف صلاح روى آوردند از پى‏گیرى در عیوب آنان خود دارى خواهند کرد.

و نیز مردمان سفیه و نادان باید براى مردم آرزوى حلم و بردبارى داشته باشند که تا از سفاهت آنان درگذرند، و لیکن نتیجه چنین شده که بخیلان آرزو دارند مردم همه فقیر گردند، و تبه‏کاران همواره در آرزوى عیب‏جوئى از مردم هستند و سفیهان نیز آرزو دارند مردم مانند آنان سفیه باشند، و حال اینکه فقر انسان را وادار به بخل میکند، و تباهى آدمى را وامیدارد که عیب‏جوئى را پیشه خود سازد، و آدم نادان و سفیه نیز به گناه بیفتد.

ابو هاشم جعفرى گوید: در یک تنگنائى گرفتار شدم و خدمت حضرت هادى علیه السلام رسیدم و اذن ورود خواستم، اجازه ورود داده شد،

هنگامى که وارد شدم و نشستم، فرمود: اى ابا هاشم کدام یک از نعم خداوند را میتوانى سپاس گوئى؟ ابو هاشم گوید: زبانم بند آمد و ندانستم چه بگویم.

حضرت خود آغاز سخن کرد و فرمود: خداوند به تو ایمان را ارزانى داشت و بدن تو را بر آتش حرام کرد و به تو عافیت روزى کرد از خداوند بترسید که سخت‏گیر است.

امام صادق علیه السلام روایت کرده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

خداوند متعال میفرماید: هر بنده که از من اطاعت کند او را به غیر خود واگذار نمیکنم، و هر بنده که مرا معصیت کند او را به خودش واگذار میکنم و باکى هم ندارم وى به هر جا میخواهد برود و هلاک گردد.

حضرت باقر علیه السلام فرمود: هر کس ظاهرش از باطنش بهتر باشد میزان گناهان او سبک خواهد شد، حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند میفرماید: هر کس از بندگانى که مرا میشناسد نافرمانى مرا انجام دهد

مسلط خواهم کرد بر او یکى از بندگانى که مرا نمیشناسد.

حضرت صادق علیه السلام به اسحاق بن عمار فرمود اى اسحاق با منافق به زبانت مدارا کن و لیکن با مؤمن از روى صمیمیت رفتار نما، و اگر با یهودى هم مجالست کردى با وى به خوبى رفتار کن، حضرت صادق علیه السلام فرمود: به حسین بن على علیهما السلام گفته شد: اى فرزند رسول خدا چگونه صبح کردى؟ فرمود: صبح کردم در حالى که خداوندى بالاى سر خود دارم و آتشى در جلو، و مرگى که مرا بطرف خود میخواند، نیکیها مرا فرا گرفته و من مرهون اعمال خود هستم.

آن چه را دوست دارم نمیتوانم بدست آورم، و آنچه را که مکروه دارم قدرت ندارم از خود دفع کنم، کارها دست دیگرى است، اگر بخواهد عذاب میکند و اگر بخواهد عفو مینماید، پس با این حال کدام فقیر از من فقیرتر است!؟

حضرت صادق سلام الله علیه فرمود: بین سلمان فارسى و مردى نزاعى روى داد، آن مرد به سلمان گفت: تو که هستى و چه قدرتى دارى سلمان گفت: اما اول زندگى من و تو یک نطفه بیش نیست، در پایان زندگى هم مردارى گندیده خواهیم بود، روز قیامت که ترازوها نصب گردند هر کس اعمال خیرش سنگین شد او بزرگوار است، و هر کس کارهاى شرش سنگین گردید او پست خواهد شد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: ما در مورد این مردم به گرفتارى بزرگى دچار هستیم، اگر آن‏ها را بطرف خود دعوت کنیم نمیپذیرند، و اگر آنها را به حال خود واگذاریم در جاى دیگرى راه هدایت براى آنها نیست.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: تمام نیکیها در سه چیز جمع شده است: نگریستن، سکوت، و سخن، هر نگریستن که در آن پند و عبرت نباشد در آن فائده نیست، هر سخنى که در آن یاد خدا نباشد لهو است، و هر سکوتى که در آن اندیشه نباشد غفلت است، پس خوشا به حال آنهائى که نظرشان از روى عبرت و سکوتشان موجب فکر و اندیشه و سخنانشان ذکر خدا باشد و به گناهانى که از وى سرزده گریه کند و مردم از وى در امان باشند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند براى آدم وحى فرستاد و فرمود: اى آدم من همه نیکیها را در چهار کلمه براى تو جمع کردم، یکى از اینها را براى خود و دومى را براى تو و سوم را بین خود و تو و چهارم را بین تو و مردم قرار دادم، اما آنکه مخصوص خود قرار دادم آن است فقط مرا پرستش کنى و براى من شریک نیاورى.

و اما آنکه به خودت مربوط است و آن این است که بعمل تو پاداش‏

خواهم داد، و اما آن چه بین تو و من است آن است که تو دعا کنى و از من بخواهى و من هم اجابت مى‏کنم، و اما آنچه بین تو و مردم میباشد آن است که براى مردم به پسندى آن چه را براى خود میپسندى.

امام صادق علیه السلام فرمود: عافیت یک نعمتى است پنهان هر گاه در جامعه یافت گردد فراموش مى‏شود، و هر گاه از بین برود مردم یاد آن را مى‏کنند.

حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود، دو کلمه نادر را بپذیرید و در دل خود جاى دهید، سخن حکمت آمیز از مرد سفیه و نادان این سخن را بپذیرد و بکار بندید، و اگر از حکیمى سخن ناصواب و سفیهانه شنیدید از آن درگذرید.

حضرت باقر سلام الله علیه از پدرش و او از امام حسین علیه السلام روایت‏

کرده که امیر المؤمنین سلام الله علیه در ضمن خطبه فرمود: اى مردم شرافتى بالاتر از اسلام، و عزتى بالاتر از تقوى و پرهیزگارى، و پناهگاهى استوارتر از ورع، و شفیعى رستگارتر از توبه و انابه، گنجى سودمندتر از علم و دانش و فضیلت نیست.

عزتى بالاتر از بردبارى، و حسبى بهتر از ادب، و مشقتى سخت‏تر از غضب و تند خوئى، و زیبائى بیشتر از عقل، و بدى بدتر از دروغ، و نگهدارى نگهدارنده‏تر از سکوت، و لباسى زیباتر از عافیت، و غائبى نزدیک‏تر از مرگ نیست.

اى مردم هر کسى که در روى زمین راه میرود در درون زمین جاى خواهد گرفت، گردش شب و روز با سرعت و شتاب طومار زندگى انسان را درهم مى‏پیچد، هر صاحب حیاتى در روى زمین نیروئى دارد، و هر موجود زنده‏اى خوراکى براى آن مهیا شده است، و تو اى بشر خوراک مرگ هستى، و اگر آدمى از سپرى شدن ایام زندگى درس عبرت میگرفت‏

از آماده شدن براى مرگ غفلت نمیکرد، هیچ ثروتمندى بوسیله مال خود از مرگ رهائى پیدا نمیکند، و نه فقیرى به خواطر فقرش.

اى مردم هر کس از خداوند بترسد دست از ظلم و ستم برمیدارد، و هر کس در سخن، گفتن مراعات نکند سرانجام به فحش و هذیان خواهد کشید، و هر کس خیر را از شر و بد را از خوب تشخیص ندهد مانند چهار پایان است، مصیبت‏هاى دنیا در برابر فقر و تهیدستى روز قیامت بسیار حقیر است و چه اندازه مردم از واقعیات بى‏اطلاع میباشند.

شما اى مردم از کثرت گناه و نافرمانى خود را به ناآشنائى زده‏اید، و از راه خدا و حقیقت خود را دور ساخته‏اید، آسایش همواره با رنج و محنت، و سختى و مشقت با نعمت و فراخ زندگى قرین است و آدمى هرگز در یک حال نخواهد ماند، شریکه دنبالش بهشت جاوید باشد آن‏

در حقیقت شر نیست، و خیرى که پایان آن دوزخ باشد آن خیر حقیقى و واقعى نخواهد بود، هر نعمتى در برابر بهشت حقیر، و هر بلائى غیر از جهنم عافیت است.

حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: بر امت خود از سه چیز بیم دارم، گمراهى بعد از هدایت، و فتنه‏هاى گمراه‏کننده، آلودگى شکم و دامن حضرت خاتم النبین صلى الله علیه و آله از نزد جماعتى که سنگى را حمل میکردند عبور فرمودند، پرسیدند این چه کارى است که انجام میدهید؟ و چه چیز شما را وادار به این کار کرده است؟، گفتند: میخواهیم بدانیم کدام یک از ما زورش بیشتر است؟!.

حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا میل دارید بگویم کدام یک از شما زورش بیشتر و نیرویش افزون‏تر است؟ عرض کردند: بفرمائید، فرمود: نیرومندترین شما آن کسى است که هر گاه خوشحالى برایش پیش آمد، این خوشحالى او را در گناه داخل نکند و بطرف باطل نکشاند، و هر گاه‏

به خشم آمد این خشم و غضب او را از حق باز نگرداند، و هر گاه قدرتى پیدا کرد از مال دیگران بذل و بخشش نکند.

ابو ولاد حناط گوید: از حضرت صادق سلام الله علیه از قول خداوند متعال «و بالوالدین إحسانا» پرسیدم که مقصود از این احسان چیست؟ فرمود: مقصود از احسان این است که با آنها به نیکى معاشرت کنى، و آنها نیازمند نباشند که از تو سؤالى کنند و تو خود باید قبل از سؤال آنان از امور آنها با خبر باشى.

و اگر پدر و مادر مستغنى باشند باز هم طبق آیه شریفه باید از آنچه که دوست دارى در باره آنها انفاق کنى سپس فرمودند: اگر پدر و مادر در سنین پیرى بودند باید از آنها به نیکى، سرپرستى کنى، و اگر روزى موجبات ناراحتى تو را فراهم کردند باید آنها را از خود نرنجانى‏

و کلمه‏اى که باعث ناراحتى آنها باشد بر زبان جارى نسازى.

باید همواره با والدین خود با آرامى و نرمى سخن بگوئى و براى آنها طلب مغفرت و آمرزش کنى و همواره با خضوع و نرمش در برابر آنها قرار گیرى و با دیده محبت به آنان بنگرى، و هرگز فریاد بلند در نزد آنها ابراز نکنى و دست خود را بالاى دست آنها قرار ندهى و جلوتر از آنها قدم بر ندارى.

ابو حمزه ثمالى گوید: حضرت سجاد علیه السلام فرمود: محبوب‏ترین شما در نزد خداوند کسى است که اعمالش از همگان بیشتر و نیکوتر باشد، و بزرگترین شما آن کسى است که رغبتش به آنچه در نزد خداوند است زیادتر باشد، آن کسى میتواند از عذاب خداوند رهائى پیدا کند

که از همگان بیشتر از خداوند بترسد و نزدیکترین شما به پروردگار کسى است که اخلاقش بهتر باشد و آن کسى از شما بیشتر در نزد خداوند پسندیده است، که با اهل و عیالش با وسعت دل زندگى کند و گرامى‏ترین شما نزد خداوند کسى است که تقواى او از همه بیشتر باشد.

سعد بن ابى خلف از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت به یکى از فرزندانش فرمود: اى فرزند از این بترس که خداوند تو را در حال معصیت مشاهده کند در صورتى که تو را از آن معصیت نهى کرده باشد، و بترس از اینکه طاعتى را که خداوند تو را به انجام آن امر کرده است ترک کرده باشى، همواره در کارها کوشش داشته باش و خود را از عبادت خداوند بیرون نکن و معتقد باش که‏

هرگز قدرت ندارى عبادت خداوند را آن طور که هست انجام دهى.

از مزاح و شوخى پرهیز کن که شوخى نور ایمانت را میبرد. و تو را در انظار سبک میکند و به مردانگى تو زیان میرساند، از کسالت و تنبلى دورى کن که تنبلى و سستى در امور موجب میگردد که از زندگى بهره‏مند نگردى و دنیا و آخرت تو تباه گردد.

هشام بن سالم گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود:

دنیا مردم را بطرف خود میخواند، و عده‏اى هم بطرف دنیا میروند و طالب آن هستند، هر کس بطرف دنیا رفت مرگ او را بطرف خود میکشاند، تا آنگاه که او، را از جهان بیرون کند، و هر کس دنیا را رها سازد و طالب آخرت گردد، دنیا خود بطرف او اقبال میکند و روزى به اندازه‏اش میرسد.

امام صادق فرمود: خداوند مؤمن را به همین اندازه یارى میکند که دشمن او را در حال معصیت به او نشان میدهد.

حضرت رسول فرمود: بطرف باغهاى بهشت پیش روید، عرض کردند: اى رسول خدا باغهاى بهشت چیست؟ فرمود. گروهى از مردم که پیرامون هم جمع شده و در یاد خدا هستند.

حضرت رضا از پدرانش و از امیر المؤمنین علیهما السلام روایت میکند که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم به على علیه السلام فرمود:

یا على هرگز با شخص ترسو مشورت نکن که او راه بیرون شدن از کار را براى تو مشکل میکند، و با بخیل نیز مشورت مکن او هم تو را از مقصود باز میدارد، و با حریص هم مشورت نکن او نیز شر و فساد موضوع را براى تو آرایش میکند، و بدان که ترس و بخل، و حرص‏

غرایزى هستند که از سوء ظن تولید میشوند.

هیثم بن راقد از حضرت صادق علیه السلام روایت میکند که آن جناب فرمود: کسانى را که خداوند از ذلت معاصى بیرون کند و بطرف تقوى و فضیلت رهنمائى فرماید، او را بدون مال و ثروت بى‏نیاز میکند، و بدون عشیره و خویشاوند عزت میدهد و بدون همنشین به او آرامش مى‏بخشد.

هر کس از خداوند بترسد خداوند همه چیز را از وى میترساند، و هر کس که از خداوند ترسى نداشته باشد، خداوند او را از همه چیز و همه کس میترساند، هر کس از خداوند به روزى کم راضى باشد خداوند هم از وى به عمل اندک راضى میگردد و هر کسى از طلب روزى شرم نداشته باشد زندگیش سبک میگردد و خاندان او در تنعم و خوشحالى بسر

خواهند برد، هر کس در جهان زهد را پیشه کند خداوند حکمت را در قلب او جاى خواهد داد و سخنان حکمت آمیز بر زبانش جارى خواهد کرد، او را به عیب‏هاى دنیا و مرضها و دواهاى آن بینا خواهد ساخت و او را از دنیا سالم بیرون میکند و در دار السلام منزل میدهد.

ابو حمزه ثمالى گوید: حضرت باقر علیه السلام فرمود: هنگامى که پدرم را وفات نزدیک شد مرا نزد خود فرا خواند و به سینه چسبانید و سپس فرمود: اى فرزند من در برابر حق صبر کن و لو تلخ باشد و شکیبائى تو در برابر حق پاداش فراوانى در بر خواهد داشت.

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: دل خود را نزدیک ساز و از آن شفاى بیمارى‏هاى ...

و علمت را مانند پدرت فرض کن و از آن پیروى نما، و نفس خویش را مانند دشمنى تصور کن و با او جهاد نما، و ثروت و مالت را مانند عاریه بدان که بزودى باید آن را به صاحبش رد کنى.

حضرت فرمود: با هواى نفس خود جهاد کن همان طور که با دشمنت جهاد میکنى.

ابو حمزه ثمالى از حضرت باقر علیه السلام روایت میکند که مردى خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم رسید و عرض کرد:

یا رسول الله بمن چیزى تعلیم فرما، حضرت رسول فرمود: از آنچه در دست مردم است مأیوس باش که استغناء در آن میباشد، عرض کرد:

هر گاه خواستى در امرى وارد شوى عاقبت آن را خوب بسنج، اگر در آن خیر و سعادت باشد به آن رسیده‏اى و اگر در آن شر و فساد باشد آن را ترک گفته‏اى.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر کس در خلوت وسائل گناه برایش‏

فراهم باشد، و او از ترس خداوند مرتکب فساد نگردد و از فرشتگان حافظ انسان شرم کند، پروردگار همه گناهان او را مى‏آمرزد اگر چه به اندازه گناهان انس و جن باشد.

امام حسین علیه السلام از پدرش امیر المؤمنین علیه السلام روایت میکند که آن حضرت فرمود: هر کس بعد از ظهر روز پنجشنبه تا زوال روز جمعه فوت کند و مؤمن باشد خداوند او را از فشار قبر حفظ میکند و شفاعت او را در جماعت زیادى مانند قبیله ربیعه و مضر میپذیرد.

هر مؤمنى که روز شنبه درگذرد خداوند او را با یهود در دوزخ جاى نمیدهد، و هر کس روز دوشنبه فوت کند خداوند او را با نصارى در دوزخ، جمع نمیکند، و هر کس روز سه‏شنبه بمیرد و مؤمن باشد خداوند

او را با مادر مقام بلندى محشور خواهد کرد و هر کسى روز چهارشنبه فوت کند خداوند او را روز قیامت نگهدارى میکند و او را در جوار رحمت خود خوشبخت میگرداند، و در مقام قرب و فضیلت خود جاى میدهد، و از همه مشکلات و ناملایمات مصون میماند.

سپس فرمود: در هر حال و هر ساعت و روزى که مؤمن از دنیا برود در زمره شهیدان و صدیقان مرده است از دوست خود رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم فرمود: اگر مؤمن از دنیا بیرون برود و گناهان مردم روى زمین را داشته باشد، همان مردن کفاره گناهان او میگردد.

حضرت فرمود: هر کس از روى اخلاص کلمه توحید بر زبان جارى کند از شرک بیزارى جسته است، و هر آن کس که از دنیا برود و

شرک نداشته باشد داخل بهشت مى‏شود و بعد این آیه شریفه را قرائت فرمود: که خداوند از مشرکین چشم پوشى نمیکند و لیکن از بقیه گناهان درمیگذرد، اینان شیعیان و دوستان تو هستند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: عرض کردم: یا رسول الله این براى شیعیان منست، فرمود: آرى به خدایم سوگند، شیعیان تو روز قیامت هنگامى که از قبرها سر بر آورند میگویند: لا إله إلا الله‏، محمد رسول الله‏، على بن ابى طالب حجة الله، در این هنگام جامه‏هاى سبزى از بهشت و تاج‏هائى با اسبها براى آنان مى‏آورند، و آنها جامه‏ها را پوشیده و تاج‏ها را بر سر گذاشته بر اسبها سوار میشوند و در بهشت پرواز میکنند، و از هول بزرگ روز قیامت اندوهگین نمیشوند، و فرشتگان با آنها بر خورده و میگویند: این همان روزى است که شما را وعده داده‏اند.

از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدند: حد حسن خلق چیست؟ فرمود:

توجه کامل و نرمش، و سخن با لطف و محبت و با چهره گشاده روبرو شدن، پرسیده شد: تعریف سخا چیست؟ فرمود: حقى را که خداوند در مال تو قرار داده بیرون کنى و آن را در محلش صرف نمائى.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: انفاق کن و یقین داشته باش که در آینده به تو خواهد رسید، و بدان اگر در اطاعت خداوند انفاق نکنى مجبور خواهى شد که در معصیت پروردگار خرج نمائى، و هر کس در بر آوردن حاجات دوستان خدا قدم بر ندارد کارش بجائى خواهد رسید که در راه دشمنان خدا گام بردارد.

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: از فضل بن عباس روایت شده که استرى از طرف کسرى و یا قیصر به حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم هدیه شد، روزى حضرت بر استر سوار شد و مرا هم با خود سوار کرد، بعد از آن فرمود:

اى جوان خداوند را در نظر بیاور تا خداوند هم تو را حفظ کند، حدود خداوند را نگهدار تا پروردگار را در برابر خود مشاهده کنى.

با خداوند شناسائى داشته باشد، تا خداوند هم در شدائد تو را حفظ کند، هر گاه خواستى چیزى بخواهى از خداوند بخواه و هر گاه خواستى از کسى یارى جوئى از خداوند استعانت بجوى، آنچه سرنوشت تو بوده بقلم تقدیر گذشته، و اگر مردم کوشش کنند بتو نفعى برسانند در صورتى که برایت مقرر نشده باشد از کوشش خود نتیجه نخواهند گرفت.

و اگر کوشش کنند به تو زیانى برسانند، در صورتى که خداوند براى تو مقدر نکرده باشد زیان آنها بتو نخواهد رسید، اگر قدرت دارى که با یقین به عواقب امور صبر کنى این عمل را انجام ده، و اگر توانائى نداشته‏

باشى باز هم شکیبا باش که شکیبائى در مکروهات خیر زیادى دارد، و بدان که صبر پایانش موفقیت است، و با هر مشکلى آسانى هست، و هر سختى آسایشى بدنبال دارد.

جابر بن عبد الله انصارى گوید: حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: هر گاه بچه در شکم مادر پدید آمد اگر صورت بچه بطرف پشت مادرش باشد آن بچه پسر است، و اگر بطرف شکم مادرش باشد دختر است، دست‏هاى جنین بر چهره نهاده شده و چانه‏اش روى زانوها قرار گرفته و مانند فردى مهموم و غمگین است، بچه با یک روده بروده مادر ارتباط دارد و از همان روده از غذاى مادر تغذیه میکند.

اینست وضع زندگى کودک تا آنگاه که وقت معین فرا رسد، در این‏

هنگام خداوند فرشته‏اى را میفرستد و او در پیشانى کودک آینده او را مینویسد و مقدرات و سرنوشت او را تعیین میکند، تمام حالات او را از کفر ایمان، فقر، غنى، صحت و بیمارى را براى او معین مینماید، و هر گاه روزى او از شکم مادر منقطع شد آن فرشته کودک را از شکم مادر بیرون میکند، و از شدت فشارى که به کودک میرسد در هنگام تولد گریه میکند و ناله سر میدهد و سرش زودتر از سایر اعضاء از رحم مادر بیرون میگردد.

هنگامى که کودک از رحم مادر بیرون افتاد ناگهان از شدت درد و ترس که بر او مستولى مى‏شود، فریاد بر میاورد، در این هنگام اگر دستى او را مس کند و یا بادى بر بدن او بوزد چنان از درد به خود مى‏پیچد مانند حیوانى که پوستش را زنده بکنند.

در این هنگام کودک گرسنه مى‏شود و لیکن قدرت ندارد طلب طعام‏

و غذا کند، و تشنه میگردد و لیکن توانائى ندارد آب طلب نماید، خداوند محبت کودک را در دل مادر انداخته و مادر او را از سردى و گرمى حفظ میکند و جانش را در راه کودک فدا میکند، مادر دوست دارد خود گرسنه و تشنه و برهنه بماند و لیکن بچه‏اش را سیر و پوشیده نگهدارد.

خداوند متعال روزى کودک را در پستان مادر قرار داده، در یک پستان غذا و در دیگرى آب و خداوند از روزى که مادر بچه را بر زمین گذاشت براى او روزى مقرر فرموده است، هر گاه به سن رشد رسید از زندگى و ثروت و حرص مطلع میگردد.

با همه اینها انسان همواره در معرض هلاکت و آفت است، و ناخوشیها و گرفتاریها از هر طرف باو روى میاورند فرشتگان او را بطرف خداوند هدایت و ارشاد میکنند، و شیطان‏ها از طرف دیگر او را گمراه میکنند و از راه دور میسازند و او در معرض هلاکت است مگر اینکه خداوند او را نجات دهد.

خداوند متعال در قرآن کریم انسان را معرفى کرده و فرموده است: ما انسان را از خلاصه از گل آفریدیم، و سپس او را بصورت نطفه‏اى در جاى استوارى قرار دادیم، بعد از این نطفه را بصورت علقه و علقه را بصورت مضغه و مضغه را بصورت استخوان در آوردیم، و بر استخوانها گوشت رویانیدیم و استخوانها را در گوشت پوشانیدیم، و بعد بصورت خلقى دیگر بیرون آوردیم، و بزرگوار است آن خداوندى که بهترین آفرینندگان است، بعد از این اى انسان‏ها شما خواهید مرد و سپس روز قیامت زنده میگردید.

جابر گوید: عرض کردم یا رسول الله این است حال ما، پس چگونه است حال تو و اوصیاء تو و شما چگونه متولد میشوید؟ حضرت رسول در پاسخ جابر سکوت کرد و بعد فرمود: اى جابر از یک مسأله بزرگى پرسش کردى، و پاسخ این پرسش را فقط افرادى که بهره بزرگى‏

دارند درک میکنند.

پیامبران و اوصیاء از نور با عظمت خداوند آفریده شده‏اند، خداوند نور آنها را در اصلاب پاک و ارحام پاکیزه به ودیعه میگذارد، بوسیله فرشتگانش آن انوار را حفظ میکند، و با علم و حکمتش آنها را نیرو میدهد، حالات آنها از تعریف و تمجید بیرون است و براى افراد عادى قابل درک نیست، آنان ستارگان خدا در زمین و اعلام هدایت در میان مردم و جانشینان خداوند در شهرها هستند و حجت‏هاى پروردگار محسوب میگردند، اى جابر این از اسرار علوم است و این راز را نگهدار.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: ما اهل بیتى هستیم که مسکر نمى‏نوشیم، و جرى (که نوعى از ماهیان است) نمى‏خوریم و مسح بر خفین را جایز نمیدانیم و هر کس از شیعیان ما هست باید به ما اقتداء کند و بروش ما برود.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: در حکمت آل داود علیه السلام آمده که:

سزاوار است مرد عاقل به خود مشغول باشد، و زبان خود را نگهدارد، و مردمان زمانش را بشناسد.

و نیز حضرت صادق سلام الله علیه فرمود: احسان و نیکى باید در باره افراد با فضیلت انجام بگیرد تا قدر و قیمت احسان معلوم شود، نماز موجب تقرب هر پرهیزکارى است که بخواهد خود را به خداوند نزدیک کند، حج جهاد مردان ضعیف است، هر چیزى زکواتى دارد و زکاة بدن روزه داشتن است، جهاد زن در شوهر دارى اوست، روزى خود را با دادن صدقه فرود آورید.

هر کس یقین به آخرت داشته باشد بذل و بخشش میکند، خداوند وسائل زندگى را به اندازه خرج میفرستد، ثروت خود را با

دادن زکاة حفظ کنید، تدبیر در زندگى نصف زندگى است، افراد میانه‏رو هرگز فقیر نمیشوند، کمى عیالات یکى از آسانى‏ها است، کسى که مردم را بطرف خدا دعوت میکند و خود کار حق انجام نمیدهد مانند تیر اندازى است که زه نداشته باشد.

محبت و دوستى نصف عقل است، غم و اندوه نصف پیرى است، خداوند متعال به اندازه مصیبت به انسان صبر میدهد، هر کسى در هنگام رسیدن مصیبت و ناراحتى دست بر زانو بزند و اظهار جزع و فزع کند اجرش کاسته میگردد، هر کسى پدر و مادرش را محزون کند آن‏ها را عاق کرده است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند اخلاق را بین شما قسمت کرده همان طور که روزى را بین شما تقسیم فرموده است.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: جبرئیل بر حضرت آدم علیه السلام- علیه السلام فرود آمد و گفت: اى آدم خداوند تو را مخیر کرده که یکى از سه چیز را اختیار کنى و اینک یکى از آنها را برگزین و بقیه را رها کن، آدم گفت آن سه چیز که خداوند فرموده چیست؟ جبرئیل گفت: عقل، حیاء، و دین آدم گفت: من عقل را پذیرفتم، جبرئیل به حیاء و دین گفت: شما بروید، آن دو گفتند: اى جبرئیل ما مأموریت داریم هر جا عقل باشد با آن باشیم جبرئیل گفت: پس باشید و بعد به آسمان بالا رفت.

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: چهار چیز است که هدر میروند محبت و احسان در باره کسى که وفاء ندارد، کار نیکى که مورد سپاسگزارى قرار نگیرد، و تعلیم دانش به کسى که گوش نمیدهد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند را بقعه‏هائى است که به آن‏ها منتقمه میگویند، هر گاه خداوند به بنده‏اى مالى عطا کرد و او حق خداوند را نداد، پروردگار بقعه‏اى از آن بقاع را بر آن مال مسلط میکند و صاحب مال ثروت خود را در آن ساختمان خرج میکند و بعد از مدتى از جهان رخت مى‏بندد و بقعه را براى دیگرى ترک میگوید.

امام صادق علیه السلام فرمود: هر کسى باک نداشته باشد چه میگوید و یا مردم در باره او چه میگویند، و کسى که باک ندارد مردم او را بد کار مشاهده کنند، و کسى که با محبت حرام دلش خوشحال شده و به شهوت زنا خو گرفته، همه این افراد در دام شیطان قرار گرفته‏اند و از او پیروى میکنند.

بعد از آن فرمود: براى ولد الزنا چند علامت هست که یکى از آنها بغض ما اهل بیت است، دوم آنکه او همواره میل دارد به حرام زیرا که از حرام خلق شده است، سوم دین را سبک میشمارد، چهارم در نزد مردم بد منظر است و کسى که در حضور دوستانش عمل بدى انجام دهد او یا ولد الزنا است و یا مادرش در حال حیض حامله شده است. امیر المؤمنین سلام الله علیه فرمود: هر کس به اندازه کفایت‏

زندگى از دنیا قناعت کند اندکى از دنیا هم او را کفایت میکند، و هر کسى در دنیا قناعت نداشته باشد هیچ چیز او را کفایت نمیکند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: کمک و مساعدت خداوندى به اندازه احتیاج است، و نیز حضرت فرمود: به طریق وحى از آسمان آمده است که اگر براى فرزندان آدم دو رودخانه از طلا و نقره جریان پیدا کند ....

اى فرزند آدم شکم تو دریائى است از دریاها و رودى از رودها او را جز خاک چیزى پر نمیکند، حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمودند:

فحش و دشنام دادن به مؤمن موجب فسق میگردد، و جنگیدن با او کفر است و غیبت او نافرمانى خداوند است، و احترام مال او مانند خون اوست.

اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده که آن حضرت در یکى از خطبه‏هایش فرمود: اى مردم گفتار مرا بشنوید و خوب از

من دریافت کنید، جدائى بین ما و شما نزدیک است، من امام مردم و وصى بهترین آفریده خدا، و همسر سیده زنان، و پدر خاندان طهارت و پیشوایان هدایت، و برادر رسول خدا، و وزیر، و مصاحب، و دوست و برگزیده او هستم.

منم امیر مؤمنان و پیشواى سپیده چهره‏گان، و سید اوصیاء، جنگیدن با من جنگ با خداوند است، و صلح با من صلح با خداوند است، و اطاعت از من اطاعت از خداوند است، و دوستى با من دوستى با خداوند است، و شیعیان من دوستان خداوند هستند، و یاوران من یاوران خداوند هستند، سوگند به خدائى که مرا آفرید و چیزى نبودم، نگهدارندگان اسرار از آل محمد علیهم السلام میدانند که ناکثین و قاسطین، و مارقین مورد لعنت حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله قرار گرفته‏اند، و زیان کار است آن کسى که دروغ‏

برسول خدا به بندد،


۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۷:۲۹
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی

در حالى که هنوز گرسنگى باقى و میل و اشتها برقرار است دست از طعام بردار که این چنین غذا خوردن براى معده و بدن اصلح و براى عقل پاکیزه‏تر و بر جسم و تن بارى سبکتر است.

میل و اشتهاى حیوانات تابع مصالح آنها است یعنى حیوان بقدرى تمایل بغذا و چیزهاى دیگر پیدا میکند که برایش لازم و کافى است و بهمین جهت کمتر دچار امراض مى‏شود بلکه مى‏توان گفت باغور و بررسى که در زندگى حیوانات شده است اگر حوادث خارجى براى آنها پیش نیاید اگر اهلى نشوند و آزادى آنها بدست زور و فکر اشتباه کار بشر محدود نگردد اصلا مریض نمیگردند.

اما انسان دایره تصورات و خیالاتش خیلى وسیعتر از واقعیات فعلى است یعنى هر چیز را بیش از آنچه فعلا وجود دارد تصور میکند نیروى خیال و تصور او از مرز احتیاج و غریزه واقعى او تجاوز میکند و خیلى بیشتر از آنچه که فعلا بدان محتاج است میطلبد خلاصه زیادتر از آنچه مصلحت اوست مى‏خورد و مینوشد.

اگر از قضاوت و نورانیت عقل کمک نگیرد و باتکاء غریزه گرسنگى و میل و اشتها بخورد دائما دچار رنج و بیمارى است.

شگفت‏تر آنکه عقل هم وقتى مى‏تواند قضاوت صحیح داشته باشد که شکم پر نباشد و مزاج از سلامتى منحرف نشده باشد.

غذاى مناسب فصل‏

کل بارد فی الصیف و الحار فی الشتاء و المعتدل فی الفصلین على قدر قوتک و شهوتک.

هر خوراکى سرد در تابستان و گرم در زمستان مناسب است و غذاهاى معتدل در فصل بهار و پائیز و میزان در اندازه مصرف خوراکیها یا مقدار حرارت و برودت آنها نیروى طبیعى مزاج و خواهش اوست.

ظاهرا مراد از سردى و گرمى در عبارت فوق همان سردى و گرمى طبیعى است نه چیزى که بحس لامسه یا میزان الحرارة شناخته مى‏شود گرچه معناى اخیرهم دور از مناسبت نیست.

بهترین معیار براى شناختن مقدار احتیاج بغذا از نظر کمیت و کیفیت غریزه طبیعى و خواهش نفسانى است ولى شناختن خود این معیار یعنى تمیز دادن میان خواهش واقعى و ساختگى (اشتهاى صادق و کاذب) چندان آسان نیست.

بدن انسان از انواع معدنیات و ویتامینها و دیاستازها و هورمونها و چیزهاى دیگر ترکیب شده همان طور که خالى شدن معده و خشکى کبد ایجاد شهوت نان و آب میکند گرسنگى و تشنگى پدید مى‏آید که اثرش میل و خواهش بنوعى از خوراکیها است.

این نوع از خواهش‏ها که جبران کمبود مواد ترکیبى بدن میکند بخصوص در زنان آبستن خیلى محسوس است و از آن به ویار تعبیر میکنند چنان که گذشت.

البته در صورتى مى‏شود این غریزه و شهوت را معیار قرار داد که مزاج دچار انحراف سخت نشده باشد زیرا وقتى که کمبودى مواد بزمانى دراز کشد مزاج مختل و غرایز آن درست کار نمیکند و همواره صادق و گویا نیست.

پیش از شروع‏

و ابدأ فی اول الطعام باخف الاغذیة التى یغتذى بها بدنک بقدر عادتک و بحسب طاقتک و نشاطک.

هنگام شروع به طعام اول به سبکترین غذاها بپرداز و خود معلومست که مراد از غذاها خوراکیهائى است که بدنت میتواند از آنها تغذیه کند بمقدارى که عادتت بر آن جارى شده و مزاج و معده‏ات تحمل آن دارد و خوشى و نشاطت از آن باقى است.

محتاج بدلیل نیست که مزاجها از حیث هضم و جذب خوراکیها با هم اختلاف دارند کسى که طالب تندرستى است باید نوعى از غذاها را انتخاب کند که معده‏اش آن را بپذیرد و بدنش آن را جذب کند و معیار در انتخاب آن عادت و قدرت جهاز هاضمه و نشاط است با این همه وقتى که میخواهد بخوردن غذاى منتخب خویش شروع کند اول بخوردن سبکترین آنها بپردازد.

وقتى حس گرسنگى تحریک مى‏شود غالبا نظم معقول غذا خوردن را بر هم میزند و بشخص فرصت درست جویدن و رعایت آداب را نمى‏دهد. خوردن غذائى که سبک باشد و زودتر جذب بدن بشود این خاصیت را دارد که حس گرسنگى را تخفیف داده و بشخص مهلت آن را میدهد که غذا را خوب بجود و ملایم بخورد و در خوردن زیاده روى نکند انواع آش‏ها و سوپ‏ها که ابتداى طعام مصرف مى‏شود بهمین منظور است.

سوپ باید از موادى بعمل آمده باشد که سبک بوده و زودتر هضم شود.

خوردن سوپ در ابتداى طعام این مزیت را هم دارد که چون رقیق و آبکى است جویدن زیاد نمیخواهد و فعالیت غده‏ها و ترشحات معدى را تخفیف میدهد.

به چند گاه اکتفا کنیم؟

أمر جدى محمد صلى الله علیه و آله و سلم علیا علیه السلام فی کل یوم وجبة و فی غده وجبتین و لیکن ذلک بقدر لا یزید و لا ینقص.

جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را فرمان داد که در هر روزى یک وعده غذا بخورد و روز بعد دو وعده آنهم بمقدارى که زیاد و کم نشود.

در اینکه روزانه چند وعده غذا براى انسان کافى است بطور کلى نمیتوان قانونى گذاشت زیرا مزاجها بر حسب اختلاف آب و هوا و نژاد و کار عوامل دیگر مختلف‏اند.

کسانى که ترشى معده آنها زیاد و بمقدار کافى براى تمدد اعصاب بعد از غذا وقت دارند و از آن استفاده میکنند روزانه به وعده‏هاى کمترى از غذا محتاجند زیرا در هر وعده بیشتر از دیگران میتوانند غذا بخورند.

کسانى که در مناطق گرمسیر و یا در زیر آفتاب سوزان زندگى میکنند بوعده‏هاى کمترى نیازمندند زیرا مایعات بدن آنها تبخیر شده و غذاى آنها دیرتر تحلیل میرود علاوه چربیهائى که بواسطه گرماى هوا از مسامات بدن آنها خارج مى‏شود تبدیل به ویتامین (د) شده و جبران کمبود غذا را میکند.

فسفر و مواد استخوانى این اشخاص زیادتر و در نتیجه قواى آنها بیشتر و محفوظتر است بعکس کسانى که اسید معدى آنها کم و

یا دچار سوء هاضمه و زخم معده و سقوط آن شده‏اند بوعده‏هاى بیشترى محتاجند زیرا در هر وعده غذاى کافى نمیتوانند بخورند.

اشخاصى که در مناطق سردسیر زندگى مى‏کنند بوعده‏هاى زیادترى نیازمندند.

زیرا بر اثر سردى هوا مایعات بدنشان زیادتر و دفع فضولاتشان بیشتر و ذخیره غذائیشان در بدن کمتر است.

چه وقت دست از طعام بکشیم؟

و ارفع یدیک من الطعام و انت تشتهیه.

دست از طعام بردار در حالى که هنوز اشتهایت باقى است.

در زیانهاى پرکردن شکم و فواید کم خوردن هر کس کما بیش مطالبى را خوانده و شنیده و تجربه کرده است. در این کتاب نیز به بعضى از آنها برخورد میکنید ولى آنچه مورد اهمیت و قابل بحث است و در غیر این کتاب کمتر بآن دست مى‏یابید موضوع تفاوتى است که از نظر اشتها میان ما و حیوانات وجود دارد.

این مطلب را یک بار قبلا بیان کردیم و باز تکرار مى‏کنیم که باید توجه داشت حیوانات بیش از آنچه مصلحتشان هست میل و اشتها پیدا نمیکنند. حکمت کردگار بحیوانات عقل نداده تا صلاح و فساد خویش را تشخیص دهند ولى میل آنها را در حد لزوم محدود کرده است، ساختمان جهاز هاضمه آنها با ما فرق دارد.

غذائى را که ما میخوریم حتما باید وارد معده ما بشود تا بواسطه ترشح غدد هضم و جذب بدن گردد ولى اغلب حیوانات خصوص چهارپایان یک قسمت عمل هضم در مرى و قسمت دیگر در روده‏هاى آنها انجام میگیرد گرچه در مرى انسان نیز این خاصیت بطور مختصرى یافت مى‏شود اما چون روده‏هاى انسان بهیچ وجه ترشح اسیدى ندارد و همه اعمال هضم در خود معده باید صورت بگیرد لذا شرط تمامیت عمل هضم که مدخلیت تام در سلامتى ما دارد آنست که سر معده کمى‏

خالى باشد تا معده بآسانى بتواند روى غذا فعالیت کند، معده ما مشکى را مى‏ماند که دوغ در آن ریخته و بزنند تا کره‏اش جدا شود و معلومست مشکى که پر باشد این کار از او ساخته نیست چنانچه اصرار داشته باشند با خطر ترکیدن دست بگریبان است.

آشامیدنى‏

و لیکن شرابک على اثر طعامک من الشراب الصافى العتیق مما یحل شربه و انا واصفه.

باید شربتى را که مینوشى پس از طعام و در پى آن باشد، از شراب کهنه‏اى که نوشیدنش حلال باشد و من آن را برایت توصیف میکنم.

مقصود از شراب در این عبارت آب خالص نیست بلکه یکنوع شربت شیرینى است حلال که جانشین خمر و شراب حرام میگردد زیرا علاوه بر آنکه شرح این شربت خواهد آمد نوشیدن آب خالص در پى غذا زیانش بیشتر از منفعت است خصوص اگر غذاى چرب خورده شده باشد که با تأکید کراهت آن اعلان شده است و در صورتى که از آن ناچار شویم دستور آنست که لقمه نان یا غذاى خشک دیگرى روى آن میل کنیم.

تأثیر شربت شیرین غلیظ در عمل هضم روى غذا از مطالبى است که طب امروز حقیقت آن را اثبات کرده است ولى چنان که مى‏بینیم بیش از هزار سال پیش امام هشتم علیه السلام آن را توصیه فرموده‏اند.

همان طور که عبارت فوق بیان میکند شربتى روى غذا خوب و مفید است که حلال و مطابق دستور باشد نوشابه‏هاى الکلى که بیشتر بهمین منظور مصرف مى‏شود نه تنها منظور را بطور کامل تأمین نمیکند خطرهاى بزرگى را نیز متضمن است.

پرفسور پیردلور میگوید: بر خلاف آنچه شهرت یافته مواد

الکلى مشهى نیست و عمل هضم را تسهیل نمیکند و اینکه بعضى تصور میکنند الکل خاصیت اشتها و هضم دارد مربوط بخاصیت حیاتى آن نیست بلکه بیشتر بواسطه تلخى آن میباشد.

الکل عمل گوارش را تسریع نمى‏نماید و حتى موجب کندى آن نیز میگردد.

[فصل بهار]

در بهاران چه میگذرد؟

اما فصل الربیع فإنه روح الازمان و اوله ازار فیه یطیب اللیل و النهار و تلین الارض و یذهب سلطان البلغم و یهیج الدم.

فصل بهار روح زمانها است و اول این فصل ماه آزار است (ماههاى رومى) در این ماه شب و روز پاکیزه و معطر است، زمین نرم مى‏شود و غلبه بلغم از میان میرود و خون بهیجان مى‏آید.

طب و بهداشت صحیح و کامل آنست که گردش زمان و تأثیر هواهاى مختلف فصول را در بدن منظور داشته باشد و بمقتضاى آنها تعیین وظیفه کند زیرا محسوس است که تأثیر فصلها فقط در مزاج درختان و سبزه‏ها نیست بدن آدمى نیز در تحت تأثیر و تربیت آنها است همان فعل و انفعالاتى که در مزاج نباتات پدید مى‏آید در مزاج انسان نیز پیدا مى‏شود.

اگر چهار فصل را عبارت از یک موجود زنده فرض کنیم پائیز و زمستان و تابستان بمنزله جسم و اعضاى پیکر اوست و بهار جان و روان او، در ماه اول این فصل شب و روز هواى خوش پیدا میکند و زمین نرم و آماده پرورش اطفال گیاه میگردد بدن ما نیز نرم و بانشاط و مهیاى ترمیم و تقویت است.

