حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خوشا به حال آن کسى که عمرش طولانى گردد و کارهایش به نیکى بگذرد، و سرانجامش نیکو باشد و خداوند از وى راضى گردد، و واى بر آن کسى که زندگانیش بطول انجامد و کارهایش بد باشد و پایان کارش بخوبى نیانجامد و خداوند را بر خود خشمگین کند.
حضرت باقر علیه السلام فرمودند: خداوند به حضرت رسول صلى الله علیه و آله
وحى فرستاد و فرمود: من از چهار خصلت که در جعفر بن ابى طالب هست راضى هستم و او را تقدیر میکنم، حضرت رسول جعفر را احضار فرمودند و او را از جریان مطلع کردند.
جعفر عرض کرد: اگر خداوند تو را از خصال من خبر نداده بودند من هم شما را مطلع نمیکردم، یا رسول الله من هرگز شراب ننوشیدم زیرا میدانستم اگر شراب بنوشم عقلم زائل میگردد، و هرگز دروغ نگفتم زیرا میدانستم دروغ مردانگى را در آدمى میکاهد، و در بستر زنا قدم نگذاشتم زیرا میدانستم اگر این کار را بکنم، پاداش آن را در باره خود خواهم دید، و بت نپرستیدم زیرا میدانستم که از این عمل ضرر و نفعى براى من نیست.
در این هنگام حضرت رسول صلى الله علیه و آله دست مبارک خود را روى شانه او گذاشت و فرمود: چه قدر شایسته است که خداوند به تو دو بال عطاء کند که با فرشتگان در بهشت با آن دو بال پرواز کنى.
حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالى میفرماید: اى بندگان من همه شما گمراه هستید مگر آن کسانى را که هدایت کرده باشم، و همه شما فقیر هستید مگر آنهائى را که بىنیاز کرده باشم، همه شما گناه کار هستید مگر آنهائى را که من نگهدارى کرده باشم.
در روایت سکونى از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که آن جناب فرمود: هر روزى که بر فرزند آدم میگذرد آن روز میگوید:
اى فرزند آدم من روزى جدید هستم که بر تو طالع شدهام و بر اعمال تو گواهى میدهم، پس امروز سخن حق بگو و کارهاى نیک انجام بده تا در روز قیامت بنفع تو گواهى دهم و بدان که مرا هرگز نخواهى دید.
در روایت مسعده آمده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: مؤمن را بر مؤمن هفت حق است که از خداوند واجب شده است: نخست
در ظاهر او را احترام کند، و در دل خود او را دوست دارد، و با مال و ثروت خود او را مساعدت کند و مواسات داشته باشد، و غیبت او را نکند. و هر گاه مریض شد از وى عیادت کند، و هر گاه درگذشت از وى مشایعت نماید، و بعد از مرگ در باره او بحق سخن گوید.
عبد الله بن وهب از حضرت صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود:
براى مؤمن به همین اندازه بس است که خداوند او را یارى میکند و او مینگرد که دشمنانش در معصیت خداوند روزگار میگذرانند.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: روز قیامت خداوند همه مردم را در یک بیابان هموار جمع میکند، و ترازوهاى عدل و داد را میگذارد، در این هنگام خون شهیدان را بامداد دانشمندان هم وزن میکنند، و مداد علماء بر خون شهیدان سنگینى میکند.
و نیز حضرت از پدرانش از على علیه السلام روایت کرده که فرمود:
به آن چه که امید ندارى امیدوار باش تا به چیزى که امیدوار آن هستى، موسى بن عمران علیه السلام از نزد اهلش بیرون شد تا براى آنها آتش فراهم سازد، در اثر این کار خداوند با او سخن گفت و به عنوان پیامبرى به نزد اهلش برگشت، و ملکه سبا از خانهاش بیرون شد و در نتیجه در دست سلیمان علیه السلام مسلمان شد، و جادوگران فرعون براى عزت و غلبه فرعون دست بکار شدند و لیکن سرانجام از او دست برداشتند و مؤمن شدند.
ابن عباس از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم روایت میکند که فرمود:
بزرگان امت من حاملین قرآن هستند و هم چنین کسانى که شبها را بیدار میگذرانند و به عبادت خداوند میپردازند، جبرئیل بر حضرت رسول فرود آمد و حضرت فرمود: اى جبرئیل مرا موعظه کن. گفت: اى رسول خدا هر چه میتوانى زندگى کن و لیکن بدان که پایان زندگى
مرگ است و هر کسى را میخواهى دوست بدار و لیکن بدان که با او مفارقت خواهى کرد، هر کارى میل دارى انجام بده و بدان که آن عمل را درک خواهید کرد، شرف مؤمن نماز او در شب است، و عزت او دست کشیدن از آزار و اذیت مردم میباشد.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: که على علیه السلام میفرمود: هیچ گرفتارى اگر چه گرفتاریش بزرگ باشد شایسته دعا نیست از آن شخص سالمى که از ابتلاء و گرفتارى آسایش ندارد.
و نیز آن حضرت از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: هر کس دوست دارد از آنچه که در دست مردم است بىنیاز باشد باید از آنچه که در نزد خداوند است اطمینان داشته باشد به آنچه که در دست اوست.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: آیا شما را به بدتر از این خبر ندهم؟
عرض کردند: چرا یا رسول الله، فرمود: آن کسى که عذر اشخاص را نپذیرد و از لغزش آنان در نگذرد، سپس فرمود: به بدتر از این شما را خبر دهم، عرض کردند: خبر دهید.
فرمود: کسى که مردم از شر او آسایش ندارند و از وى انتظار خیرى نیست، عیسى بن مریم علیهما السلام به بنى اسرائیل فرمود: اى بنى- اسرائیل حکمت را به نادانان نیاموزید که در نتیجه به حکمت ستم کرده باشید، و از اهلش دریغ نکنید که در اثر عدم تعلیم به آنها ستم کنید، به ظالم در ظلمش کمک نکنید که فضیلت خود را باطل سازید، کارها از سه مورد خارج نیست: کارى که پایان آن سعادت است دنبال او را بگیرید، و کارى که پایان آن گمراهى است از آن دورى کنید و کارى که مورد اختلاف و نزاع است آن را هم واگذارید به خداوند
فضیل ابن یسار از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که آن جناب
فرمود: هر کس قصد و نیتش قوى و نیرومند باشد بدنش ضعیف نمیگردد.
و حضرت صادق فرمود: هر کس در هنگام میل و رغبت به یک چیز و یا ترس از چیزى خود را از شهوت و غضب نگهدارد و به آن چه خداوند به او ارزانى داشته است راضى باشد پروردگار بدن او را بر آتش جهنم حرام میکند.
از حضرت صادق علیه السلام از «زاهد» سؤال شد، فرمود: زاهد کسى است که حلال دنیا را به خواطر حساب روز قیامت ترک کند و از حرام دنیا نیز به جهت عذاب روز رستاخیز دست بدارد.
امام صادق سلام الله علیه فرمود: افراد بخیل باید براى مردم آرزوى مال و ثروت داشته باشند، زیرا اگر مردم مالدار شدند و بىنیاز گردیدند دست از اموال مردم میکشند، و نیز مردمان تبهکار باید همواره
براى مردم آرزوى صلاح و پاکى داشته باشند، زیرا هر گاه مردم به طرف صلاح روى آوردند از پىگیرى در عیوب آنان خود دارى خواهند کرد.
و نیز مردمان سفیه و نادان باید براى مردم آرزوى حلم و بردبارى داشته باشند که تا از سفاهت آنان درگذرند، و لیکن نتیجه چنین شده که بخیلان آرزو دارند مردم همه فقیر گردند، و تبهکاران همواره در آرزوى عیبجوئى از مردم هستند و سفیهان نیز آرزو دارند مردم مانند آنان سفیه باشند، و حال اینکه فقر انسان را وادار به بخل میکند، و تباهى آدمى را وامیدارد که عیبجوئى را پیشه خود سازد، و آدم نادان و سفیه نیز به گناه بیفتد.
ابو هاشم جعفرى گوید: در یک تنگنائى گرفتار شدم و خدمت حضرت هادى علیه السلام رسیدم و اذن ورود خواستم، اجازه ورود داده شد،
هنگامى که وارد شدم و نشستم، فرمود: اى ابا هاشم کدام یک از نعم خداوند را میتوانى سپاس گوئى؟ ابو هاشم گوید: زبانم بند آمد و ندانستم چه بگویم.
حضرت خود آغاز سخن کرد و فرمود: خداوند به تو ایمان را ارزانى داشت و بدن تو را بر آتش حرام کرد و به تو عافیت روزى کرد از خداوند بترسید که سختگیر است.
امام صادق علیه السلام روایت کرده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
خداوند متعال میفرماید: هر بنده که از من اطاعت کند او را به غیر خود واگذار نمیکنم، و هر بنده که مرا معصیت کند او را به خودش واگذار میکنم و باکى هم ندارم وى به هر جا میخواهد برود و هلاک گردد.
حضرت باقر علیه السلام فرمود: هر کس ظاهرش از باطنش بهتر باشد میزان گناهان او سبک خواهد شد، حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند میفرماید: هر کس از بندگانى که مرا میشناسد نافرمانى مرا انجام دهد
مسلط خواهم کرد بر او یکى از بندگانى که مرا نمیشناسد.
حضرت صادق علیه السلام به اسحاق بن عمار فرمود اى اسحاق با منافق به زبانت مدارا کن و لیکن با مؤمن از روى صمیمیت رفتار نما، و اگر با یهودى هم مجالست کردى با وى به خوبى رفتار کن، حضرت صادق علیه السلام فرمود: به حسین بن على علیهما السلام گفته شد: اى فرزند رسول خدا چگونه صبح کردى؟ فرمود: صبح کردم در حالى که خداوندى بالاى سر خود دارم و آتشى در جلو، و مرگى که مرا بطرف خود میخواند، نیکیها مرا فرا گرفته و من مرهون اعمال خود هستم.
آن چه را دوست دارم نمیتوانم بدست آورم، و آنچه را که مکروه دارم قدرت ندارم از خود دفع کنم، کارها دست دیگرى است، اگر بخواهد عذاب میکند و اگر بخواهد عفو مینماید، پس با این حال کدام فقیر از من فقیرتر است!؟
حضرت صادق سلام الله علیه فرمود: بین سلمان فارسى و مردى نزاعى روى داد، آن مرد به سلمان گفت: تو که هستى و چه قدرتى دارى سلمان گفت: اما اول زندگى من و تو یک نطفه بیش نیست، در پایان زندگى هم مردارى گندیده خواهیم بود، روز قیامت که ترازوها نصب گردند هر کس اعمال خیرش سنگین شد او بزرگوار است، و هر کس کارهاى شرش سنگین گردید او پست خواهد شد.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: ما در مورد این مردم به گرفتارى بزرگى دچار هستیم، اگر آنها را بطرف خود دعوت کنیم نمیپذیرند، و اگر آنها را به حال خود واگذاریم در جاى دیگرى راه هدایت براى آنها نیست.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: تمام نیکیها در سه چیز جمع شده است: نگریستن، سکوت، و سخن، هر نگریستن که در آن پند و عبرت نباشد در آن فائده نیست، هر سخنى که در آن یاد خدا نباشد لهو است، و هر سکوتى که در آن اندیشه نباشد غفلت است، پس خوشا به حال آنهائى که نظرشان از روى عبرت و سکوتشان موجب فکر و اندیشه و سخنانشان ذکر خدا باشد و به گناهانى که از وى سرزده گریه کند و مردم از وى در امان باشند.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند براى آدم وحى فرستاد و فرمود: اى آدم من همه نیکیها را در چهار کلمه براى تو جمع کردم، یکى از اینها را براى خود و دومى را براى تو و سوم را بین خود و تو و چهارم را بین تو و مردم قرار دادم، اما آنکه مخصوص خود قرار دادم آن است فقط مرا پرستش کنى و براى من شریک نیاورى.