بلغم (یکى از اخلاط چهارگانه) که بر اثر کم شدن عمل تعریق و نیافتن حرارت کافى از خورشید زیاد مى‏شود در بهار که مسامات بدن باز میگردد و تنفس بیشتر از هواى پاک جبران کمبودى عمل تعریق‏

مینماید قهرا استیلاى آن رو بکاهش میگذارد و چون بلغم که موجب فرسودگى عروق و سلولهاى قرمز خون بود کاسته شد سلولها بتکثیر نسل پرداخته خون بجنبش و هیجان مى‏آید.

[آغاز بهار]

چه مى‏باید خورد؟

و یستعمل فیه من الغذاء اللطیف و اللحوم و البیض النیمبرشت و یشرب الشراب بعد تعدیله بالماء.

در ماه اول بهار بیشتر غذائى که مناسب است عبارتست از خوراکیهاى لطیف و گوشت و تخم مرغ نیم برشت و نوشیدن شربتى که بعدا وصفش خواهد آمد پس از آنکه با آب خالص تعدیلش کرده باشند.

مقصود از خوراکیهاى لطیف چیزهائى است که بآسانى هضم و جذب بدن گردد و مواد زائدش کمتر باشد در فصل بهار چون سلولهاى بدن ما باقتضاى عوامل طبیعى که در آن موجود است بیشتر از سایر فصول در فعالیت‏اند جهاز بدن سلولهاى مرده را بصورتهاى مختلف خارج کرده و سلولهاى جوان و تازه را جانشین آنها میگرداند قهرا بغذائى بیشتر محتاج است که مصالح ساختمانى تن را سریعتر تهیه کند و فضولات و مواد مدفوعى آن کمتر باشد.

گوشتها در صورتى که با شرائط بهداشت فراهم شوند از جمله همان غذاهاى لطیف است زیرا بدن ما چنان که در جاى خود مسلم شده تقریبا از تمام عناصر وجود ساخته و ترکیب شده است و همه آنها در تجدید مواد بدن (بدل ما یتحلل) لازم است با این فرق که بعضى بى‏واسطه و بعض دیگر با واسطه داخل بدن مى‏شوند، خاک و آب خصوص آب دریا تمام مواد لازم را در بر دارند ولى ما نمى‏توانیم خاک بخوریم و مدام آب بنوشیم ما باید آن مواد را بوسیله گیاه و حیوان وارد بدن‏

کنیم همچنین نمیتوانیم پیوسته گیاهخوار باشیم بلکه قسمتى از املاح لازم را که خاک و آب بگیاه داده باید از حیوان بگیریم خلاصه معده ما بعضى از خوراکیها را مستقیما در خود هضم میکند و برخى باید در معده گیاه هضم شود و هضم دومش در معده ما صورت گیرد بعضى دیگر باید در معده حیوان نیز هضم شود و هضم سومش وظیفه ما خواهد بود.

گوشت:

در زیانهاى گوشت بسیار خوانده و شنیده‏اید و چنانچه میدانید برگشت همه‏ى آنها بافراط و زیاده‏روى در اوست و گر نه گوشت در صورتى که با اصول صحیح تهیه شود اگر غذاى لازم انسان نباشد بسیار بجا و سودمند است بلکه با در نظر گرفتن تجربیات و کشفیات دقیق روحى باید گفت گوشت از غذاهاى لازم بشر است.

عده‏اى از دانشمندان اروپا بر علیه گوشت اعلامیه‏هائى منتشر کردند (زیرا گوشتخوارى در اروپا بیش از سایر کشورها رواج دارد بطورى که خوراک گوشتى روزانه آنها بیش از نان و حبوبات میباشد و بر اثر این افراط با آنکه وسائل مصنوعى بهداشتى آنها کاملتر است بیماریهائى مانند پوک شدن استخوان، ضعف غدد بدن و بهم خوردن نظم لوله‏هاى هاضمه و در نتیجه سوء هاضمه و تخامه- حصبه- وباء- سل و سرطان- امراض کبد- تورم امعاء- مرض قند- آپاندیس- بیمارى‏هاى معدى و روده‏اى خصوص انسداد روده- یبوست و امراض دیگر که همه از عوارض گوشتخوارى افراطى است بسیار دیده مى‏شود).

آنها در نشریه‏هاى خود جدا با گوشت مبارزه و آنها را مهلک بشر معرفى کرده‏اند و معتقدند که باید بطور کلى گوشت را از ردیف غذائى بشر حذف نمود.

اما همان طور که گفتیم این زیانها اگر مستقیما مربوط بگوشت باشد از جهت افراط در آن و عدم رعایت اصول بهداشت (از قبیل ذبح و شکار و نگهداشتن و پختن) است و ربطى باصل خوردن گوشت ندارد.

بدى افراط در خوردن گوشت در مکتب انبیاء و اسلام از مسلماتست و بحد شهرتست که امیر المؤمنین علیه السلام میفرمود: «شکمهاى خود را گورستان حیوانات قرار ندهید.» در هر حال گوشت تا اندازه‏اى براى بشر لازم است، دکتر غیاث الدین جزایرى مینویسد: از جمله موادى که در ساختمان بشر ضرورت دارد مواد بیض البیضى است که براى هر کیلوگرم وزن آدم 75/ 1 گرم در شبانه روز مورد نیاز میباشد.

این ماده را بآسانى میتوان از گوشت مختصرى تهیه کرد در صورتى که اگر بخواهیم فقط از سبزیجات و غلات بگیریم حد اقل بایستى در شبانه‏روز بیست و پنج کیلو از آنها را بخوریم.

تقریبا 18 در 100 مواد غذائى ما را مواد بیاض البیضى تشکیل میدهد و بیشتر از آن براى بدن سم است و از این مقدار هشت درصد آن را از لبنیات و غلات و میوه‏جات باید تهیه کنیم ده درصد بقیه را از گوشت و احشاء حیوانى ولى نباید از صد گرم در بیست و چهار ساعت تجاوز نماید انسان در شبانه روز حد اقل پنجاه میلى گرم ویتامین پ پ‏

لازم دارد در صورتى که میوه‏ها و سبزیها فقط یک میلى گرم در صد گرم از این ویتامین دارند و اگر انسان بخواهد آن را از نباتات تأمین کند باید حد اقل پنج کیلو غذا بخورد و حال آنکه معده انسان چنین گنجایشى ندارد.

گوشت در میان خوراکیها بیش از هر چیز محرک اعصاب است، حیواناتى که گوشتخوار هستند حرکات عصبى آنها فوق العاده است یکنوع جرأت و استقلالى در آنها دیده مى‏شود که جز با مکر و تدبیر نمیشود بر آنها مسلط شد.

گوشت خوردن روح تسخیر و بلند پروازى را کامل میکند و توجه باینکه حیوان مأکول انسان و قربانى اوست شخص را گردن فراز و عالى همت میگرداند.

تخم مرغ:

جهاتى را که در بیان لزوم گوشت در تغذیه بشر خواندید با کمى اختلاف در مورد تخم مرغ نیز هست یعنى مثلا موادى که داراى بیاض- البیضى است در تخم مرغ بحد کافى وجود دارد.

این مواد است که بگوشت بدن ما خاصیت ارتجاعى میدهد و خوراک خون ما میباشد، فرمانهائى که در معده ما زندگى میکنند از این مواد تغذیه مینمایند غدد ما براى ترشحات خود بمواد بیاض البیضى احتیاج دارند.

مواد بیاض البیضى خون را ترش میکنند و تعادل ترشى و قلیائى آن را حفظ مینمایند از جمله ویتامین‏هائى که خیلى در ساختمان بدن و حفظ نظام آن مدخلیت دارد ویتامین (ئى) است و بستگى کاملى‏

با موضوع شهوت و نسل دارد.

تخم مرغ سرشار از این نوع ویتامین است لذا در مورد کسانى که بکمى نسل دچارند توصیه شده.

کمبود این ویتامین عوارضى مانند عقیم شدن، سقط جنین، عنن، اختلال اعصاب و عضلات و ضعف قواى باصره و سامعه و بچه نارس متولد شدن و غیره را در بر دارد. ویتامین ح که کمبود آن ضایعاتى را از قبیل امراض پوستى و لکنت زبان پدید مى‏آورد در زرده تخم مرغ بسیار یافت مى‏شود. قدیمى‏ها به کودکان خود که لکنت زبان داشتند تخم کبوتر میدادند.

از چه پرهیز کنیم؟

و یتقى فیه اکل البصل و الثوم و الحامض.

در فصل بهار باید از خوردن پیاز و سیر و ترشى پرهیز کرد.

ظاهرا مقصود از کلمه حامض مطلق ترشى نیست بلکه مراد سرکه است زیرا ترشیهاى دیگر بمقدارى که قابل توجه باشد در دسترس مردم آن عصر نبوده علاوه اطلاقات عبارات عربى این حدس را تقویت میکند مع ذلک ممکن است مراد مطلق ترشیها باشد با توجه باینکه میوه‏هاى اول فصل بهار غالبا کال و نارس و تلخ و ترش میباشد اثبات زیان مصرف آنها محتاج بدلایل زیاد نیست.

در این فصل از خوردن بیشتر ترشیها باید پرهیز کرد زیرا خوردن سرکه خصوص میوه‏هاى نارس قلب را ضعیف میگرداند و خون را رقیق کرده بهیجان مى‏آورد از طرفى مقتضاى فصل بهار نیز آنست که خون زیاد شود و بهیجان بیاید و معلوم است که ضعف دستگاه قلب و هیجان خون با هم مناسبتى ندارند بسا موجبات سکته قلبى را فراهم خواهد آورد. در فصل بهار پیاز و سیر نیز نباید خورد زیرا از جمله خواص این دو میوه گیاهى آنست که فشار خون را پائین مى‏آورد و معلومست که با هیجان خون بهیچ وجه صلاحیت ندارد.

از خواص دیگر سیر و پیاز آنست که هر دو منوم هستند و خواب را زیاد میکنند و اقتضاى فصل بهار و هواى آن نیز همین است بنا بر این مصرف این دو میوه خواب را بیشتر از حد لزوم زیاد کرده و موجب‏

بى‏نظمى و اختلال میگردد.

از خواص دیگر این دو، تحریک قوه باه و شهوت است. این خاصیت در خود فصل و جنبش خون نیز هست و با خوردن سیر و پیاز زیادتر از حد صلاح غریزه جنسى بجنبش مى‏آید دیگر آنکه سیر و پیاز بلغم را کم مى‏کند و خود فصل نیز مقتضى کم شدن بلغم است.

بنا بر این خوردن آن اخلاط اربعه را بیش از حد کاهش داده و بدن را آماده بیماریها میگرداند.

فصد و حجامت‏

و یحمد فیه شرب المسهل و یستعمل فیه الفصد و الحجامة.

در فصل بهار نوشیدن مسهل پسندیده است، رگ‏زدن و حجامت مناسب مى‏باشد.

مسهل که عبارت از مایعى است نقاد و از جهت خاصیت شیمیائى خود معده و روده را شستشو میدهد با آنکه در بعضى موارد لازم است افراط در خوردن آن خصوص در تابستان و پائیز موجب ضعف معده و مزاج و اعصاب و گاهى مولد زخم معده و روده و بیماریهاى دیگر مى‏شود.

بهترین فصل براى نوشیدن مسهل اول فصل بهار است زیرا در این وقت سلولهاى بدن بیدار و نسلهاى جوان آنها در فعالیت بیشترى هستند و بزودى مى‏توانند ضعف و کم خونى را جبران کنند و چنانچه خراشى از آن در جدار معده و روده اتفاق بیفتد ترمیم نمایند علاوه خوردن مسهل بمقدار صلاح موجب تحریک غریزه گرسنگى و تسهیل عمل هضم میگردد.

فصد و حجامت که موجب دفع بسیارى از سموم بدن خصوص زیادى سوداء و مواد زائده‏اى که در خون رسوب مى‏کند میباشد بهترین اوقات آن اول فصل بهار است زیرا در این فصل بواسطه هیجانى که در خون پدید مى‏آید ترس کمبودى خون در کار نیست در فصل بهار بواسطه کم شدن بلغم سوداء بیشتر رسوب میکند در نتیجه عوارض جلدى جوش و دمل، زردزخم، سالک، خارش‏هاى مختلف،

لک‏هاى سفید، سیاه و غیره زیادتر پیدا مى‏شود و بهترین علاج آنها دفع زیادى سوداء بوسیله فصد و حجامت است.

جنبش و زیاد شدن خون اعلان تعویض خون و تجدید حیات است و این عمل بر اثر تبخیراتى که در مایعات بدن بعمل مى‏آید و نام آن را دفع بلغم گذاشته‏اند صورت میگیرد.

خون گرفتن باین عمل طبیعى کمک مى‏کند و آن را سریعتر و کاملتر انجام میدهد.

ماه دوم بهار خونها به جنبش مى‏آید

نیسان ثلثون یوما فیه یطول النهار و یقوى مزاج الفصل و یتحرک الدم و تهیب فیه الریاح الشرقیه و یستعمل فیه من المآکل المشویه و ما یعمل بالخل و لحوم الصید.

نیسان سى روز است در این ماه روز بلند مى‏شود و مزاج فصل قوى مى‏گردد، خون بحرکت مى‏آید، بادهاى شرقى در این ماه میوزد، از غذاهاى سرخ کرده مصرف مى‏شود و از آنچه بسرکه عمل مى‏آید و نیز از گوشت‏هاى شکار.

فصلها مانند بدنهاى ما داراى مزاجند یعنى عواملى که در طبیعت در فصول چهارگانه روى موجودات خصوص حیوان و انسان کار مى‏کند ممزوج و مختلط از عناصر مختلفه‏اى است که با اختلاف در کمیت و کیفیت آن عناصر مزاج فصول نیز مختلف شده است مزاج بهار در ماه دوم تقویت مى‏شود بنا بر این کمتر مى‏توان تحت تأثیر آن نرفت، مقصود از حرکت خون تسریع در جریان است چونان که منظور از هیجان آن جنبش وضعى و زیاد شدن ملکولها است. در ماه دوم بهار بادها بیشتر از جانب مشرق میوزد بنا بر این کسانى که مایلند از باد بهارى استفاده کنند باید بیشتر در سمت شمال غربى محل سکونت خود را قرار دهند تا از بادهاى مخالف محفوظ مانده و از نسیم شرق بهارى بآرامى بهره‏مند شوند.

خوراکهاى این ماه باید بیشتر سرخ کرده باشد زیرا در این ماه طغیان بلغم شروع مى‏شود خوردن غذاهاى آبکى بر غلبه آن میافزاید

و صلاح نیست.

ظاهرا منظور از مأکل مشویه گوشت‏هاى بریان کرده است و ممکن است مطلق بریانى‏ها باشد.

چند دستور

و یصالح الجماع و التمریخ بالدهن فی الحمام و یشرب الماء على الریق و یشم الریاحین و الطیب.

در ماه نیسان اعمال غریزه جنسى و مالیدن روغن به بدن در حمام نیکو است و نوشیدن آب ناشتا مفید، بوئیدن گل‏ها و عطریات سودمند است.

در این ماه چون خون از هیجان وضعى گذشته حرکت انتقالى پیدا مى‏کند منى که خلاصه اوست مانند خون قرار نمیگیرد چیزى که هست سیر خون رجعى و سیر منى دفعى است و بهمین جهت عمل مجامعت خیلى مناسب است.

در این ماه چون مزاج فصل و هوا غلظتى پیدا مى‏کند تنفس آن از راه مسامات بدن چندان مطلوب نیست مگر اینکه بوسیله‏اى آن را تلطیف کنند و این عمل را چربى که روى پوست بدن مالیده مى‏شود ببهترین وجه انجام میدهد و چون عمل تعریق در این ماه کم است و غده‏هاى آن ترشح قابل توجهى از خود نشان نمیدهند مالیدن روغن روى پوست و سد مسامات بوسیله آن عوارض سوئى را در بر نخواهد داشت.

در این ماه بر اثر کم شدن بلغم صفرا غلبه مى‏کند و در نتیجه اشتهاء کم مى‏شود زیرا غلبه صفرا موجب ضعف غدد مترشحه معدى شده و اسید معدى را کم مى‏کند و این خود موجب کمى اشتهاء است نوشیدن آب (البته مقصود آب سرد است) ناشتا معده را خنک ساخته و حرارت غریزى آن را که عکس العمل سردى است زیاد میکند در

نتیجه غدد بکار افتاده ترشح زیاد و اشتهاء بسیار و صفرا نابود میگردد.

در این ماه بواسطه حرکت خون بسوى اعالى بدن و سر و مغز فکر بیشتر مى‏شود احساسات غالب و خشم مسلط و اعصاب دماغ محتاج بتقویت بیشترى هستند استشمام بوهاى خوش بهترین خوراک اعصاب و دماغ است.

پایان بهار

ایار احد و ثلثون یوما تصفو فیه الریاح و هو آخر فصل الربیع.

و قد نهى فیه عن اکل الملوحات و اللحوم الغلیظة کالرءوس و لحم البقر و اللبن.

ایار سى و یک روز است. در این ماه بادها صاف است و آن آخر فصل بهار مى‏باشد، در آن از خوردن غذاهاى شور و گوشتهاى غلیظ مانند کله و گوشت گاو منع شده و نیز خوردن ماست ترش و خامه در او مفید نیست.

بادها همواره حامل اجرام ریز و سبکى هستند که گاهى میکربها و نقاله‏هاى امراض است. میکربها از تحولات ناگهانى هوا و گرما و سرماى زیاد که بى‏مقدمه باشد غالبا نابود مى‏شوند ولى پس از گذشتن زمانى کم‏کم بقایاى آنها بهواى جدید عادت کرده محیط براى رشد آنها مناسب مى‏شود در محوطه‏هائى که تناسب براى رشد میکربها بطور کافى وجود دارد بادها آرام و سبکبارند و در آنجا خطر سرایت امراض خیلى کم است.

آخر فصل بهار هوا از انقلاب آرام مى‏گیرد میکربها با هواى بهار انس گرفته برشد و تکثیر مى‏پردازند بادها صاف و حامل میکرب بمقدارى که قابل توجه باشد نخواهد بود.

در آخر بهار که سلولهاى بدن فعالیتشان کم مى‏شود و بدن مواد غذائى را کمتر مى‏تواند بخود جذب کند و بر اثر شروع گرماى خارج حرارت غریزى تن رو بنقصان گذاشته و ترشحات غدد معدى‏

کم مى‏شود بهتر آنست که از خوردن غذاهاى شور و غلیظ مانند کله و پاچه و گوشت گاو پرهیز کرد.

مقصود از غذاهاى غلیظ خوراکیهاى چرب نیست و لذا کره و روغنجات و دنبه ممنوع نمى‏باشد ماست مانده و ترشیده و خامه بواسطه غلظتى که دارد دیر جذب بدن مى‏گردد، نمک گرچه در عمل هضم و تحریک اشتها و ضد عفونى دهان و معده بسیار مؤثر است اما افراط در آن باعث ضعف دید چشم و کمى شهوت خواهد شد.

در آن چه کنیم؟

و ینفع فیه دخول الحمام اول النهار و یکره فیه الریاضة قبل الغذاء.

در ماه ایار رفتن بحمام نفع مى‏بخشد در صورتى که اول روز باشد، و قبل از غذا بکار انداختن جوارح و اعضاء در کارهاى سخت پسندیده نیست.

در اواخر بهار که گرما بر سردى هوا چیره مى‏شود احتیاج بدن نیز بعمل تعریق شروع مى‏گردد ولى این احتیاج باید کم کم و بطور مدارا تأمین شود حمام غدد مربوطه را تحریک میکند و کارهائى که بعد از آن بوسیله جوارح انجام میگیرد عمل تبخیر را نیز با ملایمت صورت میدهد.

حرکت اعضاء و جوارح هم چون بنوبه خود در تحریک غدد مترشحه عرق بسیار مؤثر است لازم است که قبل از خوردن غذا نباشد زیرا تعریق دفع مایعات زائده بدن است و این مایعات با شکم گرسنه و ضعف مزاج بآسانى دفع نمى‏شود.

علاوه خود غدد براى تحریک محتاج بانرژى هستند و آن را باید از مواد غذائى تهیه کنند. موضوع دیگرى که باید توجه داشت ربط غده‏ها در انجام کارهاى فیزیکى با یک دیگر است غده‏ها همه با هم کار مى‏کنند و چنانچه یک دسته از آنها مواد مدفوعه خود را نتوانند بخارج پرتاب کنند در داخل بدن منتشر مى‏سازند.

غده‏هاى تعریقى با غدد ترشحى معدى نیز مرتبط است. وقتى‏

غدد تعریقى بر اثر فشار زیاد و کار و فعالیت خسته شد و از عمل بازماند غدد معدى نیز فرسوده مى‏شود. این ارتباط میان ماهیچه‏ها و یاخته‏ها نیز هست بنا بر این بعد از کارهاى سخت بلافاصله نباید بخوردن طعام پرداخت.

[فصل تابستان‏]

آغاز تابستان‏

حزیران ثلثون یوما یذهب فیه سلطان البلغم و الدم و یقبل زمان المرة الصفراویة و نهى فیه عن التعب و اکل اللحم داسما و الاکثار منه.

حزیران سى روز است. استیلاى بلغم و خون در این ماه از بین میرود و زمان مره صفراویه رو مى‏آورد. در این ماه از رنج زیاد و خوردن گوشت بسیار خصوص چربى‏دار نهى شده.

گرمى هوا و خشکى آن موجب تبخیر مایعات بدن و کم شدن بلغم و غلبه صفرا مى‏گردد حزیران ماه گرم و خشگى است.

در هواى گرم مسامات بدن باز و ترشح غدد تعریق بآسانى انجام مى‏گیرد کارهاى سخت و پرمشقت سبب زیادى عمل تعریق و ضعف و لاغرى زیاده از حد مى‏شود.

خوردن چربى زیاد تأثیر حرارت هوا و آفتاب را روى بدن زیاد مى‏کند.

زیاده‏روى در خوردن گوشت گرچه همیشه مذموم و بد است اما در ماه حزیران که گرما رو بطغیان گذاشته زیانش بیشتر است زیرا گوشت در میان خوراکیها زودتر از هر چیز فاسد مى‏شود بخصوص در هواى گرم که بندرت مى‏شود گوشت سالمى پیدا کرد و یا سالم نگهدارى نمود.

گرماى هوا غدد تعریق را بکار مى‏اندازد. حیوانى را که در هواى گرم ذبح مى‏کنند غالبا عرق‏دار است، عرق مایعات مسمومى‏

است که از بدن خارج مى‏شود بنا بر این گوشت در هواى گرم یک سم خطرناکى است.

گوشت در هواى گرم چون خیلى زود مى‏پوسد و پوسیدن عبارت از تبدیل ذرات ترکیبى اوست بانواع میکربها پس گوشت در هواى گرم انبانى از بیماریها است.

در آن چه باید کرد؟

و شم المسک و العنبر و ینفع فیه اکل البقول الباردة کالهند باء و بقلة الحمقاء و اکل الخضر کالخیار.

و نیز از بوئیدن مشک و عبیر منع شده است در این ماه (حزیران) خوردن سبزیجات سرد مانند کاسنى و خرفه و خیار گل بسر نفع مى‏بخشد.

از مسائلى که با داشتن اهمیت زیاد مورد بى‏التفاتى طب جدید قرار گرفته است مسأله تأثیر ادراک و احساس در تربیت بدن است و این یکى از اختلافاتى است که مسیر طب جدید را از قدیم جدا میکند.

طب قدیم چون آمیخته با روانشناسى و فلسفه بود نکاتى را در معالجه امراض منظور میکرد که امروز در طب جدید مورد نظر نمى‏باشد مگر بعضى از اطباى کار آزموده که از راه تجربه شخصى باهمیت آنها پى‏برده‏اند.

در هر حال علوم عقلى و تجربى باثبات رسانده که مواد ترکیبى بدن و عناصر لازم آن را تنها تغذیه (از راه شکم) تکمیل نمیکند بلکه احساسات و ادراکات که از آن جمله بوئیدن و استشمام باشد بنوبه خودشان مدخلیت دارند چه بسا بوئیدن چیزى انسان را بیمار میکند و استشمام چیز دیگر بیمار را شفا میدهد استشمام مشک و عبیر مولد حرارت در مغز و موجب تبخیر دماغ مى‏شود در حزیران که هوا نیز گرم و مایعات بدن تبخیر مى‏شود چنان که مشک و عبیر بوئیده شود خشگى زیاد

از حد دماغ و مغز موجب صداع و زکام خشک و درد چشم میگردد. در حزیران براى جبران کمبود مایعات بدن لازم است از سبزیهاى سرد و خیار و شیر خشت و میوه‏ها استفاده کرد.

میوه‏هاى ترش‏

و القثاء و الشیرخشت و الفاکهة الرطبة و استعمال المحمضات.

خوردن خیار چمبر و شیر خشت و میوه‏هاى مرطوب و انواع ترشیها در ماه حزیران بسیار مفید است.

در ماه حزیران چون بعلتى که گذشت صفراء غلبه میکند خوردن ترشیها که قالع صفراست بسیار لازم است علاوه ترشیها که بیشتر از هر چیز داراى ویتامین ث هستند براى فرونشاندن آتش تب و معالجه تبهاى خفیف خصوص مالاریا که مقتضاى فصل میباشد و علاج خونریزیها بهترین دارو و درمانند.

خیار- ساده‏ترین معالجه براى یرقان (زردى) است خصوص اگر آب آن را مصرف کنند، تخم خیار نیز در این مورد خیلى مفید است، تبهاى صفراوى را معالجه میکند کلیه را بکار مى‏اندازد و ادرار را زیاد میگرداند، خیار را باید خوب جوید زیرا خیلى بطى‏ء الهضم است خیار جوان و تازه چیده بسیار مطبوع است ولى خیار رسیده و زرد آبش براى دفع صفرا و درمان یرقان مفیدتر است.

خیار چنبر داراى اشعه رادیو اکتیو است و بهمین جهت امراض مخفى را آشکار میکند و این خود بهترین خدمتى است که از این میوه زمینى انجام میگیرد مخصوصا تب و نوبه را خوب نشان میدهد و باین اخطار مریض را دنبال معالجه میفرستد، براى نرم ساختن پوست صورت و شفافیت آن خیلى سودمند است (اسرار خوراکیها).

گوشت پرندگان‏

و من اللحوم لحم المعز الثنی و الجذع و من الطیور الدجاج و الطیهوج و الدراج.

از گوشت‏هائى که در ماه حزیران خوردن آن نیکو است گوشت بز یک ساله و بره است و از گوشت پرندگان مرغ خانگى و طیهو و دراج نیکو است.

قبلا مقدارى در باره لزوم گوشت صحبت کردیم ولى باید توجه داشت که مصرف گوشت در صورتى مفید و ضرورى است که شرائطى در آن ملاحظه شود.

از چهار پایان حلال هر چه جوانتر باشند بهتر است بغیر از بز که لا اقل یک سال باید داشته باشد، بحدى از سن رسیده باشد که دندان ثنایاى او قدرت مقاومت خود را از دست بدهد زیرا در این صورت از ریشه علفها بیشتر استفاده میکند چون حربه بریدن او افتاده و یا کند شده و با دندانهاى اضراس علفها را میکند قهرا آنها را بریده و بیشتر با ریشه از زمین در مى‏آورد و در جاى خود ثابت شده حیوانى که از علف تمام تغذیه میکند گوشتش بهتر و سالمتر است زیرا غذایش از نظر ویتامینها و املاح معدنى کاملتر است.

نکته فوق بیشتر در ماه حزیران باید رعایت شود زیرا در این ماه بر اثر گرماى زیاد هوا قسمت بالاى علفها بیشتر زرده شده و در حکم مرده و عارى از مواد حیاتى‏اند.

در مصرف گوشت لازم است متنوع اظهار سلیقه کرد و از گوشت حیوانات گوناگون استفاده نمود کسانى که بیک نوع یا دو نوع از گوشت آشنا شده‏اند غذاى کامل نمیخورند.

لبنیات‏

و الالبان و السمک الطرى.

در ماه حزیران از شیرها و ماهى تازه استفاده کنید.

در میان تمام غذاها شیر کاملترین آنها است یعنى شیر به تنهائى میتواند جانشین چند غذا باشد ولى اکتفاء بخوردن شیر را نیز توصیه نمیکنیم زیرا علاوه بر آنکه تمام مواد ضرورى را در شیر پیدا نکرده‏اند بکار افتادن اعضا و جوارح بدن و شکم در سلامتى انسان شرط لازم است.

شیر از هر غذائى بیشتر کلسیم دارد، مقدار مورد احتیاج بدنمان را میتوانیم از نیم لیتر شیر تهیه کنیم و حال آنکه تهیه این مقدار کلسیم از 3 کیلو غذاهاى دیگر بطور کافى میسر نیست. کلسیم در درجه اول براى استخوان و دندان و ناخن و مو لازم است و بمصرف آنها میرسد و بعد سهمى از آن براى محکم کردن عضلات و تقویت قلب و اعصاب بکار میرود شیر منوم (خواب آور) است و این از جهت کلسیم زیاد آنست که موجب آرامش اعصاب مى‏شود.

ماهى- ماهى تازه خصوص اگر از دریاى آزاد و آب شیرین گرفته باشند بسیار لذیذ و سرشار از املاح معدنى و فسفر است ید و منگنز در ماهى زیاد یافت مى‏شود.

ماهى شور و ماهى خام مفید نیست مخصوصا ماهى‏هائى که فلس ندارد و چون از ماهى‏ها و کرم‏ها تغذیه میکنند خوردن آنها

خون را مسموم و ایجاد کهیر و خارش‏هاى جلدى میکند از این جهت باضافه جهات دیگرى که هنوز کشف نشده در شریعت اسلام ممنوع است.

ماه دوم تابستان‏

تموز احد و ثلثون یوما فیه شدة الحرارة و تغور المیاه و یستعمل فیه شرب الماء البارد على الریق.

تموز سى و یک روز است. در این ماه حرارت شدید مى‏شود و آب کم میگردد در این ماه آب سرد ناشتا بیاشامند.

یکى از نوامیس عالم طبیعت ناموس عکس و انعکاس است. بنا و دوام خلقت بر مبناى اعتدال میباشد قانون تعاکس چیزى است که اعتدال وجود را حفظ میکند وقتى هوا سرد مى‏شود بدن شما گرم‏تر از اوقات دیگر است عکس العمل سرماى خارج گرماى بدن شما است تا حرارتى معتدل در مزاج بماند و جان ما از بین نرود و هنگامى که هوا خیلى گرم مى‏شود بدن ما سردتر از مواقع دیگر است تا تعادل مزاج برقرار بماند این همان قانون تعاکس میباشد که در طبیعت خود بخود اجرا میگردد.

آب سردى که ناشتا خورده مى‏شود عکس العملش ایجاد حرارت بیشترى است در معده ما و انعکاس حرارت فوق العاده معده سرد شدن ظاهر بدن ما است و این عمل در فصل گرماى زیاد و ماه تموز بهترین کمکى است که شخص بطبیعت میکند.

خوردن آب سرد در حال ناشتا:

یکى از خدمات طبیعت در مبارزه با گرمى هوا عمل تعریق است، حرارت خارج مایعات بدن ما را تبخیر میکند و از مسامات بدن خارج میسازد، قطرات کوچک و ریزى که بنام عرق روى پوست بدن ما جمع‏

مى‏شود در جریان هوا سرد شده بدن ما را خنک میکند.

آب سرد چون بهتر و سریعتر تبدیل بعرق مى‏شود و غدد ترشحى تعریق را زودتر تحریک میکند نوشیدن آن در تابستان خیلى مفید است.

همان طور که توصیه شده براى گرفتن نتایج طبیعى آن باید ناشتا بود زیرا اولا معده خالى محتاج بفعالیت نیست و غدد مترشحه معدى بکار نیستند در نتیجه غده‏هاى تعریقى فرصت و نیروى بیشترى در عمل خود پیدا میکنند.

ثانیا وقتى که معده پر باشد نوشیدن آب سرد نه تنها تولید حرارت نمى‏کند بلکه در طبخ معده سوء دخالت کرده و کار هضم غذا را بتأخیر مى‏اندازد بسا موجب ثقل و سده‏هاى رودى مى‏شود. از فواید دیگر نوشیدن آب سرد در حال ناشتا تحریک اشتها است و این نتیجه بر اثر قلع مواد صفراوى است که ایجاد تهوع (حالت قى) مختصر آن را انجام میدهد.

از فایده‏هاى دیگر آن تقویت معده است و این نتیجه همان عکس العمل زیاد شدن حرارت غریزى معده و تحریک غده‏هاى اوست آب سرد را در تابستان ناشتا بنوشید تا عطش شما تخفیف پیدا کند و این نتیجه یک سلسله عملیات شیمیائى است که از جمله آنها تولید نفرت از آب و قلیائى شدن خون میباشد.

پایان تابستان‏

آب احد و ثلثون یوما فیه تشتد السموم و یهیج الزکام باللیل و تهب الشمال و یصلح المزاج بالتبرید و الترطیب.

ماه آب سى و یک روز است. در آن هوا مسموم و بادهاى زهردار میوزد و زکام و سرماخوردگى در شب‏هاى این ماه هیجان میکند باد شمال میوزد و مزاج را میتوان به تبرید و ترطیب باصلاح آورد.

ماه آب آخرین ماه تابستان است. در این ماه شبها نسبتا سرد و روزها همچنان گرم است. انتقال از هواى گرم روز که توأم با کار و حرکت است بهواى سرد شب که قرین سکون و استراحت است خود بزرگترین مایه سرماخوردگى و زکام مى‏شود، در ماه آب رودل و امتلاء معده که علت مهم سرماخوردگى و تأثیر هوا است بیشتر اتفاق مى‏افتد زیرا روزها بواسطه گرماى زیاد اشتهاى کاملى بغذا پیدا نمى‏شود در عوض شبها از نظر خنکى هوا اشتها کاملا مهیا است و غذاى بیشترى خورده مى‏شود.

معالجه فورى و موقت زکام آنست که چند دقیقه‏اى زیر دوش آب گرم بایستند آنقدر که رفع زکام محسوس شود و یا دستمالى را مکرر بآتش گرم کرده روى سر بیندازند و یا از بخار تخم گشنیز و عناب استفاده کنند اما علاج قطعى آنست که از خوردن غذا تا میتوانند امساک کنند و در صورت ناچارى بغذاهاى سبک و میوه قانع باشند.

شیرهاى بسته شده‏

و ینفع فیه شرب اللبن الرائب.

خوردن ماست و دوغ در ماه آب نافع است.

بعد از شیر و پنیر- ماست یک غذاى کاملى است ولى عمده مزیت ماست خاصیت ضد عفونى طبیعى اوست.

معده و روده‏ها را با چیزهاى بسیارى میتوان ضد عفونى کرد ولى بیشتر آنها غیر طبیعى است، معده و روده‏ها را تنبل و غدد را از میزان ترشح درست منحرف میکند. میکربهاى مفید امعاء را نیز نابود میکند ولى ماست این ضررها را ندارد میکرب‏هاى مفید را نابود نمى‏کند و بخلاف چیزهاى دیگر که اغلب آنها موجب تحریک و ناراحتى اعصاب میباشد باعصاب سکون و آرامش میدهد. ماست با عمل ضد عفونى طبیعى خود هیچ نوع التهابى در امعاء و معده پدید نمى‏آورد.

ماست علاوه بر عمل ضد عفونى مولد ویتامین ب زیاد میباشد صرف نظر از آنکه خود بمقدار زیادى ویتامین ب دارد، ماست املاحى را که در بدن رسوب کرده و مولد سوداء، شده‏اند تحلیل میبرد و جذب بدن میگرداند بنا بر این ماست در معالجه سوداء و خارش‏هاى جلدى بسیار نافعست. در هواى گرم که بلغم رو بکاهش مى‏گذارد و صفراء غلبه میکند و رطوبت بدن کم مى‏شود ماست بهترین غذا و دواست زیرا رطوبت را زیاد و صفرا را کم و در نتیجه از شدت تأثیر

آفتاب میکاهد و در تابستان که اغلب گوشت‏ها فاسد و غذاها ناسالم و هوا کثیف و آلوده است بهترین وسیله‏اى است که با انواع بیماریها مبارزه میکند.

بوهاى خوش‏

و یجتنب فیه الجماع و المسهل و یقل من الریاضة و یشم من الریاحین الباردة.

در ماه آب از عمل جماع و خوردن مسهل باید پرهیز کرد و از کارهاى سخت و پر زحمت باید کم نمود، از گلهاى سرد مزاج باید استشمام کرد.

ماه آب آخرین ماه فصل تابستان است در این ماه ضعف بدن و مزاج کاملا محسوس میگردد و اشتهاى طبیعى معده و مزاج آشکار مى‏شود و این بعلت خنک شدن هواى شبها در این ماه است.

تبخیر پى در پى مایعات بدن در سه ماه تابستان و تحریک فوق العاده غدد یکنوع خستگى و فرسودگى در بدن باقى میگذارد، در ماه آب فرسودگیها کاملا خودنمائى میکند و لذا از مجامعت و خوردن مسهل که مولد ضعف زیاد میباشد در این ماه حتى الامکان باید اجتناب کرد و بعلت تقلیل زیادى که مایعات بدن پیدا کرده‏اند از کارهاى سخت نیز باید خوددارى نمود زیرا کارهاى سنگین انرژى زیادترى مصرف میکند و تولید حرارت بیشترى مینماید زیاد شدن حرارت با نبودن رطوبت بقدر کافى موجب انجماد مزاج و خصوص خشگى دماغ و سبب جنون و اختلال مى‏شود.

کم شدن رطوبت مغز موجب فرسوده‏گى اعصاب دماغ و دستگاه تفکر و احساس میگردد اعصاب را بانحاء خوردنیها و تزریقات‏

تقویت میکنند ولى بهتر و مؤثرتر از همه بوئیدن گلهاى تر و خشک است، بوها مستقیما با مغز ارتباط پیدا میکنند در صورتى که خوردنیها و تزریقات بوسائط بسیارى با مغز مربوط میشوند.

[فصل پائیز]

آغاز پائیز

ایلول ثلثون یوما فیه یطیب الهواء و یقوى سلطان المرة السوداء و یصلح شرب المسهل و ینفع فیه اکل الحلاوات.

ایلول اول ماه پائیز و سى روز است. در این ماه هوا پاکیزه و خوشبو میگردد، استیلاى مره سوداء نیرومند مى‏شود نوشیدن مسهل صلاحیت پیدا میکند و در این ماه خوردن شیرینى‏ها سودمند است.

در فصل تابستان بواسطه گرماى هوا بلغم بحد افراط کاهش یافته و صفراء غلبه میکند در اول پائیز که بلغم بمقدار کمى باقى مانده و صفراء نیز بر اثر برودت هوا از طغیان افتاده است قهرا سوداء غالب مى‏شود.

بعضى از انواع ویتامینها و املاح وقتى زیادتر از حد لزوم مصرف شود در قسمتهائى از بدن ذخیره مى‏شود از جمله برخى از ویتامین‏هاى گروه ب است که در کیسه صفراء جمع آورى میگردد تجمع این قبیل ویتامینها همیشه بعلت زیادى مصرف آنها نیست بلکه جهات دیگرى هم دارد که بآن اشاره خواهد شد. در ماه آخر تابستان بواسطه خنکى شبهاى آن و زیاد شدن اشتها و بیشتر خوردن غذا صفراء وارد خون مى‏شود در پائیز املاح وارد شده در خون رسوب میکند و بصورت سوداء درمى‏آید سوداء خون را قلیائى میکند (شور و تلخ میگرداند) و ترشى خون کم مى‏شود.

براى دفع مواد زائد خون خوردن مسهل ضرورت پیدا میکند و بجهت حفظ تعادل خون و جبران کمبود ترشى آن خوردن شیرینجات لازم مى‏شود.

کلمه مرة که حکایت از تلخى و شورى سوداء میکند عبارت دیگر قلیائى شدن خون است.

از انواع گوشتها

و اصناف اللحوم المعتدل کالجداء و الحولى من الضأن و یجتنب فیه لحم البقر و الاکثار من الشواء.

در ماه ایلول (اولین ماه پائیز) خوردن گوشتهاى معتدل نافع است مانند گوشت بز یک ساله و گوسفند یک ساله، و از خوردن گوشت گاو و زیادروى در گوشت‏هاى بریان شده باید پرهیز کرد و از نظر اختلاف هوا و تأثیر مختلف آن در مزاج باید در خوردن گوشت احتیاط کرد.

مقصود از اعتدال گوشت ممکن است از نظر طبیعت آن و باصطلاح قدما میانه سردى و گرمى باشد یعنى خواص طبیعى اشیاء که از آثار و عوارض پى بچگونگى آنها میبردند و گاهى از علم بنحوه ترکیبات و مواد آنها متوجه خواص و آثار آنها میگشتند.

ممکن است مراد از اعتدال میانه سن باشد و جمله بعد آن را تفسیر میکند زیرا حیوانى که رشد طبیعى خود را پیدا نکرده مانند میوه کال واجد همه مزایاى طبیعى خود نیست و حیوانى هم که پیر شده باشد مانند میوه پوسیده و گندیده خواص طبیعى خود را از دست داده است بره‏ها و بزغاله‏هاى کوچک و بره تودلى و جوجه‏هاى مرغ و غیره گرچه گوشتشان از نظر لطافتى که دارد مطبوعتر است ولى از جهت بیماریهاى ارثى تأمین نمیدهد زیرا امراضى که از راه توارث بفرزند میرسد از اول خود را نشان نمى‏دهند مدتى باید سپرى شود تا آشکار گردند.

گوشت حیوانات پیر نیز شامل مضرات بسیارى است که از جمله آنها تحریک فوق العاده اعصاب میباشد.

خربوزه و خیار

و دخول الحمام و یجتنب فیه اکل البطیخ و القثاء.

از رفتن بحمام در ماه ایلول باید اجتناب نمود و از خوردن خربوزه و خیار نیز باید دورى جست.

مقصود از اجتناب از حمام ترک نظافت نیست بلکه منظور آنست که در ماه اول پائیز در گرمخانه رفتن و با آب داغ خود را شستشو دادن مفید نیست زیرا آب گرم چربى روى پوست را برطرف مى‏کند و مسامات را کاملا باز مینماید و بدن را بیشتر آماده تنفس و جذب اکسیژن و هوا میکند گرچه این عمل ذاتا خوب است اما در اول پائیز که هوا مسموم میباشد ضررش بیش از منفعت است و این مطلب را تأثیر سوئى که هواى پائیز در درختان میکند روشن و مدلل میسازد.

مقصود از بطیخ که در ماه ایلول خوردنش ممنوع است ظاهرا خربزه شهرى و دسته انبوه (دستمبو) است و مراد از قثاء که از خوردن آن در این ماه تحذیر شده خیار چنبر است.

و شاید منع از خوردن این دو نوع میوه در فصل پائیز بعلت آنست که هر دو داراى اشعه رادیو اکتیو هستند و بجهت داشتن این خاصیت بحد زیاد بدن را مستعد تب و لرزهاى پى در پى میکند و این کار اگر چه یکنوع خدمت طبیعت است اما این خدمت در فصل پائیز که اشعه ما وراء بنفش خورشید کمتر ببدن ما میرسد مفید واقع نمى‏شود.

ماه دوم پائیز

تشرین الاول احد و ثلثون یوما فیه تهب الریاح المختلفة و یتنفس فیه ریح الصبا و یجتنب فیه الفصد و شرب الدواء.

تشرین اول ماه دوم پائیز و سى و یک روز مى‏باشد در آن بادهاى مختلف میوزد و باد صبا نفس میکشد در این ماه از فصد (رگ زدن) و آشامیدن دوا باید اجتناب کرد.

بادها از نظر تأثیرهاى مختلفى که دارند و باعتبار اختلاف جهاتى که در وزیدن آنها است بنام‏هاى مختلفى نامیده شده‏اند.

عواصف- بادهائیست که بر اثر تراکم شدید موجب شکستن درختها و خراب کردن عمارتها و غرق کردن کشتیها و خلاصه ایجاد طوفانهاى سخت و مهیب است.

حوامل- بادهائیست که حامل اجرام صغار جوى گردو خاک و میکرب و بوهاى مختلف و سرما و گرما و انواع بیماریها است و ریح السموم از دسته آنها است.

لواقح- بادهائیست که مانند روح در بدن درختها مى‏دمد و حیات آنها را تجدید میکند و آنها را ببارها و شکوفه‏ها آبستن میکند و موقع وزش این باد هنگام بهار است.

ریح الشمال- بادى است که از سمت شمال میوزد و غالبا همراه سرما و خشگیست.

ریح الصبا- از طرف مشرق مى‏آید و خوشترین نسیم‏ها است.

در فصل پائیز چون خون از هیجان ساقط مى‏شود رگ زدن مفید

نیست و چون مزاج حیوان و نبات آماده قبول تحفه‏هاى طبیعت نیست و تنها باستفاده از ذخایر قبلى خود اکتفا میکند آشامیدن دوا مصلحت نمى‏باشد.

چه کار و چه چیز؟

و یحمد فیه الجماع و ینفع اکل اللحم السمین.

در این ماه اعمال غریزه جنسى پسندیده است و خوردن گوشت پروار و چرب سود مى‏بخشد.

قدماى از اطباء معتقد بودند که هر مرتبه که عمل مجامعت تکرار شود و هر مقدارى از انسان و حیوان دفع منى گردد چندین گام بسوى مرگ نزدیک شده و قسمتى از جان و قواى خود را از دست داده است.

علم امروز میگوید منى همواره در بیضه‏ها تشکیل مى‏شود و چون زیاد شد خودبخود در خواب یا بیدارى دفع میگردد جلوگیرى از دفع منى و جمع‏آورى آن در کیسه‏هاى بیضه ثمرى براى حفظ قوى ندارد و اصولا ربطى با نیروى بدن از نظر علم امروز آشکار نیست.

ولى این را نمى‏شود منکر شد که دفع منى خصوص با اراده و توجه نفس اعصاب را فوق العاده تحریک میکند و تحریک فوق العاده اعصاب موجب فرسودگى آنها و عوارض بسیارى خواهد بود.

در ماه دوم پائیز اعصاب بدن ما مانند درختان یکنوع آرامش و خواب طبیعى دارند عمل مجامعت آنها را از خواب آلودگى بیدار کرده و بیک تحرک معتدل و مفید وامیدارد.

خوردن گوشت چرب دستگاه تناسلى را آماده‏تر و بدن را براى کارهاى سخت مهیا و از تأثیر برودت هوا مصونیت میدهد.

انار ترش بعد از غذا

و الرمان المر و الفاکهة بعد الطعام.

در این ماه خوردن انار ملس و میوه بعد از طعام سودمند است.

میوه‏ها هر کدام و هر نوعى از آنها داراى خواصى مخالف و ویتامین‏ها و املاح مختلفى هستند و بهمین جهت هر یک از آنها در معالجه بیمارى مخصوصى نافعست ولى براى آنکه بتوانیم آنها را جزء برنامه غذائى خود قرار دهیم لازم است تابع فصل و محیط باشیم یعنى در هر محل و شهرستانى که بسر میبریم از میوه مخصوص آنجا بخوریم و در هر فصلى از زمان هستیم از میوه‏هاى حاصل در آن فصل استفاده کنیم زیرا طبیعت مانند ما دچار اشتباه نمیشود چون از خود میل و اراده و اختیار ندارد کارگذار جهان او را بوظیفه خود راهنمائى میکند- تبعیت از فصول کمبود املاح معدنى ما را جبران میکند هنگام زمستان که تغذیه ما بیشتر از مواد گوشتى و چیزهائى است که ویتامین ب زیادتر دارد تحفه‏هاى طبیعت بیشتر میوه‏هاى ترش است و چیزهائى است که ویتامین ث بیشتر دارند، در فصل تابستان که بدن محتاج بآب زیادتر است تحفه او میوه‏هاى آبدار است و در فصل پائیز که ویتامین ب بدن ما تقلیل مى‏یابد میوه‏ها بیشتر شیرین و حاوى ویتامین ب است.

بطور کلى میوه‏هاى شیرین را بهتر است بعد از صرف غذا بخوریم چنان که خوردن میوه‏هاى ترش قبل از غذا نیکوتر است.

شیرینى از نظر آنکه تبدیل به ترشى مى‏شود و اسید معده را زیادتر مى‏کند در هضم غذا مؤثر است ترشى از جهت آنکه غدد ترشحى امعاء و بزاق را تحریک میکند موجب تحریک اشتها و رغبت مى‏گردد.

با داروهاى خوشبو

و یستعمل فیه اکل اللحوم بالتوابل.

و گوشت را با ادویه‏جات و حبوبات مصرف کنند.

ادویه‏جات که عبارت از سائیده ساق و دانه گیاههاى خوشبو و مفید است بهترین وسیله طبیعى براى ضد عفونى کردن معده و روده‏ها است.

معمولا دواجاتى را که در طبخ غذا بکار میبرند و یا با آن میل میکنند عبارت است از نمک- فلفل- زردچوبه- دارچین- میخک- گلپر- هل- ریشه جوز- زعفران- کنجد- خشخاش- تمرهندى- رازیانه- زنجبیل- زیره- سیاه‏دانه و غیره.

تمام داروهاى فوق علاوه بر خواص غذائى داراى اثر ضد عفونى نیز هستند و از این جهت خوردن آنها با گوشت که بیش از هر چیز تولید عفونت میکند بسیار مفید است.

حبوبات علاوه بر آنکه سرشار از مواد سفیده‏اى هستند داراى باکتریهائى نیز مى‏باشند که بکمک آنها ازت کاملا جذب مى‏شود، از مضار گوشت آنست که از جذب ازت جلوگیرى مى‏کند و این بعلت آنست که از سایر غذاها بیشتر حرارت مى‏خواهد و ایجاد حرارت مى‏کند اما گوشتى که با حبوبات پخته مى‏شود این خسارت را ببار نمى‏آورد.

توابل که با گوشت و غذا مصرف مى‏شود شامل انواع چاشنى‏ها نیز میباشد سرکه غوره و آلوچه- گوجه فرنگى- گوجه ایرانى- سماق- رب انار و آب انار و لیمو و مانند آنها.

پرهیز از آب و تلاش زیاد

و یقلل فیه من شرب الماء و یحمد فیه الریاضة.

در این ماه از خوردن آب باید کم کرد و پرداختن بکار سخت که جوارح را به رنج بیشترى مى‏افکند پسندیده است.

در اوائل پائیز که هوا کمى سرد شده و عمل تعریق خیلى کم مى‏شود احتیاج بدن به رطوبت نیز کاهش مى‏یابد نوشیدن آب بمقدار زیاد باعث زیادى رطوبات و سستى اعصاب و کندى ذهن و سوء هاضمه و مایه استعداد مزاج براى امراض بسیار میگردد علاوه میل طبیعى بآب نیز کم مى‏شود نوشیدن مایعات بحد افراط بر خلاف طبیعت و خواهش بدنست و موجب اختلالات زیاد خواهد شد.

در فصل گرما چون عمل تعریق بیشتر انجام مى‏گیرد یک قسمت از ترشى بدن از راه مسامات خارج مى‏شود در نتیجه پوسته‏اى از ترشى روى پوست بدن کشیده و آن را از ابتلاى بامراض جلدى و سوداوى مصونیت میدهد.

در پائیز و زمستان چون عمل تعریق کم مى‏شود قهرا ترشى کمتر خارج شده و خارش‏ها و انواع اگزماها بروز میکند.

براى تحریک غدد ترشحى عرق در پائیز باید بکارهاى سخت پرداخت تا نتیجه فوق حاصل گردد.

تحریک اعضاء و جوارح در هواى سرد فواید بسیارى دارد که از جمله باز شدن مسامات بدن و تسهیل عمل تنفس در هواى‏

آزاد است.

تحریک اعضاء بدن را گرم میکند و با تقابل سرماى خارجى اعتدالش محفوظ مى‏ماند.

پایان پائیز

تشرین الآخر ثلثون یوما و ینهى فیه عن شرب الماء باللیل.

تشرین آخر آخرین ماه پائیز است در این ماه از آشامیدن آب در شب نهى شده.

آب یکى از مواد ترکیبى موجودات زنده (حیوان و نبات) است، گرچه آبى که مى‏خوریم مستقیما جذب بدن ما نمى‏شود و کارخانه کالبد سازى ما مواد ترکیبى خود را از هر چیز کامل و ساخته و پرداخته تحویل نمیگیرد بلکه مواد اولیه آنها را گرفته در خود ترکیب میکند و یا مرکبات را گرفته در خود تجزیه و تحلیل مى‏نماید بهر نحو که مى‏خواهد خودش درست میکند.

مثلا بدن ما نور میخواهد اما نور چراغ بدرد ترکیب بدن ما نمیخورد، گاز ذغال مى‏خواهد اما نمیتواند مستقیما آن را از ذغال بگیرد همچنین آب مى‏خواهد ولى باید خودش آن آب را بسازد آبى که مى‏نوشیم مانند آبى که در رادیاتور ماشین میریزند کارخانه بدن را از خطر سوختن نگه میدارد و به تبخیر خود حرارت معتدل و فشار لازم تولید میکند سموم بدن را از نسوج گرفته بخارج میفرستد.

در شبهاى ماه آخر پائیز عمل تبخیر کم مى‏شود و مصرف آب کاهش مى‏یابد آشامیدن آب زیاد عکس العمل دارد یعنى حرارت را کمتر و عمل تبخیر را ضعیف‏تر میکند و این خود موجب کندى عمل غدد و امراض بسیارى مى‏شود که روماتیسم قلبى از ردیف آنهاست.

ناشتا

و یشرب بکرة کل یوم جرعة ماء حار.

و یجتنب اکل البقول کالکرفس و النعناع و الجرجیر.

در این ماه نیکو است که هر صبح جرعه‏اى از آب گرم بیاشامند و از خوردن سبزیجاتى مانند کرفس و نعناع و ترتیزک (بیجارى) دورى کرد.

در ماه آخر پائیز بدن از لحاظ تبدیل و تحلیل مواد ترکیبى بسیار تنبل است، سستى بر اعصاب غلبه مى‏کند و یکنوع حالت ضعف و کسالت که خمیازه و چرت از عوارض مشهود آنست بانسان دست میدهد کرفس و نعناع گرچه از سبزیجات مقوى هستند ولى از نظر آنکه منوم (خواب‏آور) نیز مى‏باشند و اعصاب را تسکین مى‏دهند خوردن آنها بر ضعف و کسالت مى‏افزاید، تره تیزک فشار خون را پائین مى‏آورد و از این جهت در آخر پائیز که قاعدتا خون فشارى زیاده از حد لزوم ندارد مصلحت نیست.[1]

 

طب الرضا علیه السلام / ترجمه امیر صادقى ؛ ص165

میدن آب گرم در صبح خصوص ناشتا ضربان قلب را شدید مى‏کند و با این عمل یکنوع هیجانى در اعصاب و مجارى خون پدید مى‏آورد و این بهترین نتیجه‏اى است که در آخرین ماه پائیز از خوردن آب گرم مى‏توان گرفت زیرا همان طور که گذشت عمده علت کسالتها و سستى‏ها در آخرین ماه پائیز از تسکین افراطى اعصاب و کندى جریان خونست علاوه آشامیدن آب گرم صبح ناشتا امعاء و احشاء را نرم کرده اشتها را زیاد و کار هضم را تسهیل مینماید.

[فصل زمستان‏]

آغاز زمستان‏

کانون الاول احد و ثلثون یوما یقوى فیه العواصف و تشتد فیه البرد و ینفع فیه کلما ذکرناه فی تشرین الآخر و یتقى فیه الحجامة و الفصد و یستعمل فیه الاغذیة الحارة بالقوة و الفعل.

کانون اول سى و یک روز است. بادهاى شکننده در آن نیرو مى‏گیرد، سرما در آن شدید مى‏شود و آنچه در ماه تشرین آخر ذکر کردیم در این ماه سود مى‏بخشد از حجامت و فصد باید پرهیز نمود در این ماه از غذاهائى که طبیعتا و فعلا گرم است باید مصرف کرد.

کانون اول اولین ماه زمستان است در این ماه بواسطه سرماى یک نواختى که فصل پیدا مى‏کند اختلالات روحى و عصبیت‏هائى که در فصول دیگر خصوص در هواى گرم موجب بالا رفتن فشار خون مى‏شد کمتر اتفاق مى‏افتد بنا بر این خون گرفتن نه تنها مفید نیست بلکه گاهى موجب کم خونى هم مى‏گردد علاوه کم کردن خون شخص را دچار ضعف موقت مى‏کند از حرارت بدن میکاهد در نتیجه بدن بیشتر تحت ابتلائات زکام و سرماخوردگى و امراض دیگر واقع مى‏شود.

ظاهرا مقصود از غذائى که بالقوه گرم باشد گرمى طبیعت اوست و منظور از گرمى بالفعل داغ بودن او بآتش است.

خوراکى‏هائى که از نظر قدما طبعا گرم است همانا است که از نظر علم امروز غالبا داراى انواع ویتامین‏ها خصوص گروه ب بوده و از نوع ویتامین ث بقدر کافى نداشته باشد.

ماه دوم زمستان‏

کانون الآخر احد و ثلثون یوما یقوى فیه غلبة البلغم و ینبغى ان یتجرع فیه الماء الحار على الریق و یحمد فیه الجماع.

کانون آخر سى و یک روز است در آن بلغم غلبه مى‏کند و سزاوار است ناشتا جرعه‏اى از آب گرم بیاشامند و مجامعت در این ماه نیکو است.

کانون آخر دومین ماه زمستان است بواسطه سرماى زیاد عمل تعریق خیلى ضعیف و بقدر کافى مایعات زائده بدن دفع و تبخیر نمى‏گردد آشامیدن آب گرم در حال ناشتا مطبوع و موجب تحریک غدد و ازدیاد ترشح و دفع زواید مایعات بدنست عطش را فرو مى‏نشاند و از این راه چیزى بر مایعات بدن نمى‏افزاید، آشامیدن آب گرم در حال ناشتا ساده‏ترین مسهل مطبوعى است که بلغم را مى‏کند کبد و کلیه را بکار مى‏اندازد و اشتها را زیاد مى‏کند، مجارى تنفس را پاک مى‏نماید.

مایعات زایده‏اى که در این ماه غلبه مى‏کند موجب سستى عمل غدد و کمى ترشح آنها مى‏شود.

جماع در نخود مغز تأثیر مینماید و از آنجا تمام اعصاب را بخود مشغول مى‏سازد.

تحریک اعصاب بزرگترین وسیله تحریک غدد مختلف بدن است و بکار افتادن آنها دافع بلغم پس جماع (بحد اعتدال) نه تنها سستى‏ نمى‏آورد بلکه ضعف و سستى را که بیشتر از غلبه بلغم پدید مى‏آید جبران مى‏نماید- قدماى از اطباء مى‏گویند حمام و آب گرم نوشیدن بلغم را آب مى‏کند.

سبزى‏ها و حبوبات‏

و ینفع الاحشاء فیه مثل البقول الحارة کالکرفس و الجرجیر و الکراث.

سبزیهاى گرم مانند کرفس و تره تیزک و کاور در این ماه براى روده‏ها سودمند است.

کرفس گیاهى است مقوى و اشتها آور و از نظر اینکه آهک بسیار دارد در تحلیل رسوبات بدن خیلى مؤثر است و چون مواد مسموم را بیشتر از راه مسامات و بوسیله عمل تعریق خارج میسازد آن را از دسته سبزیجات حار مى‏شمرند (بعضى آن را خنک میدانند).

این گیاه داراى املاحى مانند پتاسیم و سودیم و ویتامین آ و ب و ث میباشد، چنانچه آب کرفس را روزى یک لیوان بیاشامند و تا یکماه ادامه دهند در معالجه روماتیسم بسیار سودمند است و شیر برگ کرفس براى درمان تب مالاریا تجویز شده باین ترتیب که هر روز سه بار و هر بارى 200 گرم در فاصله معین میل شود.

تره‏تیزک و انواع آن که بنام بولاغ‏اوتى و شاهى نامیده مى‏شود داراى آهن و فسفر میباشد و مقدار زیادى ویتامین ث دارد و ادرار را زیاد مى‏کند. این گیاه بعلت داشتن ید و زیاد کردن ترشح سیب آدم مهیج است و بجهت داشتن ویتامین ث در بیمارى قند و امراض جلدى فوق العاده مفید است.

انواع تره فشار خون را بالا و پائین مى‏آورند و براى درمان‏

کلیه عفونت‏ها سودمند است کاور نیز بیشتر از خواص این دو گیاه را دارد باضافه آنکه مولد حرارت است بدن را گرم و استخوانها را نرم و امعاء را ضد عفونى مى‏کند.

ماساژ با روغن معطر

و التمریخ بدهن الخیرى و ما ناسبه.

و مالیدن روغن شببو ببدن و آنچه مانند اوست نافعست.

در ماه کانون آخر که دومین ماه زمستان است اعصاب را یکنوع سستى و سکون فرا مى‏گیرد استخوانها سخت مى‏شود، پوست بدن دچار خشگى مى‏گردد، جریان خون در عروق مشکل مى‏شود، سرمازدگى، سردرد، کمردرد، زکام، آب ریزش چشم و بسیارى از کسالتهاى دیگر عوارض اختلالات فوق است.

بهترین درمان طبیعى و مفید ماساژ با روغن است، روغن شببو و زیتون و گل‏سرخ مفیدترین مایعى است که در ماساژ بکار مى‏رود.

ماساژ استخوانها را نرم مى‏کند جریان خون را تسریع مینماید در مورد تصلب شرائین و فشار خون بسیار مفید است.

ماساژ عمل تعریق را آسان مى‏سازد و با ازدیاد ترشح غدد سمومات را بیشتر خارج مى‏کند. ماساژ اعصاب را از سکون و تحریک افراطى هر دو آسوده مى‏کند، در بدن تولید حرارت مى‏نماید.

ماساژ روى شکم بهترین وسیله معالجه سوء هاضمه و بعضى از انواع اسهالها است. معده و روده‏ها را نیرومند مى‏کند- عمل هضم را تسهیل مى‏نماید و امتلاء را برطرف میسازد.

ماساژ باید در هواى آزاد و نسبتا گرم و در حالى که بیمار کاملا استراحت کرده باشد انجام گیرد.

پایان زمستان‏

شباط ثمانیة و عشرون یوما تختلف فیه الریاح و ینفع فیه اکل الثوم.

شباط بیست و هشت روز است در آن بادها مختلف مى‏وزد خوردن سیر سودمند است.

در این ماه فشار خون بالا میرود و براى حفظ اعتدال آن خوردن سیر مفید است سیر فشار خون را پائین مى‏آورد و این خاصیت تابع خواص دیگر آنست زیرا سیر قوه باه را تقویت میکند ادرار را زیاد و عروق شعریه را باز میکند و این خاصیت‏ها در پائین آوردن فشار خون بسیار مؤثر است.

سیر معده را ضد عفونى میکند میکربها را خصوص میکرب وبا و گریب را مى‏کشد جهاز تنفس را نیرومند میگرداند و براى درمان سل و برنشیت خیلى نافعست در مورد اسهال و ضعف معده و کندى اعصاب و ذهن سودمند است پیاز مغز را قوى میگرداند.

سیر داراى ویتامین ث و ب میباشد و براى روماتیسم و نقرس بسیار مفید است.

ضماد سیر بهترین مسکن دردهاى موضعى است.

خوردن سیر براى اشخاصى که معتاد بافیون هستند خوب نیست.

خوردن سیر با انواع گوشتها خصوص ماهى و قرمه و برنج از

ابتلاى بکمبودى ویتامینها جلوگیرى مى‏کند- براى از بین بردن بوى آن مقدارى سبزى تازه بجوید و میل نمائید خوردن کپسول کلرفیل نیز بوى سیر را نابود میکند.

پرنده و شکار

و لحم الطیر و الصیود.

خوردن گوشت پرنده و شکار در آخرین ماه زمستان نافع است.

در اواخر زمستان از جهت آنکه هنوز سرماى زننده آن گاهى ما را تعقیب مى‏کند بدن ما نسبت بماههاى بعد محتاج بحرارت بیشترى است در میان خوراکى‏ها گوشت حرارت زیادترى تولید مى‏کند.

در این ماه سلولهاى بدن ما باید بیدار شوند. خوردن گوشت محرک اعصاب است و این خدمت را انجام مى‏دهد ولى چون فعالیت سلول‏ها و تحلیل و تبدیل مواد ساختمانى تن شروع مى‏شود بهتر آنست از میان گوشت‏ها سالمترین و سبک‏ترین آن‏ها را انتخاب کرد.

گوشت پرندگان بعلل بسیارى از جمله بعلت آنکه بهتر میتوانند از راههاى طبیعى تغذیه کنند سالمتر و از نظر مواد غذائى و املاح معدنى کاملتر است.

بهتر آنست که از گوشت پرندگان آزاد (نه اهلى) شکارى و دریائى استفاده کنیم مواظب باشید گوشت پرندگان سالمى بدست بیاورید بنا بر این از خریدن پرندگانى که ذبح شده ببازار مى‏آورند حتى الامکان اجتناب کنید.

گوشت شکار- حیوان غیر اهلى چون از علف‏هاى تازه و طبیعى تغذیه میکند و از آب و هواى آزاد و نور آفتاب حد اکثر استفاده را مینماید سالمتر و گوشت آنها کاملتر است اما بشرطى که شکار را بترس و اضطراب نینداخته باشند چه این کار گوشت حیوان را زهرناک میکند.



[1] على بن موسى، امام هشتم علیه السلام، طبّ الرضا علیه السلام / ترجمه امیر صادقى - تهران، چاپ: ششم، 1381ش.


۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۷:۰۴
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی

علل برخى از بیماریها

خوردن کلیه گوسفند و تودلیهاى آن مثانه را تغییر میدهد.

داخل شدن بحمام با شکم پر مورث قولنج میگردد.

غسل کردن با آب سرد بعد از خوردن ماهى باعث فلج مى‏شود.

خوردن ترنج در شب چشم را چپ و احول میکند.

جماع با زن حائض طفل را بخطر جذام مى‏اندازد.

بول نکردن بعد از عمل مجامعت مولد سنگ مثانه میگردد.

جماع بعد از جماع بدون اینکه غسلى در میان فاصله شود طفل را بجنون نزدیک میکند.

زیاد تخم مرغ خوردن موجب بزرگى سپرز و باد سر معده مى‏شود.

پرخوردن تخم‏مرغ کبابى باعث ضیق نفس و تنگى سینه میگردد.

خوردن گوشت خام مولد کرم معده در شکم است.

خوردن انجیر تولید شپش میکند در صورتى که گندیده و سیاه شده باشد.

خوردن آب سرد بعد از طعام گرم دندان را فاسد و خراب میکند.

زیاد خوردن گوشت گاو و حیوانات وحشى موجب کندى ذهن و بلادت عقل و تحیر فهم و کثرت فراموشى مى‏شود.

هنگامى که خواستى بحمام بروى و دچار سردرد و زکام نشوى قبل از فرو رفتن در آب پنج جرعه از آب گرم تمیز بنوش که باذن خداوند متعال از درد سر و درد شقیقه سالم میمانى و گفته شده که پنج کف آب گرم نیز بر روى سر ریخته شود.

حمام و شرایط آن‏

حمام مانند بدن آدمیزاد از چهار طبیعت ترکیب شده و داراى چهار خانه است.

خانه اول سرد و خشک است.

خانه دوم سرد و تر است.

خانه سوم گرم و تر است.

خانه چهارم گرم و خشک.

حمام منافع زیاد و قابل توجهى دارد، مزاج آدمى را باعتدال میکشاند چرک و پلیدى را بر طرف میکند، رگهاى تن را از کوچک و بزرگ همه را نرم و ملایم میسازد، اعضاء را تقویت میکند، فضولات بدن را زایل مینماید؛ مواد زایده را ذوب و نابود میگرداند، عفونات را از میان میبرد.

کسى که میخواهد در پوست بدنش جوش و تاول پیدا نشود قبل از اینکه داخل گرمخانه شود یا میان آب گرم برود ببدن خود روغن بنفشه بمالد.

براى اینکه از استعمال نوره زخمى در بدن پیدا نشود یا مبتلا بترکیدن دست و پا نشویم از لکه‏هاى سیاهى که در پوست پیدا مى‏شود محفوظ بمانیم باید قبل از استعمال نوره بدن را با آب سرد شستشو بدهیم.

هر گاه خواستید نوره مصرف کنید قریب دوازده ساعت یا یک روز تمام از عمل جماع قبلا پرهیز کنید.

بهتر آنست که مقدارى از صبر زرد (ازواى) و اقاقیا و حضض را در نوره داخل کنند و اینها را که گفتیم وقتى داخل نوره کنند که نوره را با آب گرم بعمل آورند آب گرمى که در پختن نوره بکار میرود نیکو است که مقدارى بابونه و مرزنجوش و یا گل بنفشه خشک و یا همه اینها را بمقدار مختصرى در هم یا جداگانه در آن پخته باشند باندازه که آب بوى این گلها را بگیرد.

اندازه زرنیخ باید شش یک نوره باشد، بعد تنویر بدن را بچیزى بمالید که بوى نوره را بر طرف کند از قبیل برگ شفتالو و حناء و گل سرخ و سنبل الطیب درهم یا جداگانه هر طورى که میسر شود.

چنانچه بخواهید از سوزش آن محفوظ باشید زیاد آن را روى پوست مالش ندهید و در شستن از آب سرد مصرف کنید و سپس کمى روغن گل سرخ در محل نوره بمالید هر گاه بر اثر غفلت از شرایط بدن را نوره بسوزاند قدرى عدس پوست کنده را بکوبید با مقدارى گلاب و سرکه بیامیزید و در محل سوخته بگذارید و بمالید که باذن خداوند زود مداوا مى‏شود، بهترین چیزى که مانع از زخم شدن پوست بسبب نوره مى‏شود مالیدن بدنست بسرکه انگور عنصلى و روغن گل سرخ.

پیشگیرى از بعضى بیماریها

کسى که میخواهد از درد مثانه شکایت نکند بول خود را نگه ندارد هر چند بر روى اسب باشد.

کسى که بآزار شکم مبتلا نشود در میان طعام خوردن آب ننوشد چه آب خوردن در بین غذا رطوبت بدن را زیاد و معده را ضعیف میگرداند رگهاى بدن بهره خود را از غذا نمیگیرند، غذا در معده تحلیل نمیرود.

کسى که میخواهد بسنگ مثانه و حبس البول دچار نشود موقع انزال جلوى منى را نگیرد و کار مجامعت را طولانى نکند.

آن کس که میخواهد بدرد اسافل بدن مبتلا نشود و از درد بواسیر محفوظ بماند در هر شبى مقدار هفت دانه خرماى برنیک را با کمى کره گاو میل کند و نیکو است محل را بروغن زنبق چرب نماید.

کسى که میخواهد حافظه‏اش قوى شود صبح‏ها ناشتا نزدیک هفت مثقال زبیب بخورد.

کسانى که بنیروى حفظ بیشترى احتیاج دارند هر روز سه قطعه زنجبیل که با عسل مربا شده بخورند و نیز مقدارى خردل با غذاى خود مصرف کنند.

آن کس که میخواهد خردش نیرومند گردد هر روزه سه دانه هلیله را با نبات بکوبد و میل کند.

کسى که مى‏خواهد ناخنهاى او نترکد و زرد نشود و اطراف‏

ناخنهایش سالم بماند ناخنهایش را در هر پنجشنبه یک بار بگیرد روز دیگرى را براى این کار اختیار نکند.

هر که میخواهد بگوش درد مبتلا نباشد هنگام خوابیدن مقدارى پنبه در سوراخ گوش خود بگذارد.

هر کس بخواهد در دوره زمستان زکام را از خود دور ببیند هر روز سه لقمه از غذاى عسل میل کند.

باید دانست که عسل نیز داراى نشانه‏هائیست که بآنها سود و زیانش از هم شناخته مى‏شود.

عسلى که بوئیدن آنها تولید عطسه میکند و آنها که نوشیدنش مسکر و مستى مى‏آورد و آنهائى که چشیدنش گلو و مرى را مى‏سوزاند این انواع از عسل خوب نیست بلکه سم و کشنده است.

بوئیدن گل نرگس را در زمستان بتأخیر نیاندازید چه استشمام آن زکام را برطرف میکند هم چنین بوئیدن سیاه‏دانه رافع زکام است.

کسانى که از زکام در ایام تابستان ناراحتند هر روزه یک خیار بخورند و از نشستن در آفتاب پرهیز کنند.

هر کس از درد شقیقه متألم است و آنکه از مرض شوصه (بگفته قانون بو على ذات الجنب است و بقول صاحب قاموس دردى است در شکم و یا بادى است در زیر دنده‏ها که ظاهرا همان سینه پهلو باشد) ناراحت است قبل از ابتلاى بآن از خوردن گوشت ماهى تازه دریغ نکند در فصل تابستان و زمستان و نیکو است قبل از خواب میل کند کسى که میخواهد بدنى سالم و سبک داشته باشد و گوشتهاى تنش کم و متناسب باشد هنگام شب غذاى کمى بخورد.

کسانى که میخواهند دلیچک و زبان کوچک آنها ساقط نشده و پائین نیفتد پس از خوردن شیرینى با سرکه غرغره کنند.

کسى که بخواهد دچار بیمارى یرقان نشود هنگام تابستان در اولین لحظه‏اى که در اطاق بسته‏اى را باز کرد فورى داخل آن نشود و در زمستان بمحض اینکه در اطاق را براى خروج باز کرد خارج نگردد.

کسى که مى‏خواهد بدنش از استیلاى اقسام بادها در امان باشد اقلا یک بار سیر بخورد.

کسى که بخواهد دندانش فاسد نشود قبل از خوردن غذاى شیرین لقمه نان میل کند.

کسى که مى‏خواهد غذایش تحلیل برود و از آن ضررى نه بیند اول بطرف راست بخوابد و سپس بسمت چپ بغلطد تا بخواب رود.

هر کس بخواهد از غلبه بلغم در مزاج خود بکاهد در اول هر آفتاب قدرى جوارش حریف بخورد و حمام و عمل جماع را زیاد کند و زیاد در آفتاب بنشیند از غذاهاى سرد و مرطوبى پرهیز کند این دستور بلغم را مى‏سوزاند و نابود میکند.

هر کس مى‏خواهد آتش صفرا را خاموش کند هر روزه مقدارى از چیزهائى که سرد و رطوبى است بخورد و بدن خود را استراحت بدهد از هواى خنک استفاده کند کمتر حرکت کند و بصورت کسانى که آنها را دوست دارد بسیار نگاه کند.

آن کس که بخواهد سوداء را بسوزاند بوسیله‏اى حالت قى در خود ایجاد کند و بسیار فصد نماید و زیاد نوره بکشد.

کسى که مى‏خواهد باد سرد را از خود دور کند لازمست گاهى‏

حقنه کند و بر بدن خود روغن بمالد با حوله آب گرم تن خود را ماساژ دهد، در آب گرمى که داروهاى گرم در آن ریخته باشد زیاد مکث کند.

براى نابود کردن غلبه بلغم نیکو است در اول هر روز یکمثقال از اطریفل صغیر میل شود.

بهداشت مسافر

بدان که همانا شخص مسافر باید در هنگام حرکت اعتدال هوا را در نظر داشته باشد وقتى در هواى گرم ناچار بمسافرت شد شکم خود را از طعام پر نکند و نیز با شکم خالى حرکت نکند اعتدال در شکم را رعایت کند در هواى گرم غذاى سرد و مرطوب بخورد از گوشت تازه و هلام و سرکه و روغن زیتون و آب غوره و نظیر آنها استفاده کند.

باید دانست که در هواى بسیار گرم راه نوردى براى بدنهاى لاغر خصوص هنگامى که شکمشان از طعام خالى باشد مضر است ولى در بدنهاى فربه سودمند.

اما صلاح حال مسافر و حفظ او از بیشتر آزارها باینست که از آب هیچ منزلى که در آن نزول میکند ننوشد مگر اینکه قبلا آن را با آب سابق ممزوج کرده باشد، با آبى که خالص و مخصوص همان منزل باشد و با آبهاى دیگر اختلاط نیافته باشد.

لازمست اینکه مسافر از وطن خود از جایى که در آن رشد و تربیت یافته مقدارى خاک بردارد و در هر منزلى که وارد مى‏شود کمى از آن خاک را با آب مشروب خود بیامیزد و خوب آن را درهم زده محلول را بکنارى بگذارد تا گل آب کاملا رسوب کند و آب صاف شود.

بهترین آبهاى نوشیدنى‏

بهترین آبها براى نوشیدن شخص اعم از اینکه در وطن اقامت کند یا مسافر باشد آبى است که چشمه آن از سمت مشرق و سبک و روشن باشد.

گرامى‏ترین آبها علاوه بر صفات فوق آنست که محل پیدایش و خروج آن نیز از طرف طلوع خورشید باشد در تابستان یعنى از سمت مطلع تابستانى.

سالمترین و بهترین آنها آبى است که با داشتن صفات مزبور از محل خود بجوشد و مجراى آن شکاف تپه‏ها و کوههاى خاکى باشد.

آب با وصف مذکور در زمستان سرد و در تابستان ملین طبع است و براى اشخاص محروى بسیار نافعست.

اما آب شور و آبهاى سنگین موجب یبوست معده مى‏شود.

آب برف و آب یخ براى غالب مزاجها مضر و خطرناک است.

آب باران سبک و گوارا و صاف است و براى کلیه‏ى اجسام نافع است در صورتى که زیاد نماند و در مخزن خود زمانى دراز حبس نشود.

اما آب چاه شیرین و صاف است و سودمند میباشد بشرطى که همیشه جریان داشته باشد و در زمین محبوس نشود.

اما آب دره‏ها و گودیها گرم و غلیظاند خصوص در تابستان‏

چون راکد است و آفتاب دائما بر آن میتابد و گاهى خوردن چنین آبى باعث غلبه و تحریک صفراء مى‏شود.

تا اینجا بقدر کافى براى اهل عمل دستوراتى را که در حفظ سلامتى و علاج بیماریها لازم بود بیان کردم اکنون مقدارى در مورد عمل مقاربت صحبت میکنیم.

اعمال غریزه جنسى و دستور آن‏

در اول شب چه زمستان و چه تابستان باشد با زنان نزدیکى مکن زیرا در اول شب معده و عروق پر است و در این حال مجامعت ناپسند.

جماع با شکم پر در اول شب مورث بیمارى قولنج و فالج و لقوه و نقرس و سنگ و تقطیر بول و فتق و ضعف چشم و کم نورى مى‏شود.

پس وقتى که اراده این کار داشتى خوبست آخر شب را بدان اختصاص دهى این وقت براى بدن صلاحیتش بیشتر است و در تولید نسل بیشتر مایه امیدوارى است و عقل مولود را تیزتر میگرداند یعنى فرزندى را که خدا بخواهد بآنها بدهد.

بکار جماع مپرداز مگر اینکه قبلا بوسیله بازى و شوخى و فشردن پستانها زن را آماده کنى این کارها موجب مى‏شود که خواهش غریزى زن تحریک شود ماء النسل او از قسمتهاى مختلف بدنش جمع آورى شود (زیرا ماء النسل زن از پستانهاى او خارج میگردد) آثار غلبه شهوت در صورتش پدید مى‏آید و همان را که تو از او میخواهى او نیز از تو میطلبد.

با زنان مى‏آمیز مگر پاک باشند چون از کار فارغ شدى فورى برپا مایست و منشین بلکه قدرى بسمت راست خود بخواب یا تکیه کن آنگاه براى دفع بول از جاى برخیز این کار باذن خداى متعال تو را از سنگ مثانه تأمین خواهد داد.

پس از خاتمه این کارها غسل کن و همان ساعت قدرى مومیا با شراب عسل یا کف گرفته بنوش که این کار کسرى ترا از ناحیه جماع جبران خواهد کرد.

باید دانست که آمیزش با زنان از نظر وقت هنگامى که ماه در برج حمل و دلو است نیکو است و از آن بهتر وقتى است که ماه در برج ثور باشد زیرا ثور شرف ماه است.

آن کس که بآنچه در این نامه شرح کردیم عمل کند و مزاج خود را طبق آن تدبیر نماید باذن خداى تعالى سالم و از تمام بیماریها در امان خواهد بود بحول و قوت پروردگار، چه خداوند است که بهر کس بخواهد عافیت مى‏بخشد و صحت عطا میفرماید ستایش مر او راست که آغاز و پایان و آشکار او نهان هر چیز همه اوست.

اکنون طبق وعده‏اى که دادیم پاره از این مطالب این کتاب را تا آنجا که اطلاعات فعلى ما و وقت مساعدت میکند شرح میکنیم و تفصیل تمام آن را بوقت دیگر و چاپهاى بعد باز میگذاریم.

البته محتاج بتوضیح نیست که هدف ما از نوشتن و شرح این کتاب تنها جلب توجه و فکر خوانندگان عزیز بمعارف دینى است، براى آنست که باور کنند دین تنها یک سلسله عقاید و آدابى نیست که بدرد عالم بعد از مرگ بخورد بلکه براى تأمین آسایش و امنیت دو جهان است.

پیشوایان دینى طبیبان جسم و روح بشرند و معارف آنها در پیرامون همه چیز دور میزند.

اینک شرح قسمتى از مطالب کتاب:

درد و درمان‏

اعلم ان الله عز و جل لم یبتل الجسد بداء حتى جعل له دواء و لکل صنف من الداء صنف من الدواء و تدبیر و نعت.

عالم وجود میدان تنازع بقاء است، هر چیز براى آنکه وجود داشته باشد و زندگى کند محتاج بحرکت و فعالیت است.

حرکت و فعالیت در صورتى تحقق پیدا میکند که نیروى جذب و دفعى در کار باشد.

نیروى جاذبه و دافعه میان دو موجود مخالف بکار مى‏افتد.

پس اگر عالم خانه تضاد و تخالف نبود زندگى و هستى معنائى نداشت.

باید مقابل نور ظلمت باشد و برابر تاریکى روشنى، مقابل خوشى ناخوشى باشد و روبروى بیمارى تندرستى.

این همان معناى حکمت است و مقتضاى عدل کل.

امام هشتم علیه السلام میفرماید. بدان که خداوند عزیز و باشکوه بدنى را بدردى گرفتار نساخته مگر اینکه درمانى برایش قرار داده است.

براى هر دسته از دردها گروهى از داروها است علاوه تدبیر و کوشش نیز لازم است.

دو گونه حرکت‏

ان الاجسام الانسانیة جعلت على مثال الملک فملک الجسد هو القلب و العمال الاوصال و العروق و الدماغ و بیت الملک قلبه و ارضه الجسد و الاعوان یداه و رجلاه و شفتاه و عیناه و لسانه و اذناه و خزانته معدته و بطنه و حجابه صدره.

حرکات و جنبشهائى که ارادى و اختیارى ما است کارهائى است که اعضاء و جوارح انسان (بلکه هر حیوان و موجود زنده) بدستور فرمانفرماى بدن یعنى قلب انجام میدهد محتاج بتوضیح زیاد نیست که حرکات بدن دو گونه است: اختیارى و اضطرارى. اضطرارى آن حرکتى است که بدون مدخلیت اراده و میل ما صورت میگیرد مانند ضربان قلب و نبض، جریان خون، فعل و انفعالات شیمیائى درون معده و روده و مانند دیدن چشم، شنیدن گوش، عمل خیال و فکر، خلاصه کار جمله حواس ظاهر و باطن.

قسمت دیگر حرکاتى است که تحت قدرت و اختیار ما است مانند رفت و آمد و گفت و شنود، معاملات، معاشرات، جنگ و جدال و غیره.

حرکات ارادى به نیروى اراده است و اراده از میل و خواهش پیدا مى‏شود و میل اگر چه غریزى باشد مانند غریزه جنسى و اشتهاى بغذا و آب تا فایده‏اى برایش تصور نشود و از حیث دارا بودن فایده‏

شناخته نگردد هرگز تحریک نخواهد شد و لو اینکه تصور آن فایده خیلى مختصر و صرف تصور لذت باشد.

مرکز این تصور قوه‏ایست که گاهى از آن تعبیر بعقل و گهى بقلب شده است.

سلطان بدن‏

فالیدان عونان یقربان و یبعدان و یعملان على ما یوحى الیهما الملک و الرجلان تنقلان الملک حیث یشاء و العینان تدلانه على ما یغیب عنه لان الملک من وراء الحجاب لا یوصل الیه شى‏ء الا بالاذن و هما سراجان ایضا.

پس تا چیزى را قلب نپسندد و نخواهد هرگز اعضا و جوارح بآن نخواهند پرداخت.

قلب باصطلاح دانشمندان تشریح عبارت از قطعه گوشت صنوبرى شکل است که در پهلوى چپ انسان قرار دارد. در فارسى نامش دل است و در اصطلاح عرفاء و دانشمندان دین و اخلاق عقل و روح و نیروئى است که حیات انسان باوست و گاهى هم مقصود از آن روح بخارى است.

مجلسى ره میفرماید: براى بعضى در ابتداى امر تنافى بنظر میرسد که چطور قلب پادشاه و هم خانه پادشاه باشد با توجه باین تقسیم مطلب روشن مى‏شود.

قلب داراى معانى بسیارى است از جمله:

گوشت صنوبرى شکل که در پهلوى چپ قرار دارد (دل).

روح حیوانى که از قلب منبعث شده در جمیع بدن سارى میگردد.

نفس ناطقه انسانیة که بگمان حکماء و بعضى از متکلمین مجرد است و تعلقش به بدن اول به بخار لطیفى است که از قلب منبعث مى‏شود.

آن بخار لطیف را در اصطلاح روح بخارى و حیوانى میگویند.

نفس بتوسط این روح حیوانى تعلق بسایر اعضاء و جوارح بدن پیدا میکند.

پس ممکن است مراد امام علیه السلام از قلب اول یکى از دو معناى اول باشد یعنى روح حیوانى یا روح انسانى و مقصود از قلب دوم معناى اول باشد یعنى قطعه گوشت صنوبرى بنا بر این منافاتى بین دو تعبیر نخواهد بود.

در بعضى از نسخه‏ها «هو ما فی القلب» ضبط شده یعنى پادشاه کشور تن چیزى است که درون قلب میباشد در این صورت محتاج بتکلف نیستیم.

ولى در این صورت اگر مراد از ما فی القلب روح بخارى باشد ظرفیت حقیقیه است و اگر مقصود از آن نفس ناطقه باشد ظرفیت مجازى است زیرا نفس ناطقه بقول حکما مجرد است و ظرف نمیخواهد.

در هر حال پادشاهى قلب آشکار است زیرا نظام بدن باو تدبیر مى‏شود و روزى بدن که روح بخارى باشد (روح حیوانى) بوسیله او در بدن پخش میگردد.

بنا بعقیده حکما وقتى روح حیوانى بدماغ رسید روح نفسانى میگردد و بتوسط اعصاب در سایر بدن سارى مى‏شود و از اینجا حس و حرکت پدید مى‏آید وقتى بکبد نفوذ کند روح طبیعى مى‏شود پس بتوسط عروق نابته از کبد بسوى جمیع اعضا سرایت میکند و از این سریان‏

تغذیه و تنمیه حاصل مى‏شود.

چنان که پادشاه گاهى از رعیت در قوام ملک خود کمک میگیرد همچنین براى قلب از دماغ و کبد قوت نفسانى و طبیعى بکمک میرود.

مراد از اوصال مفاصل بدن یا چیزهائى است که وسیله اتصال آنها است حرکات مختلفه بدن و جوارح آن بوسیله اوصال میسر مى‏شود.

مقصود از وحى دل اراده و توجه نفس است باعضاء.