و اما آنکه به خودت مربوط است و آن این است که بعمل تو پاداش
خواهم داد، و اما آن چه بین تو و من است آن است که تو دعا کنى و از من بخواهى و من هم اجابت مىکنم، و اما آنچه بین تو و مردم میباشد آن است که براى مردم به پسندى آن چه را براى خود میپسندى.
امام صادق علیه السلام فرمود: عافیت یک نعمتى است پنهان هر گاه در جامعه یافت گردد فراموش مىشود، و هر گاه از بین برود مردم یاد آن را مىکنند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود، دو کلمه نادر را بپذیرید و در دل خود جاى دهید، سخن حکمت آمیز از مرد سفیه و نادان این سخن را بپذیرد و بکار بندید، و اگر از حکیمى سخن ناصواب و سفیهانه شنیدید از آن درگذرید.
حضرت باقر سلام الله علیه از پدرش و او از امام حسین علیه السلام روایت
کرده که امیر المؤمنین سلام الله علیه در ضمن خطبه فرمود: اى مردم شرافتى بالاتر از اسلام، و عزتى بالاتر از تقوى و پرهیزگارى، و پناهگاهى استوارتر از ورع، و شفیعى رستگارتر از توبه و انابه، گنجى سودمندتر از علم و دانش و فضیلت نیست.
عزتى بالاتر از بردبارى، و حسبى بهتر از ادب، و مشقتى سختتر از غضب و تند خوئى، و زیبائى بیشتر از عقل، و بدى بدتر از دروغ، و نگهدارى نگهدارندهتر از سکوت، و لباسى زیباتر از عافیت، و غائبى نزدیکتر از مرگ نیست.
اى مردم هر کسى که در روى زمین راه میرود در درون زمین جاى خواهد گرفت، گردش شب و روز با سرعت و شتاب طومار زندگى انسان را درهم مىپیچد، هر صاحب حیاتى در روى زمین نیروئى دارد، و هر موجود زندهاى خوراکى براى آن مهیا شده است، و تو اى بشر خوراک مرگ هستى، و اگر آدمى از سپرى شدن ایام زندگى درس عبرت میگرفت
از آماده شدن براى مرگ غفلت نمیکرد، هیچ ثروتمندى بوسیله مال خود از مرگ رهائى پیدا نمیکند، و نه فقیرى به خواطر فقرش.
اى مردم هر کس از خداوند بترسد دست از ظلم و ستم برمیدارد، و هر کس در سخن، گفتن مراعات نکند سرانجام به فحش و هذیان خواهد کشید، و هر کس خیر را از شر و بد را از خوب تشخیص ندهد مانند چهار پایان است، مصیبتهاى دنیا در برابر فقر و تهیدستى روز قیامت بسیار حقیر است و چه اندازه مردم از واقعیات بىاطلاع میباشند.
شما اى مردم از کثرت گناه و نافرمانى خود را به ناآشنائى زدهاید، و از راه خدا و حقیقت خود را دور ساختهاید، آسایش همواره با رنج و محنت، و سختى و مشقت با نعمت و فراخ زندگى قرین است و آدمى هرگز در یک حال نخواهد ماند، شریکه دنبالش بهشت جاوید باشد آن
در حقیقت شر نیست، و خیرى که پایان آن دوزخ باشد آن خیر حقیقى و واقعى نخواهد بود، هر نعمتى در برابر بهشت حقیر، و هر بلائى غیر از جهنم عافیت است.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: بر امت خود از سه چیز بیم دارم، گمراهى بعد از هدایت، و فتنههاى گمراهکننده، آلودگى شکم و دامن حضرت خاتم النبین صلى الله علیه و آله از نزد جماعتى که سنگى را حمل میکردند عبور فرمودند، پرسیدند این چه کارى است که انجام میدهید؟ و چه چیز شما را وادار به این کار کرده است؟، گفتند: میخواهیم بدانیم کدام یک از ما زورش بیشتر است؟!.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا میل دارید بگویم کدام یک از شما زورش بیشتر و نیرویش افزونتر است؟ عرض کردند: بفرمائید، فرمود: نیرومندترین شما آن کسى است که هر گاه خوشحالى برایش پیش آمد، این خوشحالى او را در گناه داخل نکند و بطرف باطل نکشاند، و هر گاه
به خشم آمد این خشم و غضب او را از حق باز نگرداند، و هر گاه قدرتى پیدا کرد از مال دیگران بذل و بخشش نکند.
ابو ولاد حناط گوید: از حضرت صادق سلام الله علیه از قول خداوند متعال «و بالوالدین إحسانا» پرسیدم که مقصود از این احسان چیست؟ فرمود: مقصود از احسان این است که با آنها به نیکى معاشرت کنى، و آنها نیازمند نباشند که از تو سؤالى کنند و تو خود باید قبل از سؤال آنان از امور آنها با خبر باشى.
و اگر پدر و مادر مستغنى باشند باز هم طبق آیه شریفه باید از آنچه که دوست دارى در باره آنها انفاق کنى سپس فرمودند: اگر پدر و مادر در سنین پیرى بودند باید از آنها به نیکى، سرپرستى کنى، و اگر روزى موجبات ناراحتى تو را فراهم کردند باید آنها را از خود نرنجانى
و کلمهاى که باعث ناراحتى آنها باشد بر زبان جارى نسازى.
باید همواره با والدین خود با آرامى و نرمى سخن بگوئى و براى آنها طلب مغفرت و آمرزش کنى و همواره با خضوع و نرمش در برابر آنها قرار گیرى و با دیده محبت به آنان بنگرى، و هرگز فریاد بلند در نزد آنها ابراز نکنى و دست خود را بالاى دست آنها قرار ندهى و جلوتر از آنها قدم بر ندارى.
ابو حمزه ثمالى گوید: حضرت سجاد علیه السلام فرمود: محبوبترین شما در نزد خداوند کسى است که اعمالش از همگان بیشتر و نیکوتر باشد، و بزرگترین شما آن کسى است که رغبتش به آنچه در نزد خداوند است زیادتر باشد، آن کسى میتواند از عذاب خداوند رهائى پیدا کند
که از همگان بیشتر از خداوند بترسد و نزدیکترین شما به پروردگار کسى است که اخلاقش بهتر باشد و آن کسى از شما بیشتر در نزد خداوند پسندیده است، که با اهل و عیالش با وسعت دل زندگى کند و گرامىترین شما نزد خداوند کسى است که تقواى او از همه بیشتر باشد.
سعد بن ابى خلف از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت به یکى از فرزندانش فرمود: اى فرزند از این بترس که خداوند تو را در حال معصیت مشاهده کند در صورتى که تو را از آن معصیت نهى کرده باشد، و بترس از اینکه طاعتى را که خداوند تو را به انجام آن امر کرده است ترک کرده باشى، همواره در کارها کوشش داشته باش و خود را از عبادت خداوند بیرون نکن و معتقد باش که
هرگز قدرت ندارى عبادت خداوند را آن طور که هست انجام دهى.
از مزاح و شوخى پرهیز کن که شوخى نور ایمانت را میبرد. و تو را در انظار سبک میکند و به مردانگى تو زیان میرساند، از کسالت و تنبلى دورى کن که تنبلى و سستى در امور موجب میگردد که از زندگى بهرهمند نگردى و دنیا و آخرت تو تباه گردد.
هشام بن سالم گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود:
دنیا مردم را بطرف خود میخواند، و عدهاى هم بطرف دنیا میروند و طالب آن هستند، هر کس بطرف دنیا رفت مرگ او را بطرف خود میکشاند، تا آنگاه که او، را از جهان بیرون کند، و هر کس دنیا را رها سازد و طالب آخرت گردد، دنیا خود بطرف او اقبال میکند و روزى به اندازهاش میرسد.
امام صادق فرمود: خداوند مؤمن را به همین اندازه یارى میکند که دشمن او را در حال معصیت به او نشان میدهد.
حضرت رسول فرمود: بطرف باغهاى بهشت پیش روید، عرض کردند: اى رسول خدا باغهاى بهشت چیست؟ فرمود. گروهى از مردم که پیرامون هم جمع شده و در یاد خدا هستند.
حضرت رضا از پدرانش و از امیر المؤمنین علیهما السلام روایت میکند که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم به على علیه السلام فرمود:
یا على هرگز با شخص ترسو مشورت نکن که او راه بیرون شدن از کار را براى تو مشکل میکند، و با بخیل نیز مشورت مکن او هم تو را از مقصود باز میدارد، و با حریص هم مشورت نکن او نیز شر و فساد موضوع را براى تو آرایش میکند، و بدان که ترس و بخل، و حرص
غرایزى هستند که از سوء ظن تولید میشوند.
هیثم بن راقد از حضرت صادق علیه السلام روایت میکند که آن جناب فرمود: کسانى را که خداوند از ذلت معاصى بیرون کند و بطرف تقوى و فضیلت رهنمائى فرماید، او را بدون مال و ثروت بىنیاز میکند، و بدون عشیره و خویشاوند عزت میدهد و بدون همنشین به او آرامش مىبخشد.
هر کس از خداوند بترسد خداوند همه چیز را از وى میترساند، و هر کس که از خداوند ترسى نداشته باشد، خداوند او را از همه چیز و همه کس میترساند، هر کس از خداوند به روزى کم راضى باشد خداوند هم از وى به عمل اندک راضى میگردد و هر کسى از طلب روزى شرم نداشته باشد زندگیش سبک میگردد و خاندان او در تنعم و خوشحالى بسر
خواهند برد، هر کس در جهان زهد را پیشه کند خداوند حکمت را در قلب او جاى خواهد داد و سخنان حکمت آمیز بر زبانش جارى خواهد کرد، او را به عیبهاى دنیا و مرضها و دواهاى آن بینا خواهد ساخت و او را از دنیا سالم بیرون میکند و در دار السلام منزل میدهد.
ابو حمزه ثمالى گوید: حضرت باقر علیه السلام فرمود: هنگامى که پدرم را وفات نزدیک شد مرا نزد خود فرا خواند و به سینه چسبانید و سپس فرمود: اى فرزند من در برابر حق صبر کن و لو تلخ باشد و شکیبائى تو در برابر حق پاداش فراوانى در بر خواهد داشت.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: دل خود را نزدیک ساز و از آن شفاى بیمارىهاى ...
و علمت را مانند پدرت فرض کن و از آن پیروى نما، و نفس خویش را مانند دشمنى تصور کن و با او جهاد نما، و ثروت و مالت را مانند عاریه بدان که بزودى باید آن را به صاحبش رد کنى.
حضرت فرمود: با هواى نفس خود جهاد کن همان طور که با دشمنت جهاد میکنى.
ابو حمزه ثمالى از حضرت باقر علیه السلام روایت میکند که مردى خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم رسید و عرض کرد:
یا رسول الله بمن چیزى تعلیم فرما، حضرت رسول فرمود: از آنچه در دست مردم است مأیوس باش که استغناء در آن میباشد، عرض کرد:
هر گاه خواستى در امرى وارد شوى عاقبت آن را خوب بسنج، اگر در آن خیر و سعادت باشد به آن رسیدهاى و اگر در آن شر و فساد باشد آن را ترک گفتهاى.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر کس در خلوت وسائل گناه برایش
فراهم باشد، و او از ترس خداوند مرتکب فساد نگردد و از فرشتگان حافظ انسان شرم کند، پروردگار همه گناهان او را مىآمرزد اگر چه به اندازه گناهان انس و جن باشد.