خبرگزاران‏

الاذنان لا یدخلان على الملک الا ما یوافقه لانهما لا یقدران ان یدخلا شیئا حتى یوحى الملک الیهما.

مدرک و شاعر حقیقى در ترکیب آدمیزاد نفس است یعنى بیننده واقعى شنونده واقعى بوینده و چشنده حقیقى نفس ما است آنکه سرما و گرما را مى‏فهمد، آنچه زشتى و زیبائى دوستى و دشمنى را تشخیص میدهد نفس ما است که گاهى از آن تعبیر بقلب مى‏شود چشم و گوش و بینى و زبان و پوست بدن و خیال و وهم و غیره اعضائى بیش نیستند حواس ظاهر و باطن آلات حس و درک روح است نه آنکه خودشان حاس و مدرک باشند لذا بسیار اتفاق افتاده که با چشم باز کسى را که از جلوى ما گذشته است ندیده‏ایم با گوش باز آواز شخصى را که ما را خوانده است نشنیده‏ایم چون نفس ما توجه بآنها نداشته و نخواسته که ببیند یا بشنود.

گوش بى‏اراده نفس صدا را میگیرد و در دستگاه خود میگرداند اما بى‏اراده و اجازه دل نمیتواند وارد خانه او کند.

قرآن نیز میفرماید: إن فی ذلک لذکرى لمن کان له قلب أو ألقى السمع و هو شهید یعنى در آیات و مطالب قرآن یاد آورى است براى کسى که دلى برایش باشد (دل باختیار او باشد یا اختیار او بدست دل و عقل باشد و یا دل سالم و عقل درست و وظیفه‏شناسى داشته باشد) یا گوش فرا بدهد بخواهد از مجراى گوش بهره‏مند شود در حالى که شاهد و منتظر نتیجه شود.

فرمان پادشاه‏

اذا اوحى الملک الیهما اطرق منصتا لهما حتى یسمع منهما ثم یجیب بما یرید فیترجم عنه اللسان بادوات کثیرة منها ریح الفؤاد و بخار المعدة.

عبارات فوق یکى از ادله عقلى و نقلى بر اثبات تجرد روح است.

زیرا جسم و ماده یک خاصیت بیشتر نمیتواند داشته باشد و یک کار بیشتر نمیتواند انجام دهد چنانچه چیزى بتواند بکارهاى مختلفى بپردازد و در چیزهاى متعددى تأثیر کند معلوم مى‏شود فوق همه آنهاست و از همه آنها مجرد و برهنه است و چون تمام احساسات و ادراکات از هر نوع منسوب بروح و کار اوست پس روح ناچار باید فوق همه محسوسات و مدرکات باشد. این یکى از ادله قوى تجرد روح است عبارت فوق علاوه بر آنکه بیان مزبور را ثابت و روشن میکند مطلب سابق را نیز تأیید و مبرهن مینماید زیرا صریحا میگوید درک‏کننده واقعى قلب است نه جوارح و اعضا.

امام علیه السلام میفرماید: وقتى قلب بگوش امر کرد و اجازه داد که صوتى را وارد خانه او کنند ساکت و بى‏توجه بهمه چیز میماند تا از راه گوش چه میشنود و آنچه را شنید جواب میگوید زبان جواب او را بآلات و ادوات زیادى ترجمه میکند.

ظاهرا مراد از ریح الفؤاد هوائى است که از قلب بسوى ریه و قصبه خارج مى‏شود و مقصود از بخار معده بخاریست که از معده بسوى‏

تجاویف ریه متصاعد میگردد.

یا همان روح بخارى است که از کبد بسوى آلات تنفس بالا میرود.

پاداش و کیفر

فاما عذابه فالحزن و اما ثوابه فالفرح و اصل الحزن فی الطحال و اصل الفرح فی الثرب و الکلیتین و منهما عرقان موصلان الى الوجه فمن هناک یظهر الفرح و الحزن فترى علامتهما فی الوجه.

بگفته قدماى از اطبا، طحال مفرغ سوداء بارد و یابس و غلیظ است و چنین سودائى ضد صفا و روشنى روح است، فرح و انبساط روح از صفا و پاکى خون است وقتى خون ممزوج بسودا شد کثیف و غلیظ مى‏شود و نشاط روح را نابود میسازد.

لذا اشخاص سوداوى مزاج غالبا در غم و اندوه و خیالات باطل بسر میبرند. معالجه قطعى این اشخاص این است که خونشان را از سوداء تصفیه کنند براى تصفیه خون دانشمندان طب قدیم راههاى مختلفى میسپردند که اغلب سودمند و سریع التأثیر بود یکى از آنها تصفیه خون بوسیله خوردن بسیارى از میوه‏هاست.

طب امروز اندوه زیاد را نتیجه کمبود بعضى از ویتامین‏ها خصوص ویتامین ث میداند. کمبود این ویتامین موجب غلظت خون و چسبندگى آن و تصلب شرائین، ورم جدار ورید، تنگ شدن عروق، سیاه شدن شریان و غیره است که هر کدام علاوه بر تولید بیماریهاى زیاد مانند فشار خون، سکته، فلج ناقص و آنژین مولد غم و غصه فراوانست.

در میان میوه‏ها لیموترش و شیرین کمبود این ویتامین را ببهترین‏

وجه جبران میکند خوردن لیموترش عمل طحال را تقویت میکند در نتیجه، مواد بیگانه‏اى که در خون رسوب کرده و موجب غلظت آن شده از بین میبرد.

ثرب گوشت نازک و پوستهائى است که روى معده و روده‏ها و عروق و شرائین را مى‏پوشاند ابتدایش دهان معده و انتهایش معاء (روده) پنجم است که قولون نامیده مى‏شود و جهت اینکه فرح و خوشى از اینجا پیدا مى‏شود آنست که بواسطه کثرت عروق و شرائین خون و رطوبت بدن بسوى کلیه جذب مى‏شود و سبب صفا و روشنى خون میگردد، خون را رقیق و لطیف ساخته روح را شاد و منبسط میسازد.

براى بکار انداختن کلیه نیز داروهاى زیادى بدست آورده‏اند ولى علم غذاشناسى امروز بهترین معالجه را بوسیله خوردن اقسام میوه‏ها خصوص انگور شناخته است.

در میان طبقه از مردم براى مبارزه با اندوه خوردن شراب متداول شده ولى چنان که علم آن را ثابت کرده و در این کتاب هم خواهید خواند این نحوه معالجه جز ایجاد یکنوع مسمومیت چیزى نیست و بهمین جهت هم دیده شده که خوردن شراب شخص را بغم و اندوه فراوان مبتلا و بگریه در آورده است. آرى شراب سمى است که غم را نابود نمیکند بلکه عقل را از بین میبرد تا شخص نتواند در باره مشکلات زندگیش فکر کند و اندوهناک شود.

بلى خوردن انگور و آب آن این تأثیر را دارد و موجب خوشحالى و نشاط میگردد چنان که امام ششم علیه السلام روایت کرده‏

که نوح نبى علیه السلام از اندوه فراوان بخداوند تعالى شکایت کرد دستور رسید که انگور بخور.

خوردن زعفران و لوبیا سبز و تره در نشاط روح و خوشى بسیار مؤثر است.

سیمهاى مخابراتى‏

و هذه العروق کلها طرق من العمال الى الملک و من الملک الى العمال و مصداق ذلک انک اذا تناولت الدواء ادته العروق الى موضع الداء باعانتها.

رگها راههائى هستند از عمال بسوى قلب و از قلب بسوى عمال.

مراد از عمال ظاهرا همان اوصال و عروق و دماغ است که در پیش گذشت بنا بر این ممکن است مقصود از عمالى که عروق واسطه ربط میان آنها و قلب میباشد فقط اوصال و دماغ باشد زیرا معلوم است که جوارح بدن حرکت نمیکند و فکر بکار نمیافتد مگر اینکه با قلب مربوط باشند و این ارتباط را رگها برقرار میسازند.

و نیز روشن است که مرکز حواس و ادراکات آدمى دماغ (مغز سر) است اگر میان اوصال و دماغ رابطه‏اى نباشد دردى محسوس نمیشود این رابطه را علم امروز قبول دارد اما ربط قلب با اوصال و دماغ از نظر علم تجربى هنوز مسلم نشده.

امام علیه السلام میفرماید این ارتباط نیز برقرار است زیرا مسلما داروئى که خورده مى‏شود مستقیما روى محل درد ریخته نمیشود بلکه خلاصه و خاصیتش بموضع درد میرسد و راه این وصول رگها هستند که بکمک اوصال (پیوندهاى عصبى و یا استخوانى و یا بافته‏ها و ماهیچه‏ها) خاصیت دارو را میرسانند.

ممکن است مقصود از عمال در عبارت فوق قوائى باشد که در

هر عضوى بتوسط روح بخارى بکار مى‏افتد. این قوا که عبارت از غاذیه و نامیه و دافعه و ماسکه باشد روى دارو و تأثیر میکند تا کامل و قابل جذب و داراى اثر مطلوب گردد.

[در باره غذا]

زمین پاکیزه‏

و اعلم ان الجسد بمنزلة الارض الطیبة متى تعوهدت بالعمارة و السقى من حیث لا یزداد فی الماء فتغرق و لا ینقص منه فتعطش دامت عمارتها و کثر ربعها و زکى زرعها و ان تغوفل عنها فسدت و لم ینبت فیها العشب.

بدان که بدن آدمیزاد بمنزله زمین پاکیزه‏ایست اگر هنگامى که خواستى بعمارت و آبیاریش بپردازى اعتدال را رعایت کردى نه آنقدر آب دادى که غرق شود و تبدیل بیک باطلاق و یک پارچه لجن گردد و نه آن اندازه دریغ کردى که تشنه و خشک بماند این چنین زمینى همیشه آباد و معمور خواهد بود، حاصلش فراوان و بهره‏اش پاکیزه است ولى اگر در باره آن غفلت شود تباه میگردد و دیگر سبزه‏اى در آن نخواهد روئید.

تا آنجا که تاریخ یاد دارد بلکه جلوتر تا آنجا که تصور میرود دنیا صحنه مبارزه با ایادى مرگ بوده است از نقطه نظر فلسفى تمام فعالیت‏ها و جنبش‏ها از هر موجود حتى از موجوداتى که بتصور ما جامد و مرده‏اند (زیرا آنها از نظر دقیق علمى فیلسوف زنده و متحرکند) براى جنگیدن با لشکر مرگ و گریختن از این دشمن هستى و زندگى است.

ولى میان آنها بشر بیش از همه سر و صدا راه انداخت زیرا زیادتر از همه دستخوش ایادى مرگ و نابودى شد.

ساختن خانه‏ها دوختن جامه‏ها، حفر، خندقها بر گرد شهرها

کندن چاهها، احداث معموره‏ها، ایجاد تمدن‏ها، تأسیس دولت‏ها اختراع صنعتها، حربه‏هاى سرد و گرم تا بمب اتم و هیدرژن تمام بمنظور مبارزه با لشکر مرگ است.

تأسیس بیمارستانها تکامل طب و بهداشت و کشف داروها نیز بهمان منظور بسط یافته است.

ولى چنان که مى‏بینیم محروم آدمیزاد که هر چه بیشتر جست کمتر یافت آنچه زیادتر مبارزه کرد بیشتر تلفات داد تا آنجا که ناچار از طلب زندگى دائم چشم پوشید و بکمى از آن راضى شد و براى دلجوئى از خود فریاد زد، نوشت و انتشار داد، عمر طبیعى بشر هفتاد سال است فوقش صد سال است ولى افسوس که از همین مدت مختصر هم بیشتر محرومند و کسانى که بآن میرسند بخوشى رسیدن بفوز عظیم و کامیابى بزرگ جشن‏ها بر قرار میسازند و عکس آنها در مجلات منتشر میگردد.

اخیرا کتابهائى که رمز طول عمر را وانمود میکند بسیار نوشته شده و بسیارى از مطالب آنها مفید و با حقیقت است الا آنکه بیشتر این کتابها با امیدوارى که بطول عمر میدهند دوران زندگى بشر را در صد سال یا کمى بیشتر محدود میکنند البته این را نقص آن گونه کتابها نمیدانیم بلکه بعکس این خود دلیل تکامل و استتمام دانش است ولى میخواهیم با مراجعه بآثار و تعلیمات پیشوایان دین از جمله همین کتاب امیدوارى شما بیشتر باشد و اصولا عمر بشر را تا سر حد لا یتناهى فرض کنید.

آرى اگر نه آن بود که طبق اصول علمى حکمت اجسام رو بزوال‏

و مطابق اشارات کتابهاى آسمانى عالم فانى است ادعاى آن میکردیم که بشر میتواند همیشه زنده بماند.

بارى اگر انسان نمیتواند همیشه زنده بماند میتواند خیلى بیشتر از آنچه گفته و نوشته و حدس زده‏اند زندگى کند تا آنجا که بشود از او بیک زنده دائم (مجازا) تعبیر کرد این موفقیت در سایه تدبیر عاقلانه در امور غذائى بدن بدست میرسد.

این نویدى است که نوشته امام هشتم شیعیان بهوا داران طول عمر میدهد.

بدن آدمیزاد را تشبیه بیک قطعه زمین پاکیزه‏اى فرموده که آبادى آن باعتدال در آبیارى آنست اعتدال در آبیارى زمین را براى همیشه معمور میدارد پس تعادل در مزاج نیز بخشاینده سلامتى دائم و زندگى جاودانست. کلمه دامت عمارتها متضمن همان معانى است که از جمله (زندگانى دائم) فهمیده مى‏شود.

پس غذا و تدبیر و اعتدال در آن رمز طول عمر و زندگى دائم است.

اگر طالب عمر دراز و خواهان سلامتى دائمیم باید باور کنیم که قاتل ما شکم ما است گاهى از گرسنگى خون ما را میمکد و گاهى از سیرى و امتلاء طغیان کرده شاهرگ ما را میزند.

در اینکه بیشتر از امراض بر اثر پرخورى است جاى صحبت نیست، ما بیش از اندازه میخوریم پیشتر از گرسنگى میخوریم لذا خیلى کمتر از آنچه تصور میرود عمر میکنیم خیلى از مرگ و میرها بر اثر پرخورى است. بقول دکتر گیلورد هاوزر اشخاص پرخور عمر

خود را کوتاه میکنند زیرا هر گره‏اى که در دور کمر به نسبت دور سینه زیاد شود یک سال از عمر آدمى را کم میکند.

چیزى را که باید توجه داشت موضوع کم خورى است کم‏خوریها بیشتر نه از نظر کمیت است بلکه از جهت کیفیت است، غذاهاى ما غالبا فاقد مواد لازم و ویتامینها است اشتباهات بزرگ بعضى از مکتشفین و اساتید علم طب و افراطکاریهاى ما در تقلید از اروپائیان موجب شده است که غذاى زنده و سالمى نداشته باشیم یعنى از نظر کیفیت غذائى گرسنه بسر ببریم.

زمین زنده مى‏شود

فالجسد بهذه المنزلة و بالتدبیر فی الاغذیة و الاشربة یصلح و یصح و تزکو العافیة فیه.

پس بدن بمنزلت همان زمین است به تدبیر عاقلانه‏اى که در خوراک و نوشاب بکار مى‏رود صحیح و سالم میماند و نیروى سلامتى در آن زیاد میگردد.

جمله «تزکو العافیة فیه» نوید دیگرى است و دیگر بار هواخواهان طول عمر را امیدوار میسازد. «زکاء و زکو» بمعناى زیاد شدن است بنا بر این عبارت فوق صراحت در این دارد که تدبیر عاقلانه در خوردن و نوشیدن، علت عمده طول عمر است و مردمى که زندگى معقولى از نظر خوراک داشته باشند نه تنها پیرو ناتوان نمیشوند بلکه هر چند در امتداد زمان جلوتر بروند نیروى صحت و عافیت آنها بیشتر مى‏شود مزاج آنها مانند بنائى است که مصالح درست و محکمى در آن بکار رفته باشد که نه تنها از باد و باران گزند نمى‏بیند بلکه آب و آفتاب بر استحکام و دوام آن مى‏افزاید.

بنا بر این هر کس میخواهد طول عمر خود را بداند بوضع غذاى خود نگاه کند: فلینظر الإنسان إلى طعامه‏ پرفسور پیردلور میگوید: دانستن طرز تغذیه یکى از مهمترین عوامل تندرستى است که متأسفانه کمتر از هر چیز مورد توجه قرار میگیرد.

در انتخاب خوراک و طرز غذا خوردن اشتباهات زیادى است که بعضى از آنها بقرار زیر است:

پرخورى را وسیله تندرستى و طول عمر میدانند، اشتها را یگانه معیار براى سنجش احتیاج بدن بخوراک میشناسند، تا اشتها باقى است مى‏خورند، گوشت و قهوه و چاى و الکل را در ردیف غذا آورده‏اند، بغذاهائى که با وسائل مصنوعى درست شده بیشتر رغبت میکنند.

چگونه تغذیه شود؟

فانظر ما یوافقک و یوافق معدتک و یقوى علیه بدنک و یستمرئه من الطعام فقدره لنفسک و اجعله غذائک.

پس به بین چه چیز موافق حال تست و مناسب شکم تست و بدنت از آن نیرو میگیرد و آن را خوش و گوارا مى‏شناسد، این چنین طعامى را براى خود اندازه‏گیرى کن و غذاى خود قرار بده.

پرفسور پیر دلور استاد دانشکده لیون در کتاب خود (بهداشت براى همه) میگوید غذاى هر فرد باید متناسب با وضع مزاج خود باشد.

خوراک باید با احتیاجات بدن تناسب داشته باشد لذا لازمست که برنامه غذائى بر حسب سن، طرز زندگى، شغل و حرفه شخص و فصل زمان تغییر یابد اگر جوان هستید و مخصوصا هر گاه ورزش میکنید یا کار روزانه شما عمل جوارح و عضلات است بغذاى بیشترى احتیاج دارید و از نان گندم و جو و مواد قنددار مقدار زیادترى مصرف کنید زیرا آنها هستند که فعالیت عضلات را زیاد میکنند.

بر عکس اگر کارتان حرکت زیاد نمیخواهد یا نسبتا مسن شده‏اید از مقدار غذا بکاهید. براى اشخاص پیر و کسانى که در مناطق گرمسیر یا در فصل پرحرارت تابستان بسر میبرند غذا کمتر لازم است و باید از گوشت و چربى کمتر مصرف کنند و بعکس از ترشیجات و سبزیها و میوه‏جات زیادتر میل نمایند.

در فصل زمستان و مناطق سردسیر خوردن گوشت و چربى و تخم مرغ بیشتر لازم است علاوه آنکه در موقع انتخاب غذا باید حالت مزاجى و روحى و تغییرات ناگهانى آن را نیز در نظر گرفت.

میان طبیعت و بدن‏

و اعلم ان کل واحدة من هذه الطبائع تحب ما یشاکلها فاغتذ ما یشاکل جسدک.

بدان هر کدام از این طبیعت‏ها خواهان غذائیست که با آن مشاکل باشد و مناسبت داشته باشد پس غذائى را انتخاب کن که مناسب طبیعت بدنت بوده باشد.

مراد از طبایع در عبارت فوق طبیعت‏هائى است که بقول قدماء بواسطه غلبه یکى از اخلاط اربعه در مزاج پیدا مى‏شود.

قدماى از حکما و فلاسفه و اطباء معتقد بودند که عالم اجسام از چهار عنصر ترکیب شده: آب، آتش، خاک و هوا که هر کدام داراى طبیعت مخصوصى هستند سرد و گرم و تر و خشک مزاج آدمیزاد نیز از چهار خلط ترکیب شده بلغم و صفراء و سوداء و خون و هر کدام از اینها داراى طبیعتى هستند و هر یک از آنها که در مزاج غلبه داشت مزاج بآن نامیده مى‏شود و داراى همان طبیعت خواهد بود.

طب امروز با این اصول موافقتى ندارد و آنها را افسانه‏هاى کهنه‏اى بیش نمیشناسد ولى انصاف آنست که اصول علمى قدماء هنوز بحد اندراس نرسیده و با توجه بروش معالجات قدیم و خواصى که براى داروها و غذاها روى همان مبانى میدانستند خوب معلوم مى‏شود که افسانه شمردن اصول طبایع ناشى از قلت تدبر و غرور علمى است.

مقصود از مشاکل موافق است یعنى طبیعت هر کس طالب چیزى است که با او توافق و مناسبت داشته باشد مثلا کسى که مزاج‏

حار دارد طالب بارد و سردى است و آنکه صاحب مزاج رطوبى است خواهان غذاى خشک مى‏باشد به بیان دیگر طبیعت هر کس متمایل بنوعى از غذا است که از همان نوع در مزاج شخص کمبود پیدا کرده باشد.

این طلب و خواهش نامش هوس است.

همان طور که شخص هنگام کمبود غذا و خالى شدن معده گرسنه مى‏شود و خواهش طعام میکند و هنگام تشنگى که کمبود رطوبت بدن و کبد است تمناى آب، وقتى هم یکى از عناصر ترکیبى وجود او کمبود پیدا کرد میل انسان بخوردن چیزى که داراى همان ماده و عنصر باشد تحریک مى‏شود و آن را طلب میکند چیزى که هست اگر قبلا از همان غذا خورده باشد بکیفیتى که حافظه آن را ضبط کرده باشد بمحض اینکه هوس تحریک شد براهنمائى حافظه مستقیما بسراغ همان غذا میرود.

چنان که با آن نوع غذا آشنائى نداشت سایر حواس مخصوصا ذائقه و شامه آن را میان اشیاء حتى خاک و ذغال و توتون و غیره جستجو میکند بسا هست که آن را در میان غیر خوراکى پیدا کند با کمال بى‏قرارى آن را بهر وسیله که باشد جذب بدن میکند زنان آبستن غالبا بهمین سرنوشت مبتلا مى‏شوند.

پس براى آنکه بغیر خوراکیهاى سالم و مفید رغبتى نکنیم نیکو است بدن را با خوراکهاى متنوع مناسب آشنا کنیم از هر غذاى سالمى مکرر بمقدارى که در ذهن صورت آن غذا بماند مصرف کنیم.

در بعضى از نسخ بجاى کلمه (فاغتذ) فاعتد بمعناى تکرار کردن عمل آمده و این معنا با مطلب فوق بسیار تناسب دارد.

سفارشى که امام هشتم علیه السلام براى موافقت طبیعت میکند دو قسم اولست.

مضمون عبارت به بیان ساده‏تر اینست که هر کس طالب سلامتى و عمر دراز است باید طورى تغذیه کند و نوعى از خوراکها را انتخاب کند که مناسب مزاج و نیروى طبیعى اوست زیرا هر بدنى طورى ساخته شده و هر مزاجى قسمى ترکیب شده هر مردمى با مردم دیگر از نظر طرز خوراک و جهات دیگر تفاوت دارند.


۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۷:۰۳
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی

پیامبر (ص) به مردار گوسفندى برخورد، فرمود: آیا مى‏بینید که این گوسفند چقدر براى صاحبش بى‏ارزش است؟ گفتند: آرى یا رسول الله، فرمود:

به خدایى که جان من به دست قدرت اوست، این دنیا در پیشگاه خدا از این لاشه گوسفند براى صاحبش کم ارزشتر است، و اگر دنیا به قدر پر پشه‏اى در پیشگاه خدا ارزش داشت، هیچ کافرى را جرعه آبى از آن نمى‏آشاماند. (1) پیامبر (ص) فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است. (2) و نیز آن گرامى فرمود: هر کس دنیا را دوست بدارد، به آخرتش صدمه زده، و هر کس به آخرتش دلبسته باشد، به دنیایش صدمه زده است، بنا بر این باقى را بر فانى مقدم بدارید. (3) و آن بزرگوار فرمود: دوستى دنیا سرلوحه همه خطاهاست. (4) یکى از بزرگان مى‏گوید: در خدمت رسول خدا (ص) بودم، دیدم چیزى را از خودش دور مى‏سازد، عرض کردم: یا رسول الله- درود خدا بر تو و خاندان تو باد- چه چیز را از خود دور مى‏کنید؟ فرمود: این دنیا خود را به من وانمود، گفتم:

از من دور شو! برگشت. گفت: اگر چه تو از دست من نجات یافتى، اما پس از تو دیگران از دست من خلاص نخواهند شد.

پیامبر (ص) فرمود: سخت در شگفتم از کسى که به عالم آخرت ایمان و باور دارد، با این همه براى دنیاى فریبنده تلاش مى‏ورزد! (5)

آورده‏اند که پیامبر خدا (ص) کنار مزبله‏اى ایستاد و فرمود: بیایید دنیا را ببینید و پارچه کهنه‏اى از آن مزبله و یک استخوان پوسیده را روى دست گرفت و فرمود: این و این دنیا هستند! اشاره بر این که زینتهاى دنیا مثل این پارچه، کهنه گشته و بدنهایى که بدانها آراسته مى‏گردند همانند این استخوانهاى پوسیده‏اند. (6) و آن بزرگوار فرمود: دنیا شیرینى سرسبزى است، و خداوند شما را در این دنیا خلیفه خود قرار داده است پس بنگرید که چگونه عمل مى‏کنید، بنى اسرائیل وقتى که به مال دنیا رسیدند و مطابق هواى نفسشان، زر و زیور و زنان و جامه و لباس و خوشى، فراهم کردند، حضرت عیسى (ع) فرمود: دنیا را پروردگار خود نپندارید که او شما را برده خود سازد، گنجهاى خود را نزد کسى اندوخته کنید، که آنها را تباه نسازد، زیرا آن کس که گنج دنیا دارد، بیم آفت و نابودى در آن مى‏رود، اما صاحب گنج الهى، بیم آفت ندارد. (7) و نیز عیسى (ع) فرمود: اى حواریون! من براى شما دنیا را بى‏اعتبار کرده و بر زمین زدم، شما دوباره آن را پس از من، بلند نکنید، زیرا از پلیدى دنیاست که در آن خدا را نافرمانى کنند، و از پلیدى دنیاست که ریشه هر خطا و لغزشى محبت همین دنیاست، و بسا هوا و هوسى که باعث غم و اندوهى طولانى شود.

و نیز فرمود: اگر دنیا خود را براى شما بگسترد و شما بر روى آن بنشینید، هیچ کدام از شما، نباید با پادشاهان و زنان، در ستیز باشید، اما با پادشاهان بر سر دنیا در نیفتید، زیرا تا وقتى که شما به دنیاى آنها کار نگیرید، آنان متعرض شما نخواهند شد، و اما از زنان به وسیله روزه و نماز بپرهیزید.

و نیز فرموده است: دنیا هم طالب است و هم مطلوب؛ دنیا اهل آخرت را مى‏خواهد تا بدان وسیله تنها روزى خود را به دست آورند، اما طالب دنیا را آخرت، مى‏طلبد، تا مرگ او فرا رسد، و گریبان او را بگیرد.

پیامبر (ص) فرمود: خداوند بزرگ هیچ مخلوقى مبغوضتر از دنیا نیافریده است. (8)

نقل کرده‏اند که حضرت سلیمان بن داود با کوکبه خود در راهى مى‏رفت، مرغان بر سر او سایه افکنده، جن و انس در دو طرف؛ راست و چپش حرکت مى‏کردند، به عابدى از عباد بنى اسرائیل گذر کرد، گفت: به خدا سوگند، اى پسر داود، خداوند به تو سلطنت عظیمى مرحمت کرده است! حضرت سلیمان سخن عابد را شنید، فرمود: یک سبحان الله گفتن در نامه عمل مؤمن، بهتر است از تمام سلطنتى که به پسر داود داده‏اند، زیرا آنچه به من داده‏اند از بین مى‏رود، اما یک تسبیح باقى مى‏ماند.

پیامبر (ص) فرمود: زیاده‏طلبى، شما را به خود مشغول ساخته است، فرزند آدم، مى‏گویى: مالم و ثروتم، آیا جز آنچه را که صدقه داده و باقى گذارى، یا بخورى و از بین ببرى و یا بپوشى و مندرس کنى، مالک چیزى از مال خود هستى؟ (9) و آن گرامى فرمود: دنیا خانه کسى است که خانه ندارد، و ثروت کسى است که مال دیگرى ندارد، کسى که مال دنیا را جمع مى‏کند نادان است، و کسى که ناآگاه است به خاطر دنیا خصومت مى‏ورزد، و آن که آرامش و اطمینان قلب ندارد، به خاطر دنیا حسد مى‏ورزد، و هر که باور ندارد، به دنیا رو مى‏آورد. (10) و آن بزرگوار فرمود: هر که شبى را بگذراند و بیش از هر چیز به فکر دنیا باشد، از رحمت خدا بهره‏اى ندارد، و دلش را چهار خصلت فرا گیرد: غمى که هرگز جدایى نپذیرد، و آن گرفتارى که هرگز برطرف نشود و آن تنگدستى که هرگز به بى‏نیازى نرسد، و آرزویى که هرگز به سامان نرسد. (11) ابو هریره مى‏گوید: رسول خدا (ص) فرمود: اى ابو هریره آیا مایلى که دنیا را با تمام آنچه در آنست به تو بنمایانم؟ عرض کردم: آرى یا رسول الله (ص)، آنگاه دستم را گرفت و به بیابانى از بیابانهاى مدینه برد، و در آنجا مزبله‏اى دیدم پر از جمجمه آدمها و فضولات، پارچه کهنه و استخوانها، سپس به من فرمود: اى‏

ابو هریره! این سرها که مى‏بینى کسانى بودند مثل شما حریص دنیا و مانند شما در دنیا آرزوها داشتند، بعد آنها به صورت استخوانهاى بى‏پوست درمى‏آیند و بعد خاکستر مى‏شوند و این فضولات غذاهاى رنگارنگ شماست که از هرجا شده، آنها را به دست آورند، و بعد به شکمها ریزند، و بعد به این صورت درمى‏آید که مردم از آن‏ها اجتناب مى‏ورزند، و اما این کهنه‏ها همان لباسهاى فاخر و پوشاکهاى مردم است، به این صورت درمى‏آید که پس از مدتى پاره پاره در گوشه و کنار باد به این طرف و آن طرف مى‏برد، و این استخوانها، استخوان حیوانات ایشان است که همواره در اطراف این سرزمین در جستجوى آب و علف آنها بودند، پس هر که دلبسته دنیاست باید به حال خود بگرید. در آنجا، لحظه به لحظه بر گریه ما افزوده مى‏شد! (12) نقل کرده‏اند وقتى که خداوند حضرت آدم را از بهشت به زمین فرود آورد، به او گفت: اى آدم! بنا کن براى ویرانى و تولید نسل کن براى مردن.

آورده‏اند که در صحف حضرت ابراهیم نوشته شده است: اى دنیا، با این که خود را ساخته و آرایش کرده‏اى، چه قدر، در نظر نیکان پست و خوارى! من کینه تو را بر دل آنان افکنده، و از تو بر حذر داشته‏ام، و هیچ مخلوقى را پست‏تر از تو- در نزد خود- نیافریده‏ام، تمام جنبه‏هاى تو ناچیز و در معرض فناست، روزى که تو را آفریدم، چنان قرار دادم که بر کسى پایدار نمانى و کسى هم در تو پایدار نماند، و اگر کسى در مورد تو بخل ورزد، با تو باشد و حریصتر شود.

پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا از روزى که خداوند آن را آفریده است بین آسمان و زمین معلق است و خداوند هرگز به او نظر نکند، و روز قیامت گوید:

بار خدایا امروز مرا نصیب پست‏ترین دوستان خود قرار ده! خطاب رسد: اى ناچیز ساکت باش، من در عالم دنیا تو را براى ایشان نپسندیدم، امروز مى‏پسندم؟! (13) و نیز آن گرامى فرمود: روز قیامت، گروههایى از مردم را با اعمالشان که همانند کوه تهامه است، بیاورند، و دستور دهند تا آنها را به دوزخ ببرند، عرض‏

شد: یا رسول الله، آیا آنان نمازگزاران هستند؟ فرمود: آرى، نماز مى‏خوانند، روزه مى‏گیرند، و قسمتى از شب را به شب‏زنده‏دارى مى‏گذرانند، اما وقتى که چیزى از دنیا بر آنها عرضه شود، به سمت آن مى‏شتابند. (14) آن گرامى در ضمن خطبه‏اى مى‏فرماید: مؤمن بین دو حالت ترسناک است: مدتى که بر او گذشته است، و نمى‏داند خداوند در باره آن چه کرده، و مدتى که باقى مانده است و نمى‏داند قضاى الهى در باره آن چیست، بنا بر این باید از دنیاى خود براى آخرت توشه گیرد، و از زندگانیش براى مرگ، و از جوانیش براى پیرى بهره‏بردارى کند، زیرا دنیا را براى شما و شما را براى آخرت آفریده‏اند سوگند به خدایى که جان محمد در دست قدرت اوست، دنیاى پس از مرگ را باید دشوار و پر رنج شمرد، و پس از دنیا هیچ خانه‏اى جز بهشت، یا دوزخ وجود ندارد. (15) حضرت عیسى (ع) مى‏گوید: دوستى دنیا و آخرت یک جا در دل مؤمن استوار نمى‏شود، همان طورى که آب و آتش در یک ظرف و یک جا جمع نشوند.

نقل کرده‏اند که جبرئیل به حضرت نوح (ع) گفت: اى پیامبرى که از همه پیامبران عمر بیشترى کردى، دنیا را چگونه دیدى؟ فرمود: همچون خانه‏اى که دو در دارد، از درى وارد و از درى خارج شدم.

به حضرت عیسى (ع) گفتند: خوب بود خانه‏اى براى خود مى‏ساختى؟

فرمود: خانه کهنه‏هاى پیشینیان براى ما کافى است.

پیامبر گرامى اسلام فرمود: از دنیا برحذر باشید که آن جادوگرتر از هاروت و ماروت است. (16) از انس نقل کرده‏اند که روزى پیامبر خدا (ص) با اصحاب خود، بیرون رفتند، آن حضرت رو به آنها کرد و فرمود: کدام یک از شما حاضر است که خداوند کوردلى او را از بین ببرد، و او را بینا و بصیر گرداند؟ بدانید که هر کس شیفته دنیا باشد، و آرزوى دراز داشته باشد به همان اندازه، او را کوردل مى‏سازد

و هر که در دنیا پارسا بوده آرزوى دراز نداشته باشد، خداوند- بدون آموزش- او را علم و آگاهى دهد، و- بدون راهنمایى- او را هدایت کند. آگاه باشید که پس از من گروهى بیایند که سلطنت- جز با کشتار و ستمکارى- براى آنها فراهم نشود، و بدون خودخواهى، و بخل، توانگر نشوند، و جز به دلیل هواپرستى به یک دیگر محبت نکنند، بدانید که هر کس از شما آن زمان را درک کند، و بر تنگدستى بسازد، در حالى که مى‏توانسته است، توانگر شود و خصومت دیگران را تحمل کند در حالى که امکان محبت بوده است، و بر ذلت و خوارى بسازد، در صورتى که مى‏توانست، عزیز شود، و در این کارها تنها رضاى خدا را در نظر داشته باشد، خداوند اجر و پاداش پنجاه تن از صدیقین را به او مرحمت کند. (17) آورده‏اند که روزى، باران، رعد و برق کار را بر حضرت عیسى سخت کرد، و به دنبال جایى مى‏گشت تا بدان پناه برد، از دور خیمه‏اى به چشمش خورد، نزدیک که آمد، زنى را درون خیمه دید، و از آنجا منصرف شد، ناگاه غارى در کوه به نظر او رسید، نزدیک آنجا رفت. ناگهان، شیرى درون آن دید، دستش را کنار غار گذاشت، و عرض کرد: خدایا هر چیزى پناهگاهى دارد.

خطاب رسید، جایگاه تو رحمت من است. به عزت و جلالم سوگند که روز قیامت، صد تن از حوریان را به همسرى تو در آورم که با دست قدرتم آنان را آفریده‏ام، و تو را از این همسران چهار هزار سال بهره‏مند سازم که هر روز آن سالها با تمام عمر دنیا برابر باشد و به منادیى دستور دهم که ندا در دهد: کجایند پارسایان در دنیا؟ بنگرید زفاف و همسرى عیسى بن مریم پارساى در دنیا را.

حضرت عیسى (ع) مى‏گوید: واى بر دنیادار که چگونه مى‏میرد و دنیا را ترک مى‏کند و از دست دنیا در امان است، در صورتى که دنیا او را مى‏فریبد؟ و اطمینان مى‏کند به آن، در حالى که دنیا او را تنها مى‏گذارد؟ واى بر فریفتگان که چگونه تحمل مى‏کنند آنچه را نمى‏پسندند، و جدا مى‏شوند از آنچه دوست مى‏دارند، و فرا مى‏رسد آنچه بر آنها وعده داده بودند! واى بر کسى که دنیا، هدف‏

نهایى او، و خطاها و لغزشها آرزوى اوست، که چگونه فردا در پیشگاه خدا رسوا مى‏شود! نقل کرده‏اند: خداوند متعال به حضرت موسى وحى کرد: اى موسى تو را چه کار به سراى ستمگران، زیرا که آنجا سراى تو نیست، همت خود را از آن بیرون کن و عقلت را از آن جدا ساز! آنجا بد سرایى است جز براى کسى که عمل صالح انجام دهد که براى او خوب منزلى است، اى موسى من در کمین ستمگرم تا این که انتقام ستمدیده را از او بستانم.

روایت کرده‏اند که رسول خدا (ص) ابو عبیدة بن جراح را به بحرین فرستاد، و او مقدارى مال از آنجا آورد، و انصار از برگشتن ابو عبیده آگاهى یافتند، ناگاه بهنگام نماز صبح با پیامبر (ص) نماز گزاردند، و پس از نماز پیامبر (ص)، برگشتند و خود را به پیامبر نشان دادند. رسول خدا (ص) لبخندى زد و فرمود: گمان مى‏برم، شما شنیده‏اید که ابو عبیده چیزى از بحرین آورده است؟

گفتند: آرى یا رسول الله! فرمود: پس مژده باد، و منتظر چیزى باشید که باعث خوشنودى شماست، به خدا قسم من از تنگدستى براى شما نمى‏ترسم، بلکه مى‏ترسم از این که دست شما بر مال دنیا باز باشد، همان طورى که، مردم قبل از شما بودند و شما در جمع آورى مال دنیا با هم- مانند پیشینیان- به رقابت برخیزید، و شما را نیز مانند آنها به نابودى کشاند. (18) ابو سعید خدرى مى‏گوید: رسول خدا (ص) مى‏فرماید: من بیش از هر چیز بر شما بیمناکم از آنچه خداوند براى شما از برکات زمین بیرون مى‏آورد، پرسیدند: یا رسول الله برکات زمین چیست؟ فرمود: جلوه دنیا. (19) رسول خدا فرمود: دلهایتان را به ذکر دنیا مشغول نکنید. و از یاد دنیا نهى فرمود، تا چه رسد به غرق شدن در دنیا. (20) یکى از بزرگان مى‏گوید: حضرت عیسى (ع) به روستایى گذر کرد، دید، تمام مردم آنجا میان حیاط منزل و کوچه‏ها مرده‏اند، رو به حواریون کرد و گفت:

این مردم به دلیل خشم خدا مرده‏اند و اگر به دلیل دیگرى مرده بودند، یک دیگر را دفن مى‏کردند. عرض کردند: یا روح الله! دوست داشتیم که از جریان اینان آگاه مى‏شدیم. حضرت عیسى از خداوند درخواست کرد، و خداوند به وى وحى کرد:

بهنگام شب آنان را صدا بزن، تو را پاسخ خواهند داد، وقتى که آخر شب شد، حضرت عیسى (ع) ندا درداد؛ اى مردم روستا! صدایى آمد: آرى یا روح الله! عیسى (ع) پرسید: حال شما و داستان شما چیست؟ عرض کرد: ما شب تندرست و خوش خوابیدیم، و صبح خود را در هلاکت دیدیم، فرمود: چگونه شد؟ گفت:

به خاطر علاقه ما به دنیا و پیروى از گنهکاران بود. فرمود: علاقه شما به دنیا چگونه بود؟ گفت: مانند علاقه کودک به مادرش، هر گاه دنیا به ما رو مى‏کرد خوشحال، و هر گاه پشت مى‏کرد محزون و گریان بودیم. فرمود: همراهان تو را چه شده است که پاسخ مرا نمى‏دهند؟ گفت: به دهانهاى ایشان لجامى است از آتش، که به دست فرشتگان عذاب است. فرمود: از بین آنها تو چگونه توانستى پاسخ دهى؟ گفت: من با این که در بین آنها بودم، اما از آنها نبودم، و هنگامى که عذاب بر آنها نازل شد، مرا نیز فرا گرفت، و من در لبه جهنم آویخته‏ام نمى‏دانم از آن نجات مى‏یابم، و یا سقوط مى‏کنم.

آنگاه حضرت عیسى (ع) به حواریون فرمود: خوردن نان جوین با نمک ناساییده و پوشیدن پلاس، و روى مزبله‏ها خوابیدن با سلامت و عافیت دنیا و آخرت، خیر کثیر و نیکى فراوان است.

انس مى‏گوید: شتر عضباى پیامبر (ص) جلو نمى‏رفت، مرد عربى شترى آورد، و آن جلو افتاد، و این کار بر مسلمانان گران آمد، رسول خدا (ص) فرمود:

بر خدا حق است که چیزى را بالا نبرد، مگر این که پست کند. (21) عیسى (ع) مى‏گوید: کیست که بر روى امواج دریا خانه‏اى همچون دنیاى شما بسازد؟ بنا بر این شما در این خانه آرام نگیرید، و آسایشگاه خود مپندارید.

به حضرت عیسى (ع) گفتند: عملى را به ما بیاموز که خداوند به خاطر او ما را دوست بدارد. فرمود: دنیا را دشمن بدارید، تا خداوند شما را دوست بدارد.

ابو درداء مى‏گوید: رسول خدا (ص) فرمود: اگر آنچه را من مى‏دانم، شما هم مى‏دانستید هر آینه زیاد مى‏گریستید و کم مى‏خندیدید، و دنیا در نظر شما خوار مى‏شد، و آخرت را بر دنیا مقدم مى‏داشتید. آنگاه ابو درداء گفت: اگر آنچه را که من مى‏دانم شما مى‏دانستید، سر به بیابان مى‏گذاشتید، بر حال خود مى‏گریستید، و اموال خود را بى‏پاسدار و ناظر- جز به مقدار نیازتان- فرو مى‏گذاشتید، اما از دلهاى شما یاد آخرت رفته، و آرزوى دنیا جاى آن را گرفته، و در نتیجه دنیا اختیار اعمال شما را به دست گرفته است و شما همچون بى‏خردان شده‏اید، و برخى بدتر از چهار پایان از ترس عاقبت کار خود، از دنیا دل نمى‏کنید، شما را چه شده است که به هم محبت و نصیحت نمى‏کنید، در صورتى که برادران دینى یک دیگرید؟

چیزى جز ناپاکى شما، بین خواستهایتان جدایى نینداخته است، اگر شما در راه خیر با هم متحد بودید، هر آینه با هم مهربان مى‏شدید، چه شده است که شما در امر دنیا یک دیگر را نصیحت مى‏کنید ولى هیچ کدام آن را که دوست دارید و کمک مى‏کنید، در باره آخرتش نصیحت نمى‏کنید؟ این روش جز به دلیل کمبود ایمان در دل شما نیست و اگر شما به خیر و شر آخرت باور داشتید همان طورى که به دنیا باور دارید، هر آینه آخرت خواهى را بر دنیاجویى مقدم مى‏داشتید. (22) عیسى (ع) فرمود: اى جمع حواریون، به پستى دنیا با سلامت دین راضى باشید، همان طورى که اهل دنیا به پستى دین با سلامت دنیا ساخته‏اند. و در باره همین مطلب گفته‏اند:

«مردانى را من سراغ دارم که به پستى دین قناعت کرده‏اند.

در حالى که من آنها را نمى‏بینم که در باره زندگى به پستى بسازند.

پس به خاطر دین، از دنیاى پادشاهان بى‏نیاز باش! همان طورى که پادشاهان، به خاطر دنیاى خود، از دین بى‏نیازى جسته‏اند». (23)

عیسى بن مریم (ع) فرمود: اى طالب دنیا نیکوکار باش! ترک دنیایت نیکتر است.

پیامبر گرامى اسلام فرمود: پس از من فرومایه‏اى میان شما خواهد آمد که اموال شما را خواهد خورد همان طورى که آتش هیزم را مى‏خورد.

خداوند به حضرت موسى (ع) وحى کرد، که اى موسى به دوستى دنیا دل مبند، که هرگز گناه بزرگى مرتکب نخواهى شد که بدتر از اعتماد به دنیا باشد. (24) حضرت موسى (ع) به مردى گذر کرد که داشت مى‏گریست، وقت برگشتن باز هم دید آن مرد مى‏گرید. عرض کرد: بار خدایا این بنده‏ات از خوف تو مى‏گرید. خطاب رسید: اى پسر عمران! اگر مغز او با اشک چشمانش فرو ریزد و دستش را به قدرى به دعا بلند کند که از تنش بیفتد،- چون دنیا را دوست مى‏دارد- او را نخواهم آمرزید.

امیر مؤمنان فرمود: هر کس که در او شش خصلت جمع باشد، براى بهشت وسیله‏اى و از آتش جهنم راه فرارى را فروگذار نکرده است: هر که خدا را بشناسد و فرمان او را ببرد، و شیطان را بشناسد، و نافرمانى کند، و حق را بشناسد، و از آن پیروى کند، و باطل را بشناسد، و از آن دورى کند، و دنیا را بشناسد، و آن را ترک کند، و آخرت را بشناسد و آن را بجوید. (25) حسن (26) مى‏گوید: خداوند، اقوامى را رحمت کند! که دنیا در نزد آنان امانت است و امانت را به صاحبان امانت بازگردانند، آنگاه سبکبار و آسوده از آن رخت بربندند.

و نیز گفته است: هر کس با تو رقابت در دین تو کند، تو نیز رقابت کن، اما اگر در باره دنیایت رقابت کند، دنیا را به خود او واگذار! لقمان به پسرش گفت: پسرک من! دنیا دریایى عمیق است که مردمان زیادى در آن غرق شده‏اند، پس کشتى نجات تو باید تقواى الهى باشد، و در کنار

آن ایمان به خداى بزرگ و بادبان آن توکل بر خدا، شاید تو نجات یابى، در حالى که تو را اهل نجات نمى‏بینم! یکى از دانایان مى‏گوید: تو هرگز در حالتى از دنیا بسر نمى‏برى، مگر این که قبل و بعد از تو کسانى در آن حال بودند، و براى تو از دنیا جز شامگاه شب و بامداد روز، چیزى نیست پس خود را در حال خوردن نابود نکن، دنیا را روزه‏دار باش، و آن را بر آخرت افطار کن زیرا سرمایه دنیا هوا و سود آن آتش دوزخ است.

به یکى از پارسایان گفتند: روزگار را چگونه دیدى؟ گفت: بدنها را فرسوده و آرمانها را نو، و مرگ را نزدیک، و آرامش را دور مى‏سازد، پرسیدند: مردم روزگار چگونه‏اند؟ جواب داد: هر که بر آن دست یافت، رنج دید، و هر کس آن را از دست داد، زمین‏گیر شد! و در آن باره شعرى سروده‏اند:

«هر کس دنیا را به خاطر زندگى خوشى مى‏ستاید، به جان خودم که پس از اندکى دنیا را سرزنش خواهد کرد هر گاه دنیا پشت کند باعث حسرت شخص شود، و اگر رو آورد، غم و اندوهش افزون شود.» (27) یکى از دانایان مى‏گوید: دنیا زمانى بوده است، و من نبوده‏ام، و دنیا مى‏گذرد، و زمانى خواهد رسید که من نباشم، بنا بر این شایسته نیست که من دل بر آن ببندم، زیرا زندگى در آن تلخ و زلال آن، تیره و کدر، و اهل دنیا از آن بیمناکند، یا به خاطر نعمت ناپایدارش، و یا مصیبتى که نازل مى‏شود، و یا مرگى که به طور قطع فرا مى‏رسد.

یکى از بزرگان مى‏گوید: از جمله معایب دنیا آن است که به هر کس آنچه را شایسته است، نمى‏دهد یا بیش از حد مى‏دهد، و یا کمتر از ضرورت مى‏دهد.

یکى دیگر مى‏گوید: آیا نعمتهاى دنیا را نمى‏نگرى! گویا مورد خشم خدایند که به نااهلان داده شده‏اند.

مردى به یکى از بزرگان گفت: من از عشق به دنیا گله دارم، در حالى که خانه‏اى براى خود ندارم. گفت: بر آنچه خداوند از مال دنیا به تو مرحمت کرده است نظر کن! و آن مقدارى که حلال است جدا کن و همان را در راه درست صرف کن، در این صورت عشق و علاقه به دنیا زیانبخش نیست. این سخن را از آن جهت گفته است که اگر خود را موظف بر آن روش ببیند، باعث زحمت او مى‏شود، و از دنیا رنجیده شده در صدد چاره و نجات از دنیا خواهد بود.

یکى از بزرگان گوید: دنیا مغازه شیطان است، بنا بر این از مغازه شیطان چیزى را به سرقت نبر، که در پى تو آمده از تو پس خواهد گرفت.

دیگرى مى‏گوید: اگر دنیا از طلا بود از بین رفتنى است اما آخرت اگر از سفال هم باشد ماندنى است، بر ما سزاوار است تا آنچه را که مى‏ماند ترجیح دهیم بر آنچه فانى است، تا چه رسد بر اینکه ما سفال فانى را بر طلاى باقى ترجیح داده‏ایم! دیگرى گوید: دورى کنید از دنیا زیرا به ما گفته‏اند که روز قیامت آن بنده‏اى را که مال و مقام دنیا را بزرگ مى‏شمرده است، نگاه مى‏دارند و مى‏گویند، این است، کسى که بزرگ مى‏شمرد آنچه را خداوند ناچیز مى‏دانست.

ابن مسعود گوید: هیچ کسى در دنیا شب را به صبح نمى‏رساند مگر این که او مهمان، و مالش عاریه است، و مهمان، سرانجام کوچ کرده و مال عاریه را پس خواهد داد.

گروهى نزد مرد پارسایى رفتند، و در باره دنیا سخن گفتند و آن را نکوهش کردند، آن مرد گفت: از سخن دنیا خوددارى کنید اگر علاقه دنیا در دل شما نبود این قدر از دنیا سخن نمى‏گفتید، بدانید که هر کس چیزى را زیاد دوست داشت بیشتر آن را یاد مى‏کند! شاعرى مى‏گوید:

ما مردم دنیاى خود را به قیمت نابودى دینمان، اصلاح مى‏کنیم،

در نتیجه نه دینمان باقى مى‏ماند و نه آنچه را که اصلاح کرده‏ایم.

پس خوشا به حال آن بنده‏اى که خداوند را پروردگار خود دانسته، و دنیاى خود را نثار راه آن چیزى کند که آن را در پیش رو و انتظار دارد. (28) و نیز گوید:

من طالب دنیا را هر چند که عمر درازى کرده باشد، مى‏بینم.

در حالى که از دنیا به شادیها و نعمتها دست یافته است.

همچون کسى که ساختمانى را بنا کرده و آن را به آخر رسانده است.

اما همین که ساختمان کامل شد، یکباره از هم فرو ریزد! (29) دیگرى گوید:

علاقه به دنیا تو را دعوت به امنیت و آرامش مى‏کند، آیا سرانجام تو نباید از آنجا نقل مکان کنى؟

دنیاى تو چیزى جز سایه نیست، که تو را سایه افکند و آنگاه نداى حرکت در دهد! (30) لقمان به پسرش گفت: پسرم! دنیایت را به آخرت خود بفروش تا هر دو را در این معامله سود ببرى! و آخرتت را به دنیا مفروش که هر دو را ضرر خواهى کرد و از دست خواهى داد.

دیگرى مى‏گوید: به پادشاهان و زندگى خوش و لباسهاى نرم آنها نگاه نکن بلکه به انتقال سریع آنها از دنیا و سرانجام ناگوار آنان نگاه کن! ابن عباس- خدایش راضى باد- مى‏گوید: خداوند دنیا را سه بخش قرار داده است: بخشى براى مؤمن و بخشى براى منافق و بخش دیگر براى کافر، اما مؤمن از دنیا توشه بر مى‏دارد، منافق آن را مى‏آراید و کافر از دنیا کامروایى مى‏کند.

یکى از بزرگان مى‏گوید: دنیا مردارى است، هر که چیزى از آن‏

مى‏خواهد، باید به معاشرت سگها بسازد.

گویند:

اى کسى که دنیا را به همسرى مى‏خوانى، از طلب دنیا خوددارى کن تا در امان باشى! براستى هر که دنیاى فریبکار را به همسرى خواند، زفافش نزدیک است که به عزا تبدیل شود. (31) ابو درداء مى‏گوید: از پستى دنیا در پیشگاه خداست که خداوند را جز در دنیا نافرمانى نکنند، و کسى بر آنچه نزد خداست نرسد جز آن که دنیا را ترک کند. (32) مردى به امیر المؤمنین (ع) گفت: دنیا را برایم توصیف کن! آن بزرگوار فرمود:

چگونه براى تو وصف کنم سرایى را که هر کس تندرست باشد، غافل از نعمت، و هر گاه بیمار شود، پشیمان و نادم شود، و هر کس تنگدست باشد، غمگین و هر که بى‏نیاز شود، دچار فتنه و بلا شود، در حلال آن حساب و در حرامش عقاب است. (33) بار دیگر از آن بزرگوار همین درخواست شد، فرمود: مفصل وصف کنم یا مختصر؟ عرض شد: کوتاه، فرمود: حلال دنیا حساب دارد، و حرامش مجازات و کیفر.

حکیمى گوید: از دنیاى جادوگر بپرهیزید که دلهاى دانشمندان را سحر مى‏کند! دیگرى مى‏گوید: دنیا و آخرت در یک دل جمع مى‏شوند، اما هر کدام که پیروز شد، آن دیگرى مطیع وى شود.

دیگرى گوید: به اندازه‏اى که غم دنیا را مى‏خورى، غم آخرت از دلت بیرون شود، و به هر مقدار که در غم آخرت باشى، غم دنیا از دلت بیرون مى‏شود.

حضرت عیسى (ع) فرمود: دنیا و آخرت، دو هوویند، پس به هر مقدار که‏

یکى از آنها را راضى کنى دیگرى را رنجانده‏اى.

حسن (34) گوید: به خدا سوگند، اقوامى را دیدم که دنیا در نظرشان پستتر از خاکى بود که روى آن راه مى‏رفتند، اعتنایى نداشتند که بر آنها بتابد یا از دست آنها برود، به این طرف برود یا به آن طرف.

مردى به حسن (35) گفت: چه مى‏گویى در باره مردى که خداوند مالى به او داده است و او از آن مال صدقه مى‏دهد، و صله رحم مى‏کند و احسان مى‏کند، آیا او حق زندگى یعنى برخوردارى از آن مال را دارد؟ گفت: نه، اگر تمام دنیا مال او بود، بیش از مقدار نیاز حق نداشت، و بقیه را براى روز تنگدستى و نیازش مى‏فرستاد.

یکى از بزرگان گوید: از دنیا براى تنت، و از آخرت براى دلت بهره‏گیرى کن! وهب گوید: در یکى از کتابها خواندم: دنیا غنیمت افراد زیرک و باعث غفلت بى‏خردان است که دنیا را تا از آنجا بیرون نرفته‏اند نشناسند، آنگاه درخواست بازگشت کنند، اما بازگردانده نشوند.

لقمان به پسرش گفت: پسرم تو از روزى که به دنیا آمده‏اى، به دنیا پشت کرده‏اى و رو به آخرت دارى پس تو نسبت به منزلى که رو به آن مى‏روى نزدیکترى تا سرایى که از آن دور مى‏شوى.

یکى از بزرگان مى‏گوید: هر گاه دیدى کسى بر دنیایش مى‏افزاید و از آخرتش مى‏کاهد، و به همین حال خوشنود است، پس او فریب خورده‏اى است که با خود بازى مى‏کند در حالى که نمى‏فهمد.

یکى از بزرگان روى منبر مى‏گفت: به خدا قسم گروهى را علاقمندتر از شما بر آنچه رسول خدا از آن دورى مى‏جست، ندیدم، به خدا سوگند که هیچ سه نفرى بر پیامبر (ص) نگذشتند مگر آن که مخالفان وى پیش از موافقان او بودند.

حسن (36)، پس از این که این آیه را تلاوت کرد: فلا تغرنکم الحیاة

الدنیا* (37) گفت: هر کس بگوید: این دنیا را چه کسى آفریده است؟ آن کسى آفریده است که از شما آگاهتر به آن بوده است، آنچه از دنیا باعث سرگرمى شماست، از آن دورى کنید، زیرا دنیا سخت مشغول مى‏سازد، هیچ کسى، راه سرگرمى به روى خود باز نمى‏کند، مگر اینکه امکان دارد، از همان یک راه، ده راه سرگرمى دیگر باز شود، فرزند آدم بیچاره است، مالش را اندک مى‏بیند اما عملش را اندک نمى‏بیند به مصیبت در دینش خوشنود است ولى براى مصیبت در دنیایش بى‏تابى مى‏کند.

حسن (38) به عمر بن عبد العزیز نوشت: درود بر تو، اما بعد، گویا تو آخرین کسى هستى که باید بمیرد؟ عمر بن عبد العزیز در جواب نوشت: درود بر تو، گویا تو در دنیا نبوده‏اى و پیوسته در آخرت بوده‏اى؟! یکى از بزرگان گوید: شگفتا کسى که مى‏داند مردن حق است، چگونه شادى مى‏کند! و شگفتا آن که مى‏داند آتش دوزخ حق است چگونه مى‏خندد، و شگفتا آن که تغییرات دنیا را نسبت به اهل دنیا مى‏بیند چگونه به دنیا دل مى‏بندد! (39) مردى از اهالى نجران که دویست سال عمر کرده بود، نزد معاویه آمد، معاویه از او پرسید: که دنیا را چگونه دیدى؟ گفت: سالهاى گرفتارى، و سالهاى خوشى، روزى آن طور، و روزى این طور، شبى چنین و شبى چنان، کودکى به دنیا مى‏آید، دیگرى مى‏میرد، اگر نوزادى نبود، هر آینه کسى باقى نمانده بود، و اگر مردن نبود دنیا بر اهلش تنگ مى‏شد، معاویه گفت: هر چه مى‏خواهى از من درخواست کن! گفت: عمرى که گذشته است به من باز گردان، و اجلى که فرا مى‏رسد دفع کن! معاویه گفت: اینها در اختیار من نیستند. پیرمرد گفت: بنا بر این من به تو نیازى ندارم.

یکى از بزرگان گوید: فرزند آدم، به رسیدن آرزویت خوشحال مى‏شوى، با گذشت عمر به آرزویت رسیده‏اى، پس چگونه کار امروز را به فردا مى‏گذارى،

گویى سودش مال دیگرى است.

دیگرى گوید: هر کس از خدا دنیا را بخواهد مثل این است که، درخواست مى‏کند تا در قیامت بیشتر نگاهداشته شود.

یکى از بزرگان گفته است: هیچ چیزى در دنیا وجود ندارد که تو را خوشحال کند مگر اینکه به دنبال آن چیزى چسبیده است که باعث ناراحتى تو است.

حسن (40) گوید: جان آدمى از دنیا- بدون سه حسرت- بیرون نمى‏رود: از مالى که جمع کرده سیر نمى‏شود، و به آرزویش نمى‏رسد، و توشه نیکو براى خانه آینده‏اش نمى‏گیرد.

به کسى گفتند: به بى‏نیازى رسیده‏اى! جواب داد: آن کسى بى‏نیاز شده است که از بردگى دنیا آزاد گشته است.

و دیگرى گوید: کسى در برابر خواسته‏هاى دنیا نمى‏ایستد مگر این که در دلش چیزى باشد که او را سرگرم آخرت ساخته باشد.

یکى از بزرگان گوید: ما خود را دلبسته دنیا کردیم، و هیچ کدام دیگرى را امر به معروف و نهى از منکر نکرد.

دیگرى گوید: اندک دنیا انسان را از نعمتهاى زیاد آخرت باز مى‏دارد.

حسن گوید: دنیا را خوار شمارید! به خدا سوگند که دنیا براى کسى که آن را پست شمارد، پست‏تر از همه چیز است.

و نیز گوید: هر گاه خداوند نسبت به بنده‏اى اراده خیر کند به او بخششى مى‏کند و بعد آن را قطع کند و آنگاه که آن نعمت تمام شد به سمت او برمى‏گردد، و هنگامى که بنده‏اى نزد خدا خوار و پست شود، دنیاى او را گشایش بخشد.

دیگرى گوید: علاقه دنیا و گناهان قلبى، تا وقتى که خیرى به انسان برسد، او را در میان مى‏گیرند.

وهب بن منبه گوید: دل هر کسى که به دنیا شاد شود، حکمت و دانش را از دست داده، و هر کس هوى و شهوت را زیر پا بگذارد، شیطان از سایه او مى‏نالد، و هر کس بر هواى نفس خود غلبه کند پیروز است.

به کسى گفتند: فلانى مرد، گفت: براى دنیا جمع کرد، و خود به آخرت رفت و خود را تباه ساخت، گفتند: او کارهاى نیک چنین و چنان کرد، و چندین کار خیر و نیک را نام بردند. گفت: اینها به حال او سودى ندارند، چون او براى دنیا جمع کرد! به حکیمى گفتند: دنیا از کیست؟ گفت: از کسى که ترک دنیا گفته است، گفتند: آخرت از آن کیست؟ جواب داد: از کسى که در پى آن است.

حکیمى گوید: دنیا سراى ویرانه‏اى است، و ویرانتر از آن دل کسى است که دنیا را آباد سازد، و بهشت سراى آبادى است، و آبادتر از آن دل کسى است که آن را مى‏جوید.

یکى از بزرگان مى‏گوید: سه کس عاقل است: آن که دنیا را ترک کند، پیش از آن که دنیا او را ترک گوید، و قبر خود را آباد کند پیش از آن که وارد آنجا شود، و آفریدگار خود را خوشنود سازد، پیش از آن که او را ملاقات کند.

دانایى مى‏گوید: هر گاه اهل دنیا را دیدى که در باره پارسایى سخن مى‏گویند، بدان که آنها مسخره دست شیطانند.

امیر المؤمنین- على بن ابى طالب (ع)- فرمود: دنیا شش چیز است:

خوردنى، نوشیدنى، پوشیدنى، سوارشدنى، همسرى و بوییدنى. بالاترین خوردنى‏ها عسل است که مکیده زنبور است و بالاترین نوشیدنیها آب است که نیکوکار و بدکار در آشامیدن آن برابرند، و بهترین پوشیدنى‏ها ابریشم است که بافته کرم است، و بالاترین مرکبها اسبهایند که مردان رزم سوار بر آنها کشته مى‏شوند و بالاترین آمیزش، آمیزش با زنان است که جاى ادرارى را داخل جاى ادرار کردن است، و زن صورت خود را آرایش مى‏کند اما هدفش، زشت‏ترین موضع‏

است، و بالاترین بوییدنیها مشک است که خود مقدارى خون است.

یکى از بزرگان مى‏گوید: اى مردم، روى فرصت عمل کنید، و از خدا بیمناک باشید، و فریب آرزو را نخورید و مرگ را فراموش نکنید، به دنیا اعتماد نکنید، زیرا دنیا فریبکار و پر مکر است که خود را با فریبکارى براى شما آراسته است، و با اطمینان بخشیدن به شما، شما را مى‏فریبد، خود را همچون عروسى بزک کرده براى خواستگاران مى‏آراید، چشمها بر او مى‏نگرد، و دلها به دور او مى‏چرخد، و هواها شیداى اویند، و بسا دلباخته‏اى را که کشته است، و دلبسته‏اى را خوار و پست کرده است، پس شما با چشم حقیقت به آن بنگرید، که دنیا سرایى پر از رنج و گرفتارى است که آفریدگارش آن را نکوهیده است، تازه‏اش کهنه مى‏شود، و سلطنتش فانى است، و عزیزش ذلیل مى‏شود، و زیادش کم مى‏شود، و زنده‏اش مى‏میرد، و نیکى دنیا نابود مى‏شود، بنا بر این از خواب غفلت بیدار شوید و از حالت چرت به خود بیایید، پیش از آن که بگویند: فلانى بیمار شده و یا بیمار سنگینى است، آیا راهى به دارو و بهبودى و یا پزشکى سراغ دارید، آنگاه پزشکان را براى تو دعوت کنند اما امید بهبودى براى تو نرود، و آنگاه بگویند: فلانى مى‏خواست وصیت کند، اما نتوانست، بعد، بگویند:

زبانش سنگین شده، با دوستانش نمى‏تواند سخن بگوید، و همسایه‏ها را نمى‏شناسد، و در همین وقت عرق مرگ بر جبینت بنشیند، و پیاپى بنالى، و یقین به مردن پیدا کنى و پلکهاى چشمت برهم نهاده، و آنچه را گمان داشتى، تصدیق کنى، و زبانت بند آید، و دوستانت بگریند، و به تو بگویند، این پسر تو فلانى است، و این برادر تو، فلانى، تو نتوانى حرف بزنى، و بر زبانت مهر خاموشى زده شود، و گشوده نگردد، سپس حکم الهى اجرا شود، و جان از بدنت بیرون رود، و روح به طرف آسمان بالا رود، در این هنگام دوستانت جمع شوند، و کفن تو را حاضر کنند و تو را غسل داده، کفنت کنند، و تشییع‏کنندگان از تو جدا شوند و کسانى که نسبت به تو حسد مى‏ورزیدند آسوده شوند، و خانواده‏ات به سوى مال و

ثروتت برگردند، و تو در گرو اعمالت بمانى! یکى از بزرگان به پادشاهى گفت: سزاوارتر از همه مردم به نکوهش دنیا و دشمن‏ترین مردم نسبت به دنیا آن کسى است که دستش به نعمت دنیا باز بوده و به خواسته‏هایش رسیده است، زیرا او منتظر آفتى است که به مالش برسد، و او نیازمند شود، و یا بر جمعیت او برسد، و پراکنده سازد، و یا به قدرت او برسد، و ارکان قدرت او را از بیخ و بن برکند، و یا بر تن او برسد و بیمار سازد، و یا به مصیبت یکى از دوستانش گرفتار شود که نمى‏خواست دچار شود، پس دنیا سزاوارتر از هر چیز به نکوهش است که آنچه داده، پس مى‏گیرد، و به آنچه بخشیده، باز مى‏گردد، در آن بین که دنیادار خندان است دنیا هم به او مى‏خندد، و آن وقت که دنیا به حال او گریان است، ناگاه بر ماتم او مى‏گرید، و آنگاه که دنیا دست شخص را به بخشندگى باز مى‏گذارد، ناگاه آهنگ بازگشت از او را مى‏کند، امروز افسرى بر سرش مى‏نهد، و فردا بینیش را به خاک مى‏ساید، بى‏تفاوت است کسى برود، یا بماند، مانده را جایگزین رفته مى‏بیند، و هر کدام را به جاى دیگرى مى‏پذیرد.

حسن بصرى به عمر بن عبد العزیز نوشت: اما بعد، دنیا سراى رفتن است، نه سراى ماندن و حضرت آدم به عنوان مجازات به دنیا فرود آورده شد، پس، از دنیا بر حذر باش اى امیر المؤمنین! زیرا که توشه دنیا، ترک دنیا است، و بى‏نیازى از دنیا، در نیازمندى است، دنیا هر لحظه کشته‏اى بجا مى‏گذارد، هر که را عزت داده است، خوار مى‏سازد، و هر جمعى را پراکنده مى‏کند. دنیا چون زهرى است که هر که نمى‏شناسد، آن را مى‏خورد، و باعث قتل اوست. تو در دنیا همچون کسى باش، که زخم خود را معالجه مى‏کند، اندکى پرهیز مى‏کند که مبادا ناراحتیش طولانى شود، و بر سختى معالجه مقاومت مى‏کند، از ترس این که مبادا بیماریش طول بکشد بنا بر این از این دنیاى فریبکار، حیله‏گر بترس که با نیرنگ خود را آراسته و با فریبکاریش کسانى را کشته و با آرمانهایش فریفته، و

خواستگارانش را شیفته کرده و خود را چون عروسى زیبا، زینت کرده، چشمها به سوى آن خیره، و دلها، شیدا و نفوس دلباخته آن شده است، در حالى که او تمام همسرانش را کشته است، پس چرا باقیمانده‏ها از گذشته‏ها عبرت نگیرند، و آیندگان از پیشینیان درس خوددارى نیاموزند، و خداشناسان آنجا که خداوند از حال دنیا خبر مى‏دهد، به خود نیایند. گاهى دلباخته دنیا به حاجت خود برسد، آنگاه مغرور شده سرکشى کند و قیامت را فراموش کرده، فکر خود را مشغول دنیا سازد، تا این که پایش بلغزد، و سخت پشیمان شود و با حسرت زیاد، لحظه‏هاى سخت مرگ با تمام شدت در رسد، و حسرتهاى مردن با تمام غمهایش او را فراگیرند، هر که علاقمند دنیا باشد، خواسته خود را در نیابد، و خود را از رنج آسوده نسازد، و بدون توشه از دنیا بیرون رود، و بى‏آمادگى رهسپار شود، بنا بر این از دنیا حذر کن، و علاقه‏مندترین چیز دنیا را خطرناکترین چیز بدان، زیرا دنیادار هر چه بیشتر به شادمانى دنیا دلبسته باشد با ناراحتى بیشتر از دنیا بیرون رود، و آنچه در دنیا باعث شادى است، فریبنده، و آنچه سودبخش است فردا پر زیان است، خوشى دنیا پیوسته ناخوشى است، و به جاى بقا، فناست، و شادى آن آمیخته به اندوههاست، هر که به او پشت کرد و از او رو گرداند دیگر برنگشت، و نمى‏داند چه پیش خواهد آمد، تا منتظر آن باشد، روزهایش (به دلیل زودگذر بودن) دروغین است، و آرمانهایش بیهوده، و زلالش، تیره، و زندگیش نکبت آور. فرزند آدم در دنیا در معرض خطر است، اگر عاقل است باید بیندیشد او در نعمتهاى دنیا احساس خطر و از گرفتاریها، پرهیز مى‏کند، حال اگر خداوند از اینها خبر نداده بود، و براى او مثل نزده بود، دنیا، خود، خفته را بیدار، و غافل را هوشیار مى‏کرد تا چه رسد که از جانب خداوند متعال باز دارنده و در باره دنیا پند دهنده آمده است.

دنیا در نزد خدا منزلتى ندارد، و از روزى که آفریده است بر او نگاه نکرده است، دنیا کلیدها و گنجهاى خود را بر پیامبر (ص) عرضه کرد؛ بدون این که به مقدار بال پشه‏اى از مقام او در نزد خدا کاسته شود، پیامبر (ص) از پذیرش آن سرباز زد،

و نخواست با امر الهى مخالفت کند، یا آنچه را که آفریدگارش دوست ندارد، دوست بدارد، و آنچه را که مالک او پست مى‏شمارد، او اهمیت دهد، نیکان را از روى اختیار، از دنیا منع کرده، و دست دشمنانش را از روى فریب، بر دنیا باز گذاشته است، پس آن که فریفته دنیاست و قدرت و توان دارد، گمان مى‏برد که به خاطر دنیا گرامى است، و فراموش کرده است آنچه را که خداوند نسبت به حضرت محمد (ص)- آنگاه که سنگ بر شکم بست- انجام داد! و در روایتى آمده است که خداى متعال به حضرت موسى فرمود: هر گاه ثروتى را دیدى مى‏آید، بگو: گناهى است که مجازاتش نزدیک است، و هر گاه فقر و تنگدستى را دیدى، بگو: مرحبا به شعار نیکان، و اگر خواستى به صاحب روح و کلمه، عیسى بن مریم اقتدا کن که مى‏گفت: خورشم گرسنگى و شعارم، ترس از خدا، لباسم، پشمینه، وسیله گرمایم در زمستان، تابش خورشید و چراغم مهتاب، و مرکبم، پاها و خوردنى و میوه‏ام، روییدنیهاى زمین است، شب را به سر بردم که چیزى نداشتم، و بامداد کردم که چیزى نداشتم در حالى که روى زمین کسى از من بى‏نیازتر نبود.

ابن منبه گوید: وقتى که، خداوند موسى و هارون را نزد فرعون فرستاد، فرمود: مبادا شما را شگفت زده کند لباسى که از لباسهاى دنیا پوشیده است، زیرا موهاى پیشانیش به دست من است. مبادا دارایى او از دنیا شما را به شگفت وادارد، زیرا آن جلوه زندگى دنیا و زینت راحت طلبان است، پس اگر مى‏خواستم شما را به زیور دنیا چنان آراسته کنم که فرعون وقتى که ببیند، بداند که قدرت او در برابر آنچه به شما داده‏ام ناچیز است، هر آینه مى‏آراستم اما من مى‏خواهم شما دو نفر را از دنیا بر حذر دارم، و همچنین تمام اولیاء و دوستانم را که از نعمتهاى دنیا دور مى‏کنم، همان طورى که شبان، گوسفندانش را از چراگاههاى هلاکتبار حفظ مى‏کند، و من آنان را از رفتن به جانب دنیا برحذر مى‏دارم چنان که شبان مهربان، شترش را از گرفتارى باز مى‏دارد، این نه به خاطر خوارى اولیاى من است‏

بلکه براى آن است که بهره خود را از کرامت من، فراوان، برگیرند، من اولیایم را به خوارى و خشوع و ترس و به آنچه در دلهاى آنها استوار است، و در بدنها ظاهر مى‏شود- جامه‏هایى که مى‏پوشند، و لباسهایى که از رو به تن مى‏کنند، و باطنشان که خود مى‏دانند، و راه نجاتى که بدان وسیله رستگارند، و درجاتى که آنان آرزوى آن را دارند، و بزرگواریى که بدان مى‏بالند، و چهره‏اى که با آن شناخته مى‏شوند- مى‏آرایم. پس هر گاه آنان را دیدى، در مقابلشان تواضع کن و به قلب و زبان در برابر آنها فروتن باش. و بدان که هر کس، یکى از اولیاى مرا بترساند، با من اعلان جنگ کرده است، و من روز قیامت انتقام او را مى‏گیرم.

یکى از دانایان مى‏گوید: روزها چون تیرها و مردم هدفهایى هستند، و روزگار هر روز با تیرى شما را هدف‏گیرى مى‏کند، و به وسیله شب و روزش از پا درمى‏آورد، تا آنجا که همه اعضاى بدن را از هم جدا مى‏کند پس کدام تندرستى براى تو باقى مى‏ماند وقتى روزها و شبها چون تیر با شتاب بر بدنت وارد مى‏شوند! اگر نقصانى که از دست روزها، به تو مى‏رسد، آشکارا بود، از فرارسیدن هر روز به وحشت مى‏افتادى، و مى‏خواستى تا ساعتهاى کمترى بر تو بگذرد، و لکن تدبیر الهى بالاتر از نظر و خواست تو است، و با فراموش کردن بدیهاى دنیا، طعم لذتهاى آن درک مى‏شود، در صورتى که دنیا در کام دانا از زهر تلختر است، توصیف‏کنندگان دنیا از روى کردار ظاهر دنیا عیبهاى آن را گوشزد کرده‏اند، و آنچه از عجایب دنیا مى‏بینى بیش از مواعظ و پندهایى است که در پیرامون تو است، پس ما باید از خداوند طلب کنیم که راه کمال را به ما نشان دهد.

عمر بن عبد العزیز در ضمن خطبه‏اى مى‏گفت: اى مردم شما براى چیزى آفریده شده‏اید که اگر آن را باور دارید، پس معلوم مى‏شوید که نادانید و اگر باور ندارید، پس شما در هلاکتید، همانا شما براى جهان ابدى آفریده شده‏اید. اما شما را از سرایى به سراى دیگر منتقل مى‏کنند، پس براى آنجا که منتقل مى‏شوید و همیشگى است کار کنید. بر خردمندان و اهل فهم و ادب و معرفت لازم است که‏

بدانند دنیا را خداوند خوار شمرده و براى اولیایش نپسندیده است و دنیا در نزد خدا بسیار کم ارزش است و پیامبر خدا (ص) پارسایى در دنیا بود، و مردم را از فریب دنیا برحذر مى‏داشت. پس بر آنان لازم است که در خوردن رعایت اقتصاد را کنند و زیادى آن را براى آخرت بفرستند، و به قدر نیاز از دنیا بسنده کنند، و هر چه را هوس کردند، رها کنند، و از جامه به مقدار ستر عورت بپوشند، و از خوراک به کمترین مقدار سد جوع اکتفا کنند، و با چشمى به دنیا نگاه کنند که او فانى و آخرت باقى است، و از دنیا همچون مسافرى توشه بردارند، و دنیا را خراب و بدان وسیله آخرت را آباد کنند، و با چشم دل به آخرت بنگرند، و بدانند که دیرى نخواهد پایید که با چشم آخرت را ببینند، و با دلها سفرى به آخرت کنند همان طورى که مى‏دانند بزودى با همین بدنها سفر خواهند کرد، و این مدت اندک دنیا را تحمل کنند تا مدتى دراز در نعمت باشند.

بدان که دنیا زودگذر است، نزدیک است پایان پذیرد، دنیا وعده بقا مى‏دهد، و بعد وفا نمى‏کند، به دنیا نگاه مى‏کنى مى‏بینى آرام ایستاده در حالى که به شدت مى‏گذرد و با سرعت کوچ مى‏کند، اما ناظر دنیا حرکت او را احساس نمى‏کند و اطمینان پیدا مى‏کند، و در موقع پایان عمر، حسرت مى‏خورد، داستان دنیا مثل سایه‏اى است که در حقیقت متحرک است اما به ظاهر ایستاده، با چشم حرکتش دیده نمى‏شود اما با چشم بصیرت درک مى‏شود.

وقتى که نزد حسن بصرى سخن از دنیا رفت شعرى خواند:

رؤیایى در خواب و یا سایه‏اى است گذرا، براستى که شخص دانا فریب چون آن را نخورد. (42) امام حسن بن على (ع) دنیا را مجسم مى‏کرد و مى‏فرمود:

اى طالبان لذت دنیا، دنیا بقا ندارد، هر کس به سایه زودگذر، فریب بخورد، نادان است. (43) و همچنین گفته‏اند:

کسى که بزرگترین هدفش دنیاست، به ریسمان فریب چنگ زده است. (44) مثالى دیگر براى دنیا؛ فریب خوردن به خیال‏بافیهاى دنیا و بعد تهى دستى، و آنگاه رهایى از دنیا به خیالهایى در خواب و رؤیاهاى واهى شبیه است.

پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا رؤیا و اهل دنیا مجازات و کیفرشدگانند. (45) یکى از بزرگان گوید: من مثل خود و دنیا را چون مردى مى‏دانم که خفته و در خواب خود، خوب و بد را مى‏بیند، و در آن میان یک باره از خواب بیدار مى‏شود، و هم چنین تمام مردم خفتگانند، وقتى که بمیرند از خواب بیدار شوند و از آنچه به آن دل بسته و خوشحال بودند، چیزى در دست ندارند.

به حکیمى گفتند: چه چیز بیشتر به دنیا مى‏ماند؟ گفت: خواب و خیال.

مثال دیگر براى دنیا در باره عداوت دنیا با اهل دنیا، و نابودسازى فرزندان خود: بدان که طبیعت دنیا در آغاز، مهربانى اندک، اما سرانجام نابودسازى است، همچون زنى که براى خواستگاران خود را بیاراید و همین که با آنها ازدواج کرد، آنان را سر ببرد و نابود سازد! نقل کرده‏اند که دنیا بر عیسى بن مریم، ظاهر شد، حضرت عیسى (ع) آن را به صورت پیرزنى دید که دندانهایش ریخته و همه رقم زیور و آرایش کرده، پس فرمود:

با چند نفر ازدواج کرده‏اى؟ گفت: شمار آنها را نمى‏دانم، فرمود: همه آنها مرده‏اند و یا طلاقت داده‏اند؟ جواب داد: بلکه همه را کشته‏ام. حضرت عیسى گفت: بدا به حال همسران باقیمانده‏ات که از گذشتگان عبرت نمى‏گیرند که چگونه آنها را یکى یکى نابود ساخته‏اى، و از تو دورى نمى‏جویند!

مثال دیگر در این که ظاهر و باطنش یکى نیست:

بدان که دنیا آراسته ظاهر، زشت باطن است، و به پیر زالى زینت کرده مى‏ماند، که ظاهرش مردم را مى‏فریبد، اما وقتى که از باطنش آگاه شوند، و پوشش از صورتش بردارند، زشتیها بر آنها آشکار مى‏شود و از پیروى آن [یا از خریدارى آن‏] پشیمان، و از کم عقلى خود و فریب ظاهر آن را خوردن، شرمنده شوند.

ابن عباس، گوید: روز قیامت دنیا را به صورت پیر زالى با موهاى سر سفید و سیاه، کبود رنگ، دندانهاى نیشش افتاده، و بد قیافه، در جلو چشم خلایق نگهدارند، بگویند: این را مى‏شناسید؟ مردم بگویند: پناه مى‏بریم بخدا از شناختن این پیر زال، آنگاه بگویند: این همان دنیایى است که شما بر سر آن مشاجره داشتید، و قطع رحم مى‏کردید، و نسبت به هم حسد مى‏ورزیدید، و با هم در ستیز بودید، و فریب آن را مى‏خوردید، و پس از آن، او را در جهنم اندازند و بگوید: بار خدایا کجا هستند پیروان و کسان من، خطاب برسد: پیروان و اهل دنیا را نیز به او ملحق سازید.

یکى از بزرگان مى‏گوید: اطلاع یافتم که روح مردى به معراج رفت، ناگاه زنى سر راهش را گرفت که به هر نوع زر و زیور و جامه آراسته بود، و هیچ کس بر او نگذشته بود، مگر اینکه صدمه زده بود، وقتى که کسى از پشت آن را مى‏دید، بهترین چیزى بود که مى‏دید، اما وقتى که از رو مى‏دید، زشتترین چیزى بود که مى‏دید، پیرزنى با موى سفید و سیاه، آن مرد گفت: به او گفتم: از تو به خدا پناه مى‏برم. گفت: نه به خدا، خداوند تو را پناه نمى‏دهد، تا اینکه دشمن پول باشى! گفتم: تو کیستى؟ جواب داد: من دنیا هستم.

مثال دیگرى در مورد دنیا و عیبهاى انسان در ارتباط با دنیا:

بدان که دنیا سه حالت دارد: حالتى که هیچ چیز در آن نبوده که همان حالت پیش از وجود انسان تا آغاز دنیاست، و حالتى که تو شاهد آن نیستى و آن‏

پس از مرگ تو تا ابد است، و حالتى ما بین ازل و ابد، یعنى ایام زندگى تو در دنیا، پس بنگر چه مدت است و نسبت به دو جانب، ازل و ابد، چه قدر کوتاه است، تا بدانى که کمتر از مسافت کوتاهى در مسیرى طولانى است، و از این رو پیامبر خدا (ص) فرموده است: مرا به دنیا چه کار! مثل من و دنیا همچون مسافرى است که در یک روز تابستانى گرم، حرکت کند، و درختى سر راهش ببیند، و در نیم روز، ساعتى زیر سایه آن بیارامد، (46) و هر کس دنیا را با این چشم بنگرد، دل بدان نخواهد بست، و اعتنا نخواهد کرد که روزگار چگونه مى‏گذرد، در سختى و تنگنا و یا در گشایش و رفاه، بلکه خشتى روى خشت نخواهد گذاشت. پیامبر خدا (ص) زندگى را وداع گفت در حالى که خشت روى خشت، و چوبى روى چوب نگذاشت، دید یکى از اصحاب خانه‏اى از گچ مى‏سازد، فرمود: من فرمان الهى و مرگ را سریعتر از آن مى‏بینم، (47) و آن را ناپسند شمرد، و حضرت عیسى (ع) نیز به همین مطلب اشاره فرموده است، آنجا که مى‏گوید: دنیا پلى است از آن بگذرید، و آبادش نکنید، و این مثل روشنى است، زیرا زندگى دنیا گذرگاه آخرت است، و گهواره مثل اول پل، و گور، آخر پل و بین آن دو مسافت محدودى است، و بعضى از مردم نیمى از پل را طى کرده و بعضى یک سوم و بعضى دو سوم، و بعضى را جز یک گام نمانده است اما او غافل است، و به هر حال باید عبور کرد و رفت.

مثالى دیگر براى دنیا در نرمى آغاز، و درشتى انجامش:

بدان که امور دنیا در آغاز، نرم مى‏نماید، کسى که غرق در امور دنیا مى‏شود، تصور مى‏کند که رها کردن دنیا هم، مانند فرو رفتن در آن شیرین و با حلاوت است، و چقدر این دو تفاوت دارند؛ فرو رفتن در کار دنیا آسان است، و لیکن خروج از دنیا با سلامتى و درستى، دشوار است.

امیر المؤمنین، على بن ابى طالب (ع) به سلمان فارسى (48)- خدایش از او خوشنود باد- در مورد مثل دنیا نوشت: داستان دنیا مانند مارى است که لمس‏

کردن آن نرم، و زهرش کشنده است، بنا بر این دورى کن از آنچه تو را در دنیا شاد مى‏سازد، زیرا از متاع دنیا اندکى به همراه تو مى‏ماند، و اندوههاى دنیا را از خود دور کن، چون به جدایى از آن و دگرگونى آن یقین دارى، و هر چه انس و علاقه‏ات به دنیا بیشتر است، بیم و هراست بیشتر باشد زیرا اهل دنیا هر گاه به آن دل بست، دنیا او را بسختى و ناراحتى مى‏کشاند. (49) مثلى دیگر براى دنیا، در مورد این که پس از غرق شدن در امور دنیا، رهایى از پیامدهاى آن دشوار است: پیامبر (ص) فرمود: مثل صاحب دنیا مانند کسى است که روى آب رود، آیا ممکن است کسى در آب راه برود پاهایش تر نشود؟ و این سخن نادانى آن گروهى را مى‏رساند که گمان مى‏برند که ممکن است در نعمتهاى دنیا غرق باشند اما دلهایشان نسبت به دنیا پاک و علاقه دنیا از باطنشان گسسته باشد، و این یک حیله و مکر شیطانى است، زیرا اگر آنان را از حالتى که دارند، بیرون کنند، از جدایى دنیا بیش از همه مى‏نالند. پس همان طورى که راه رفتن در آب، ناگزیر از تر شدن پاهاست، رابطه با دنیا نیز باعث دلبستگى و تاریکى دل مى‏شود حتى دل به دنیا بستن حلاوت عبادت را از بین مى‏برد. (50) عیسى (ع) فرمود: براستى مى‏گویم: همان طورى که بیمار از شدت درد به غذا مى‏نگرد و لذت نمى‏برد صاحب دنیا نیز از عبادت لذت نمى‏برد، و شیرینى آن را درک نمى‏کند با حلاوتى که از دنیا یافته است! به راستى مى‏گویم: هر گاه مرکبى را سوار نشوند و بى‏اعتنا باشند، بدخو و سرسخت شود، همین طور دلها را اگر با یاد مرگ و انجام عبادت، نرم نکنند، قساوت و خشونت پیدا کند. و براستى به شما مى‏گویم: هر گاه یک مشک پاره نباشد ممکن است ظرف براى عسل شود، هم چنین، اگر دلها را هواهاى نفسانى پاره نکنند و طمع آلوده نسازد و یا نعمتهاى دنیا به قساوت نکشاند، ظرفهاى حکمت خواهند شد.