امام حسین علیه السلام از پدرش امیر المؤمنین علیه السلام روایت میکند که آن حضرت فرمود: هر کس بعد از ظهر روز پنجشنبه تا زوال روز جمعه فوت کند و مؤمن باشد خداوند او را از فشار قبر حفظ میکند و شفاعت او را در جماعت زیادى مانند قبیله ربیعه و مضر میپذیرد.
هر مؤمنى که روز شنبه درگذرد خداوند او را با یهود در دوزخ جاى نمیدهد، و هر کس روز دوشنبه فوت کند خداوند او را با نصارى در دوزخ، جمع نمیکند، و هر کس روز سهشنبه بمیرد و مؤمن باشد خداوند
او را با مادر مقام بلندى محشور خواهد کرد و هر کسى روز چهارشنبه فوت کند خداوند او را روز قیامت نگهدارى میکند و او را در جوار رحمت خود خوشبخت میگرداند، و در مقام قرب و فضیلت خود جاى میدهد، و از همه مشکلات و ناملایمات مصون میماند.
سپس فرمود: در هر حال و هر ساعت و روزى که مؤمن از دنیا برود در زمره شهیدان و صدیقان مرده است از دوست خود رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم فرمود: اگر مؤمن از دنیا بیرون برود و گناهان مردم روى زمین را داشته باشد، همان مردن کفاره گناهان او میگردد.
حضرت فرمود: هر کس از روى اخلاص کلمه توحید بر زبان جارى کند از شرک بیزارى جسته است، و هر آن کس که از دنیا برود و
شرک نداشته باشد داخل بهشت مىشود و بعد این آیه شریفه را قرائت فرمود: که خداوند از مشرکین چشم پوشى نمیکند و لیکن از بقیه گناهان درمیگذرد، اینان شیعیان و دوستان تو هستند.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: عرض کردم: یا رسول الله این براى شیعیان منست، فرمود: آرى به خدایم سوگند، شیعیان تو روز قیامت هنگامى که از قبرها سر بر آورند میگویند: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، على بن ابى طالب حجة الله، در این هنگام جامههاى سبزى از بهشت و تاجهائى با اسبها براى آنان مىآورند، و آنها جامهها را پوشیده و تاجها را بر سر گذاشته بر اسبها سوار میشوند و در بهشت پرواز میکنند، و از هول بزرگ روز قیامت اندوهگین نمیشوند، و فرشتگان با آنها بر خورده و میگویند: این همان روزى است که شما را وعده دادهاند.
از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدند: حد حسن خلق چیست؟ فرمود:
توجه کامل و نرمش، و سخن با لطف و محبت و با چهره گشاده روبرو شدن، پرسیده شد: تعریف سخا چیست؟ فرمود: حقى را که خداوند در مال تو قرار داده بیرون کنى و آن را در محلش صرف نمائى.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: انفاق کن و یقین داشته باش که در آینده به تو خواهد رسید، و بدان اگر در اطاعت خداوند انفاق نکنى مجبور خواهى شد که در معصیت پروردگار خرج نمائى، و هر کس در بر آوردن حاجات دوستان خدا قدم بر ندارد کارش بجائى خواهد رسید که در راه دشمنان خدا گام بردارد.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: از فضل بن عباس روایت شده که استرى از طرف کسرى و یا قیصر به حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم هدیه شد، روزى حضرت بر استر سوار شد و مرا هم با خود سوار کرد، بعد از آن فرمود:
اى جوان خداوند را در نظر بیاور تا خداوند هم تو را حفظ کند، حدود خداوند را نگهدار تا پروردگار را در برابر خود مشاهده کنى.
با خداوند شناسائى داشته باشد، تا خداوند هم در شدائد تو را حفظ کند، هر گاه خواستى چیزى بخواهى از خداوند بخواه و هر گاه خواستى از کسى یارى جوئى از خداوند استعانت بجوى، آنچه سرنوشت تو بوده بقلم تقدیر گذشته، و اگر مردم کوشش کنند بتو نفعى برسانند در صورتى که برایت مقرر نشده باشد از کوشش خود نتیجه نخواهند گرفت.
و اگر کوشش کنند به تو زیانى برسانند، در صورتى که خداوند براى تو مقدر نکرده باشد زیان آنها بتو نخواهد رسید، اگر قدرت دارى که با یقین به عواقب امور صبر کنى این عمل را انجام ده، و اگر توانائى نداشته
باشى باز هم شکیبا باش که شکیبائى در مکروهات خیر زیادى دارد، و بدان که صبر پایانش موفقیت است، و با هر مشکلى آسانى هست، و هر سختى آسایشى بدنبال دارد.
جابر بن عبد الله انصارى گوید: حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: هر گاه بچه در شکم مادر پدید آمد اگر صورت بچه بطرف پشت مادرش باشد آن بچه پسر است، و اگر بطرف شکم مادرش باشد دختر است، دستهاى جنین بر چهره نهاده شده و چانهاش روى زانوها قرار گرفته و مانند فردى مهموم و غمگین است، بچه با یک روده بروده مادر ارتباط دارد و از همان روده از غذاى مادر تغذیه میکند.
اینست وضع زندگى کودک تا آنگاه که وقت معین فرا رسد، در این
هنگام خداوند فرشتهاى را میفرستد و او در پیشانى کودک آینده او را مینویسد و مقدرات و سرنوشت او را تعیین میکند، تمام حالات او را از کفر ایمان، فقر، غنى، صحت و بیمارى را براى او معین مینماید، و هر گاه روزى او از شکم مادر منقطع شد آن فرشته کودک را از شکم مادر بیرون میکند، و از شدت فشارى که به کودک میرسد در هنگام تولد گریه میکند و ناله سر میدهد و سرش زودتر از سایر اعضاء از رحم مادر بیرون میگردد.
هنگامى که کودک از رحم مادر بیرون افتاد ناگهان از شدت درد و ترس که بر او مستولى مىشود، فریاد بر میاورد، در این هنگام اگر دستى او را مس کند و یا بادى بر بدن او بوزد چنان از درد به خود مىپیچد مانند حیوانى که پوستش را زنده بکنند.
در این هنگام کودک گرسنه مىشود و لیکن قدرت ندارد طلب طعام
و غذا کند، و تشنه میگردد و لیکن توانائى ندارد آب طلب نماید، خداوند محبت کودک را در دل مادر انداخته و مادر او را از سردى و گرمى حفظ میکند و جانش را در راه کودک فدا میکند، مادر دوست دارد خود گرسنه و تشنه و برهنه بماند و لیکن بچهاش را سیر و پوشیده نگهدارد.
خداوند متعال روزى کودک را در پستان مادر قرار داده، در یک پستان غذا و در دیگرى آب و خداوند از روزى که مادر بچه را بر زمین گذاشت براى او روزى مقرر فرموده است، هر گاه به سن رشد رسید از زندگى و ثروت و حرص مطلع میگردد.
با همه اینها انسان همواره در معرض هلاکت و آفت است، و ناخوشیها و گرفتاریها از هر طرف باو روى میاورند فرشتگان او را بطرف خداوند هدایت و ارشاد میکنند، و شیطانها از طرف دیگر او را گمراه میکنند و از راه دور میسازند و او در معرض هلاکت است مگر اینکه خداوند او را نجات دهد.
خداوند متعال در قرآن کریم انسان را معرفى کرده و فرموده است: ما انسان را از خلاصه از گل آفریدیم، و سپس او را بصورت نطفهاى در جاى استوارى قرار دادیم، بعد از این نطفه را بصورت علقه و علقه را بصورت مضغه و مضغه را بصورت استخوان در آوردیم، و بر استخوانها گوشت رویانیدیم و استخوانها را در گوشت پوشانیدیم، و بعد بصورت خلقى دیگر بیرون آوردیم، و بزرگوار است آن خداوندى که بهترین آفرینندگان است، بعد از این اى انسانها شما خواهید مرد و سپس روز قیامت زنده میگردید.
جابر گوید: عرض کردم یا رسول الله این است حال ما، پس چگونه است حال تو و اوصیاء تو و شما چگونه متولد میشوید؟ حضرت رسول در پاسخ جابر سکوت کرد و بعد فرمود: اى جابر از یک مسأله بزرگى پرسش کردى، و پاسخ این پرسش را فقط افرادى که بهره بزرگى
دارند درک میکنند.
پیامبران و اوصیاء از نور با عظمت خداوند آفریده شدهاند، خداوند نور آنها را در اصلاب پاک و ارحام پاکیزه به ودیعه میگذارد، بوسیله فرشتگانش آن انوار را حفظ میکند، و با علم و حکمتش آنها را نیرو میدهد، حالات آنها از تعریف و تمجید بیرون است و براى افراد عادى قابل درک نیست، آنان ستارگان خدا در زمین و اعلام هدایت در میان مردم و جانشینان خداوند در شهرها هستند و حجتهاى پروردگار محسوب میگردند، اى جابر این از اسرار علوم است و این راز را نگهدار.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: ما اهل بیتى هستیم که مسکر نمىنوشیم، و جرى (که نوعى از ماهیان است) نمىخوریم و مسح بر خفین را جایز نمیدانیم و هر کس از شیعیان ما هست باید به ما اقتداء کند و بروش ما برود.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: در حکمت آل داود علیه السلام آمده که:
سزاوار است مرد عاقل به خود مشغول باشد، و زبان خود را نگهدارد، و مردمان زمانش را بشناسد.
و نیز حضرت صادق سلام الله علیه فرمود: احسان و نیکى باید در باره افراد با فضیلت انجام بگیرد تا قدر و قیمت احسان معلوم شود، نماز موجب تقرب هر پرهیزکارى است که بخواهد خود را به خداوند نزدیک کند، حج جهاد مردان ضعیف است، هر چیزى زکواتى دارد و زکاة بدن روزه داشتن است، جهاد زن در شوهر دارى اوست، روزى خود را با دادن صدقه فرود آورید.
هر کس یقین به آخرت داشته باشد بذل و بخشش میکند، خداوند وسائل زندگى را به اندازه خرج میفرستد، ثروت خود را با
دادن زکاة حفظ کنید، تدبیر در زندگى نصف زندگى است، افراد میانهرو هرگز فقیر نمیشوند، کمى عیالات یکى از آسانىها است، کسى که مردم را بطرف خدا دعوت میکند و خود کار حق انجام نمیدهد مانند تیر اندازى است که زه نداشته باشد.
محبت و دوستى نصف عقل است، غم و اندوه نصف پیرى است، خداوند متعال به اندازه مصیبت به انسان صبر میدهد، هر کسى در هنگام رسیدن مصیبت و ناراحتى دست بر زانو بزند و اظهار جزع و فزع کند اجرش کاسته میگردد، هر کسى پدر و مادرش را محزون کند آنها را عاق کرده است.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند اخلاق را بین شما قسمت کرده همان طور که روزى را بین شما تقسیم فرموده است.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: جبرئیل بر حضرت آدم علیه السلام- علیه السلام فرود آمد و گفت: اى آدم خداوند تو را مخیر کرده که یکى از سه چیز را اختیار کنى و اینک یکى از آنها را برگزین و بقیه را رها کن، آدم گفت آن سه چیز که خداوند فرموده چیست؟ جبرئیل گفت: عقل، حیاء، و دین آدم گفت: من عقل را پذیرفتم، جبرئیل به حیاء و دین گفت: شما بروید، آن دو گفتند: اى جبرئیل ما مأموریت داریم هر جا عقل باشد با آن باشیم جبرئیل گفت: پس باشید و بعد به آسمان بالا رفت.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: چهار چیز است که هدر میروند محبت و احسان در باره کسى که وفاء ندارد، کار نیکى که مورد سپاسگزارى قرار نگیرد، و تعلیم دانش به کسى که گوش نمیدهد.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند را بقعههائى است که به آنها منتقمه میگویند، هر گاه خداوند به بندهاى مالى عطا کرد و او حق خداوند را نداد، پروردگار بقعهاى از آن بقاع را بر آن مال مسلط میکند و صاحب مال ثروت خود را در آن ساختمان خرج میکند و بعد از مدتى از جهان رخت مىبندد و بقعه را براى دیگرى ترک میگوید.