پیامبر ما (ص) فرمود: از دنیا گرفتارى و آشوبش مانده است. و مثل عمل‏

شما مانند ظرفى است که اگر بالاى آن خوب باشد، پایین آن هم خوب و اگر بالاى آن بد و آلوده باشد پایین آن نیز بد خواهد بود. (51) مثلى دیگر براى باقیمانده دنیا و ناچیز بودن آن نسبت به گذشته:

انس مى‏گوید: رسول خدا (ص) فرمود: داستان این دنیا همانند جامه‏اى است که از آغاز تا پایانش شکافته است، و به یک نخ در پایان آویخته است، و نزدیک است که آن نخ هم جدا شود. (52) مثلى دیگر براى اینکه دلبستگیهاى دنیا در پى یک دیگر مى‏آیند تا آنجا که به هلاکت اهل دنیا مى‏انجامد:

حضرت عیسى (ع) فرمود: مثل دنیا دار مانند کسى است که از آب دریایى مى‏نوشد که هر چه بنوشد، تشنگیش افزون گردد تا اینکه او را از پا درآورد.

مثلى دیگر براى مخالفت دنیا، و شادابى آغاز و پلیدى انجامش:

بدان که علایق دنیا در دل، مانند خواسته‏هاى غذا، داخل معده است، که بنده خدا بهنگام مردن از علاقه به دنیا در دل خود، ناراحتى، عفونت و چرک خواهد یافت، همان طورى که از غذاهاى لذیذ- وقتى که به آخر معده مى‏رسند- چنین احساسى را دارد. و همان طورى که غذا هر چه لذیذتر و چربتر و با حلاوتتر باشد، بازدهش پلیدتر و بدبوتر است، همچنین هر تمایل قلبى که شهوانى‏تر و لذیذتر باشد، بهنگام فقدان دردناکتر و تلختر خواهد بود، و مردن بدون از دست دادن متاع دنیا، معنى ندارد.

نقل کرده‏اند که پیامبر (ص) به ضحاک بن سفیان کلابى فرمود: آیا غذایى خورده‏اى که شور بوده و روى آن شیر و آب آشامیده باشى؟ عرض کرد: آرى.

فرمود: آیا مى‏دانى که سرانجام چه مى‏شود؟ عرض کرد: شما مى‏دانید. فرمود:

خداوند، دنیا را بدان چه که خوراک فرزند آدم مى‏انجامد، مثل زده و تشبیه کرده است! (53)

ابى بن کعب مى‏گوید: رسول خدا (ص) فرمود: دنیا را براى فرزند آدمى ضرب المثلى است، بنگر- غذایى را که آمیخته و نمکین ساخته است تا سرانجام کار- از بنى آدم چه چیز دفع مى‏شود! (54) حسن مى‏گوید: گاهى مردم غذاها را با ادویه خوش مزه مى‏کنند. و بعد آنجا که مى‏دانى مى‏ریزند! و خداوند متعال مى‏فرماید: «باید انسان به خوراک خود بنگرد» (55) ابن عباس مى‏گوید: به سرانجام غذایش بنگرد.

یکى از بزرگان همواره مى‏گفت: بیایید تا دنیا را به شما نشان دهم، و آنها را به زباله‏دانى مى‏برد و مى‏گفت: به میوه‏ها، مرغها، عسلها و چربیهایشان نگاه کنید، و فرشته‏اى مى‏گوید: فرزند آدم نگاه کن بر آنچه بخل مى‏ورزیدى، نگاه کن بر آنچه به خاطر آن دعوا مى‏کردى، نگاه کن بر آنچه به خاطر دستیابى به آن حریص بودى، ببین چه شده است! مثلى دیگر در باره نسبت دنیا به آخرت:

پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا نسبت به آخرت همانند آن است که کسى از شما انگشتش را به آب دریا بزند، ببینید چه قدر از آب دریا را بر مى‏دارد؟! (56) مثال دیگر براى دنیا و اهل دنیا در مورد سرگرم شدن به نعمتهاى دنیا و غفلت از آخرت و حسرتهاى زیاد به خاطر دنیا: بدان که اهل دنیا در غفلت خود همچون آدم مستى است که از مى‏گساریش گساریش لذت مى‏برد و با اطرافیان در باره چیزى مبارزه مى‏کند اما وقتى که بهوش مى‏آید، از کار خود پشیمان مى‏شود، همین طور، انسان در دنیا مست است وقتى که مرگش فرا مى‏رسد، بر آنچه کرده است پشیمان مى‏شود، همان طور که پیامبر (ص) فرمود: مردمان خفتگانند وقتى که بمیرند به خود آیند. (57) مثالى دیگر براى فریفتگى مردم به دنیا و ضعف ایمانشان، از قرآن مجید، و بر حذر داشتن مردم از جنجالهاى دنیا:

آورده‏اند که رسول خدا (ص) به اصحابش فرمود: مثل من و مثل شما و

مثل دنیا همانند آن مردى است که در بیابانى غبار آلود حرکت کنند به طورى که ندانند مقدار راهى که طى کرده‏اند زیاد است یا کم و یا آنچه مانده چقدر است، توشه راه را تمام کرده و خسته شده و در وسط بیابان بدون توشه و راحله مانده و به مردن خود یقین پیدا کرده‏اند، و در همان اثنا ناگاه مردى با لباس فاخر را ببینند که از سرش آب مى‏چکد و بگوید این نزدیکى‏ها زمین پرآب و علف و سرسبزى است، و بزودى به آنجا مى‏رسید. آنگاه همان مرد بگوید: اى مسافران! شما چه کاره‏اید؟ بگویند: ما همین هستیم که مى‏بینى. گوید: آیا مى‏دانید که اگر شما را به آب روان و باغهاى سرسبز راهنمایى کنم چه مى‏کنید؟ گویند: نافرمانى تو را نمى‏کنیم، هر چه بگویى انجام مى‏دهیم، گوید: عهد و پیمان الهى با من ببندید، و آنها عهد و پیمان خدایى به او ببندند که نافرمانى وى را نخواهند کرد. آنگاه ایشان را به آب جارى و باغهاى سبز راهنمایى کند، و با ایشان تا خدا بخواهد بایستد، و بعد بگوید: حرکت کنید، گویند: به کجا حرکت کنیم؟ به جانب آبى که نظیر این آب و به طرف باغهایى که مانند این باغها نیست. بیشتر آنها بگویند: به خدا قسم ما آنچه در دسترس داریم تصور نمى‏کنیم بهتر از آن را به دست آوریم، و بهتر از این زندگى نصیب ما شود. اما عده دیگر که اندکند، گویند: مگر شما با این مرد عهد و پیمان الهى نبستید که هیچ نافرمانى نکنید، و او در آغاز دروغ نگفت، به خدا قسم که در آخر هم دروغ نخواهد گفت. در نتیجه پیروانش را آسوده گذاشته بر بقیه که تخلف ورزیده‏اند حمله کند گروهى از آنها اسیر و جمعى کشته شوند. (58) مثالى دیگر براى برخوردارى مردم از نعمتهاى دنیا و بعد، ناراحتى و اندوه از جدایى نعمت: بدان که مثال مردم برخورداریشان از دنیا مانند آن مردى است که خانه‏اى را آماده ساخته و آن را آراسته باشد، و مردم را یکى یکى به آن خانه دعوت کند، و یکى وارد شود، او طبقى از طلا را که معطر به عطر و ریاحین است نزد او بیاورد و او آنها را ببوید و ترک کند براى آیندگان، و از رسم آنجا بى‏اطلاع‏

باشد گمان کند که به او طبق را بخشیده و به دلیل همین گمان، دلش به دنبال آن طبق زر باشد، لذا وقتى که از آنجا بازگشت غمگین و متأثر شود، اما آن که از آداب و رسوم آنجا آگاه است، استفاده و سپاسگزارى مى‏کند و با خوشحالى و روى باز بازمى‏گردد، همین طور است کسى که با سنت الهى در دنیا آشناست و مى‏داند که آنجا مهمانخانه‏اى است که براى مسافران آماده شده نه براى افراد مقیم، تا از آنجا توشه‏اى برگیرند و از آن بهره‏مند شوند چنان که مسافران از مسافرخانه‏ها استفاده مى‏کنند و به آنها دل نمى‏بندند، تا وقت جدایى زیاد ناراحت نشوند.

این بود مثلهاى دنیا و آفتهاى آن.


۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۶:۵۳
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی

حضرت داود (ع) به بنى اسرائیل فرمود: همه جمع شوید، مى‏خواهم دو کلمه، در میان شما بگویم، بنى اسرائیل در خانه داود (ع) گرد آمدند، از خانه، بیرون آمد و فرمود: اى بنى اسرائیل! نباید جز غذاى حلال داخل شکمتان وارد شود، و جز سخن خوب نباید از دهانتان بیرون بیاید.

حضرت سلیمان (ع) مى‏فرماید: کسى که بر هواى نفسش پیروز شود، سرسختتر است از آن کسى که شهرى را به تنهایى فتح کند.

زن قرشیه‏اى موهاى سرش را از ته زد، با اینکه بهترین موها را داشت، علت این امر را از او پرسیدند گفت: روزى مى‏خواستم در منزل را ببندم، مردى چشمش افتاد، و سرم برهنه بود، دیگر به هیچ وجه مویى را که نامحرم دیده باقى نمى‏گذارم.

خودت را به سیرى از راه حلال عادت نده، تا مبادا دچار خوردن حرام شوى.

گروهى در یک مجلس انسى در باره سختترین کارها گفتگو مى‏کردند، پس همه بر این مطلب که پرهیزکارى سختترین کارهاست، هم عقیده شدند. یکى آمد و گفت: نماز زحمت دارد، صدقه دادن هزینه دارد، و چه قدر پرهیزکارى آسان است! هر وقت امرى به تو مشتبه شد، آن کار را نکن! یکى از بزرگان مى‏گوید: مالى که دستت مى‏رسد، ببین در مرحله آخر از کجا آمده است؟! جابر مى‏گوید: از پیامبر خدا شنیدم که به کعب بن عجره مى‏فرمود:

«کسى که گوشتش از حرام روییده باشد، وارد بهشت نمى‏شود، براى او آتش جهنم سزاوارتر است.» (16) از آن گرامى است: «همانا خداوند ورود بر بهشت را بر کسى که از راه حرام تغذیه کرده است، حرام ساخته است.» (17) حذیفه، در حدیث مرفوعى نقل کرده است: گروهى روز قیامت مى‏آیند که داراى حسناتى به اندازه کوهها بوده‏اند اما خداوند آنها را ارزش و اعتبارى قائل نمى‏شود، و دستور مى‏دهد آنان را به جهنم ببرند، سلمان عرض کرد: یا

رسول الله! آنان را براى ما توصیف کن، فرمود: «اما این گروه نماز بپا مى‏داشتند و روزه مى‏گرفتند، و نیمه شب، شب زنده دارى مى‏کردند، لکن وقتى که مال حرامى بر آنها عرضه مى‏شد، به سرعت آن را مى‏ربودند، مؤمن کسى است که از مال خود مى‏بخشد و از مال دیگران پرهیز مى‏کند.» (18) مطر وراق به عمرو بن عبید گفت: من به تو در باره آنچه مردم راجع به تو مى‏گویند، رحمم مى‏آید، عمرو گفت: آیا از من هم چیزى در باره آنان شنیده‏اى؟

گفت: خیر، عمرو گفت: پس به آنها رحم کن! گویند: عمرو بن عبید، به کسى در مصیبت پسرش چنین تسلیت گفت:

پدرت که اصل تو بود، و پسرت هم که فرع تو بود، رفتند و اگر کسى اصل و فرعش رفته باشد، سزاوار است که دوامش اندک باشد.

و نیز از او نقل کرده‏اند، وقتى که از بخشندگى نزد او صحبت کردند و زیاد آن را تعریف کردند، او خاموش بود، بعد گفتند نظر شما چیست؟ گفت: شما به تعریف واقعى سخاوت نرسیدید، بخشنده کسى است که مال خود را سخاوتمندانه و بى‏چشمداشتى مى‏بخشد و از مال مردم از روى تقوا خوددارى مى‏کند.

شنیدند کسى در همان شبى که از دنیا رفت، مى‏گفت: بار خدایا! تو مى‏دانى وقتى که دو کار براى من پیش مى‏آید که یکى رضاى تو در آن باشد، و دیگرى خواست خودم، هرگز کارى جز اینکه رضاى تو را بر هواى نفس خود مقدم بدارم، انجام نمى‏دادم پس مرا بیامرز! یکى از بزرگان مى‏گوید: هر کس در ترک لذت راست بگوید، از زحمت هواى نفس آسوده بماند، خداوند بزرگوارتر است از اینکه دوست خود را که به خاطر وى ترک لذت گفته است، عذاب کند.

کسى از پیامبر پرسید: یا رسول الله! مؤمن کیست؟ فرمود: «مؤمن کسى است که وقت بامداد به قرص نانى که مى‏خورد نگاه مى‏کند که از کجا به دست‏

مى‏آورد» عرض کرد: یا رسول الله! آیا چنین نیست که اگر دیگران، او را وادار کنند، او نیز قبول زحمت مى‏کند؟ فرمود: «بدان مردمى که او را وادار مى‏کنند، خود به سختى عاشق و دلبسته دنیایند (19) [اما مؤمن دل به دنیا نمى‏بندد]».

حضرت عیسى (ع) مى‏گوید: نباید به چیزى که بر تو روا نیست، خیره نگاه کنى، زیرا تا وقتى که چشمت را حفظ کنى هرگز دچار زناکارى نمى‏شوى، و اگر توانستى به لباس زنى که نامحرم است نگاه نکنى، نگاه نکن! امیر المؤمنین (ع) فرمود: «در شگفتم از بخیلى که به طرف تنگدستى مى‏شتابد که از آن گریزان است، و توانگرى را که جسته است از دست مى‏دهد، در دنیا مانند مستمندان زندگى مى‏کند و در آخرت همچون ثروتمندان مؤاخذه مى‏شود، و تعجب دارم براى آدم خودخواهى که دیروز نطفه بود، فردا [پس از مرگ‏] مردار مى‏باشد، و در شگفتم از کسى که در مورد اعتقاد به خدا تردید دارد، در حالى که مخلوقات او را مى‏بیند، و در شگفتم از کسى که مردن را فراموش مى‏کند در حالى که به چشم کسى را که مى‏میرد مشاهده مى‏کند، و تعجب دارم از کسى که منکر رستاخیز است در حالى که خلقت اولیه را مى‏بیند، و در عجبم از کسى که خانه فنا را آباد مى‏سازد و خانه بقا را ترک مى‏کند!». (20) گویند: شگفتا از کسى که پروردگارش را مى‏شناسد اما یک چشم برهم زدن از او غافل است.

به ابن جمهور گفتند، چه کسى از همه مردم، به وضع دنیا آگاه‏تر است؟

گفت: آن که از همه کس کمتر از وضع دنیا در شگفت است.

یکى از بزرگان مى‏گوید: اگر از من بپرسند از نظر تو شگفت‏آورترین چیز چیست؟ خواهم گفت: دلى که خدا را بشناسد و بعد نافرمانى کند.

انس مى‏گوید به پیامبر خدا عرض شد: یا رسول الله! آیا ممکن است مردى داراى عقل خوبى باشد اما مرتکب گناهان زیاد؟ فرمود: «هیچ آدمیزادى نیست که گناهان و خطاهایى او را فرا نگیرد، اما کسى که داراى روش عقلانى و

خصلت یقین باشد، گناهان به او صدمه‏اى نمى‏زنند.» عرض کردند: چگونه ممکن است؟ فرمود: «زیرا چنین کسى هر گاه مرتکب خطایى شود، بلا فاصله وسیله توبه و پشیمانى بر خطایى که مرتکب شده است، آن را جبران مى‏کند، پس گناهانش محو مى‏شود (یعنى گناهانش آمرزیده مى‏شود).» یکى از بزرگان مى‏گوید: هر گاه از آنچه به تو مربوط نیست خوددارى کردى، تو شخص خردمندى هستى.

على بن عبید مى‏گوید: عقل پادشاهى است که خصلتها به منزله رعیت اویند، پس هر گاه عقل از اقدام بر امور رعیت ناتوان شود، خلل و درهم ریختگى در مملکت بدن پدید مى‏آید، عربى بیابانى این مطلب را شنید، گفت: این سخنى است که شیرینى از آن مى‏چکد، عقل غریزى نردبانى است به سمت عقل تجربى، هر کس اساس عقلش را بر تقوا بنیانگذارى نکند، از عقل بى‏بهره است.

مهلب مى‏گوید: اگر من عقل کسى را برتر از زبانش ببینم، محبوبتر است نزد من از اینکه زبانش را بالاتر از عقلش ببینم.

امیر المؤمنین (ع) مى‏فرماید: «خردمند کسى است که آزمونها به او پند دهند، خردمند آن است که زمام شهوتش را در اختیار داشته باشد.» (21) حجاج به ابن فریه گفت: عاقلترین مردم کیست؟ گفت آن کسى که، با مردم زمانش نیکو مدارا کند.

یکى از بزرگان مى‏گوید: خودم را در دوزخ، میان غل و زنجیرها مجسم کردم، دیدم در آتش و زقومها و آبهاى جوشانش دست و پا مى‏زنم، گفتم: اى نفس! چه مى‏خواهى؟ گفت: مى‏خواهم به دنیا برگردم تا کارى بکنم که از این عذاب نجات پیدا کنم، و باز خویشتن را در بهشت مجسم کردم، با حوریان بهشتى که لباسى از سندس و حریر به تن داشتم، گفتم: اى نفس چه مى‏خواهى؟ جواب داد: مى‏خواهم که به دنیا برگردم و کارى بکنم که بر اجر و پاداشم افزوده شود، آنگاه گفتم: اى نفس! اکنون که تو در دنیا و در امن و امانى‏

پس کار کن! هر کس اراده و تصمیماتش قوى باشد، ارگان و پایگاههاى فکریش قوى است.

مى‏گویند: هر کس فکرش را بکار اندازد و از پروردگارش طلب خیر کرده و با دوستش مشورت کند، او وظیفه خود را انجام داده است، و خداوند آنچه را که دوست دارد در باره او، مقدر مى‏کند.

دوراندیشترین مردم دو گروهند: یکى آن که خداوند در دنیاى او گشایشى داده و او سپاسگزار است تا در آخرت هم خداوند بر او گشایش بخشد، دوم آن کسى که خداوند در دنیا او را تنگدست نموده و او تحمل مى‏کند تا خداوند در آخرت او را دچار تنگنا نسازد.

بهمن پسر اسفندیار مى‏گوید: آزموده را آزمودن، وقت تلف کردن است.

امیر المؤمنین (ع) فرمود: [در فرمان به مالک اشتر] «در مشورت خود، بخیل را دخالت نده، زیرا که او از نیکى و بخشش تو را باز دارد و از تنگدستى بترساند، و هم شخص ترسو را که تو را در کارها سست کند، و نه حریص را که حرص و آز را در نظر تو جلوه دهد، پس بخل، ترس و حرص، طبایع مختلفى هستند که از بدگمانى به خدا سرچشمه مى‏گیرند.» (22) پیامبر (ص) فرمود: «بهترین عمل آن عملى است که بیشتر دوام داشته باشد هر چند که اندک باشد.» (23) امیر المؤمنین (ع) فرمود: «کار اندکى که به آن ادامه داده شود، بهتر از کار زیادى است که خستگى و ملال آور باشد.» (24) و از آن گرامى است: «بهترین اعمال آنهایى است که خلاف هواى نفست باشد.» امام زین العابدین (ع) وقتى که از دنیا رفت و آن بزرگوار را غسل مى‏دادند، بر روى پشتش- در اثر آب و نان و انبانهاى غذایى که شب هنگام به‏

در خانه همسایگان ناتوان و خانواده‏هاى مستمند، حمل مى‏نمود آثار زخم و جراحت مشاهده کردند.

بعضى از بزرگان گفته‏اند: مى‏دانید که یک جنگجو وقتى که قصد رفتن به جبهه جنگ را دارد، وسایل جنگ را فراهم مى‏آورد، خوب، حال اگر تمام عمرش را در راه فراهم آوردن وسایل جنگ به سر ببرد، کسى مى‏تواند بجنگد؟

براستى دانش وسیله عمل است پس اگر کسى تمام عمرش را در راه جمع آورى علم بگذراند، پس چه وقت عمل خواهد کرد؟ بعضى از بزرگان بودند که از صبح زود به آبیارى و چرانیدن گوسفندان مى‏پرداختند، و در بین روز باغها و مزارع مردم را نگهدارى و جمع آورى مى‏کردند و شب به نماز مشغول مى‏شدند.

پیامبر (ص) مى‏فرماید: «هر چه مى‏خواهید بیاموزید، اما اگر چیزى آموختید، خداوند، تا عمل به آموخته‏تان نکنید، هرگز تنها به علم و دانش سودى به شما نمى‏دهد، زیرا که دانشمندان بر عمل و دقت همت مى‏گمارند، اما همت نادان تنها به نقل و روایت محدود است.» (25) حضرت عیسى (ع) فرمود: تا وقتى که عمل نکنى به عملى که مى‏آموزى فایده‏اى به حال تو ندارد، زیرا زیادى علم تا وقتى که عمل نکنى چیزى جز نادانى بر تو نمى‏افزاید.

على (ع) مى‏فرماید: «مردى حضور پیامبر خدا (ص) رسید، عرض کرد:

چه چیز علت نادانى را از من برطرف مى‏کند؟ پیامبر فرمود: دانش. عرض کرد:

پس علت دانش را چه چیز از من مى‏زداید؟ فرمود: عمل.» (26) پیامبر (ص) فرمود: «انسان هوشیار آن کسى است که نفس خود را خوار سازد، و براى پس از مرگ عمل کند و ناتوان آن انسانى است که از هواى نفس پیروى کند، آنگاه از خدا آرزوى آمرزش و بخشش کند.» (27) امیر المؤمنین (ع) فرمود: «به پذیرفته شدن عمل بیشتر اهمیت دهید تا خود

عمل، زیرا عملى که توأم با تقوا باشد، اندک نیست، و چگونه اندک محسوب شود، آن عملى که پذیرفته است.» (28) یکى از بزرگان مى‏گوید: عملت را از آفتها نگهدار که چنین عملى- هر چند اندک باشد در دو جهان باعث خوشبختى است، و هر کس در عملش از آفتها نپرهیزد،- هر چند پر تلاش باشد- ممکن است رستگار نشود، و البته گروهى به جایگاه والایى رسیدند، به خاطر توجه داشتن به اصلاح باطن‏شان، آنجا بود که خداوند آنان را بر شیطان پیروز و بر فریبکاریهاى آن آگاه ساخت.

به یکى از بزرگان گفتند: زیاد مقابل آفتاب ایستادى؟ جواب داد: تا توقفم در سایه زیاد شود! (29) گویند: هر کس مغزش در شدت گرماى تابستان بجوشد، دیگش در زمستان بجوشد. (30) یکى از بزرگان مى‏گوید: شخص تلاشگر در میان شما هم چون کسى است که در گذشته سرگرم بازى بوده است.

یکى از بزرگان، در عبادت چنان کوشا بود و در روزهاى گرم، آن قدر روزه مى‏گرفت که بدنش زرد و زبانش نزدیک بود از شدت تشنگى گرماى نیمروز تابستانى سیاه شود، وقتى که مى‏گفتند: چه قدر این تنت را عذاب مى‏دهى؟ در جواب مى‏گفت: کار، کار شوخى نیست، اى فلانى تلاش! تلاش! هرگز مردم تلاش نکردند مگر اینکه یافتند آنچه را مى‏خواستند.

حضرت عیسى (ع) به مردى گفت: چه مى‏کنى؟ عرض کرد: سرگرم عبادتم. عیسى فرمود: پس چه کسى هزینه زندگى تو را مى‏دهد؟ گفت: برادرم.

فرمود: بنا بر این برادرت از تو عابدتر است.

ابو مسلم خراسانى مى‏گوید: من با کوشش و تلاش رسیدم بر آنچه که پادشاهان بنى مروان دسته جمعى از رسیدن به آن ناتوان شدند. هنوز با تلاش و کوشش خود، در پر کردن گنجینه‏هاى آنان مى‏پردازم، در حالى که آنان در شام‏

در ملک خود آرمیده‏اند. تا وقتى که ضربت شمشیرم بر آنها وارد شد، آنها از خواب بیدار شدند، از چنان خوابى که پیش از آنان کسى آن چنان نخفته بود. هر کس گوسفندان را در زمینى پر از درنده بچراند، و خود از آنها در غفلت بخوابد، بدیهى است که چراندن آنها را شیر، عهده دار خواهد شد. (31) على (ع) در حدیث مرفوعى فرموده است: «هر که را خداوند از ذلت معصیت به عزت تقوا رساند، او را بدون ثروت، توانگر و بدون داشتن عشیره و قبیله، عزیز و گرامى، و بدون داشتن همدمى، مأنوس، قرار داده است.» (32) از محمد بن حنفیه- خدایش بیامرزد- پرسیدند: چه کسى از همه مردم مهمتر است؟ فرمود: آن که دنیا را بهاى جسم و جان خود نپندارد.

سپس گفت: براى این بدنهاى شما بهایى نمى‏توان قائل شد، جز بهشت، پس آنها را به غیر از بهشت به بهاى دیگرى نفروشید.

على (ع) فرمود: «هیچ چیز را از صداى کفش افرادى که پشت سر کسى راه مى‏روند، براى دلهاى آدمیان زیانبخش‏تر ندیدم.» (33) گویند: غلامى از غلامان نعمان، به گروه فرومایگان پیوست، کم کم کارش بالا گرفت تا اینکه بر حکومت نعمان چیره شد، موضوع را به اطلاع نعمان رساندند، گفت: من باعث چنین پیشرفتى در او نشدم، بلکه این مجموعه خصلتهاى نهانى وى بودند که باعث پیشرفت او شدند.

کسى عاشق ریاست نشد مگر اینکه بخیل، ستمگر و طغیانگر شد.

یکى از بزرگان مى‏گوید: دم باش نه سر، زیرا دم نجات پیدا مى‏کند و سر از بین مى‏رود [کنایه از اینکه متواضع باش نه گردن فراز].

حسن مى‏گوید: من با اقوام زیادى همراه شده‏ام، هر گاه بر کسى از آنها حکمتى القاء مى‏شد با اینکه اگر سخن مى‏گفتند هم خود بهره‏مند مى‏شدند و هم یارانشان سود مى‏بردند، اما از ترس شهرت از گفتن آن خوددارى مى‏کردند.

به عتابى گفته شد: فلانى همت والایى دارد، در جواب گفت: در این‏

صورت او هدفى جز بهشت نباید داشته باشد.

یکى از دانایان که کنار تابوت اسکندر ایستاده بود، گفت: نگاه کنید به فرمانرواى خفته چگونه دورانش پایان یافت و چون ابر تابستانى چه زود از بین رفت.

رابعه فیسیه مى‏گوید: هیچ وقت صداى اذان به گوش من نخورد، مگر اینکه به یاد منادى روز قیامت افتادم، و هیچ وقت چشمم به دانه‏هاى برف نیفتاد مگر اینکه به یاد تطایر کتب افتادم، و هیچ وقت بخشنده‏اى (34) را ندیدم، مگر اینکه به یاد محشر افتادم.

امام جعفر صادق (ع) از پدران بزرگوارش نقل مى‏کند که رسول خدا (ص) فرمود: «آن که خدا را شناخت، زبانش را از سخن بیهوده و شکمش را از غذاى حرام مانع مى‏شود، و خود را به روزه و نماز عادت مى‏دهد.» (35) پیامبر خدا (ص) به جبرئیل فرمود: «چرا من هیچ وقت میکائیل را خندان ندیده‏ام؟ عرض کرد: میکائیل از زمانى که آتش دوزخ را آفریدند هرگز نخندیده است.» (36) گویند در اثر برافروخته شدن آتش جهنم صدایى بلند شد که هیچ فرشته مقرب و پیامبرى نماند مگر اینکه به خاک افتد در حالى که اعضاى بدنش مى‏لرزد، حتى حضرت ابراهیم (ع) روى دو زانو مى‏نشیند و مى‏گوید: بار خدایا از تو درخواستى جز نجات خودم ندارم! خدرى از پیامبر (ص) نقل مى‏کند: «اگر کوه را با یکى از میله‏هاى آهنى دوزخ بزنند کوه درهم مى‏شکند و به صورت گرد و غبار در مى‏آید.» (37) حسن مى‏گوید: غل و زنجیرها را در گردن اهل دوزخ نمى‏گذارند تا آنان را در برابر قدرت خدا ناتوان کنند بلکه براى آن است که هر گاه شراره آتش آنها را از جا بکند آنان را در دوزخ استوار سازد، سپس با گفتن این حرف، حسن از هوش رفت، وقتى که بهوش آمد در حالى که اشکش جارى بود، گفت: اى فرزند آدم!

مواظب خودت باش، مواظب خودت باش، زیرا تو یک جان بیش ندارى اگر نجات یافت، نجات یافتى و اگر هلاک شد، آن که نجات یافته به حال تو فایده‏اى ندارد، و هر نعمتى جز بهشت بى‏ارزش است و هر گرفتارى جز آتش دوزخ ناچیز است.

طاوس یمانى مى‏گوید: وقتى که آتش جهنم را آفریدند، دلهاى فرشتگان از جا کنده شد، اما وقتى که شما آدمیان را آفریدند، آنها آرام گرفتند.

بعضى از بزرگان گفته‏اند: اى کسى که یک سخن او را از جا مى‏کند، و یک پشه او را از خواب مى‏اندازد، آیا همچون تو کسى توان شعله آتش را دارد، و یا صفحه گونه‏اش برخورد با حرارت آتش را تحمل مى‏کند؟ و آیا نازکى دستگاه گوارش او بر خشونت آب جوشان، و نرمى کبدش بر نوشیدن آبهاى بدبوى بسیار سرد، طاقت دارد؟ از غلام احنف بن قیس نقل شده است: اکثر نمازهاى احنف در شب بود، چراغ را نزدیک خود مى‏گذاشت، و انگشتش را روى چراغ مى‏گرفت و مى‏گفت: اى احنف خوب رفتار کن! چه چیز باعث شد تا فلان روز فلان کار را بکنى! هشام بن حسن از اصحاب حسن، هیچ وقت چراغ را شبها خاموش نمى‏کرد، خانواده‏اش گفتند: آخر این چه کارى است، ما شب را از روز تشخیص نمى‏دهیم، گفت: من هر گاه چراغ را خاموش مى‏کنم به یاد تاریکى قبر مى‏افتم و خوابم نمى‏برد.

امیر المؤمنین (ع) مى‏فرماید: «بدانید که این پوست نازک بدن طاقت آتش دوزخ را ندارد پس بر خودتان رحم کنید، زیرا شما که خود را در گرفتاریهاى دنیا آزموده‏اید، و دیده‏اید که چگونه فردى از شما را که خارى به بدنش مى‏خلد بى‏تابى مى‏کند و در اثر لغزشى خون از بدنش جارى مى‏شود، و شنهاى گرمى که او را مى‏سوزانند، پس چه خواهد بود حال او، وقتى که ما بین دو طبقه از آتش: هم بسترى با سنگ و همدمى از شیطان، قرار گرفته باشد، آیا مى‏دانید که مالک‏

دوزخ هر گاه بر آتش خشم گیرد، به خاطر خشم او، شعله‏هاى آتش، افروخته‏تر شده و درهم پیچند، هر گاه مانع شود و آن را زجر کند، آتش بى‏تابى کند و میان درهاى جهنم غرش کنان برجهد! حال اى پیر فرتوتى که آثار پیرى تو را در بر گرفته است چگونه خواهى بود وقتى که طوقهاى آتش استخوانهاى گردنت را بگیرد، و غل و زنجیرها بر بدنت پنجه در افکند حتى گوشتهاى بازوهایت را بخورد؟» (38) مردى به پیامبر خدا (ص) عرض کرد: یا ابا القاسم! آیا به نظر شما اهل بهشت مى‏خورند و مى‏آشامند؟ فرمود: «آرى، سوگند به خدایى که جان من به دست قدرت اوست، هر کدام از آنها را برابر صد نفر در خوردن و آشامیدن توانایى دهند.» عرض کرد: آن که چیزى مى‏خورد، احتیاج به دفع آن نیز دارد، در صورتى که بهشت پاکیزه است و آلودگى در آنجا نیست؟! فرمود: «به صورت قطرات عرق که چون مشک خوشبو است از بدن اهل بهشت جارى مى‏شود، و در نتیجه شکمشان فرو مى‏نشیند». (39) حضرت داود، به غارى از غارهاى بیت المقدس وارد شد، دید حضرت حزقیل به عبادت پروردگار مشغول است به حدى که پوست بدنش به استخوان چسبیده، سلام داد و به او گفت: صداى شخص سیر مرفهى را مى‏شنوم، تو کیستى؟ گفت: من داودم، گفت: آن که این طور زن و آن طور کنیز دارد؟

گفت: آرى، و تو با این سختى به سر مى‏برى. گفت: نه در سختى به سر مى‏برم و نه تو در نعمت، تا وارد بهشت شویم! [آنگاه معلوم خواهد شد].

ابو هریره مى‏گوید، بر رسول خدا (ص) برخورد کردم، در حالى که همراهم چند نهال درخت بود. فرمود: «آیا مى‏خواهید شما را بر نهالهایى بهتر از اینها راهنمایى کنم؟ بگو: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر، پس هیچ کلمه‏اى از این کلمات نیست که بگویى مگر اینکه خداوند در بهشت درختى براى تو بنشاند.» (40)

ابو ایوب انصارى از آن بزرگوار نقل مى‏کند: «شبى که مرا به معراج بردند، ابراهیم (ع) به من گذر کرد و گفت: به امت خود دستور ده تا در بهشت زیاد درخت بنشانند، زیرا زمین بهشت پهناور و خاکش پاکیزه است. گفتم: درخت بهشتى چیست؟ گفت: لا حول و لا قوة الا بالله.» (41) از امیر مؤمنان (ع): «آیا آزاد مرد بزرگوارى نیست که این ریزه‏هاى غذایى را که لاى دندانها باقیمانده است [متاع دنیا] به اهلش واگذارد، زیرا براى وجود شما بهایى جز بهشت نیست، پس آنها را جز در برابر بهشت به چیز دیگرى نفروشید.» (42) از آن بزرگوار است: «اگر به دیده دل آنچه را از بهشت براى تو وصف مى‏کنند ببینى، نفس تو از آنچه در دنیاست دورى خواهد کرد؛ از خواسته‏ها، خوشیها، و زینتهایى که در دیدگاههایش وجود دارد، و اندیشه در صداى بهم خوردن برگ درختان که کنار جویباران بهشت است حیرت زده مى‏شود، که ریشه آن درختان در تلهایى از مشک فرو رفته است. (43) و در آویزان بودن خوشه‏هاى مروارید تازه در شاخه‏هاى نازک و ضخیم، و در نمایان شدن میوه‏هاى رنگارنگ در پوست شکوفه‏هایى که بدون زحمت چیده مى‏شوند، و طبق خواست چیننده در دسترس قرار مى‏گیرد، براى اهل بهشت در جلو کاخهاى بهشتى، عسلهاى پاکیزه و شربتهاى مصفا گردش داده مى‏شود، بهشتیان گروهى هستند که پیوسته مشمول بخشش الهى هستند تا در منزل همیشگى فرود آیند، و از جابجایى مسافرتها آسوده شوند.» هارون الرشید از ابن سماک خواست تا او را موعظه کند، ابن سماک گفت: بترس از اینکه بهشتى را که پهنایش به اندازه آسمانها و زمین است، به تو عرضه شود، اما به مقدار جاى پایى، براى تو نباشد.

پیامبر خدا (ص) وارد مسجد شد، گروهى از انصار را دید که با یک نى مسجد را متر مى‏کردند، عرض کردند: مى‏خواهیم مسجد تو را تعمیر کنیم!

پیامبر (ص)، نى را گرفت و دور انداخت و فرمود: «مقدارى چوب و مختصر تعمیر و اصلاحى و سایبانى مانند سایبان حضرت موسى (ع) که با معنویت و شأن مسجد مناسبتر است.» (44) و از آن بزرگوار نقل کرده‏اند که: «محبوبترین جاها در نزد خداوند مساجد هر شهرى است، و مبغوضترین آنها بازارهاست.» (45) و از آن گرامى است: «هر چیزى کثافتى دارد و کثافت مسجدها گفتن:

نه به خدا قسم، و آرى به خدا قسم، است.» (46) و از آن حضرت است: «در آخر الزمان، مردمى بیایند که مسجد مى‏روند و در آنجا دور هم مى‏نشینند، صحبت از دنیا و محبت دنیا مى‏کنند، با آنها همنشین نشوید، خداوند به ایشان نیازى ندارد.» (47) سعید بن مسیب مى‏گوید: «هر کس در مسجد بنشیند، در حقیقت همنشین خدا شده است، پس حق ندارد سخنى جز سخن خیر بگوید.» مردى از اهل سمرقند از فضیل پرسید: کدام یک را بهتر مى‏پسندى؟

مجاور مکه شوم، و یا اینکه به شام بروم؟ گفت: اگر انسان پرهیزگار باشى چه فرق مى‏کند که در شام باشى یا مکه؟ حضرت عیسى (ع) مى‏فرماید: من دنیا را به صورت پیرزنى دیدم که دندانهاى ثنایاش افتاده، و به هر نوع آرایشى خود را آراسته است، از او سؤال شد:

چند شوهر کرده‏اى؟ جواب داد: آن قدر زیادند که شمار آنها را نمى‏دانم. سؤال شد: آیا همه آنها مردند، و یا تو را طلاق دادند؟ جواب داد: بلکه همه آنها را کشتم. گفتند: واى به حال همسران مانده‏ات، چگونه از شوهران گذشته‏ات عبرت نمى‏گیرند، و از تو نمى‏ترسند؟ امام حسن (ع) بیشتر اوقات به عنوان تمثیل در مورد دنیا مى‏فرمود:

«اى کسانى که طالب لذتهاى دنیوى هستید، دنیا دوام ندارد براستى که گول خوردن به سایه‏اى که گذر است از نادانى است.» (48)

پیامبر (ص) فرمود: «دنیا سراى کسى است که سرایى [در آخرت‏] ندارد، و سرمایه کسى است که سرمایه‏اى [در آخرت‏] ندارد، و کسى که بى‏خرد است براى دنیا مال و منال جمع مى‏کند، و آن که نادان است، طالب شهوات و لذات دنیاست، و کسى که ناآگاه است بر سر دنیا دشمنى مى‏کند، و شخص بى‏بصیرت بخاطر دنیا حسادت مى‏کند و آن که یقین و باور به [مردن‏] ندارد، براى دنیا تلاش مى‏کند.» (49) مالک بن دینار مى‏گوید: از این جادوگر [دنیا] بترسید که دلهاى دانشمندان را جادو مى‏کند.

هر که در دلش بخشى از ایمان باشد، به امروز و فردا کردن، خام نمى‏شود، شخصى که در گرو: «سوف- لیتنى» (یعنى: بزودى، و اى کاش من ...) است، نابودیش در همان «سوف- لیت» است.

هر کس که هدفش دنیا باشد، در دنیا و آخرت غم و اندوهش فراوان گردد! امیر المؤمنین (ع) مى‏فرماید: «چه قدر زود مى‏گذرند ساعتها در روز، و چه زودگذر است روزها در ماه، و چه قدر شتابان است گذشت ماههاى سال، و چه قدر زود مى‏گذرند سالهاى عمر!» (50) از نخعى در باره تهیه منزل و ساختمان پرسیدند، گفت: وزر و وبال است و اجر و پاداشى ندارد. گفتند: مقدار بنایى که ناگزیر از آنیم؟ گفت: در آن صورت نه اجر و پاداش دارد، و نه وزر، وبال! سلمه احمر مى‏گوید وارد کاخ هارون الرشید شدم، گفتم:

اما کاخهاى تو در دنیا بزرگ و وسیع است، اى کاش که پس از مرگ قبرت نیز وسیع مى‏بود! (51) حسن (52) به کاخى گذر کرد، گفت: این کاخ از آن کیست؟ گفتند:

متعلق به اوس است. گفت: اوس، دوست داشت که به جاى این کاخ یک گرده‏

نان در آخرت مى‏داشت.

حضرت نوح (ع) هزار و چهار صد سال در یک خیمه‏اى که از موى بافته ساخته شده بود زندگى مى‏کرد و هر وقت به او مى‏گفتند: اى پیامبر خدا کاشکى یک خانه گلى مى‏داشتى تا سر پناهت مى‏شد؟ مى‏فرمود: من فردا مى‏میرم و آن را وامى‏گذارم؛ و در همان خیمه بود تا از دار دنیا رفت.

مردى به امام حسین (ع) عرض کرد: خانه‏اى ساخته‏ام، دوست دارم، شما وارد آن شوید، و در پیشگاه خداوند دعا کنید.

پس آن بزرگوار وارد خانه شد و یک نگاهى کرد، و فرمود: «آیا خانه خود را خراب کرده و خانه دیگران را آباد کرده‏اى؟ مردم زمین تو را فریفته‏اند، و اهل آسمان از تو خشمگینند.» (53) از انس در حدیث مرفوعى آمده است که پیامبر خدا (ص) ساختمانى گنبدى شکل مرتفعى را دید، پرسید از کیست؟ عرض کردند: مال فلان شخص انصارى است، خدمت پیامبر آمد و به او سلام کرد، اما پیامبر (ص) از او روگرداند! مرد انصارى نزد اصحاب پیامبر، گله کرد، گفتند: پیامبر (ص) بیرون که بود ساختمان تو را دید. آن مرد به مجرد شنیدن این مطلب، خانه را خراب و با زمین یکسان کرد، پیامبر (ص) وقتى که مطلع شد، فرمود: «بدانید که هر ساختمانى وزر، وبالى است براى صاحبش مگر اینکه چاره‏اى از آن نباشد.» (54) مرد تنگدستى با زن توانگرى ازدواج کرد، آن زن از کوچکى خانه دلتنگ شد، مرد تنگدست به او گفت: از جا بلند شو! زن از جا بلند شد، سرش به سقف خانه نخورد، گفت: فرض کن که سقف خانه نزدیک آسمان است، وقتى که سرت به آن نمى‏خورد، چه سودى به حال تو دارد؟! سپس گفت: بخواب! زن خوابید، باز هم پاها به دیوار نخورد، گفت: فرض کن که دیوار خانه کنار کوه قاف است، وقتى که پاهایت به آنجا نمى‏رسد چه سودى به حال تو دارد؟! زن گفت: بس‏

است مرا کافى است و راضى شد.

حسن و وهب نقل کرده‏اند که: فرشتگان در زمان حضرت ادریس، براى هدایت و اصلاح مردم آن زمان، با مردم مصافحه مى‏کردند و سخن مى‏گفتند، تا اینکه در زمان حضرت نوح این رابطه قطع شد.

ابو هریره در حدیث مرفوعى نقل مى‏کند: هیچ کسى نیست که از خانه‏اش بیرون رود مگر اینکه در خانه‏اش دو پرچم برافراشته است: یکى به دست فرشته و دیگرى به دست شیطان، پس اگر به دنبال فرمان خدا برود، آن فرشته با پرچمش در پى او مى‏رود تا وقتى که به خانه‏اش برمى‏گردد، اما اگر در پى کارى بیرون رود که رضاى خدا در آن نباشد، شیطان با پرچم خود او را دنبال کند، و همواره زیر پرچم شیطان خواهد بود تا وقتى که به خانه‏اش برمى‏گردد.

پیامبر خدا (ص) فرمود: «هیچ کسى صدقه‏اى نمى‏پردازد، مگر اینکه هفتاد شیطان را از خود دور مى‏سازد.» (55) مردى به فضل بن مروان گفت: فلانى به تو بدبین است، گفت: البته از دست آن که ویرا به چنین کارى واداشته است خشمناکم، خداوند من و او را بیامرزد، گفتند: چه کسى او را وادار کرده است؟ گفت: شیطان.

امیر المؤمنین (ع): «در شکم مادرت به حالت جنینى مى‏جنبیدى، نه از جایى خبر داشتى و نه صدایى را مى‏شنیدى، و بعد تو را از جایگاهت به سرایى آوردند که قبلا ندیده بودى، و راههاى سود بخشش را نمى‏شناختى، پس چه کسى تو را راهنمایى کرد تا از پستان مادرت شیر بمکى؟ و در هنگام ضرورت توان حرکت به سمت موارد نیازت را داد.» (56) از امیر مؤمنان (ع) در حدیث مرفوعى که خداوند مى‏فرماید: «اى فرزند آدم، نسبت به من بى‏انصافى مى‏کنى، آیا دوست دارى که نعمتهاى خود را مورد محبت تو قرار دهم، و تو با گناهانت نافرمانى مرا بکنى، خیر و خوبى من به تو فرو مى‏ریزد، و شر و بدى تو به طرف من بیاید؟ همواره فرشته‏اى بزرگوار- هر شب و

روز- از تو، کار ناپسندى نزد من مى‏آورد، اى فرزند آدم! اگر تو از کس دیگرى راجع به خود صفتى را بشنوى، در حالى که موصوف به آن صفت را نشناسى، فورا به دشمنى و مخالفت او قیام مى‏کنى!» (57) ابو مسلم خولانى مى‏گوید: مردم چون برگ نرم بى‏خارى بودند، در صورتى که شما امروز خارى بى‏برگید.

یکى از بزرگان مى‏گفت: شیاطین بر اطراف قلب آدمى جمع مى‏شوند همچون مگسانى که روى زخم ازدحام مى‏کنند، پس اگر رانده نشوند باعث فساد مى‏شوند.

از امیر المؤمنین (ع) است که فرمود: «هر که سر نیزه خشم را براى رضاى خدا تیز کند، خداوند او را بر کشتن پیروان سرسخت باطل نیرو و توان مى‏بخشد.» (58) و از آن گرامى است: «از جمله کفاره‏هاى گناهان بزرگ دادرسى ستمدیده و رفع گرفتارى غمدیده است.» (59) از امیر المؤمنان (ع) است: «خود را از هر پستى والاتر بدان، هر چند که آن فرومایگى تو را به منافع کلانى دعوت کند، زیرا تو آنچه را که از شخصیت خود، از دست بدهى، هرگز عوض آن را به دست نمى‏آورى، و بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد قرار داده است.» (60) از پیامبر (ص): «هر کس از ناموس برادر مسلمانش دفاع کند، این عمل او، باعث جلوگیرى از آتش جهنم مى‏شود.» (61) وقتى که یزید بن معاویه مسلم بن عقبه را براى قتل و غارت مردم مدینه فرستاد، حضرت على بن الحسین (ع) چهار صد زن و دختر از اولاد عبد مناف را تحت حمایت گرفت، آنها را نگهداشت و اداره کرد، تا اینکه سپاه، مسلم بن عقبه به هزیمت رفتند، بعدها یکى از آن زنان مى‏گفت: به خدا قسم پیش پدر و مادرمان با چنین احترامى زندگى نکرده بودیم.

از اصمعى نقل کرده‏اند، گفت: بر خلیل وارد شدم، دیدم که روى بوریاى کوچکى نشسته است، پس به من اشاره کرد بنشین! گفتم: جا را بر شما تنگ مى‏کنم. گفت: دنیا را با همه تشریفاتش رها کن که دو دشمن در آن نمى‏گنجد، و یک وجب در یک وجب آن دو دوست را بس است.

از امیر المؤمنان (ع) است: «باطن هر چیزى تو را از حقیقت آن چیز آگاه مى‏سازد، هر دوستى که انگیزه‏اش حرص و آز باشد، ناامیدى به بار مى‏آورد.» (62) به خالد بن صفوان گفتند: کدام یک از دوستانت نزد تو محبوبترند؟

گفت: آن که جلو نارساییهاى مرا مى‏بندد، و از لغزشهاى من چشم پوشى مى‏کند و بهانه‏هاى مرا مى‏پذیرد.

محمد بن واسع مى‏گوید: هر گاه دل متوجه خدا شود، خداوند نیز از طریق دلهاى مؤمنان به او عطف توجه مى‏کند.

مجاهد مى‏گوید: اگر دوستى، از همراهان شایسته نباشد، جز اینکه شرم او باعث شود که از معصیت خدا خوددارى کنى، تو را بس است. فقیرى، توانگرى را به خاطر خدا دوست داشت، حاجتى را سه مرتبه از او درخواست کرد، و او رد کرد، و فقیر از دوستیش دست برنداشت، توانگر علت را پرسید، فقیر گفت: برادر، من تنها براى خدا تو را دوست دارم، هیچ چیزى از امور دنیا بین من و تو را بر هم نزد، توانگر با شنیدن این حرف، نیمى از مال خود را به او داد.

هر کس نسبت به برادر مسلمانش در دل محبت داشته باشد، و به اطلاع او نرساند، خیانت کرده است.

هر کس از همراهى شخص بى‏خیر راضى باشد، به همراهى کسى که خیر دارد، راضى نخواهد بود! یکى از بزرگان همواره مى‏گفت: هر کس دوست نگیرد، مگر فردى را که بدون نقص و عیب است، دوست کم خواهد داشت و هر کس جز به فداکارى دوست براى وى، از دوستش خوشنود نگردد، پیوسته ناراضى خواهد بود، و هر که‏

دوستش را براى هر گناهى مورد سرزنش قرار دهد، دشمن زیاد خواهد داشت.

ابن مسعود در حدیث مرفوعى از پیامبر (ص) نقل مى‏کند: «به خدایى که جان من در دست قدرت اوست، کسى مسلمان نیست مگر اینکه دل و زبانش سالم باشد و همسایه‏اش از گزند وى محفوظ باشد.» پرسیدند: چه گزندى؟ فرمود:

«از جور و ستم او.» (63) فرقد مى‏گوید: دنیا را دایه و آخرت را مادر خود قرار دهید، آیا نمى‏بینید که کودک وقتى که نگران است، و توجه پیدا مى‏کند، خود را به آغوش مادر مى‏افکند و دایه را ترک مى‏کند.

هرم بن حیان (64) مى‏گوید: شخص بزرگوار و با شخصیت نه دنیا را بر آخرت ترجیح مى‏دهد، و نه خدا را معصیت مى‏کند.

شاعرى مى‏گوید: من بمانند شب، سپرى مقاوم و شجاع ندیده‏ام، هر گاه چیره شود، زود سپرى مى‏گردد، اگر نه عابدى آن را به عبادت مى‏گذراند. (65) یزید رقاشى مى‏گوید: روزهاى مهم تو سه روز است: یکى روزى که تو به دنیا آمدى، و یکى روزى که سرازیر قبر مى‏شوى، و روزى که در پیشگاه خدا حاضر مى‏شوى، واى از آن روز کوتاه در برابر این دو روز طولانى! جمعى از فقها و زهاد، نزد رابعه عدویه اجتماع کرده بودند، و همه از دنیا بد گفتند، او خاموش بود، وقتى که آنها حرفشان را زدند، رابعه خطاب به آنها کرد و گفت: هر کس چیزى را زیاد دوست دارد،- چه به ستایش و چه به نکوهش- زیاد یاد مى‏کند حال اگر دنیا در دل شما چیزى به حساب نمى‏آید چرا این قدر از هیچ چیز یاد مى‏کنید! هر گاه دنیا، دین شخص را لطمه نزند، پس آنچه از مال دنیا را از دست بدهد، ضرر ندارد. (66) داود طائى مى‏گوید: شب و روز، تنها مرحله‏هایى هستند، پایان سفر نزدیک است، و امر مردن، با شتابتر از اینهاست، و گویا مرگ تو را غافلگیر

ساخته است.

و از او است: دینت را کابین دنیا قرار مده، زیرا کسى که دینش را کابین دنیا قرار دهد، هر چه زودتر پشیمان مى‏شود! مردى که قصد آموختن تیراندازى داشت، از او نظر خواست، او گفت:

خوب است اما تیراندازى همان روزهاى زندگى تو است پس ببین که روزهاى زندگیت را با چه وسیله به پایان مى‏رسانى؟ عمر بن در همدانى مى‏گوید: دیروز و امروز برادرند یکى وارد بر تو شده است و تو بد رفتارى کرده، و بد پذیرایى کردى، از نزد تو رفت در حالى که تو را نکوهش مى‏کند، و بعد برادرش مهمان تو شده و مى‏گوید: بد رفتارى با برادرم را به وسیله نیکى به من جبران کن! پس اگر به من هم مانند برادرم بدى کنى، چه بسیار سزاوار آنى تا با گواهى ما به هلاکت افتى! محمد بن سوقه مى‏گوید: دنیا و آخرت مانند دو کفه ترازویند، هر وقت یکى سنگین شود، دیگرى سبک مى‏شود.

پادشاهى در بنى اسرائیل، شهرى زیبا بنا کرد، و بعد مردم را به مهمانى دعوت کرد، و دم دروازه شهر کسى را گذاشت تا از مردم عیب و نقص شهر را بپرسند، هیچ کس نقصى نگرفت جز سه تن، که هر سه هم پیر و عبایى بر دوش داشتند، گفتند: ما دو عیب در آن دیدیم. پرسیدند: آن عیبها چیستند؟ گفتند:

یکى اینکه این شهر سرانجام از بین مى‏رود، و دیگر اینکه صاحبش روزى مى‏میرد! پادشاه پرسید: آیا شما منزلى را مى‏شناسید که این دو عیب را نداشته باشد؟ گفتند: آرى، سراى آخرت. این بود که شاه، سلطنت را رها کرد، و مدتى با آنها به عبادت پرداخت و پس از مدتى، از آنها خداحافظى کرد، پرسیدند: مگر از ما چیزى دیدى که باعث رنجش تو شد؟ گفت: خیر، اما شما مرا مى‏شناختید و در نتیجه احترام مى‏کردید، مى‏خواهم با کسى همراه باشم که مثل شما مرا نشناسد!

ابن سماک مى‏گوید: هر کس را که دنیا به میل خود او، شیرینیش را بچشاند، آخرت، تلخیش را با سختگیرى به او خواهد چشاند.

از مجاهد نقل کرده‏اند: هیچ روزى از روزهاى دنیا نمى‏گذاشت مگر اینکه مى‏گفت: سپاس خدا را که مرا از دست دنیا و اهل دنیا آسوده کرد. آنگاه، از مردم کناره مى‏گرفت، تا خداوند او را عاقبت بخیر سازد! پیامبر (ص) فرمود: «هر گاه امتم دنیا را اهمیت دهند، خداوند شکوه اسلام را از آنها مى‏گیرد.» (67) فضل مى‏گوید: اگر دنیا با تمام تجهیزاتش به صورت حلال به من عرضه شود، و در آخرت هم از من حساب نکشند، اما من از آن بیزارى خواهم جست، همان طورى که هر یک از شما از مردار تنفر دارید، وقتى که از کنار آن بگذرید، مى‏ترسید که لباستان به آن بخورد! و هم از او نقل کرده‏اند: اگر دنیا از آن تو باشد، و به تو بگویند: دنیا را رها کن تا قبرت را وسعت دهند، آیا تو این کار را نمى‏کنى؟

و یا بگویند: دنیا را رها کن تا جرعه‏اى آب در وقت تشنگى روز قیامت بدهند، آیا انجام نمى‏دهى؟ و نیز از وى نقل شده است: اگر من دنیا را با طبل و شیپور بجویم بهتر است نزد من از اینکه به وسیله دینم دنیا را بطلبم! عابدى در موقع جان دادن مى‏گفت: حسرتى نسبت به سراى اندوهها و غمها، خطاها و گناهان ندارم، تنها تأسفم بر شبى است که خوابیدم و روزى که روزه‏ام را خوردم و یا از آن ساعتى است که از یاد خدا غافل شدم.

از ابراهیم بن ادهم نقل کرده‏اند: دلت را از یاد دنیا تهى کن، تا رضا و خوشنودى جایگزین آن شود.

زن عربى کنار جمعى ایستاد و گفت: آماده لقاى پروردگار باشید زیرا روزگار اندک اندک ما را بدان سو روانه مى‏کند!

انس مى‏گوید: خداوند دنیا را سراى گرفتارى و آخرت را سراى جاوید قرار داده، و گرفتارى دنیا را وسیله‏اى براى پاداش آخرت و پاداش آخرت را عوض از گرفتارى دنیا قرار داده است، پس مى‏گیرند تا بدهند و گرفتار مى‏کنند تا پاداش بدهند.

حسن (68) مى‏گوید: به دنیا توهین کنید زیرا این براى شما گواراتر است، و براى شما آسانترین چیز است.

خداوند متعال به دنیا وحى کرد: هر کس به تو خدمت کرد، بر او سخت گیر، و هر کس به من خدمت کرد، پس تو هم به او خدمت کن.

مردى به حسن گفت: اى ابو سعد، وقتى که گرسنه مى‏شوم ناتوان و ضعیف مى‏شوم و هر گاه سیر مى‏شوم، از سیرى نفسم بند مى‏آید؟ جواب داد: اى برادر دنیا سرایى است ناموافق، پس در پى سراى دیگر باش.

امیر المؤمنین (ع) فرمود: «دنیا سراى گذراست و مردم در دنیا دو دسته‏اند، یک دسته خود را فروخته و هلاک و نابود ساخته‏اند، و دسته دیگر خود را خریده و آزاد ساخته و نجات داده‏اند.» (69) و از آن بزرگوار است: «شما مردم در این دنیا هدفى هستید که مرگها بر آن تیر اندازى مى‏کنند، با هر جرعه نوشیدنى گلوگرفتگى است و با هر لقمه غذایى استخوانى گلوگیر مى‏باشد، به هیچ نعمتى از نعمتهاى دنیا نمى‏رسید، مگر اینکه نعمت دیگرى را از دست بدهید.» (70) انس در حدیث مرفوعى از پیامبر (ص) نقل مى‏کند: «همانا خداوند دنیا را در پرتو نیت آخرت مى‏دهد، اما آخرت را با نیت دنیا نمى‏دهد.» (71) حضرت على بن الحسین (ع) مى‏فرماید: «از پستى دنیا در پیشگاه خداوند همین بس که سر یحیى بن زکریا به عنوان هدیه در طشت طلایى براى زناکارى برده مى‏شود، این خود باعث دلدارى براى آزاده‏گانى است که مى‏بینند فرومایه پستى از دنیا به خوبى کامیاب مى‏شود، چنان که آن زن بدکاره به چنین هدیه‏

بزرگى مى‏رسد!» (72) على (ع) مى‏فرماید: و اگر دنیا از یک طرف گوارا و شیرین باشد، طرف دیگرش تلخ و باعث بیمارى وباست (73) [کنایه از اینکه مهلک است. م‏] ثابت بن سعید مى‏گوید: دنیا مانند دم عقرب در پایان خود زهر کشنده دارد.

مأمون مى‏گوید: اگر از دنیا بخواهند که خود را توصیف کند جز به مانند ابو نؤاس توصیف نخواهد کرد.

هر گاه خردمندى دنیا را بیازماید، برایش روشن خواهد شد، که دنیا دشمنى در لباس دوست است.

حضرت عیسى (ع) فرمود: کیست آنکه روى موج دریا منزل بنا کند، آنجا همین دنیاست، پس در آن نباید آرام بگیرید و مطمئن باشید. محمد بن یحیى الواسطى مى‏گوید: خدا را آن طورى که باید بشناسد، نشناخته است آن که اطاعت شیطان را بر اطاعت خدا مقدم مى‏دارد، و آخرت را چنان که باید بشناسد، نشناخته است، آن کسى که دنیا را بر آخرت مقدم مى‏دارد.

بشیر بن حارث مى‏گوید: آخرت را سرمایه خود قرار بده، هر چه از دنیا نصیبت شد آن را سود حساب کن! محمد بن بشیر مى‏گوید: هر خودخواه و گردنفرازى را مى‏بینم که براى خود چنین آرزومند است، سال تندرستى که گذشت برمى‏گردد! (74) از نشانه‏هاى رستاخیز، زیادى باران، و کمى گیاه، و زیادى قراء و کمى فقهاء و زیادى فرمانروایان و کمبود افراد امین و درستکار است.

ابو هریره: قیامت قیام نمى‏کند مگر اینکه از رود فرات کوهى از طلا درآید، و مردم به خاطر دست‏یازیدن بدان یک دیگر را مى‏کشند، به حدى که از هر صد نفر نود و نه تن کشته شوند و هر یک از آنها بگوید: شاید آن که نجات یابد من باشم!

حسن مى‏گوید: چه گمان مى‏برید به اقوامى که پنجاه هزار سال، براى خدا روى پاى خود ایستادند، یک لقمه از غذاى دنیا را نخورده و یک جرعه آب آن را نیاشامیدند، تا اینکه گردنشان از تشنگى زیاد بریده، و درونشان از گرسنگى سوخت آنها را وارد آتش کردند، آنگاه از چشمه آب گرم جهنم نوشیدند که به شدت مى‏جوشید! داود بن هند مى‏گوید: براى هر بنده‏اى از جانب خدا در روز قیامت پنجاه ایستگاه است، مدت هر کدام، هزار سال براستى شب و روز دو گنجه‏اى هستند که هر چه به امانت در آنها قرار دهى، به خداوند، مى‏پردازند، و آن دو در باره تو وظیفه خود را عمل مى‏کنند، تو هم در آنها وظیفه‏ات را انجام ده.

على (ع) فرمود: «دنیا خود را براى تو وصف کرده، و بدیهایش را آشکار ساخته است، مبادا به دلیل دلبستگى و اعتماد اهل دنیا به آن و حرص و دشمنى آنان بر سر دنیا، گول دنیا را بخورى زیرا که آنان سگهاى پارس‏کننده، و درندگان شکارى هستند، بعضى از آنها از بعضى ناراحت شده و فریاد مى‏زند، و توانایشان ناتوان را بخورد، و بزرگ آنها با زور به کوچک زیان رساند، چهار پایانى هستند که بسته شده‏اند و بعضى دیگر چهارپایانى رها شده، که عقل و خرد را از دست داده، و در بیراهه، سوار مرکب نادانى خودند.» (75) عبد الملک به حجاج نوشت که روزگار را برایم توصیف کن، پس در جواب او نوشت: دیروز گویا نبوده است و فردا گویا ممکن است باشد، و امروز را بیهوده‏کاران طولانى مى‏بینند و به هرزگى کوتاه مى‏کنند، اما خردمند از امروز براى روز قیامتش توشه برمى‏دارد.

حسن مى‏گوید: به خدایى که جان من در دست اوست، گروههایى از مردم را دیدم که دنیا در نظر آنان پستتر از خاکى بود که روى آن راه مى‏رفتند، و باکى نداشتند که دنیا به آنها رو آورد و یا از آنها رو برگرداند به این طرف برود و یا به آن طرف!

امیر المؤمنین (ع) مى‏فرماید: «مردم دنیا همچون کاروانى هستند که ایشان را مى‏برند در حالى که آنها خوابند.» (76) محمد بن حنفیة مى‏گوید: هر کس آخرت در نظرش ارزشمند باشد دنیا در نظرش خوار و بى‏مقدار مى‏شود.

امیر المؤمنین (ع) فرمود: «و من شما را از دنیا برحذر مى‏دارم زیرا دنیا جاى پایدارى، و سراى اقامت و آرمیدن نیست، سرایى است در نزد پروردگارش بى‏مقدار، خوبى و بدى، و شیرینى و تلخیش بهم آمیخته است، خداوند متعال آن را براى دوستانش نپسندیده، و از دادن آن به دشمنانش بخل نورزیده است.» (77) بسا کارى که به موقع انجام مى‏گیرد، یک سنتى مى‏شود، و گاهى بى‏موقع انجام مى‏گیرد، گناه محسوب مى‏شود.

عربى مى‏گوید: فلانى در نظر من کوچک شد، چون دنیا در نظرش بزرگ است.

حسن مى‏گوید: فرزند آدم، در حقیقت تو همان عدد روزهاى عمر هستى هر روزى که مى‏گذرد، مقدارى از عمر تو مى‏گذرد.

سلام بن مسکین نقل مى‏کند که حسن به ما گفت: اى گروه جوانان، در پى آخرت باشید، به خدا قسم ما گروههایى را دیده‏ایم که در پى آخرت بودند، هم به دنیا رسیدند و هم به آخرت، و به خدا سوگند کسى را ندیدیم که طالب دنیا باشد و به آخرت رسیده باشد.

ابو العتاهیه مى‏گوید: اى کسى که طالب دنیایى تو را چهره ظاهرى دنیا فریب مى‏دهد و حتما اگر آن طرف دنیا را ببینى پشیمان مى‏شوى. (78) حکیمى مى‏گفت: آگاهترین مردم به وضع روزگار، کسى است که از رویدادهاى آن کمتر در شگفت باشد.

امیر المؤمنین (ع) فرمود: «به خدا قسم، این دنیاى شما در چشم من پست‏تر از استخوان ساق خوک در دست مبتلا به بیمارى جذام است.» (79) یکى از بزرگان مى‏گوید: اى دنیا چه جگرهایى را که مجروح ساختى و

چه پلکهاى چشم را [در اثر گرفتارى و گریه زیاد] زخمى کردى.

یونس بن میسره مى‏گوید: ما را چه مى‏شود که هر زمانى که بر ما بیاید از دست آن مى‏گرییم و هر زمانى که برود بر آن مى‏گرییم.

امام حسن (ع) روز عید فطر جمعى را دید مى‏خندند و بازى مى‏کنند، فرمود: همانا خداوند روزه را میدان مسابقه براى بندگانش قرار داده است تا در اطاعت او بر یک دیگر سبقت گیرید، و به جان خودم که اگر پرده‏ها به یکسو روند، هر آینه نیکوکار و بدکار، هر دو در اندیشه کار خود بوده، و فرصتى براى نو کردن لباس و یا سرودن شعرى نخواهند داشت. (80) حضرت عیسى (ع) مى‏فرماید، از پلیدى دنیاست که معصیت خدا در آن صورت مى‏گیرد، و کسى به آخرت نمى‏رسد جز با ترک دنیا.

به راهبى گفتند: چگونه خویشتن را از دنیا وارستى؟ گفت: دانستم که از دنیا ناراضى بیرون خواهم شد، پس خواستم که خوشحال از آن بیرون روم.

عمر بر رسول خدا (ص) وارد شد در حالى که پیامبر روى بوریایى نشسته بود که در پهلوى وى اثر گذاشته بود، عرض کرد: یا رسول الله! خوب بود که فرش نرمتر از او تهیه مى‏کردید، فرمود: «مرا چه کار به دنیا، داستان من با دنیا مانند سواره‏اى است که در روز گرم تابستان راه پیموده است و ساعتى از روز را زیر سایه درختى به سر برده و پس از آسایش آنجا را ترک مى‏گوید.» (81) ابن میاده مى‏گوید: نه کالاهاى دنیا و نه سخن آن را، هیچ یک را فراموش نمى‏کنم، در حالى که اشکهایى که از دست دنیا جارى است انبوه سرمه‏هاى چشم را مى‏زداید. از این روز کوتاه بهره‏بردارى کن که تو در گروى ایام ماههایى طولانى هستى! (82) امیر المؤمنین (ع) فرمود: «خداوند شما را بیامرزد، بدانید که شما در زمانى زندگى مى‏کنید که در آن گوینده حق اندک، و زبان از راستگویى الکن، و طرفدار حق خوار است، مردم آن بر نافرمانى رو آورده و بر ظاهرسازى‏

خو گرفته‏اند، جوانشان پلید و تندخو، و پیرمردشان گناهکار، و دانشمندشان دو رو، و قرآن‏خوانشان بى‏صداقت شده، کوچکشان به بزرگ‏شان، احترام نمى‏گذارد و توانگرشان از مستمندشان دستگیرى نمى‏کند.» (83) یکى از بزرگان مى‏گوید: دورى کن از غم و غصه فردا و براى فردا به پروردگار فردا دلخوش باش! ابو ذر- خدایش بیامرزد- مى‏گوید: روز تو به منزله شتر سوارى تو است، هر گاه سرش را در اختیار بگیرى، دمش به دنبال مى‏آید یعنى هر گاه اول صبح کار نیکى را آغاز کنى، تا آخر روز سرگرم نیکى خواهى بود.

لقمان به پسرش گفت: پسرک من! آن چنان گرفتار دنیا مباش که به حال آخرتت زیان رساند، و آن طور دنیا را ترک نکن که سربار دیگر مردم باشى.

على (ع) کمتر اتفاق مى‏افتاد که روى منبر نشیند، مگر اینکه پیش از خطبه مى‏گفت: «اى مردم از خدا بترسید که هیچ کس بیهوده آفریده نشده تا بازى کند و خود سر رها نشده تا کار بیجا انجام دهد، و دنیایى که براى او خوب جلوه مى‏کند جایگزین آخرت که با نگرش بد، در چشم او بد جلوه کرده است نمى‏شود و نیست فریب خورده‏اى که به همت والاى خود، از دنیا به پیروزى رسیده است مانند دیگرى که از آخرت به کمترین بهره‏اش دست یافته است.» (84) معاویه از ضرار بن صمره شیبانى راجع به حالات امیر المؤمنین پرسید او گفت: گواهى مى‏دهم که در بعضى از موارد دیدم او را هنگامى که شب پرده‏هاى تاریکى را گسترده و آن بزرگوار در محراب عبادت ایستاده و محاسن خود را گرفته، به خود مى‏پیچید مانند پیچیدن مارگزیده و گریه مى‏کرد مانند اندوه رسیده و مى‏گفت: «اى دنیا اى دنیا از من بگذر، خود را به من عرضه مى‏کنى؟ مرا مى‏طلبى؟ نزدیک مباد آن هنگام! و چه دور است آرمان تو! دیگرى را بفریب که مرا به تو نیازى نیست و تو را سه بار طلاق داده‏ام که در آن بازگشت نیست، پس زندگانى تو کوتاه و ارزش تو اندک، و آرزوى تو پست است، آه از کمى توشه و

درازى راه، و دورى سفر و سختى جاى ورود (85) [قبر و ...].» و از آن بزرگوار است: «آگاه باشید که دنیا به سرعت رو مى‏گرداند، و باقى نمانده است از آن مگر ته‏مانده ظرفى که دور ریخته مى‏شود، و بدانید که آخرت نزدیک است، و براى هر یک از دنیا و آخرت فرزندانى است، پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید، زیرا بزودى در قیامت هر فرزندى به مادر خود ملحق مى‏شود، و بدانید که امروز روز عمل است و حساب و بازخواستى ندارد و فردا روز حساب و بازخواست و دیگر موقع کار نیست.» (86) محمد بن واسع به گروهى گذر کرد، گفتند: اینان پارسایانند، او گفت:

دنیا چه ارزشى دارد که پارسایش قابل ستایش باشد! لقمان به پسرش گفت: پسرک من! همان طورى که مى‏خوابى، همان طور مى‏میرى! و همان طورى که از خواب بیدار مى‏شوى، همان طور برانگیخته مى‏شوى.

به عابدى گفتند: چرا دنیا را ترک گفتى؟ جواب داد: زیرا مرا از حلالش مانع شدند، و من خود از حرامش خوددارى کردم.

به دیگرى گفته شد: از دنیا بهره خود را بگیر که تو بزودى از دنیا خواهى رفت. گفت: پس اکنون واجب شد که از دنیا بهره‏اى نگیرم! ابو حازم مى‏گوید: فرزند آدم در دنیا به هیچ حال نیست، مگر اینکه تصویر او در عرش به همان حال است، بعد یکى از شنوندگان به او گفت: اگر خداوند به تو نگاه مى‏کند که تو اطاعت او را مى‏کنى یا معصیتش را، مهمتر از تصویر تو در عرش است، و اگر تمام مردم روى زمین به تو بنگرند، تو مایل خواهى بود که تو را در حالى که دوست دارى ببینند نه در حالى که دوست ندارى، پس چگونه نسبت به پروردگار توانایى که خیانت چشمها و اندیشه‏هاى نهانى مردم را مى‏داند؟ خداوند به حضرت عیسى (ع) وحى کرد: اى عیسى چون زمین زیر پاى مردم با مردم شکیبا و فروتنى کن، و در بخشندگى چون آب روان، و در مهربانى‏

و گذشت نسبت به همه چون خورشید و ماه باش که بر نیک و بد یکسان مى‏تابند.

زید بن یحیى مى‏گوید: در نزد مالک بن دینار بودیم، خلیفه بهرانى بر ما گذر کرد، و به مالک سلام داد، و گفت: اى ابو عبد الله ما را موعظه کن! مالک گفت: اى ابو یحیى براستى تو اگر خدا را چنان که شایسته است بشناسى، از هر سخن و موعظه‏اى بى‏نیازت مى‏کند.

ابو یحیى مى‏گوید: همانا مؤمنان خدایشان را از روى دید نمى‏پرستند، بلکه از روى نشانه مى‏پرستند، به خدا قسم آنان وقتى که به رفت و آمد شب و روز و گردش چرخ، و برافراشته بودن آسمان بلند بدون ستون، و جریان این دریاها و رودها مى‏نگرند، مى‏فهمند که اینها سازنده و اداره‏کننده‏اى دارد که هیچ ذره‏اى از اعمال و رفتار مخلوقاتش در آسمان‏ها و زمین بر او پوشیده نیست، پس او را- روى دلایل هستیش- چنان بپرستند، که بدنهایشان فرسوده و رنگها دگرگون گردد، اما از آن جهت نیست که عبادتشان از روى دید است! مؤمنان در دنیا، دلهاشان زنده، اعضا و جوارحشان مرده است، جز در هنگامى که مشغول ذکر و مناجات و قیام بر طاعت و بندگى او دارند مردى در بنى اسرائیل اگر سى سال خدا را عبادت مى‏کرد، ابرى بر سر او سایه مى‏انداخت، شخصى سى سال عبادت کرد و ابرى سایه نیفکند، به مادرش شکایت برد، مادرش به وى گفت: شاید تو در این سى سال گناهى مرتکب‏شده‏اى؟ گفت: نه. مادر گفت: آیا به سمت آسمان نگاه کرده‏اى و بدون اینکه بیندیشى چشمت را برداشتى؟ گفت: آرى. مادر گفت: به همین دلیل است که نتیجه نگرفته‏اى! به عربى بیابانى گفتند: منزلت کجاست؟ گفت: دو طالق بعد از یمن! یعنى دو ماه پس از یمن! (87) مى‏گویند: عرش خدا به خاطر سه چیز مى‏لرزد: 1- براى انجام گناه کبیره. 2- براى گفتن کلمه اخلاص (لا اله الا الله) 3- براى مردن مؤمن پرهیزگار.

یکى از بزرگان مى‏گوید: آن خدایى که کشتى را در آب دریا براى انسان رام ساخته، همان خدایى است که کرات آسمانى را در آسمان نگاه داشته است.

امیر المؤمنین (ع) فرمود: «حکمت گم‏شده مؤمن است، پس آن را فراگیر هر چند که از زبان مشرکان باشد.» (88) یوسف بن اسباط مى‏گوید: ابو حنیفه، چهار صد حدیث و یا بیشتر از احادیث پیامبر (ص) را رد کرده است. پرسیدند: چگونه؟ گفت: پیامبر (ص) فرمود: سواره دو سهم از غنایم جنگى و پیاده یک سهم مى‏برد، ابو حنیفه گفت:

من سهم یک چهار پا را بیشتر از سهم یک مؤمن قرار نمى‏دهم! پیامبر خدا (ص) موى بدن را ازاله مى‏فرمود، ابو حنیفه زدن مو را مثله شمرد، پیغمبر فرمود: فروشنده و خریدار تا وقتى که از هم جدا نشده‏اند اختیار فسخ معامله را دارند، ابو حنیفه گفت: اختیار ندارند. پیامبر (ص) وقتى که قصد مسافرت داشت بین زنانش قرعه مى‏انداخت، و اصحاب آن بزرگوار هم همین کار را مى‏کردند، ابو حنیفه گفت:

قرعه قمار است، (89) و ما به این چهار مورد بسنده کردیم تا کتاب طولانى و پر حجم نشود.

پیامبر (ص) فرمود: «علم را بیاموزید، و با علم آرامش، متانت و بردبارى را کسب کنید، و از دانشمندان خودخواه و گردنفراز نباشید، که علمتان در برابر جهل و نادانى‏تان تاب مقاومت نمى‏آورد!» (90) به کسرى گفتند: آیا براى پیرمرد آموزش خوب است؟ او گفت براى هر کس که نادانى زشت است، دانش خوب است. علم و عمل همراهند مانند همراهى روح و بدن، و یکى بدون دیگرى بى‏فایده است، آگاهى انسان از نادانى خود بهترین علم است.

امیر المؤمنین (ع) فرمود: «دو تن پشت مرا شکستند: دانشمند تبهکار، که با بدکاریش جلو دانشش را مى‏بندد، و عابد نادانى که مردم را با نادانى به عبادت دعوت مى‏کند!» (91)

مردى از پیامبر خدا (ص) پرسید: بالاترین اعمال چیست؟ فرمود: «یقین به خدا و بینش در دین خدا.» و این‏ها را تکرار کرد. عرض کرد یا رسول الله! من از عمل مى‏پرسم، شما از علم پاسخ مى‏دهید؟ فرمود: «علم با عمل کم سودمند است، اما جهل با عمل فراوان بى‏فایده است.» (92) عیسى (ع) فرمود: هر کس عالم باشد و عمل کند و به دیگران هم تعلیم دهد، در ملکوت آسمانها بسیار با عظمت یاد مى‏شود.

یکى از بزرگان مى‏گوید: هر گاه عالمى به علم خود عمل نکند موعظه‏اش در دلها نمى‏نشیند چنان که قطرات باران روى سنگ صاف مى‏لغزد.

یکى دیگر مى‏گوید: مثل قاریان این زمان، مثل آن مردى است که دامى بگسترد، و گنجشکى در نزدیکى دام بنشست و از دام پرسید: چه کسى تو را در خاک پنهان کرده است؟ دام جواب داد: فروتنى خودم! پرسید: پس چرا قدت خمیده است؟ گفت: بخاطر عبادت زیاد. پرسید: پس این دانه‏ها که ریخته‏اند چیست؟ جواب داد: براى افطار و روزه داران آماده کرده‏ام. گفت: خوب همسایه‏اى هستى تو! وقتى که آفتاب غروب کرد، گنجشک رفت دانه‏اى را بردارد، دام گردنش را گرفت. گنجشک رو کرد به دام و گفت: اگر همه عابدان مثل تو دیگران را خفه مى‏کنند که هیچ خیرى در عبادت نیست.

گفت: اى حاملان قرآن! قرآن در دلهاى شما چه کاشته است؟ زیرا قرآن بهار مؤمن است چنان که سبزه بهار زمین است.

یکى از بزرگان مى‏گوید: فردى از شما همت مى‏کند، قرآن مى‏خواند، علم مى‏آموزد، اما وقتى که عالم شد، دنیا را مى‏گیرد، به سینه مى‏چسباند، بالاى سرش مى‏گذارد! آنگاه سه کس که شاهد حال چنین فردى هستند؛ یکى زن ناتوان، و بیابانى پابرهنه و یک فرد نادان، مى‏گویند: این شخص از ما به خدا عارفتر و داناتر است اگر در دنیا ذخیره‏اى نمى‏دید این کار را نمى‏کرد، در نتیجه آنها نیز علاقمند به دنیا شده و شروع به گردآوردن مال دنیا مى‏کنند، داستان‏

چنین کسى داستان مردى است که در قرآن آمده است: «... از بارهاى گناه آنان که گمراه مى‏کنند ایشان را بدون علم و آگاهى، آگاه باشید که آنان بد بارى را حمل مى‏کنند.» (93) حضرت عیسى (ع) مى‏گوید: چگونه مى‏تواند از اهل علم به حساب آید آن کسى که او را به آخرت دعوت مى‏کنند، ولى او رو به دنیاست، و به آنچه برایش زیان بخش است بیشتر دلبستگى دارد تا به آنچه سودمند است.

یکى از بزرگان مى‏گوید: دو دسته عالم داریم: یک دسته، عالم دنیا و دسته دیگر، عالم آخرت، اما عالم دنیا، علمش، همه جا زبان زد است و عالم آخرت، علمش پوشیده از دیگران است، شما از عالم، آخرت پیروى کنید.

بدترین عالمان کسانى هستند که با پادشاهان همنشینند، و بهترین شاهان کسانى هستند که با عالمان مجالست دارند.

لقمان (ع) مى‏فرماید: با دانشمندان مجالست کن، و یا با زانو زدن در محضرشان، مزاحم آنان باش! زیرا خداوند دلها را به نور حکمت زنده مى‏کند، چنان که بارانهاى تند زمین را زنده مى‏کند.

ابن مسعود وقتى که طالبان علم را مى‏دید، مى‏گفت: آفرین بر شما! چشمه‏ساران حکمت، و چراغهاى تاریکى، لباسها ژنده، اما دلها تازه، گلهاى خوشبوى هر قبیله.

همو گفته است: خداوند این قرآن را نازل کرده است تا در آن بیندیشید، و بدان عمل کنید، اما گروهى خواندنش را به جاى عمل گرفته‏اند، مثلا مردى مى‏گوید من قرآن را از اول تا آخر- بدون اینکه یک حرف بیندازم- تلاوت کردم، و حال اینکه به خدا سوگند که او همه قرآن را انداخته است! عیسى (ع) براى حواریون غذایى فراهم کرد، و پس از آنکه آنان غذا را خوردند، حضرت عیسى (ع) خود دست آنها را شست، عرض کردند: اى روح خدا ما خود سزاوارتر از شما بر این کار بودیم، فرمود: من این کار را کردم تا شما هم‏

نسبت به شاگردان خود، همین کار را بکنید.

جاحظ در وصف کتاب مى‏گوید: کتاب، آن چیزى است که اگر در آن بنگرید، روحتان شاد، و دلتان آباد مى‏شود، در یک ماه از آن چیزى مى‏آموزید که در یک روزگار از دهان افراد نیاموخته‏اید، و اگر هیچ لطف و احسانى نکرده جز اینکه تو را مانع از نشستن در خانه‏ات و نگریستن به رهگذران شده، که نگرش زیاد، باعث تعرض به حقوق دیگران، و تجسس حال مردم و سر و کار با حرفهاى مفت و افکار فاسد، و اخلاق پست و جنبه‏هاى نکوهیده مردم است. هر آینه مفید سلامتى و غنیمت بود.

خلیل مى‏گوید: هر گاه کتابى سه بار استنساخ شود، و آن نسخه‏ها با هم مقابله نشوند، آن کتاب گنگ و نامفهوم شود.

همو مى‏گوید: هیچ کسى به نیازمندیش نمى‏رسد مگر با دانستن چیزى که نیازمند نیست.

پیامبر (ص) فرمود: «نگاه کردن به چهره علما عبادت است». از امام صادق- جعفر بن محمد (ع)- راجع به این سخن پیامبر پرسیدند، فرمود:

«مقصود، آن عالمى است که هر گاه به او نگاه کنى، تو را به یاد آخرت بیندازد، و هر کس جز این باشد، نگاه کردن به او، فساد است.» (94) یا عالم باش، یا متعلم، یا مستمع، و یا دوستدار عالمان، پنجمى نباش که هلاک مى‏شوى! علم، عمل را مى‏طلبد، اگر عمل پاسخ داد چه خوب، اگر نه علم از بین مى‏رود.

مردى به برادرش نوشت: به راستى تو را علم داده‏اند پس مبادا- آن روزى که دانشمندان با نور دانش خود پیش مى‏روند- تو نور علمت را به تاریکى گناهان خاموش کرده باشى.

پیامبر خدا (ص) مى‏فرماید: «همواره این امت زیر حمایت و لطف‏

خدایند مادامى که قاریانشان نزد فرمانروایان چاپلوسى نکردند و عالمانشان با تبهکاران سازش نکنند، که خوبانشان، به بدان متمایل نشوند، و هر گاه چنین باشند، خداوند لطف خود را از آنان سلب مى‏کند، و بعد ستمگران بر آنها مسلط مى‏گردند، و بدترین ستم را بر آنها روا مى‏دارند و پس از آن، بیچارگى و تهى دستى را برایشان مقرر مى‏کند.» (95) هر گاه قارى قرآنى را دیدى که به دربار شاه پناه مى‏برد، بدان که او دزد است، و مبادا فریب بخورى! او مى‏گوید: قصدش رفع ظلم و دفاع از مظلوم است، و این خود فریب شیطان است که از آن دامى ساخته و خواندن قرآن را نردبانى براى هدف شوم خود قرار داده است! حضرت عیسى (ع) مى‏گوید: مثل علما سوء مانند تخته سنگى است که بر دهانه نهرى قرار داده باشند، نه خود آب مى‏نوشد و نه مى‏گذارد تا آب به زراعت برسد.

مأمون از حاضران در مجلس راجع به منافقان، لیلة العقبه پرسید، جوابهاى مختلفى دادند، در آن میان احمد بن ابى داود وارد شد، و آنها را یکى یکى با نام، کنیه و نسبشان برشمرد، مأمون گفت: هر گاه مردم بخواهند مجلس با فضیلتى داشته باشند با مثل احمد بن داود، همنشین شوند.

هر کس از آنچه ترسناک است [عذاب آخرت‏] آگاه باشد، دورى کردنش از آنچه نهى شده [محرمات الهى‏] آسان خواهد بود.

امام صادق (ع) مى‏فرماید: «بر عالم لازم است که موقع تعلیم درشتى نکند، و اگر دیگران چیزى به او آموختند ننگ نداشته باشد.» (96) پیامبر (ص) فرمود: «از بهترین زندگیها زندگى آن مردى است که لجام مرکبش در راه خدا به دست گرفته، روى زمین محکمى مى‏رود. هر گاه صداى سهمگین دشمن را مى‏شنود، به جانب او مى‏شتابد، به قصد کشتن وى، در حالى که احتمال مرگ خود را نیز مى‏دهد، و یا آن مردى که در قله کوهى، از این قله‏ها و

یا در دل دشتى از این دشتها نماز را بپا مى‏دارد، و زکات مى‏دهد، و پروردگار را عبادت مى‏کند، تا به مرحله یقین برسد.» (97) عایشه بهنگام مرگ، جزع و بى‏تابى مى‏کرد، از علت آن پرسیدند، جواب داد: روز جمل به صورت عقده‏اى راه گلویم را گرفته است! پیامبر (ص) فرمود: «نابودى و پایان دنیا در نزد خداوند سهل‏تر از ریختن خون مسلمان است.» (98) نیز پیامبر (ص) فرمود: «براى فریبکار روز قیامت پرچمى نصب مى‏شود و به او گفته مى‏شود: این است فریبکارى فلانى!» (99) پیامبر (ص) بر مردى گذشت که غذایى را مى‏فروخت، از او پرسید:

چگونه مى‏فروشى؟ او پیامبر را مطلع ساخت، پس خداوند وحى کرد تا دست مبارکش را داخل آن ظرف غذا کند، پس آن حضرت دست خود را داخل ظرف کرد، ناگاه آمیخته به آب بود، آنگاه پیامبر (ص) فرمود: از ما نیست کسى که در معامله غش زند! (100) مردى به عمرو بن عبید گفت: اسوارى همواره تو را یاد مى‏کند و مى‏گوید:

او گمراه است، عمرو گفت: به خدا قسم تو نه حق همنشینى او را رعایت کردى، در این که سخنش را براى من نقل کردى و نه حق مرا رعایت کردى، در اینکه از برادرم چیزى را که باعث ناراحتى من شد به من نقل کردى، زیرا مرگ همه ما را فرا مى‏گیرد، و در رستاخیز همه حاضر مى‏شویم، و در قیامت همه جمع مى‏شویم و خداوند بین ما حکم مى‏کند، هر کس، از کسى سخن چینى کند، از تو نیز نزد دیگران سخن چینى خواهد کرد.