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کسى باک نداشته باشد چه میگوید و یا مردم در باره او چه میگویند، و کسى که باک ندارد مردم او را بد کار مشاهده کنند، و کسى که با محبت حرام دلش خوشحال شده و به شهوت زنا خو گرفته، همه این افراد در دام شیطان قرار گرفتهاند و از او پیروى میکنند.
بعد از آن فرمود: براى ولد الزنا چند علامت هست که یکى از آنها بغض ما اهل بیت است، دوم آنکه او همواره میل دارد به حرام زیرا که از حرام خلق شده است، سوم دین را سبک میشمارد، چهارم در نزد مردم بد منظر است و کسى که در حضور دوستانش عمل بدى انجام دهد او یا ولد الزنا است و یا مادرش در حال حیض حامله شده است. امیر المؤمنین سلام الله علیه فرمود: هر کس به اندازه کفایت
زندگى از دنیا قناعت کند اندکى از دنیا هم او را کفایت میکند، و هر کسى در دنیا قناعت نداشته باشد هیچ چیز او را کفایت نمیکند.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: کمک و مساعدت خداوندى به اندازه احتیاج است، و نیز حضرت فرمود: به طریق وحى از آسمان آمده است که اگر براى فرزندان آدم دو رودخانه از طلا و نقره جریان پیدا کند ....
اى فرزند آدم شکم تو دریائى است از دریاها و رودى از رودها او را جز خاک چیزى پر نمیکند، حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمودند:
فحش و دشنام دادن به مؤمن موجب فسق میگردد، و جنگیدن با او کفر است و غیبت او نافرمانى خداوند است، و احترام مال او مانند خون اوست.
اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده که آن حضرت در یکى از خطبههایش فرمود: اى مردم گفتار مرا بشنوید و خوب از
من دریافت کنید، جدائى بین ما و شما نزدیک است، من امام مردم و وصى بهترین آفریده خدا، و همسر سیده زنان، و پدر خاندان طهارت و پیشوایان هدایت، و برادر رسول خدا، و وزیر، و مصاحب، و دوست و برگزیده او هستم.
منم امیر مؤمنان و پیشواى سپیده چهرهگان، و سید اوصیاء، جنگیدن با من جنگ با خداوند است، و صلح با من صلح با خداوند است، و اطاعت از من اطاعت از خداوند است، و دوستى با من دوستى با خداوند است، و شیعیان من دوستان خداوند هستند، و یاوران من یاوران خداوند هستند، سوگند به خدائى که مرا آفرید و چیزى نبودم، نگهدارندگان اسرار از آل محمد علیهم السلام میدانند که ناکثین و قاسطین، و مارقین مورد لعنت حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله قرار گرفتهاند، و زیان کار است آن کسى که دروغ
برسول خدا به بندد،
در حالى که هنوز گرسنگى باقى و میل و اشتها برقرار است دست از طعام بردار که این چنین غذا خوردن براى معده و بدن اصلح و براى عقل پاکیزهتر و بر جسم و تن بارى سبکتر است.
میل و اشتهاى حیوانات تابع مصالح آنها است یعنى حیوان بقدرى تمایل بغذا و چیزهاى دیگر پیدا میکند که برایش لازم و کافى است و بهمین جهت کمتر دچار امراض مىشود بلکه مىتوان گفت باغور و بررسى که در زندگى حیوانات شده است اگر حوادث خارجى براى آنها پیش نیاید اگر اهلى نشوند و آزادى آنها بدست زور و فکر اشتباه کار بشر محدود نگردد اصلا مریض نمیگردند.
اما انسان دایره تصورات و خیالاتش خیلى وسیعتر از واقعیات فعلى است یعنى هر چیز را بیش از آنچه فعلا وجود دارد تصور میکند نیروى خیال و تصور او از مرز احتیاج و غریزه واقعى او تجاوز میکند و خیلى بیشتر از آنچه که فعلا بدان محتاج است میطلبد خلاصه زیادتر از آنچه مصلحت اوست مىخورد و مینوشد.
اگر از قضاوت و نورانیت عقل کمک نگیرد و باتکاء غریزه گرسنگى و میل و اشتها بخورد دائما دچار رنج و بیمارى است.
شگفتتر آنکه عقل هم وقتى مىتواند قضاوت صحیح داشته باشد که شکم پر نباشد و مزاج از سلامتى منحرف نشده باشد.
غذاى مناسب فصل
کل بارد فی الصیف و الحار فی الشتاء و المعتدل فی الفصلین على قدر قوتک و شهوتک.
هر خوراکى سرد در تابستان و گرم در زمستان مناسب است و غذاهاى معتدل در فصل بهار و پائیز و میزان در اندازه مصرف خوراکیها یا مقدار حرارت و برودت آنها نیروى طبیعى مزاج و خواهش اوست.
ظاهرا مراد از سردى و گرمى در عبارت فوق همان سردى و گرمى طبیعى است نه چیزى که بحس لامسه یا میزان الحرارة شناخته مىشود گرچه معناى اخیرهم دور از مناسبت نیست.
بهترین معیار براى شناختن مقدار احتیاج بغذا از نظر کمیت و کیفیت غریزه طبیعى و خواهش نفسانى است ولى شناختن خود این معیار یعنى تمیز دادن میان خواهش واقعى و ساختگى (اشتهاى صادق و کاذب) چندان آسان نیست.
بدن انسان از انواع معدنیات و ویتامینها و دیاستازها و هورمونها و چیزهاى دیگر ترکیب شده همان طور که خالى شدن معده و خشکى کبد ایجاد شهوت نان و آب میکند گرسنگى و تشنگى پدید مىآید که اثرش میل و خواهش بنوعى از خوراکیها است.
این نوع از خواهشها که جبران کمبود مواد ترکیبى بدن میکند بخصوص در زنان آبستن خیلى محسوس است و از آن به ویار تعبیر میکنند چنان که گذشت.
البته در صورتى مىشود این غریزه و شهوت را معیار قرار داد که مزاج دچار انحراف سخت نشده باشد زیرا وقتى که کمبودى مواد بزمانى دراز کشد مزاج مختل و غرایز آن درست کار نمیکند و همواره صادق و گویا نیست.
پیش از شروع
و ابدأ فی اول الطعام باخف الاغذیة التى یغتذى بها بدنک بقدر عادتک و بحسب طاقتک و نشاطک.
هنگام شروع به طعام اول به سبکترین غذاها بپرداز و خود معلومست که مراد از غذاها خوراکیهائى است که بدنت میتواند از آنها تغذیه کند بمقدارى که عادتت بر آن جارى شده و مزاج و معدهات تحمل آن دارد و خوشى و نشاطت از آن باقى است.
محتاج بدلیل نیست که مزاجها از حیث هضم و جذب خوراکیها با هم اختلاف دارند کسى که طالب تندرستى است باید نوعى از غذاها را انتخاب کند که معدهاش آن را بپذیرد و بدنش آن را جذب کند و معیار در انتخاب آن عادت و قدرت جهاز هاضمه و نشاط است با این همه وقتى که میخواهد بخوردن غذاى منتخب خویش شروع کند اول بخوردن سبکترین آنها بپردازد.
وقتى حس گرسنگى تحریک مىشود غالبا نظم معقول غذا خوردن را بر هم میزند و بشخص فرصت درست جویدن و رعایت آداب را نمىدهد. خوردن غذائى که سبک باشد و زودتر جذب بدن بشود این خاصیت را دارد که حس گرسنگى را تخفیف داده و بشخص مهلت آن را میدهد که غذا را خوب بجود و ملایم بخورد و در خوردن زیاده روى نکند انواع آشها و سوپها که ابتداى طعام مصرف مىشود بهمین منظور است.
سوپ باید از موادى بعمل آمده باشد که سبک بوده و زودتر هضم شود.
خوردن سوپ در ابتداى طعام این مزیت را هم دارد که چون رقیق و آبکى است جویدن زیاد نمیخواهد و فعالیت غدهها و ترشحات معدى را تخفیف میدهد.
به چند گاه اکتفا کنیم؟
أمر جدى محمد صلى الله علیه و آله و سلم علیا علیه السلام فی کل یوم وجبة و فی غده وجبتین و لیکن ذلک بقدر لا یزید و لا ینقص.
جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را فرمان داد که در هر روزى یک وعده غذا بخورد و روز بعد دو وعده آنهم بمقدارى که زیاد و کم نشود.
در اینکه روزانه چند وعده غذا براى انسان کافى است بطور کلى نمیتوان قانونى گذاشت زیرا مزاجها بر حسب اختلاف آب و هوا و نژاد و کار عوامل دیگر مختلفاند.
کسانى که ترشى معده آنها زیاد و بمقدار کافى براى تمدد اعصاب بعد از غذا وقت دارند و از آن استفاده میکنند روزانه به وعدههاى کمترى از غذا محتاجند زیرا در هر وعده بیشتر از دیگران میتوانند غذا بخورند.
کسانى که در مناطق گرمسیر و یا در زیر آفتاب سوزان زندگى میکنند بوعدههاى کمترى نیازمندند زیرا مایعات بدن آنها تبخیر شده و غذاى آنها دیرتر تحلیل میرود علاوه چربیهائى که بواسطه گرماى هوا از مسامات بدن آنها خارج مىشود تبدیل به ویتامین (د) شده و جبران کمبود غذا را میکند.
فسفر و مواد استخوانى این اشخاص زیادتر و در نتیجه قواى آنها بیشتر و محفوظتر است بعکس کسانى که اسید معدى آنها کم و
یا دچار سوء هاضمه و زخم معده و سقوط آن شدهاند بوعدههاى بیشترى محتاجند زیرا در هر وعده غذاى کافى نمیتوانند بخورند.
اشخاصى که در مناطق سردسیر زندگى مىکنند بوعدههاى زیادترى نیازمندند.
زیرا بر اثر سردى هوا مایعات بدنشان زیادتر و دفع فضولاتشان بیشتر و ذخیره غذائیشان در بدن کمتر است.
چه وقت دست از طعام بکشیم؟
و ارفع یدیک من الطعام و انت تشتهیه.
دست از طعام بردار در حالى که هنوز اشتهایت باقى است.
در زیانهاى پرکردن شکم و فواید کم خوردن هر کس کما بیش مطالبى را خوانده و شنیده و تجربه کرده است. در این کتاب نیز به بعضى از آنها برخورد میکنید ولى آنچه مورد اهمیت و قابل بحث است و در غیر این کتاب کمتر بآن دست مىیابید موضوع تفاوتى است که از نظر اشتها میان ما و حیوانات وجود دارد.
این مطلب را یک بار قبلا بیان کردیم و باز تکرار مىکنیم که باید توجه داشت حیوانات بیش از آنچه مصلحتشان هست میل و اشتها پیدا نمیکنند. حکمت کردگار بحیوانات عقل نداده تا صلاح و فساد خویش را تشخیص دهند ولى میل آنها را در حد لزوم محدود کرده است، ساختمان جهاز هاضمه آنها با ما فرق دارد.
غذائى را که ما میخوریم حتما باید وارد معده ما بشود تا بواسطه ترشح غدد هضم و جذب بدن گردد ولى اغلب حیوانات خصوص چهارپایان یک قسمت عمل هضم در مرى و قسمت دیگر در رودههاى آنها انجام میگیرد گرچه در مرى انسان نیز این خاصیت بطور مختصرى یافت مىشود اما چون رودههاى انسان بهیچ وجه ترشح اسیدى ندارد و همه اعمال هضم در خود معده باید صورت بگیرد لذا شرط تمامیت عمل هضم که مدخلیت تام در سلامتى ما دارد آنست که سر معده کمى
خالى باشد تا معده بآسانى بتواند روى غذا فعالیت کند، معده ما مشکى را مىماند که دوغ در آن ریخته و بزنند تا کرهاش جدا شود و معلومست مشکى که پر باشد این کار از او ساخته نیست چنانچه اصرار داشته باشند با خطر ترکیدن دست بگریبان است.
آشامیدنى
و لیکن شرابک على اثر طعامک من الشراب الصافى العتیق مما یحل شربه و انا واصفه.
باید شربتى را که مینوشى پس از طعام و در پى آن باشد، از شراب کهنهاى که نوشیدنش حلال باشد و من آن را برایت توصیف میکنم.
مقصود از شراب در این عبارت آب خالص نیست بلکه یکنوع شربت شیرینى است حلال که جانشین خمر و شراب حرام میگردد زیرا علاوه بر آنکه شرح این شربت خواهد آمد نوشیدن آب خالص در پى غذا زیانش بیشتر از منفعت است خصوص اگر غذاى چرب خورده شده باشد که با تأکید کراهت آن اعلان شده است و در صورتى که از آن ناچار شویم دستور آنست که لقمه نان یا غذاى خشک دیگرى روى آن میل کنیم.
تأثیر شربت شیرین غلیظ در عمل هضم روى غذا از مطالبى است که طب امروز حقیقت آن را اثبات کرده است ولى چنان که مىبینیم بیش از هزار سال پیش امام هشتم علیه السلام آن را توصیه فرمودهاند.
همان طور که عبارت فوق بیان میکند شربتى روى غذا خوب و مفید است که حلال و مطابق دستور باشد نوشابههاى الکلى که بیشتر بهمین منظور مصرف مىشود نه تنها منظور را بطور کامل تأمین نمیکند خطرهاى بزرگى را نیز متضمن است.
پرفسور پیردلور میگوید: بر خلاف آنچه شهرت یافته مواد
الکلى مشهى نیست و عمل هضم را تسهیل نمیکند و اینکه بعضى تصور میکنند الکل خاصیت اشتها و هضم دارد مربوط بخاصیت حیاتى آن نیست بلکه بیشتر بواسطه تلخى آن میباشد.
الکل عمل گوارش را تسریع نمىنماید و حتى موجب کندى آن نیز میگردد.
[فصل بهار]
در بهاران چه میگذرد؟
اما فصل الربیع فإنه روح الازمان و اوله ازار فیه یطیب اللیل و النهار و تلین الارض و یذهب سلطان البلغم و یهیج الدم.
فصل بهار روح زمانها است و اول این فصل ماه آزار است (ماههاى رومى) در این ماه شب و روز پاکیزه و معطر است، زمین نرم مىشود و غلبه بلغم از میان میرود و خون بهیجان مىآید.
طب و بهداشت صحیح و کامل آنست که گردش زمان و تأثیر هواهاى مختلف فصول را در بدن منظور داشته باشد و بمقتضاى آنها تعیین وظیفه کند زیرا محسوس است که تأثیر فصلها فقط در مزاج درختان و سبزهها نیست بدن آدمى نیز در تحت تأثیر و تربیت آنها است همان فعل و انفعالاتى که در مزاج نباتات پدید مىآید در مزاج انسان نیز پیدا مىشود.
اگر چهار فصل را عبارت از یک موجود زنده فرض کنیم پائیز و زمستان و تابستان بمنزله جسم و اعضاى پیکر اوست و بهار جان و روان او، در ماه اول این فصل شب و روز هواى خوش پیدا میکند و زمین نرم و آماده پرورش اطفال گیاه میگردد بدن ما نیز نرم و بانشاط و مهیاى ترمیم و تقویت است.
بلغم (یکى از اخلاط چهارگانه) که بر اثر کم شدن عمل تعریق و نیافتن حرارت کافى از خورشید زیاد مىشود در بهار که مسامات بدن باز میگردد و تنفس بیشتر از هواى پاک جبران کمبودى عمل تعریق
مینماید قهرا استیلاى آن رو بکاهش میگذارد و چون بلغم که موجب فرسودگى عروق و سلولهاى قرمز خون بود کاسته شد سلولها بتکثیر نسل پرداخته خون بجنبش و هیجان مىآید.
[آغاز بهار]
چه مىباید خورد؟
و یستعمل فیه من الغذاء اللطیف و اللحوم و البیض النیمبرشت و یشرب الشراب بعد تعدیله بالماء.
در ماه اول بهار بیشتر غذائى که مناسب است عبارتست از خوراکیهاى لطیف و گوشت و تخم مرغ نیم برشت و نوشیدن شربتى که بعدا وصفش خواهد آمد پس از آنکه با آب خالص تعدیلش کرده باشند.
مقصود از خوراکیهاى لطیف چیزهائى است که بآسانى هضم و جذب بدن گردد و مواد زائدش کمتر باشد در فصل بهار چون سلولهاى بدن ما باقتضاى عوامل طبیعى که در آن موجود است بیشتر از سایر فصول در فعالیتاند جهاز بدن سلولهاى مرده را بصورتهاى مختلف خارج کرده و سلولهاى جوان و تازه را جانشین آنها میگرداند قهرا بغذائى بیشتر محتاج است که مصالح ساختمانى تن را سریعتر تهیه کند و فضولات و مواد مدفوعى آن کمتر باشد.
گوشتها در صورتى که با شرائط بهداشت فراهم شوند از جمله همان غذاهاى لطیف است زیرا بدن ما چنان که در جاى خود مسلم شده تقریبا از تمام عناصر وجود ساخته و ترکیب شده است و همه آنها در تجدید مواد بدن (بدل ما یتحلل) لازم است با این فرق که بعضى بىواسطه و بعض دیگر با واسطه داخل بدن مىشوند، خاک و آب خصوص آب دریا تمام مواد لازم را در بر دارند ولى ما نمىتوانیم خاک بخوریم و مدام آب بنوشیم ما باید آن مواد را بوسیله گیاه و حیوان وارد بدن
کنیم همچنین نمیتوانیم پیوسته گیاهخوار باشیم بلکه قسمتى از املاح لازم را که خاک و آب بگیاه داده باید از حیوان بگیریم خلاصه معده ما بعضى از خوراکیها را مستقیما در خود هضم میکند و برخى باید در معده گیاه هضم شود و هضم دومش در معده ما صورت گیرد بعضى دیگر باید در معده حیوان نیز هضم شود و هضم سومش وظیفه ما خواهد بود.
گوشت:
در زیانهاى گوشت بسیار خوانده و شنیدهاید و چنانچه میدانید برگشت همهى آنها بافراط و زیادهروى در اوست و گر نه گوشت در صورتى که با اصول صحیح تهیه شود اگر غذاى لازم انسان نباشد بسیار بجا و سودمند است بلکه با در نظر گرفتن تجربیات و کشفیات دقیق روحى باید گفت گوشت از غذاهاى لازم بشر است.
عدهاى از دانشمندان اروپا بر علیه گوشت اعلامیههائى منتشر کردند (زیرا گوشتخوارى در اروپا بیش از سایر کشورها رواج دارد بطورى که خوراک گوشتى روزانه آنها بیش از نان و حبوبات میباشد و بر اثر این افراط با آنکه وسائل مصنوعى بهداشتى آنها کاملتر است بیماریهائى مانند پوک شدن استخوان، ضعف غدد بدن و بهم خوردن نظم لولههاى هاضمه و در نتیجه سوء هاضمه و تخامه- حصبه- وباء- سل و سرطان- امراض کبد- تورم امعاء- مرض قند- آپاندیس- بیمارىهاى معدى و رودهاى خصوص انسداد روده- یبوست و امراض دیگر که همه از عوارض گوشتخوارى افراطى است بسیار دیده مىشود).
آنها در نشریههاى خود جدا با گوشت مبارزه و آنها را مهلک بشر معرفى کردهاند و معتقدند که باید بطور کلى گوشت را از ردیف غذائى بشر حذف نمود.
اما همان طور که گفتیم این زیانها اگر مستقیما مربوط بگوشت باشد از جهت افراط در آن و عدم رعایت اصول بهداشت (از قبیل ذبح و شکار و نگهداشتن و پختن) است و ربطى باصل خوردن گوشت ندارد.
بدى افراط در خوردن گوشت در مکتب انبیاء و اسلام از مسلماتست و بحد شهرتست که امیر المؤمنین علیه السلام میفرمود: «شکمهاى خود را گورستان حیوانات قرار ندهید.» در هر حال گوشت تا اندازهاى براى بشر لازم است، دکتر غیاث الدین جزایرى مینویسد: از جمله موادى که در ساختمان بشر ضرورت دارد مواد بیض البیضى است که براى هر کیلوگرم وزن آدم 75/ 1 گرم در شبانه روز مورد نیاز میباشد.
این ماده را بآسانى میتوان از گوشت مختصرى تهیه کرد در صورتى که اگر بخواهیم فقط از سبزیجات و غلات بگیریم حد اقل بایستى در شبانهروز بیست و پنج کیلو از آنها را بخوریم.
تقریبا 18 در 100 مواد غذائى ما را مواد بیاض البیضى تشکیل میدهد و بیشتر از آن براى بدن سم است و از این مقدار هشت درصد آن را از لبنیات و غلات و میوهجات باید تهیه کنیم ده درصد بقیه را از گوشت و احشاء حیوانى ولى نباید از صد گرم در بیست و چهار ساعت تجاوز نماید انسان در شبانه روز حد اقل پنجاه میلى گرم ویتامین پ پ
لازم دارد در صورتى که میوهها و سبزیها فقط یک میلى گرم در صد گرم از این ویتامین دارند و اگر انسان بخواهد آن را از نباتات تأمین کند باید حد اقل پنج کیلو غذا بخورد و حال آنکه معده انسان چنین گنجایشى ندارد.
گوشت در میان خوراکیها بیش از هر چیز محرک اعصاب است، حیواناتى که گوشتخوار هستند حرکات عصبى آنها فوق العاده است یکنوع جرأت و استقلالى در آنها دیده مىشود که جز با مکر و تدبیر نمیشود بر آنها مسلط شد.
گوشت خوردن روح تسخیر و بلند پروازى را کامل میکند و توجه باینکه حیوان مأکول انسان و قربانى اوست شخص را گردن فراز و عالى همت میگرداند.
تخم مرغ:
جهاتى را که در بیان لزوم گوشت در تغذیه بشر خواندید با کمى اختلاف در مورد تخم مرغ نیز هست یعنى مثلا موادى که داراى بیاض- البیضى است در تخم مرغ بحد کافى وجود دارد.
این مواد است که بگوشت بدن ما خاصیت ارتجاعى میدهد و خوراک خون ما میباشد، فرمانهائى که در معده ما زندگى میکنند از این مواد تغذیه مینمایند غدد ما براى ترشحات خود بمواد بیاض البیضى احتیاج دارند.
مواد بیاض البیضى خون را ترش میکنند و تعادل ترشى و قلیائى آن را حفظ مینمایند از جمله ویتامینهائى که خیلى در ساختمان بدن و حفظ نظام آن مدخلیت دارد ویتامین (ئى) است و بستگى کاملى
با موضوع شهوت و نسل دارد.
تخم مرغ سرشار از این نوع ویتامین است لذا در مورد کسانى که بکمى نسل دچارند توصیه شده.
کمبود این ویتامین عوارضى مانند عقیم شدن، سقط جنین، عنن، اختلال اعصاب و عضلات و ضعف قواى باصره و سامعه و بچه نارس متولد شدن و غیره را در بر دارد. ویتامین ح که کمبود آن ضایعاتى را از قبیل امراض پوستى و لکنت زبان پدید مىآورد در زرده تخم مرغ بسیار یافت مىشود. قدیمىها به کودکان خود که لکنت زبان داشتند تخم کبوتر میدادند.
از چه پرهیز کنیم؟
و یتقى فیه اکل البصل و الثوم و الحامض.
در فصل بهار باید از خوردن پیاز و سیر و ترشى پرهیز کرد.
ظاهرا مقصود از کلمه حامض مطلق ترشى نیست بلکه مراد سرکه است زیرا ترشیهاى دیگر بمقدارى که قابل توجه باشد در دسترس مردم آن عصر نبوده علاوه اطلاقات عبارات عربى این حدس را تقویت میکند مع ذلک ممکن است مراد مطلق ترشیها باشد با توجه باینکه میوههاى اول فصل بهار غالبا کال و نارس و تلخ و ترش میباشد اثبات زیان مصرف آنها محتاج بدلایل زیاد نیست.
در این فصل از خوردن بیشتر ترشیها باید پرهیز کرد زیرا خوردن سرکه خصوص میوههاى نارس قلب را ضعیف میگرداند و خون را رقیق کرده بهیجان مىآورد از طرفى مقتضاى فصل بهار نیز آنست که خون زیاد شود و بهیجان بیاید و معلوم است که ضعف دستگاه قلب و هیجان خون با هم مناسبتى ندارند بسا موجبات سکته قلبى را فراهم خواهد آورد. در فصل بهار پیاز و سیر نیز نباید خورد زیرا از جمله خواص این دو میوه گیاهى آنست که فشار خون را پائین مىآورد و معلومست که با هیجان خون بهیچ وجه صلاحیت ندارد.
از خواص دیگر سیر و پیاز آنست که هر دو منوم هستند و خواب را زیاد میکنند و اقتضاى فصل بهار و هواى آن نیز همین است بنا بر این مصرف این دو میوه خواب را بیشتر از حد لزوم زیاد کرده و موجب
بىنظمى و اختلال میگردد.
از خواص دیگر این دو، تحریک قوه باه و شهوت است. این خاصیت در خود فصل و جنبش خون نیز هست و با خوردن سیر و پیاز زیادتر از حد صلاح غریزه جنسى بجنبش مىآید دیگر آنکه سیر و پیاز بلغم را کم مىکند و خود فصل نیز مقتضى کم شدن بلغم است.
بنا بر این خوردن آن اخلاط اربعه را بیش از حد کاهش داده و بدن را آماده بیماریها میگرداند.
فصد و حجامت
و یحمد فیه شرب المسهل و یستعمل فیه الفصد و الحجامة.
در فصل بهار نوشیدن مسهل پسندیده است، رگزدن و حجامت مناسب مىباشد.
مسهل که عبارت از مایعى است نقاد و از جهت خاصیت شیمیائى خود معده و روده را شستشو میدهد با آنکه در بعضى موارد لازم است افراط در خوردن آن خصوص در تابستان و پائیز موجب ضعف معده و مزاج و اعصاب و گاهى مولد زخم معده و روده و بیماریهاى دیگر مىشود.
بهترین فصل براى نوشیدن مسهل اول فصل بهار است زیرا در این وقت سلولهاى بدن بیدار و نسلهاى جوان آنها در فعالیت بیشترى هستند و بزودى مىتوانند ضعف و کم خونى را جبران کنند و چنانچه خراشى از آن در جدار معده و روده اتفاق بیفتد ترمیم نمایند علاوه خوردن مسهل بمقدار صلاح موجب تحریک غریزه گرسنگى و تسهیل عمل هضم میگردد.
فصد و حجامت که موجب دفع بسیارى از سموم بدن خصوص زیادى سوداء و مواد زائدهاى که در خون رسوب مىکند میباشد بهترین اوقات آن اول فصل بهار است زیرا در این فصل بواسطه هیجانى که در خون پدید مىآید ترس کمبودى خون در کار نیست در فصل بهار بواسطه کم شدن بلغم سوداء بیشتر رسوب میکند در نتیجه عوارض جلدى جوش و دمل، زردزخم، سالک، خارشهاى مختلف،
لکهاى سفید، سیاه و غیره زیادتر پیدا مىشود و بهترین علاج آنها دفع زیادى سوداء بوسیله فصد و حجامت است.
جنبش و زیاد شدن خون اعلان تعویض خون و تجدید حیات است و این عمل بر اثر تبخیراتى که در مایعات بدن بعمل مىآید و نام آن را دفع بلغم گذاشتهاند صورت میگیرد.
خون گرفتن باین عمل طبیعى کمک مىکند و آن را سریعتر و کاملتر انجام میدهد.
ماه دوم بهار خونها به جنبش مىآید
نیسان ثلثون یوما فیه یطول النهار و یقوى مزاج الفصل و یتحرک الدم و تهیب فیه الریاح الشرقیه و یستعمل فیه من المآکل المشویه و ما یعمل بالخل و لحوم الصید.
نیسان سى روز است در این ماه روز بلند مىشود و مزاج فصل قوى مىگردد، خون بحرکت مىآید، بادهاى شرقى در این ماه میوزد، از غذاهاى سرخ کرده مصرف مىشود و از آنچه بسرکه عمل مىآید و نیز از گوشتهاى شکار.
فصلها مانند بدنهاى ما داراى مزاجند یعنى عواملى که در طبیعت در فصول چهارگانه روى موجودات خصوص حیوان و انسان کار مىکند ممزوج و مختلط از عناصر مختلفهاى است که با اختلاف در کمیت و کیفیت آن عناصر مزاج فصول نیز مختلف شده است مزاج بهار در ماه دوم تقویت مىشود بنا بر این کمتر مىتوان تحت تأثیر آن نرفت، مقصود از حرکت خون تسریع در جریان است چونان که منظور از هیجان آن جنبش وضعى و زیاد شدن ملکولها است. در ماه دوم بهار بادها بیشتر از جانب مشرق میوزد بنا بر این کسانى که مایلند از باد بهارى استفاده کنند باید بیشتر در سمت شمال غربى محل سکونت خود را قرار دهند تا از بادهاى مخالف محفوظ مانده و از نسیم شرق بهارى بآرامى بهرهمند شوند.
خوراکهاى این ماه باید بیشتر سرخ کرده باشد زیرا در این ماه طغیان بلغم شروع مىشود خوردن غذاهاى آبکى بر غلبه آن میافزاید
و صلاح نیست.
ظاهرا منظور از مأکل مشویه گوشتهاى بریان کرده است و ممکن است مطلق بریانىها باشد.
چند دستور
و یصالح الجماع و التمریخ بالدهن فی الحمام و یشرب الماء على الریق و یشم الریاحین و الطیب.
در ماه نیسان اعمال غریزه جنسى و مالیدن روغن به بدن در حمام نیکو است و نوشیدن آب ناشتا مفید، بوئیدن گلها و عطریات سودمند است.
در این ماه چون خون از هیجان وضعى گذشته حرکت انتقالى پیدا مىکند منى که خلاصه اوست مانند خون قرار نمیگیرد چیزى که هست سیر خون رجعى و سیر منى دفعى است و بهمین جهت عمل مجامعت خیلى مناسب است.
در این ماه چون مزاج فصل و هوا غلظتى پیدا مىکند تنفس آن از راه مسامات بدن چندان مطلوب نیست مگر اینکه بوسیلهاى آن را تلطیف کنند و این عمل را چربى که روى پوست بدن مالیده مىشود ببهترین وجه انجام میدهد و چون عمل تعریق در این ماه کم است و غدههاى آن ترشح قابل توجهى از خود نشان نمیدهند مالیدن روغن روى پوست و سد مسامات بوسیله آن عوارض سوئى را در بر نخواهد داشت.
در این ماه بر اثر کم شدن بلغم صفرا غلبه مىکند و در نتیجه اشتهاء کم مىشود زیرا غلبه صفرا موجب ضعف غدد مترشحه معدى شده و اسید معدى را کم مىکند و این خود موجب کمى اشتهاء است نوشیدن آب (البته مقصود آب سرد است) ناشتا معده را خنک ساخته و حرارت غریزى آن را که عکس العمل سردى است زیاد میکند در
نتیجه غدد بکار افتاده ترشح زیاد و اشتهاء بسیار و صفرا نابود میگردد.
در این ماه بواسطه حرکت خون بسوى اعالى بدن و سر و مغز فکر بیشتر مىشود احساسات غالب و خشم مسلط و اعصاب دماغ محتاج بتقویت بیشترى هستند استشمام بوهاى خوش بهترین خوراک اعصاب و دماغ است.
پایان بهار
ایار احد و ثلثون یوما تصفو فیه الریاح و هو آخر فصل الربیع.
و قد نهى فیه عن اکل الملوحات و اللحوم الغلیظة کالرءوس و لحم البقر و اللبن.
ایار سى و یک روز است. در این ماه بادها صاف است و آن آخر فصل بهار مىباشد، در آن از خوردن غذاهاى شور و گوشتهاى غلیظ مانند کله و گوشت گاو منع شده و نیز خوردن ماست ترش و خامه در او مفید نیست.
بادها همواره حامل اجرام ریز و سبکى هستند که گاهى میکربها و نقالههاى امراض است. میکربها از تحولات ناگهانى هوا و گرما و سرماى زیاد که بىمقدمه باشد غالبا نابود مىشوند ولى پس از گذشتن زمانى کمکم بقایاى آنها بهواى جدید عادت کرده محیط براى رشد آنها مناسب مىشود در محوطههائى که تناسب براى رشد میکربها بطور کافى وجود دارد بادها آرام و سبکبارند و در آنجا خطر سرایت امراض خیلى کم است.
آخر فصل بهار هوا از انقلاب آرام مىگیرد میکربها با هواى بهار انس گرفته برشد و تکثیر مىپردازند بادها صاف و حامل میکرب بمقدارى که قابل توجه باشد نخواهد بود.
در آخر بهار که سلولهاى بدن فعالیتشان کم مىشود و بدن مواد غذائى را کمتر مىتواند بخود جذب کند و بر اثر شروع گرماى خارج حرارت غریزى تن رو بنقصان گذاشته و ترشحات غدد معدى
کم مىشود بهتر آنست که از خوردن غذاهاى شور و غلیظ مانند کله و پاچه و گوشت گاو پرهیز کرد.
مقصود از غذاهاى غلیظ خوراکیهاى چرب نیست و لذا کره و روغنجات و دنبه ممنوع نمىباشد ماست مانده و ترشیده و خامه بواسطه غلظتى که دارد دیر جذب بدن مىگردد، نمک گرچه در عمل هضم و تحریک اشتها و ضد عفونى دهان و معده بسیار مؤثر است اما افراط در آن باعث ضعف دید چشم و کمى شهوت خواهد شد.
در آن چه کنیم؟
و ینفع فیه دخول الحمام اول النهار و یکره فیه الریاضة قبل الغذاء.
در ماه ایار رفتن بحمام نفع مىبخشد در صورتى که اول روز باشد، و قبل از غذا بکار انداختن جوارح و اعضاء در کارهاى سخت پسندیده نیست.
در اواخر بهار که گرما بر سردى هوا چیره مىشود احتیاج بدن نیز بعمل تعریق شروع مىگردد ولى این احتیاج باید کم کم و بطور مدارا تأمین شود حمام غدد مربوطه را تحریک میکند و کارهائى که بعد از آن بوسیله جوارح انجام میگیرد عمل تبخیر را نیز با ملایمت صورت میدهد.
حرکت اعضاء و جوارح هم چون بنوبه خود در تحریک غدد مترشحه عرق بسیار مؤثر است لازم است که قبل از خوردن غذا نباشد زیرا تعریق دفع مایعات زائده بدن است و این مایعات با شکم گرسنه و ضعف مزاج بآسانى دفع نمىشود.
علاوه خود غدد براى تحریک محتاج بانرژى هستند و آن را باید از مواد غذائى تهیه کنند. موضوع دیگرى که باید توجه داشت ربط غدهها در انجام کارهاى فیزیکى با یک دیگر است غدهها همه با هم کار مىکنند و چنانچه یک دسته از آنها مواد مدفوعه خود را نتوانند بخارج پرتاب کنند در داخل بدن منتشر مىسازند.
غدههاى تعریقى با غدد ترشحى معدى نیز مرتبط است. وقتى
غدد تعریقى بر اثر فشار زیاد و کار و فعالیت خسته شد و از عمل بازماند غدد معدى نیز فرسوده مىشود. این ارتباط میان ماهیچهها و یاختهها نیز هست بنا بر این بعد از کارهاى سخت بلافاصله نباید بخوردن طعام پرداخت.
[فصل تابستان]
آغاز تابستان
حزیران ثلثون یوما یذهب فیه سلطان البلغم و الدم و یقبل زمان المرة الصفراویة و نهى فیه عن التعب و اکل اللحم داسما و الاکثار منه.
حزیران سى روز است. استیلاى بلغم و خون در این ماه از بین میرود و زمان مره صفراویه رو مىآورد. در این ماه از رنج زیاد و خوردن گوشت بسیار خصوص چربىدار نهى شده.
گرمى هوا و خشکى آن موجب تبخیر مایعات بدن و کم شدن بلغم و غلبه صفرا مىگردد حزیران ماه گرم و خشگى است.
در هواى گرم مسامات بدن باز و ترشح غدد تعریق بآسانى انجام مىگیرد کارهاى سخت و پرمشقت سبب زیادى عمل تعریق و ضعف و لاغرى زیاده از حد مىشود.
خوردن چربى زیاد تأثیر حرارت هوا و آفتاب را روى بدن زیاد مىکند.
زیادهروى در خوردن گوشت گرچه همیشه مذموم و بد است اما در ماه حزیران که گرما رو بطغیان گذاشته زیانش بیشتر است زیرا گوشت در میان خوراکیها زودتر از هر چیز فاسد مىشود بخصوص در هواى گرم که بندرت مىشود گوشت سالمى پیدا کرد و یا سالم نگهدارى نمود.
گرماى هوا غدد تعریق را بکار مىاندازد. حیوانى را که در هواى گرم ذبح مىکنند غالبا عرقدار است، عرق مایعات مسمومى
است که از بدن خارج مىشود بنا بر این گوشت در هواى گرم یک سم خطرناکى است.
گوشت در هواى گرم چون خیلى زود مىپوسد و پوسیدن عبارت از تبدیل ذرات ترکیبى اوست بانواع میکربها پس گوشت در هواى گرم انبانى از بیماریها است.
در آن چه باید کرد؟
و شم المسک و العنبر و ینفع فیه اکل البقول الباردة کالهند باء و بقلة الحمقاء و اکل الخضر کالخیار.
و نیز از بوئیدن مشک و عبیر منع شده است در این ماه (حزیران) خوردن سبزیجات سرد مانند کاسنى و خرفه و خیار گل بسر نفع مىبخشد.
از مسائلى که با داشتن اهمیت زیاد مورد بىالتفاتى طب جدید قرار گرفته است مسأله تأثیر ادراک و احساس در تربیت بدن است و این یکى از اختلافاتى است که مسیر طب جدید را از قدیم جدا میکند.
طب قدیم چون آمیخته با روانشناسى و فلسفه بود نکاتى را در معالجه امراض منظور میکرد که امروز در طب جدید مورد نظر نمىباشد مگر بعضى از اطباى کار آزموده که از راه تجربه شخصى باهمیت آنها پىبردهاند.
در هر حال علوم عقلى و تجربى باثبات رسانده که مواد ترکیبى بدن و عناصر لازم آن را تنها تغذیه (از راه شکم) تکمیل نمیکند بلکه احساسات و ادراکات که از آن جمله بوئیدن و استشمام باشد بنوبه خودشان مدخلیت دارند چه بسا بوئیدن چیزى انسان را بیمار میکند و استشمام چیز دیگر بیمار را شفا میدهد استشمام مشک و عبیر مولد حرارت در مغز و موجب تبخیر دماغ مىشود در حزیران که هوا نیز گرم و مایعات بدن تبخیر مىشود چنان که مشک و عبیر بوئیده شود خشگى زیاد
از حد دماغ و مغز موجب صداع و زکام خشک و درد چشم میگردد. در حزیران براى جبران کمبود مایعات بدن لازم است از سبزیهاى سرد و خیار و شیر خشت و میوهها استفاده کرد.
میوههاى ترش
و القثاء و الشیرخشت و الفاکهة الرطبة و استعمال المحمضات.
خوردن خیار چمبر و شیر خشت و میوههاى مرطوب و انواع ترشیها در ماه حزیران بسیار مفید است.
در ماه حزیران چون بعلتى که گذشت صفراء غلبه میکند خوردن ترشیها که قالع صفراست بسیار لازم است علاوه ترشیها که بیشتر از هر چیز داراى ویتامین ث هستند براى فرونشاندن آتش تب و معالجه تبهاى خفیف خصوص مالاریا که مقتضاى فصل میباشد و علاج خونریزیها بهترین دارو و درمانند.
خیار- سادهترین معالجه براى یرقان (زردى) است خصوص اگر آب آن را مصرف کنند، تخم خیار نیز در این مورد خیلى مفید است، تبهاى صفراوى را معالجه میکند کلیه را بکار مىاندازد و ادرار را زیاد میگرداند، خیار را باید خوب جوید زیرا خیلى بطىء الهضم است خیار جوان و تازه چیده بسیار مطبوع است ولى خیار رسیده و زرد آبش براى دفع صفرا و درمان یرقان مفیدتر است.
خیار چنبر داراى اشعه رادیو اکتیو است و بهمین جهت امراض مخفى را آشکار میکند و این خود بهترین خدمتى است که از این میوه زمینى انجام میگیرد مخصوصا تب و نوبه را خوب نشان میدهد و باین اخطار مریض را دنبال معالجه میفرستد، براى نرم ساختن پوست صورت و شفافیت آن خیلى سودمند است (اسرار خوراکیها).
گوشت پرندگان
و من اللحوم لحم المعز الثنی و الجذع و من الطیور الدجاج و الطیهوج و الدراج.
از گوشتهائى که در ماه حزیران خوردن آن نیکو است گوشت بز یک ساله و بره است و از گوشت پرندگان مرغ خانگى و طیهو و دراج نیکو است.
قبلا مقدارى در باره لزوم گوشت صحبت کردیم ولى باید توجه داشت که مصرف گوشت در صورتى مفید و ضرورى است که شرائطى در آن ملاحظه شود.
از چهار پایان حلال هر چه جوانتر باشند بهتر است بغیر از بز که لا اقل یک سال باید داشته باشد، بحدى از سن رسیده باشد که دندان ثنایاى او قدرت مقاومت خود را از دست بدهد زیرا در این صورت از ریشه علفها بیشتر استفاده میکند چون حربه بریدن او افتاده و یا کند شده و با دندانهاى اضراس علفها را میکند قهرا آنها را بریده و بیشتر با ریشه از زمین در مىآورد و در جاى خود ثابت شده حیوانى که از علف تمام تغذیه میکند گوشتش بهتر و سالمتر است زیرا غذایش از نظر ویتامینها و املاح معدنى کاملتر است.
نکته فوق بیشتر در ماه حزیران باید رعایت شود زیرا در این ماه بر اثر گرماى زیاد هوا قسمت بالاى علفها بیشتر زرده شده و در حکم مرده و عارى از مواد حیاتىاند.
در مصرف گوشت لازم است متنوع اظهار سلیقه کرد و از گوشت حیوانات گوناگون استفاده نمود کسانى که بیک نوع یا دو نوع از گوشت آشنا شدهاند غذاى کامل نمیخورند.
لبنیات
و الالبان و السمک الطرى.
در ماه حزیران از شیرها و ماهى تازه استفاده کنید.
در میان تمام غذاها شیر کاملترین آنها است یعنى شیر به تنهائى میتواند جانشین چند غذا باشد ولى اکتفاء بخوردن شیر را نیز توصیه نمیکنیم زیرا علاوه بر آنکه تمام مواد ضرورى را در شیر پیدا نکردهاند بکار افتادن اعضا و جوارح بدن و شکم در سلامتى انسان شرط لازم است.
شیر از هر غذائى بیشتر کلسیم دارد، مقدار مورد احتیاج بدنمان را میتوانیم از نیم لیتر شیر تهیه کنیم و حال آنکه تهیه این مقدار کلسیم از 3 کیلو غذاهاى دیگر بطور کافى میسر نیست. کلسیم در درجه اول براى استخوان و دندان و ناخن و مو لازم است و بمصرف آنها میرسد و بعد سهمى از آن براى محکم کردن عضلات و تقویت قلب و اعصاب بکار میرود شیر منوم (خواب آور) است و این از جهت کلسیم زیاد آنست که موجب آرامش اعصاب مىشود.
ماهى- ماهى تازه خصوص اگر از دریاى آزاد و آب شیرین گرفته باشند بسیار لذیذ و سرشار از املاح معدنى و فسفر است ید و منگنز در ماهى زیاد یافت مىشود.
ماهى شور و ماهى خام مفید نیست مخصوصا ماهىهائى که فلس ندارد و چون از ماهىها و کرمها تغذیه میکنند خوردن آنها
خون را مسموم و ایجاد کهیر و خارشهاى جلدى میکند از این جهت باضافه جهات دیگرى که هنوز کشف نشده در شریعت اسلام ممنوع است.
ماه دوم تابستان
تموز احد و ثلثون یوما فیه شدة الحرارة و تغور المیاه و یستعمل فیه شرب الماء البارد على الریق.
تموز سى و یک روز است. در این ماه حرارت شدید مىشود و آب کم میگردد در این ماه آب سرد ناشتا بیاشامند.
یکى از نوامیس عالم طبیعت ناموس عکس و انعکاس است. بنا و دوام خلقت بر مبناى اعتدال میباشد قانون تعاکس چیزى است که اعتدال وجود را حفظ میکند وقتى هوا سرد مىشود بدن شما گرمتر از اوقات دیگر است عکس العمل سرماى خارج گرماى بدن شما است تا حرارتى معتدل در مزاج بماند و جان ما از بین نرود و هنگامى که هوا خیلى گرم مىشود بدن ما سردتر از مواقع دیگر است تا تعادل مزاج برقرار بماند این همان قانون تعاکس میباشد که در طبیعت خود بخود اجرا میگردد.
آب سردى که ناشتا خورده مىشود عکس العملش ایجاد حرارت بیشترى است در معده ما و انعکاس حرارت فوق العاده معده سرد شدن ظاهر بدن ما است و این عمل در فصل گرماى زیاد و ماه تموز بهترین کمکى است که شخص بطبیعت میکند.
خوردن آب سرد در حال ناشتا:
یکى از خدمات طبیعت در مبارزه با گرمى هوا عمل تعریق است، حرارت خارج مایعات بدن ما را تبخیر میکند و از مسامات بدن خارج میسازد، قطرات کوچک و ریزى که بنام عرق روى پوست بدن ما جمع
مىشود در جریان هوا سرد شده بدن ما را خنک میکند.
آب سرد چون بهتر و سریعتر تبدیل بعرق مىشود و غدد ترشحى تعریق را زودتر تحریک میکند نوشیدن آن در تابستان خیلى مفید است.
همان طور که توصیه شده براى گرفتن نتایج طبیعى آن باید ناشتا بود زیرا اولا معده خالى محتاج بفعالیت نیست و غدد مترشحه معدى بکار نیستند در نتیجه غدههاى تعریقى فرصت و نیروى بیشترى در عمل خود پیدا میکنند.
ثانیا وقتى که معده پر باشد نوشیدن آب سرد نه تنها تولید حرارت نمىکند بلکه در طبخ معده سوء دخالت کرده و کار هضم غذا را بتأخیر مىاندازد بسا موجب ثقل و سدههاى رودى مىشود. از فواید دیگر نوشیدن آب سرد در حال ناشتا تحریک اشتها است و این نتیجه بر اثر قلع مواد صفراوى است که ایجاد تهوع (حالت قى) مختصر آن را انجام میدهد.
از فایدههاى دیگر آن تقویت معده است و این نتیجه همان عکس العمل زیاد شدن حرارت غریزى معده و تحریک غدههاى اوست آب سرد را در تابستان ناشتا بنوشید تا عطش شما تخفیف پیدا کند و این نتیجه یک سلسله عملیات شیمیائى است که از جمله آنها تولید نفرت از آب و قلیائى شدن خون میباشد.
پایان تابستان
آب احد و ثلثون یوما فیه تشتد السموم و یهیج الزکام باللیل و تهب الشمال و یصلح المزاج بالتبرید و الترطیب.
ماه آب سى و یک روز است. در آن هوا مسموم و بادهاى زهردار میوزد و زکام و سرماخوردگى در شبهاى این ماه هیجان میکند باد شمال میوزد و مزاج را میتوان به تبرید و ترطیب باصلاح آورد.
ماه آب آخرین ماه تابستان است. در این ماه شبها نسبتا سرد و روزها همچنان گرم است. انتقال از هواى گرم روز که توأم با کار و حرکت است بهواى سرد شب که قرین سکون و استراحت است خود بزرگترین مایه سرماخوردگى و زکام مىشود، در ماه آب رودل و امتلاء معده که علت مهم سرماخوردگى و تأثیر هوا است بیشتر اتفاق مىافتد زیرا روزها بواسطه گرماى زیاد اشتهاى کاملى بغذا پیدا نمىشود در عوض شبها از نظر خنکى هوا اشتها کاملا مهیا است و غذاى بیشترى خورده مىشود.
معالجه فورى و موقت زکام آنست که چند دقیقهاى زیر دوش آب گرم بایستند آنقدر که رفع زکام محسوس شود و یا دستمالى را مکرر بآتش گرم کرده روى سر بیندازند و یا از بخار تخم گشنیز و عناب استفاده کنند اما علاج قطعى آنست که از خوردن غذا تا میتوانند امساک کنند و در صورت ناچارى بغذاهاى سبک و میوه قانع باشند.
شیرهاى بسته شده
و ینفع فیه شرب اللبن الرائب.
خوردن ماست و دوغ در ماه آب نافع است.
بعد از شیر و پنیر- ماست یک غذاى کاملى است ولى عمده مزیت ماست خاصیت ضد عفونى طبیعى اوست.
معده و رودهها را با چیزهاى بسیارى میتوان ضد عفونى کرد ولى بیشتر آنها غیر طبیعى است، معده و رودهها را تنبل و غدد را از میزان ترشح درست منحرف میکند. میکربهاى مفید امعاء را نیز نابود میکند ولى ماست این ضررها را ندارد میکربهاى مفید را نابود نمىکند و بخلاف چیزهاى دیگر که اغلب آنها موجب تحریک و ناراحتى اعصاب میباشد باعصاب سکون و آرامش میدهد. ماست با عمل ضد عفونى طبیعى خود هیچ نوع التهابى در امعاء و معده پدید نمىآورد.
ماست علاوه بر عمل ضد عفونى مولد ویتامین ب زیاد میباشد صرف نظر از آنکه خود بمقدار زیادى ویتامین ب دارد، ماست املاحى را که در بدن رسوب کرده و مولد سوداء، شدهاند تحلیل میبرد و جذب بدن میگرداند بنا بر این ماست در معالجه سوداء و خارشهاى جلدى بسیار نافعست. در هواى گرم که بلغم رو بکاهش مىگذارد و صفراء غلبه میکند و رطوبت بدن کم مىشود ماست بهترین غذا و دواست زیرا رطوبت را زیاد و صفرا را کم و در نتیجه از شدت تأثیر
آفتاب میکاهد و در تابستان که اغلب گوشتها فاسد و غذاها ناسالم و هوا کثیف و آلوده است بهترین وسیلهاى است که با انواع بیماریها مبارزه میکند.
بوهاى خوش
و یجتنب فیه الجماع و المسهل و یقل من الریاضة و یشم من الریاحین الباردة.
در ماه آب از عمل جماع و خوردن مسهل باید پرهیز کرد و از کارهاى سخت و پر زحمت باید کم نمود، از گلهاى سرد مزاج باید استشمام کرد.
ماه آب آخرین ماه فصل تابستان است در این ماه ضعف بدن و مزاج کاملا محسوس میگردد و اشتهاى طبیعى معده و مزاج آشکار مىشود و این بعلت خنک شدن هواى شبها در این ماه است.
تبخیر پى در پى مایعات بدن در سه ماه تابستان و تحریک فوق العاده غدد یکنوع خستگى و فرسودگى در بدن باقى میگذارد، در ماه آب فرسودگیها کاملا خودنمائى میکند و لذا از مجامعت و خوردن مسهل که مولد ضعف زیاد میباشد در این ماه حتى الامکان باید اجتناب کرد و بعلت تقلیل زیادى که مایعات بدن پیدا کردهاند از کارهاى سخت نیز باید خوددارى نمود زیرا کارهاى سنگین انرژى زیادترى مصرف میکند و تولید حرارت بیشترى مینماید زیاد شدن حرارت با نبودن رطوبت بقدر کافى موجب انجماد مزاج و خصوص خشگى دماغ و سبب جنون و اختلال مىشود.
کم شدن رطوبت مغز موجب فرسودهگى اعصاب دماغ و دستگاه تفکر و احساس میگردد اعصاب را بانحاء خوردنیها و تزریقات
تقویت میکنند ولى بهتر و مؤثرتر از همه بوئیدن گلهاى تر و خشک است، بوها مستقیما با مغز ارتباط پیدا میکنند در صورتى که خوردنیها و تزریقات بوسائط بسیارى با مغز مربوط میشوند.
[فصل پائیز]
آغاز پائیز
ایلول ثلثون یوما فیه یطیب الهواء و یقوى سلطان المرة السوداء و یصلح شرب المسهل و ینفع فیه اکل الحلاوات.
ایلول اول ماه پائیز و سى روز است. در این ماه هوا پاکیزه و خوشبو میگردد، استیلاى مره سوداء نیرومند مىشود نوشیدن مسهل صلاحیت پیدا میکند و در این ماه خوردن شیرینىها سودمند است.
در فصل تابستان بواسطه گرماى هوا بلغم بحد افراط کاهش یافته و صفراء غلبه میکند در اول پائیز که بلغم بمقدار کمى باقى مانده و صفراء نیز بر اثر برودت هوا از طغیان افتاده است قهرا سوداء غالب مىشود.
بعضى از انواع ویتامینها و املاح وقتى زیادتر از حد لزوم مصرف شود در قسمتهائى از بدن ذخیره مىشود از جمله برخى از ویتامینهاى گروه ب است که در کیسه صفراء جمع آورى میگردد تجمع این قبیل ویتامینها همیشه بعلت زیادى مصرف آنها نیست بلکه جهات دیگرى هم دارد که بآن اشاره خواهد شد. در ماه آخر تابستان بواسطه خنکى شبهاى آن و زیاد شدن اشتها و بیشتر خوردن غذا صفراء وارد خون مىشود در پائیز املاح وارد شده در خون رسوب میکند و بصورت سوداء درمىآید سوداء خون را قلیائى میکند (شور و تلخ میگرداند) و ترشى خون کم مىشود.
براى دفع مواد زائد خون خوردن مسهل ضرورت پیدا میکند و بجهت حفظ تعادل خون و جبران کمبود ترشى آن خوردن شیرینجات لازم مىشود.
کلمه مرة که حکایت از تلخى و شورى سوداء میکند عبارت دیگر قلیائى شدن خون است.
از انواع گوشتها
و اصناف اللحوم المعتدل کالجداء و الحولى من الضأن و یجتنب فیه لحم البقر و الاکثار من الشواء.
در ماه ایلول (اولین ماه پائیز) خوردن گوشتهاى معتدل نافع است مانند گوشت بز یک ساله و گوسفند یک ساله، و از خوردن گوشت گاو و زیادروى در گوشتهاى بریان شده باید پرهیز کرد و از نظر اختلاف هوا و تأثیر مختلف آن در مزاج باید در خوردن گوشت احتیاط کرد.
مقصود از اعتدال گوشت ممکن است از نظر طبیعت آن و باصطلاح قدما میانه سردى و گرمى باشد یعنى خواص طبیعى اشیاء که از آثار و عوارض پى بچگونگى آنها میبردند و گاهى از علم بنحوه ترکیبات و مواد آنها متوجه خواص و آثار آنها میگشتند.
ممکن است مراد از اعتدال میانه سن باشد و جمله بعد آن را تفسیر میکند زیرا حیوانى که رشد طبیعى خود را پیدا نکرده مانند میوه کال واجد همه مزایاى طبیعى خود نیست و حیوانى هم که پیر شده باشد مانند میوه پوسیده و گندیده خواص طبیعى خود را از دست داده است برهها و بزغالههاى کوچک و بره تودلى و جوجههاى مرغ و غیره گرچه گوشتشان از نظر لطافتى که دارد مطبوعتر است ولى از جهت بیماریهاى ارثى تأمین نمیدهد زیرا امراضى که از راه توارث بفرزند میرسد از اول خود را نشان نمىدهند مدتى باید سپرى شود تا آشکار گردند.
گوشت حیوانات پیر نیز شامل مضرات بسیارى است که از جمله آنها تحریک فوق العاده اعصاب میباشد.
خربوزه و خیار
و دخول الحمام و یجتنب فیه اکل البطیخ و القثاء.
از رفتن بحمام در ماه ایلول باید اجتناب نمود و از خوردن خربوزه و خیار نیز باید دورى جست.
مقصود از اجتناب از حمام ترک نظافت نیست بلکه منظور آنست که در ماه اول پائیز در گرمخانه رفتن و با آب داغ خود را شستشو دادن مفید نیست زیرا آب گرم چربى روى پوست را برطرف مىکند و مسامات را کاملا باز مینماید و بدن را بیشتر آماده تنفس و جذب اکسیژن و هوا میکند گرچه این عمل ذاتا خوب است اما در اول پائیز که هوا مسموم میباشد ضررش بیش از منفعت است و این مطلب را تأثیر سوئى که هواى پائیز در درختان میکند روشن و