سخن چینى از مردى نزد اسکندر سخن چینى کرد، اسکندر گفت: ما یلى که این حرفها را از تو، و آنچه را هم او در باره تو گفته است بپذیرم؟ آن مرد گفت: نه. اسکندر گفت: پس از شر و بدخواهى خود دست بردار، تا او نیز دست بردارد!

مصعب بن زبیر، احنف را به خاطر چیزى که به او خبر رسیده بود، مورد سرزنش قرار داد، احنف معذرت خواهى کرد، مصعب گفت: شخص مورد اعتمادى را از این امر مطلع ساخته است! احنف گفت: هرگز، اى امیر اگر او مورد اطمینان بود که سخن چینى نمى‏کرد.

یکى از بزرگان مى‏گوید: پوشیده داشتن آنچه را دیده‏اى بهتر است از فاش کردن آنچه را که گمان مى‏برى.

حذیفه- خدایش از او راضى باد- مى‏گوید: بهترین روز برایم آن روزى است که در آن روز، غذایى نیابم! از پیامبر خدا (ص) شنیدم که مى‏فرمود:

«خداوند با بنده مؤمنش پیمان بلا بسته است چنان که پدر با خود عهد بسته است تا به فرزندش نیکى کند، و براستى که خدا بنده‏اش را پرهیز مى‏دهد. همان طورى که کسى مریض را از خوردن پرهیز مى‏دهد.» (101) همیشه حضرت زکریا (ع) فرزندش حضرت یحیى (ع) را اندوهگین، گریان و به خود مشغول مى‏دید، عرض کرد: خدایا من از تو پسرى خواستم که من از او بهره ببرم، اما تو پسرى دادى که سودى به حال من ندارد! خطاب رسید: تو از من ولیى از اولیاء را خواستى و ولى جز این نمى‏تواند باشد؛ نیکان هدف تیرهاى بلایند! یکى از بزرگان مى‏گوید: در یکى از کتابهاى آسمانى آمده است: هر گاه تندرستى آنان طولانى مى‏شد غمگین مى‏شدند و در خود احساس ناراحتى مى‏کردند اما وقتى که گرفتار بلا مى‏شدند احساس خوشحالى مى‏کردند، و مى‏گفتند: پروردگارتان شما را مورد سرزنش قرار داده است شما هم مى‏توانید با او فاش سخن بگویید.

یکى از بزرگان مى‏گوید: هرگز گرفتاریى به من رو نیاورد که به نظر من بزرگ جلوه کند، مگر این که گناهان خود را به خاطر آوردم پس آن گرفتارى در نظرم کوچک شد.

اویس- که خدایش بیامرزد،- مى‏گوید: در پیشگاه خداوند چنان ترسان و

غمگین باش که گویى همه مردم را کشته‏اى! یکى از بزرگان مى‏گوید: من از مؤمن غمگین‏تر سراغ ندارم، در گرفتارى زندگى شریک مردم، اما در کار آخرتش تنهاست. موقعى که خداوند ابراهیم را خلیل خود، گرفت، در دل او ترس خود را چنان قرار داد که ضربان قلبش را از دور مى‏شنیدند. همان طورى که صداى پر پرنده را در هوا مى‏شنوند.

براستى که ترس از خدا مقدم بر امیدوار بودن است، زیرا خداوند بهشت و جهنم را آفریده است، و هرگز کسى وارد بهشت نمى‏شود، مگر این که از روى جهنم گذر کند.

حضرت عیسى (ع) مى‏گوید: تو که نمى‏دانى مرگ چه وقت تو را فرا مى‏گیرد، پس چرا پیش از فرا رسیدن ناگهانى آماده مرگ نمى‏شوى! گویند: گریه دو نوع است: یکى گریه دل و یکى گریه چشم، گریه دل، گریستن بر گناهان است و این نوع گریه مفید است و اما گریه به چشم به این ترتیب است که شخصى را مى‏بینى چشمانش گریان است اما دلش چون سنگ سخت است، خداى تعالى مى‏فرماید: به عزت و جلالم، و به بخشش و گستردگى رحمتم سوگند، چشم بنده‏اى در دنیا از ترس من گریان نمى‏شود، مگر اینکه در آخرت خنده او را افزون سازم.

یکى از بزرگان مى‏گوید: اگر آن قدر از خوف خدا بگریم تا اشگهایم بر گونه‏ام روان شود، برایم محبوبتر از آن است که کوهى از طلا را صدقه دهم.

دیگرى مى‏گوید: خورشید از خوف خداى تعالى مى‏گرید، پس اگر شما نتوانستید گریه کنید، حالت گریه به خود بگیرید، زیرا هیچ چیز خشم خدا را- جز استغفار، گریه و دعا- برنمى‏گرداند.

روزى حسن (102) شروع به صحبت کرد، به حدى که تمام حاضران مجلس گریستند، آنگاه گفت: آیا ناله و زارى مانند ناله زنان بدون اراده، براستى برادران یوسف شامگاه نزد پدرشان در حال گریه بازگشتند!

یکى از بزرگان به قدرى گریست که نزدیک بود چشمانش را از دست بدهد، پزشک به وى گفت: تو را معالجه مى‏کنم بشرط آنکه گریه نکنى! او در جواب گفت: هر گاه چشمى نگرید چه خیرى دارد؟ یکى از بزرگان مى‏گوید: اگر مردم اندازه رحمت و گذشت خدا را بدانند، چشمانشان روشن گردد، و اگر مقدار کیفر، و شدت مجازات الهى را بدانند، هیچ گاه اشک چشمشان قطع نگردد.

یکى از بزرگان یک سال تمام، شب و روز گریه مى‏کرد، به حدى که پلکهاى چشمش فرو افتاد، پسرش به وى گفت: اگر آتش دوزخ را براى تو آفریده بودند، بیش از این کارى از تو برنمى‏آمد، پدر گفت: و آیا جز این است که آتش دوزخ را براى من و امثال من آفریده‏اند؟ خردمندترین مردم، نیکوکارى است که خوف خدا را در دل دارد، و نادانترین مردم، بدکارى است که از عذاب خدا آسوده است.

یکى از بزرگان مى‏گوید: خدا ترس، آن نیست که بگرید و چشمانش را پاک کند، بلکه خدا ترس، آن است که از آن چه باعث ترس اوست خوددارى کند مبادا که خداوند او را بدان وسیله عذاب کند.

امیر المؤمنین (ع) فرمود: غمهایى را که بر شما وارد مى‏شود، با اراده قوى و کمال ایمان و یقین از خود دور سازید! (103) پیامبر (ص) فرمود: «چشمان بنده‏اى از ترس خدا غرق در اشک نشده است مگر اینکه بدن او را بر آتش جهنم حرام کرده است. پس اگر اشکش بر گونه‏اش جارى گشت، تنگناى معیشت و ذلت و خوارى او را نگیرد، و هیچ عملى نیست مگر اینکه وزن و اجر معینى دارد جز اشک چشم که باعث خاموش کردن دریاهایى از آتش است.» (104) امیر المؤمنین (ع) فرمود: «فخر و سرفرازى خود را بگزار، و کبر و گردنفرازیت را رها کن و متواضع باش، و به یاد خانه قبرت باش.» (105)

فرزدق شنید که ابا برده مى‏گوید: چگونه من افتخار نکنم در حالى که پسر یکى از دو داورم! فرزدق گفت: یکى از آنها نادان و دیگرى تبهکار است پس پسر هر کدام مى‏خواهى باش! همین قدر در نکوهش شخصى در باره خود بس که در حضور همه مردم، خود را مذمت کند. (106) از بزرگمهر پرسیدند: آیا نعمتى را سراغ دارى که به صاحبش حسد نبرند؟

گفت: آرى، نعمت تواضع، سؤال شد: آیا گرفتارى و بلایى را سراغ دارى که کسى به گرفتار آن بلا رحم نکند؟ گفت: آرى، بلاى خودخواهى.

حسن بصرى همواره مى‏گفت: همه چیز وابسته به قضا و قدر الهى است جز گناهان.

امیر المؤمنین على (ع) در وصف دنیا مى‏فرماید: «چگونه خانه‏اى را توصیف کنم که آغازش رنج و انجامش نیستى و فناست، در حلال آن حساب، و در حرامش کیفر و عقاب است، هر که تندرست بود در امان است و هر که بیمار باشد پشیمان مى‏شود.» و قول آن حضرت در باره دنیا: «اى کسى که دنیا را نکوهش مى‏کنى که گرفتار و فریفته نیرنگ او هستى، چه وقت تو را نکوهش کرده است؟ و یا کى تو را فریب داده است؟ آیا به خوابگاه پدرانت در خاک و یا خانه‏هاى مادرانت که در آنجا پوسیده‏اند؟ چه بسیار با دستهاى خود کمک کردى؟ و چه بسیار با دستانت معالجه کردى؟ براى آنان بهبودى طلبیدى، از اطباء فایده داروها را براى ایشان جستى؟ و دنیا آنها را سرمشق تو قرار داد و هلاک شدن آنان را هلاک شدن تو قرار داد.» (107) حسن بصرى مکرر مى‏گفت: اى فرزند آدم! آزمندانه به جمع آورى مال دنیا پرداختى، به سختى پایبند دنیا شدى! بدقت در ظرفى نهادى و دهانه آن را محکم بستى، خوارى و ذلت را بر جان خود خریدى، لباس نرم بر تن کردى تا

اینکه مردم گفتند: فلانى مرد و رفت، و خدا مى‏داند عالم برزخست، و در قیامت نیز حساب طولانى است.[1]

 

مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه تنبیه الخواطر ؛ ص169

مى‏گفت: بیچاره فرزند آدم، هنگام اجلش نامعلوم، بیماریهایش مرموز، اسیر گرسنگى، و مغلوب سیرى است! براستى حشره کوچکى او را مى‏آزارد و یک غصه او را مى‏کشد، آغازش ناتوانى و طعمه مرگ است.

و نیز مى‏گفت: هیچ کس، گرفتار طول امل نمى‏شود مگر اینکه اعمالش بد مى‏شود.

و همو مى‏گفت: هر وقت مردى را دیدید که از تو در دنیا سبقت مى‏گیرد، و حسد مى‏ورزد، تو نیز در امر آخرت بر او پیشى بگیر.

کسى از او پرسید: حالت چطور است؟ گفت: سختترین حال، چگونه حال کسى که صبح و شب منتظر مرگ است، و نمى‏داند خداوند با او چگونه رفتار خواهد کرد! هنگامى که عمر بن هبیره والى عراق شد، در بین راه وارد شهر واسط شد، کسى را نزد شعبى و حسن بصرى فرستاد، و به آنان گفت: یزید بن عبد الملک از ما بیعت گرفت و ما به او قول اطاعت و فرمانبردارى دادیم، مرا بدون اینکه خودم درخواست کنم، به عراق شما فرستاد جز اینکه او هر کس را نزد ما مى‏فرستاد مأمور کشتن مردم، و گرفتن باغ و زمین ما مى‏ساخت، و ما هم اطاعت مى‏کردیم، حال نظر شما چیست؟ اما شعبى جواب نرمى به او داد، و لیکن حسن گفت: اى عمر! من تو را از فرمانبردارى غیر خدا نهى مى‏کنم، مبادا که با او سر کار داشته باشى، که خدا تو را از یزید و همکارى با او منع مى‏کند، اما یزید نمى‏تواند از اطاعت خدا تو را منع کند! دیرى نخواهد پایید که قدرتمندى از طرف خدا از آسمان فرود آید و تو را از تخت قدرت به زیر آورد و از کاخ بزرگت بیرون و به خانه تنگ قبر وارد کند، و دیگر چیزى جز عملت نمى‏تواند باعث فراخى قبرت شود، «براستى در جایى که نافرمانى خدا باشد آنجا فرمانبردن مخلوق روانیست.» (108)

روزى حسن جنازه‏اى را دید که نوحه‏سرایانى به همراه جنازه بودند، مردى به او گفت: اى ابو سعید، آیا این مرد را نمى‏بینى که مى‏خواهد دوباره به دنیا برگردد؟ حسن در جواب آن مرد گفت: هر چند که تو همه چیز را زشت مى‏بینى، اما یک خوبى را فراموش کردى که هر چه زودتر به جانب دینت بشتابى! نزد وى سخن از دنیا رفت، گفت:

رؤیاهایى در خواب و یا چون سایه‏اى نابودشدنى است، براستى که عاقل گول همچون دنیا را نمى‏خورد! (109) و همو جنازه‏اى را دید و گفت: براستى کسى که پایان کارش این است، سزاوار است که پارسا باشد، و کارى که سرانجامش چنین است، شایسته است که از آن دورى کنند.

گوید: پیامبر خدا (ص) بهنگام نزول این آیه مبارکه قرآنى: «خذ العفو و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلین» فرمود: یعنى: با خویشاوندانى که با تو قطع رحم کرده‏اند، صله رحم کنى، و بر آن که تو را محروم کرده است، بخشش کنى، و از کسى که به تو ستم روا داشته است بگذرى. (110) و آن بزرگوار فرمود: «من برانگیخته شدم تا نیکى‏هاى اخلاقى را به کمال و تمام برسانم.» (111) و نیز آن گرامى فرمود: «سنگین‏ترین چیزى که در میزان گذاشته مى‏شود، خلق نیکو است.» (112) مردى حضور پیامبر خدا (ص) شرفیاب شد، عرض کرد: یا رسول الله! دین چیست؟ فرمود: خلق نیکو. دوباره از طرف راست آمد، پرسید: دین چیست؟

فرمود: خلق نیکو. و باز از طرف چپ آمد، عرض کرد: دین چیست؟ فرمود: حسن خلق. آنگاه از پشت سر آمد، عرض کرد: دین چیست؟ باز هم فرمود: خلق نیکو.

پیامبر (ص) نگاهى به آن مرد کرد و فرمود: آیا دین را در نیافته‏اى، دین آن است که خشمگین نشوى! (113)

عرض شد: یا رسول الله! بدیمنى چیست؟ فرمود: بدخویى است. (114) مردى به پیامبر خدا (ص) عرض کرد: مرا نصیحت کن! فرمود: هر جا هستى از خدا بترس! عرض کرد: بیشتر بفرمایید! فرمود: به دنبال بدى، نیکى کن تا آن بدى را محو کند! باز هم عرض کرد: بیشتر. فرمود: با خلق نیکو با مردم معاشرت کن! (115) از پیامبر خدا (ص) پرسیدند: بهترین اعمال چیست؟ فرمود: خلق نیکو. (116) پیامبر خدا (ص) فرمود: چه نیکو ساخته است خداوند خلق انسانى را و او را آفریده است اما خود آتش را به جانش مى‏خرد! (117) به پیامبر خدا (ص) عرض کردند: فلان زن روز روزه مى‏گیرد و شب نماز مى‏خواند، اما بد اخلاق است و همسایه‏ها را زخم زبان مى‏زند! فرمود: خیرى در او نیست، او از اهل دوزخ است. (118) پیامبر (ص) فرمود: شما که نمى‏توانید با مالتان به مردم گشایش دهید، با گشاده‏رویى و نیک خلقى به آنها گشایش بخشید. (119) و نیز فرمود: بد خلقى عمل را تباه مى‏سازد، چنان که سرکه عسل را فاسد مى‏کند. (120) جریر بن عبد الله مى‏گوید: پیامبر خدا (ص) به من فرمود: تو مردى هستى که خداوند تو را نیکو آفریده است، پس تو خود، خلقت را نیکو گردان! (121) از ابن عباس- خدایش از او راضى باد- نقل کرده‏اند که پیامبر خدا (ص) فرمود: سه چیز است که هر کس آن سه و یا یکى از آنها را نداشته باشد، پس به هیچ کارش توجه نکنید! تقوایى که او را از نافرمانى خداى بزرگ باز دارد، یا بردبارى که در برابر نادان جلو او را بگیرد، و یا خویى که در میان مردم با آن خوى خوش زندگى کند. (122) یکى از بزرگان مى‏گوید: همراه مرد بدخویى در سفرش بوده، و هر چه از

او مى‏دید تحمل مى‏کرد و با او مدارا مى‏نمود، اما وقتى که از او جدا شد مى‏گریست، علت گریه را از او پرسیدند. گفت: من دلم مى‏سوزد که از او جدا مى‏شوم در حالى که اخلاق او با وى هست و جدا نشده است! یکى از بزرگان مى‏گوید: با مردم با اخلاق رفتار کنید، اما اعمالتان غیر آنها باشد.

و دیگرى مى‏گوید: بدخلقى گناهى است که نیکیهاى زیاد هم با بودن او بى‏فایده است.

گفته‏اند: کسى به کمال اخلاق نرسید، جز پیامبر و امامان (ع)، و نزدیکترین مردم به خدا کسانى هستند که با نیک خویى راه آنها را بروند.

از بزرگى در باره حسن خلق پرسیدند، گفت: پایین ترین درجه آن تحمل ناملایمات و ترک مجازات و ترحم بر کسى که به او ستم روا داشته است و طلب آمرزش براى اوست! امیر المؤمنین (ع) فرمود: نیک خلقى در سه چیز است: دورى از گناهان، در پى حلال بودن، و گشایش بر خانواده. (123) یکى از بزرگان مى‏گوید: خوش خویى آن است که جور مردم- پس از بررسى کردن تو، حق را- در تو اثر نگذارد.

یکى از بزرگان گوید: حسن خلق، آن است که جز خدا خواسته مهم دیگرى نداشته باشى.



[1] ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، مجموعه ورّام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه تنبیه الخواطر - مشهد، چاپ: اول، 1369ش.


۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۶:۴۷
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی

ابو هریره مى‏گوید: رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند آن بنده‏اى را بیامرزد که برگردن برادر پیش از او، مظلمه‏اى در جهت ناموسى و یا مالى داشته است، و نزد او بیاید، و او از این مظالم درگذرد، پیش از آنکه فرا رسد آن روزى که دینار و درهمى به همراه ندارد.» (1) و از آن بزرگوار است: «هر کس از مال شخص مسلمانى به دست خود چیزى را براى خود بردارد، خداوند بهشت را بر او حرام گرداند.» عرض کردند: یا رسول الله! هر چند که مقدار ناچیزى باشد؟ فرمود: «هر چند که شاخه‏اى از چوب اراک باشد.» (2) از حذیفه نقل کرده‏اند که پیامبر خدا (ص) فرمود: «خدا بر من وحى کرد اى برادر پیامبران و اى برادر بیم دهندگان، قوم خود را بیم ده از اینکه وارد خانه‏اى از خانه‏هاى من نشوند، در حالى که نزد بنده‏اى از بندگانم، مظلمه کسى باشد، که من او را تا وقتى که در برابر من ایستاده نماز مى‏خواند، لعنت مى‏کنم، تا آن که آن ناحق را به صاحبش برگرداند، آنگاه من گوش او خواهم شد که با آن مى‏شنود و چشم او خواهم بود که با آن مى‏بیند، و از اولیا و برگزیدگان من خواهد شد، و در بهشت همراه پیامبران، راستان و شهیدان خواهد بود.» (3) ابو هریره در حدیث مرفوعى نقل مى‏کند: نباید نسبت به ستمگرى، در ستمى که مرتکب مى‏شود، غبطه بخورید زیرا وى در نزد خدا طلبکارى تند و

سریع دارد، آنگاه این آیه مبارکه را قرائت فرمود: «کلما خبت زدناهم سعیرا.» (4) امیر المؤمنین (ع) در حدیث مرفوعى فرمود: «خداوند متعال مى‏فرماید:

خشم شدید من بر کسى است که نسبت به آن که جز من یار و یاورى ندارد، ستم کند.» (5) هر کس نعمت دیگران را سلب کند، خداوند نعمت او را سلب کند. (6) یکى از بزرگان شنید مردى نسبت به کسى که بر او ستم کرده است، نفرین مى‏کرد، گفت: هر ستمگرى نسبت به ستمى که کرده است، اثر و رابطه سریعترى از نفرین تو دارد، مگر اینکه وسیله عملى آن را جبران کند و شایسته داند، که ستم نکند.

پیامبر (ص) فرمود: «اگر کوهى نسبت به کوهى ستم کند هر آینه آن که ستمکار است از هم مى‏پاشد.» (7) ابو مسلم در عرفات همواره مى‏گفت: بار خدایا من از آنچه گمان نمى‏برم تو به من ببخشى، توبه مى‏کنم، به او گفتند: آیا بخشش گناهان را براى خدا بزرگ و مشکل مى‏شمارى؟ جواب داد: من لباس ستمى را بافتم که تا دولت بنى عباس ادامه دارد هرگز کهنه نمى‏شود، بهنگام شدت ظلم چقدر فریاد است که مرا لعن و نفرین مى‏کند، حال چگونه آمرزیده مى‏شود آن که تمام مردم دشمن اویند، و یک بار نیز به او گفتند: تو دست به کارى زدى که از بهشت تو را جدا نمى‏سازد، گفت: ترسم از آتش سزاوارتر است تا طمع به بهشت، زیرا هر چند که از من کار نیک اندکى سرزده اما از طرفى مرتکب کار بدى شدم، با نتایج بد زیاد [روى کار آوردن بنى عباس، و تضییع حقوق اهل البیت (ع)]، پس اگر من به اندک کارهاى نیکم دل خوش باشم، وا ویلا از گناهانم! از پیامبر (ص) در حدیث مرفوعى نقل کرده‏اند: «واى بر کسى که به اهل بیتم ستم روا دارد، عذاب اینان با منافقان در درک اسفل (پایین‏ترین مرتبه جهنم) از آتش دوزخ است». (8)

و از آن بزرگوار است: «بدانید که ستمکارى سه نوع است: یک نوع ستمى که قابل بخشش نیست، و ستمى که فروگذاردنى نیست، و دیگر ستمى که قابل بخشش است و پى‏گیرى نمى‏شود. اما ستمى که بخشودنى نیست، شرک به خداى تعالى است، خداوند فرموده است: «ان الله لا یغفر ان یشرک به».

اما ستمى که قابل گذشت است، ستم کردن انسان به خویشتن است، با ارتکاب بعضى از گناهان (نسبت به خود) و اما ستمى که فروگذار نمى‏شود، ستمکارى بعضى از افراد به بعضى دیگر است، مجازات، در آنجا سخت است، نه از نوع زخم با شمشیر، و نه از نوع زدن با تازیانه است، بلکه کیفر آنجا طورى است که همه اینها در برابر آن ناچیزند.» (9) و از آن گرامى است: «نباید ستم کسى را که بر تو ستم مى‏کند، بزرگ شمارى، زیرا ستمکار به ضرر خود و به سود تو تلاش مى‏کند.» (10) اوس بن شرحبیل در حدیث مرفوعى آورده است: هر کس با ستمکارى براى کمک به او، همگام شود، و بداند که او ستمکار است، به حقیقت از دین اسلام بیرون گشته است.

یکى از بزرگان مى‏گوید: هر کس براى بقاى عمر ظالمى دعا کند، در حقیقت اظهار علاقه کرده است که خدا را در روى زمین نافرمانى شود.

یکى از بزرگان مى‏گوید: هنگامى که خلیفه، ابن هبیره را براى منصب قضاوت خواست، او گفت: من نمى‏توانم عهده‏دار چنین کارى شوم، آن هم پس از حدیثى که از ابراهیم شنیدم! گفتند: مگر چه حدیثى نقل کرده است؟ گفت:

ابراهیم، براى من از علقمه، و او از ابن مسعود نقل کرد که پیامبر خدا (ص) فرمود:

«هر گاه روز قیامت شود، منادیى فریاد مى‏زند، کجایند ستمکاران، و کسانى که آنها را یارى کرده‏اند، و هم آن کسانى که به ستمکاران شباهت داشتند، حتى کسى که براى آنها قلمى سر کرده، و یا دواتى را لیقه نهاده است؟ پس آنان را در تابوتى از آهن مى‏گذارند و میان آتش مى‏اندازند.» (11)

از امیر المؤمنین (ع) نقل کرده‏اند که فرمود: «خداوند به حضرت مسیح (ع) وحى کرد، به بنى اسرائیل بگو: به هیچ خانه از خانه‏هاى من نباید وارد شوند، مگر با چشمان فروتن و دلهاى پاک و دستهاى پاکیزه، و به آنها خبر کن که من دعاى کسى را که مظلمه‏اى از مردم در گردنش باشد، هرگز مستجاب نمى‏کنم.» (12) یکى از بزرگان به برادر دینیش از دست ظلم و جور پادشاه، در نامه‏اى گله‏گزارى و شکوه کرد، او در جواب نوشت: هر که نافرمانى کند از کیفر و مجازات برکنار نمى‏ماند.

مردى در تفریحگاه هشام بن عبد الملک- که براى ساختن آن زحمت کشیده بود- وارد شد، و نوشته‏اى را به طرف هشام انداخت و خود فرار کرد، پس از اینکه هشام به نوشته نگاه کرد، دید نوشته‏اند: بدترین توشه راه قیامت، ستم کردن بر بندگان خداست! در نتیجه آن روز عیش وى منغص شد.

به منصور [دوانیقى‏] گفتند: محمد بن مروان در زندان تو زندانى است، خوب است که او را بطلبى و از آنچه میان او و پادشاه نوبه گذشته است، از او بپرسى، منصور او را احضار کرد و از ماجرا پرسید، او در جواب گفت: من در پایان کارم به جزیره نوبه رفتم، و دستور دادم نوازندگان بنوازند و نواختند، مردم جزیره از خانه‏ها بیرون شده بودند و از مشاهده آن منظره تعجب مى‏کردند، تا اینکه پادشاه آنها که مردى بلند قد با سر تاس، که عبایى به دوش داشت آمد و سلام داد و روى زمین نشست، گفتم: چرا روى فرش نمى‏نشینى؟ گفت: من پادشاهم، و حق است بر آن کسى که خدا او را بلند کرده است، در برابرش تواضع کند، سپس گفت: چرا شما زراعتها را زیر پاى اسبانتان لگدکوب مى‏کنید در صورتى که مطابق کتاب شما فساد و خرابکارى حرام است؟! گفتم: غلامان ما از روى نادانى آن کار را کرده‏اند، گفت: چرا مى‏گسارى مى‏کنید، در حالى که مطابق دین‏تان مى‏گسارى بر شما حرام است؟ گفتم: بعضى از افراد ما از روى نادانى‏

مرتکب مى‏شوند؛ گفت: پس چرا لباسهاى ابریشمى مى‏پوشید و استفاده از طلا را حلال مى‏شمارید در صورتى که مطابق گفتار پیامبرتان استفاده از اینها بر شما حرام است؟! گفتم: خدمتگزاران غیر عرب ما چنین کارى را کرده‏اند و ما نخواستیم بر آنها خرده بگیریم.

آن مرد، بهانه‏اى که مى‏آوردم، با خود تکرار مى‏کرد، و به چهره من نگاه مى‏کرد، دوباره عذرهاى مرا با مسخره، تکرار مى‏کرد، آنگاه گفت: پسر مروان آن طورى که تو مى‏گویى نیست، بلکه شما ملتى هستید به قدرت رسیدید و ستم کردید، و آنچه را که بدان مأمور شدید رها ساختید، در نتیجه خداوند عواقب بد کارهاتان را به شما چشاند، و خداوند براى شما مجازاتهایى دارد که هنوز وقت آنها نرسیده است، و من از آن مى‏ترسم در حالى که تو در سرزمین من هستى. این مجازات نازل شود و ما را با شما بگیرد، زود از مملکت ما برو! از امیر المؤمنین (ع) نقل کرده‏اند: «اگر شب را بیدار، روى خار سعدان (نوعى خار تیز) بگذرانم و مرا به غلها بسته بکشند، خوشتر است براى من که روز قیامت خدا و پیامبرش را ملاقات کنم، در حالى که به بعضى از بندگان ستم کردم، چیزى از مال دنیا غصب کرده باشم، چگونه به کسى ستم روا دارم، در حالى که نفس من به سرعت رو به فرسودگى و پوسیدگى مى‏رود، و در زیر خاک ماندنش به طول مى‏انجامد، به خدا قسم اگر هفت اقلیم را با هر چه در زیر آنهاست به من دهند تا اینکه خدا را در باره مورچه‏اى که پوست جوى را از او بگیرم، نافرمانى کنم، نمى‏کنم به راستى که دنیا شما نزد من پستتر از برگى است که در دهان ملخى باشد که او را مى‏جود، على را چه کار! با نعمتى که از دست رفتنى است، و لذتى که پایدار نمى‏ماند، به خدا پناه مى‏برم، از غفلتهاى عقل و از زشتیهاى لغزش.» (13) از انس، در حدیث مرفوعى نقل کرده است که خداى تعالى به مردم عرفات نگاه مى‏کند، و به آنها مباهات کرده به فرشتگان مى‏گوید: به بندگانم‏

بنگرید، چگونه ژولیده و غبار آلود، به سوى من با شتاب از هر راه دورى مى‏آیند، شما گواه باشید که من- جز آزار و أذیت یک دیگرشان- آنها را آمرزیدم. (14) از جابر بن عبد الله در حدیث مرفوعى نقل شده است که پیامبر (ص) فرمود:

«از ستم بپرهیزید که ستمکارى در روز قیامت، باعث تاریکى‏هاست و از بخل دورى کنید که بخل مردمان پیش از شما را هلاک ساخته است، آنان را وادار کرد تا خون یک دیگر را بریزند و ناموس هم را حلال شمارند.» مجاهد در حدیث مرفوعى نقل مى‏کند: خداوند مرض گرى را بر اهل دوزخ مسلط مى‏کند آن قدر بدن خود را مى‏خارند که استخوانهایشان نمایان مى‏شود، بعد به آنها مى‏گویند: آیا این کار باعث آزار شد؟ جواب مى‏دهند: آرى به خدا قسم، آنگاه گفته مى‏شود: این در مقابل آن اذیت‏هایى است که مؤمنان را مى‏آزردید. (15) گویند: سلیمان بن عبد الملک به مکه رفت، و در آنجا طاوس یمانى را دید، به طاوس گفتند: براى خلیفه حدیثى نقل کن! گفت: پیامبر خدا (ص) فرموده است: «همانا از همه مردم- روز قیامت- عذاب آن کسى بیشتر است که خداوند او را بهره‏اى از سلطنت خود دهد، اما او در قلمرو حکومت الهى، به ستم برخیزد.» (16)


۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۶:۴۳
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی

پیامبر (ص) فرمود: «هر که فقیر و عیالوار نباشد، ولى راه درخواست از دیگران را به روى خود بگشاید، خداوند درى، پیش بینى نشده از تنگدستى به روى او بگشاید.» (7) ثوبان نقل مى‏کند: پیامبر خدا (ص) فرمود: «هر کس یک صفت مرا پذیرا باشد، من بهشت را براى او مى‏طلبم».

آنگاه فرمود: «من از مردم چیزى را درخواست نمى‏کنم» (8) ثوبان در نتیجه این گفتار پیامبر (ص) چنان بود که هر گاه تازیانه‏اش از دستش، هنگامى که سوار بر مرکب بود، مى‏افتاد، از کسى نمى‏خواست تا به دست او بدهد، و خود فرود مى‏آمد و برمى‏داشت.

مردى از انصار را حاجتى پیش آمد، پیامبر خدا (ص) اطلاع یافت، فرمود: «هر چه در خانه دارى نزد من بیاور! و چیزى را بى‏ارزش نشمار!» آن مرد یک زیرانداز زین اسب و یک کاسه آبخورى، حضور پیامبر (ص) آورد، پیامبر خدا فرمود: «چه کسى خریدار اینهاست؟» مردى عرض کرد: به یک درهم مى‏خرم، پیامبر (ص) فرمود: «کى بیشتر مى‏خرد؟». مردى گفت: دو درهم. پیامبر (ص) فرمود: «آنها مال تو» بعد رو به آن مرد کرد؛ فرمود: «به یک درهم غذایى براى خانواده‏ات تهیه کن، و با درهم دیگر تبرى بخر!» آن مرد رفت و تبرى خرید آورد خدمت پیامبر (ص) فرمود: «کى یک دسته براى این تبر دارد؟» یکى از اصحاب عرض کرد: من دارم. پیامبر خدا (ص) دسته تبر را از آن مرد گرفت و با دست خود، درست کرد و به آن مرد داد و فرمود: «برو و هیزم جمع کن، و هیچ خار، و کنده خشک و ترى را ناچیز مپندار» آن مرد تا پانزده شب آن کار را کرد، پس از آن خدمت پیامبر (ص) آمد، در حالى که وضع او خوب شده بود، پیامبر (ص) فرمود: «این حال تو بهتر از آن است که تو روز قیامت با حالتى بیایى که در چهره‏ات اثر صدقه گرفتن است.» (9) نجار عدوى در حالى که عبایى به دوش داشت، بر معاویه وارد شد، معاویه به چشم ذلت بر او نگریست. گفت: معاویه! عبا با تو حرف نمى‏زند، کسى که داخل عباست حرف مى‏زند. آنگاه شروع به صحبت کرد، به طورى که مورد توجه او قرار گرفت، و از جا بلند شد و از معاویه چیزى نخواست. معاویه گفت: من هیچ مردى را در آغاز ناچیزتر از وى و سرانجام بزرگتر از او ندیده‏ام.

فضل بن ربیع- در وقت بیچارگیش- از ابو عباد در خواست حاجتى کرد

و او قادر بر انجام درخواست او نبود، پس به وى گفت: آیا با همین زبان دو خلیفه را پشت سر نهادى؟ جواب داد: اى ابو عباد من عادت داشتم که دیگران از من درخواست کنند و عادت نکرده بودم که من از دیگران درخواستى بکنم.

از پیامبر (ص) نقل کرده‏اند: «هیچ ظرفى را آدمیزاد، پرنکرده است بدتر از شکم، پس شخص از خوراکش به مقدارى که باعث بقاى نسل است بسنده کند اما در صورتى که فرزند آدم قناعت کند، نان، آب و نفس به نسبت، یک سوم، کافى است» (10) و از آن گرامى است: «هر کس خوراکش کم باشد، شکمش سالم، و قلبش صاف خواهد بود و هر کس خوراکش زیاد باشد، شکمش مریض و سختدل خواهد بود.» (11) و از آن حضرت (ص) نقل کرده‏اند: «دلهاتان را به زیادى خوردن و آشامیدن نمیرانید! زیرا دل مانند زراعت، وقتى که آب زیاد بخورد، مى‏میرد و فاسد مى‏شود.» (12) عوف بن ابى جحیفه از پدرش نقل مى‏کند: روزى آب گوشت و گوشت چربى را خوردم، آنگاه خدمت رسول خدا (ص) رسیدم، در حالى که آروغ مى‏زدم، پیامبر (ص) فرمود: «اى ابو جحیفة! جلو آروغت را نگهدار! زیرا پرخورترین شما در دنیا، گرسنه‏ترین شما در آخرت است.» (13) عوف گوید: پس از آن ابو جحیفه هیچ گاه از خوراک پرخورى نکرد تا خداوند او را از دنیا برد.

على (ع) خرمایى از بدترین خرماها را میل کرد، و روى آن مقدارى آب نوشید، و با دست روى شکمش زد و فرمود: «هر کس آتش میان شکمش جا دهد، خداوند او را از رحمتش دور سازد.» (14) یکى از بزرگان مى‏گوید: من اقوامى را دیده‏ام که هیچ کدام جز به مقدار گوشه‏اى از شکمش غذا نمى‏خورد، هیچ فردى از آنها از خوراکى سیر نشد تا اینکه از دنیا رفت، وقتى که غذا مى‏خورد، نزدیک سیرى مى‏رسید، از غذا دست‏ برمى‏داشت.

حضرت عیسى (ع) فرمود: بنى اسرائیل! پرخورى نکنید، زیرا پرخورى، باعث پرخوابى، و هر کس پرخواب باشد، نماز کم مى‏خواند و هر که نماز کم بخواند از غافلان بشمار مى‏رود.

به یکى از دانشمندان گفتند: نظر شما در باره انسان چیست؟ جواب داد:

چه بگویم در باره کسى که بهنگام گرسنگى تن به ذلت مى‏دهد، و بهنگام سیرى، سرکشى مى‏کند.

مردى وارد بر قصر یکى از خلفا شد، و او با قاشق غذا مى‏خورد، گفت:

براى من از جد شما در باره آیه شریفه: و لقد کرمنا بنی آدم‏ (15) نقل کرده‏اند که خداوند مى‏فرماید: براى بنى آدم دو دست قرار داده‏ام تا بدان وسیله غذا بخورند، این بود که خلیفه قاشق را زد و شکست.

پیامبر (ص) فرمود: «حرمت نان را نگهدارید زیرا خداوند آن را گرامى داشته و برکات آسمانها و زمین را براى آن رام ساخته است.» (16) پیامبر (ص) فرمود: «هر کس غذا بخورد و در همان حال شخصى با چشم ناظر غذا خوردن او باشد، و با او هم غذا نشود، به دردى گرفتار شود، که درمان ندارد.» (17) بعضى گفته‏اند: پیامبر خدا (ص) از نان گندم سیر نخورد تا وقتى که از دنیا رفت.

همواره ما از پیامبر (ص) مى‏شنیدیم که یکى از عوامل رحمت پروردگار غذا دادن به برادر مسلمانى است که گرسنه باشد.

پیامبر (ص) فرمود: «هر کس مقدار کمى از خوردنى را پیدا کند و آن را بردارد و بخورد، خداوند بدن او را بر آتش جهنم حرام گرداند». (18) انس در حدیث مرفوعى از پیامبر (ص) نقل کرده است: از جمله موارد اسراف آن است که انسان هر وقت که میلش کشید بخورد. (19)

نقل کرده‏اند: شخصى بر دوستش وارد شد و او داشت گوشت بریانى را مى‏خورد، گفت: چه مى‏خورى؟ جواب داد: میلم به گوشت کشیده بود! گفت:

واى بر تو، میل نفسانیت کشید و تو خوردى، همین قدر در بدى یک شخص بس است که هر چه دلش خواست بخورد! از ابن عباس- خدایش از او راضى باد- نقل کرده‏اند که گفت: پیامبر خدا (ص) شبها گرسنه مى‏خوابید، خود و خانواده‏اش شامى نداشتند، و بالاترین خوراک او نان جوین بود.

عایشه مى‏گوید: سوگند به خدایى که محمد (ص) را به حق فرستاده است، نه ما غربالى داشتیم و نه پیامبر (ص) از روزى که مبعوث شده بود تا روزى که از دنیا رفت نان سبوس گرفته‏اى میل کرد. گفتم: پس چگونه نان جو سبوس نگرفته را مى‏خوردید؟ گفت: همیشه با ناراحتى مى‏خوردیم. و هرگز رسول خدا (ص) نان سبوس گرفته ندید، تا اینکه به دیدار پروردگار شتافت.

ابو هریره مى‏گوید: پیامبر خدا (ص) و خانواده‏اش هرگز سه روز پیاپى از نان گندم سیر نخوردند تا اینکه دنیا را وداع گفت.

از جابر در حدیث مرفوعى نقل شده است: خوب خورشى است سرکه، در گناهکارى یک شخص همین قدر بس، از آنچه مقدر اوست ناراضى باشد. (20) نقل کرده‏اند، نزد رسول خدا (ص) دو نوع خورش فراهم نشد مگر اینکه یکى را میل کرد و دیگرى را صدقه داد، هرگز دو رنگ غذا در یک لقمه داخل دهان پیامبر (ص) قرار نگرفت، اگر گوشت بود، دیگر نان نبود، و اگر نان بود، دیگر گوشت نبود.

از اسود، و علقمه نقل کرده‏اند که خدمت امیر المؤمنین (ع) وارد شدیم، در جلوى آن حضرت طبقى از برگ خرما و روى آن یک و یا دو گرده نان جو بود، و براستى قشر سبوس روى نان مشخص بود، و آن بزرگوار با زانوهایش نان را مى‏شکست، و با نمک ساییده میل مى‏کرد، به کنیزش فضه که از اهل آفریقا بود

گفتیم: چرا سبوس این آرد جو را نمى‏گیرى؟ گفت: آیا او غذاى گوارا را بخورد، در صورتى که وزر و وبال آن بر عهده من بماند؟ امیر المؤمنین (ع) از شنیدن سخن فضه خندید و فرمود: «من دستور داده‏ام که مبادا سبوس جو را بگیرد». عرض کردیم: چرا یا امیر المؤمنین؟ فرمود: «این عمل براى خوار ساختن نفس ورام نمودن آن و براى این که مؤمن از من پیروى کند و من با اصحابم همسان باشم بهتر است.» (21) مداینى مى‏گوید: مردم عرب طورى بودند که غذاهاى رنگارنگ را نمى‏شناختند. و خوراکشان گوشتى بود که با آب و نمک مى‏پختند تا اینکه زمان معاویه فرا رسید و او غذاهاى رنگارنگ و متنوع مى‏خورد، معاویه با وجود غذاهاى رنگارنگ فراوانى که مى‏خورد به دلیل دعاى پیامبر (ص) (22) هرگز سیر نشد تا مرد.

بر عهده صاحب خانه است که به مهمان دستشویى را نشان دهدو اوقات نماز را به اطلاع او برساند.

پیامبر (ص) با نمک غذا را شروع و با نمک هم ختم مى‏کرد، و مى‏فرمود:

که شفاى هفتاد درد است. (23) هر کس هم و غمش فقط خوردنش باشد، ارزشش نیز به همان مقدار است.

لقمان به پسرش گفت: بهترین غذا را بخور و بر نرمترین بستر بخواب! مقصودش آن بود که زیاد روزه بدار و نماز طولانى بخوان تا غذا گوارا و بستر نرم و خوشآیند باشد.

امیر المؤمنین (ع) فرمود: «اگر تمام دوستانم براى تناول مقدار ده سیر خوراکى در کنار من جمع شوند براى من دوستداشتنى‏تر از آزاد ساختن یک برده مى‏باشد.» (24) پیامبر (ص) فرمود: «هر کس برادر مسلمانش را آنقدر غذا دهد که سیر شود و آنقدر آب دهد که سیراب سازد، خداوند او را- به مقدار هفت خندق که‏

فاصله هر دو خندق مسافت هفتصد سال باشد- از آتش دوزخ دور سازد اشکالى ندارد که برادرى به خانه برادرش وارد شود، و درخواست غذا کند به دلیل دوستى صمیمانه‏اى که دارند.» (25) اصحاب پیامبر (ص) پاره‏نان خشک و خرماى خشکیده‏اى را به یک دیگر هدیه مى‏داشتند و مى‏گفتند: ما نمى‏دانیم گناه کدام شخص بزرگتر است، آن که هدیه را کوچک مى‏شمارد، و یا آن که موجودى خود را ناچیزتر از آن مى‏داند که به دیگرى هدیه کند.

پیامبر (ص) فرمود: «هر کس یک لقمه شیرین به دهان برادر مسلمانش بگذارد، خداوند تلخى روز قیامت را از او باز مى‏دارد.» (26) یکى از بزرگان مى‏گوید: هر گاه نانى گرم و آبى سرد و سرکه‏اى ترش در اختیار داشتى، زیاده بر آن مخواه.

ابن عباس- خدایش از او راضى باد- در حدیث مرفوعى گوید:

«هر گاه کسى غذایى را خورد، تا دستش را نلیسیده نباید پاک کند.» (27) از کعب بن مالک نقل شده است، که من رسول خدا را دیدم، سه انگشتش را پس از غذا خوردن مى‏لیسید.


۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۶:۴۰
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

۱ نظر ۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۶:۳۴
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۶:۳۴
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی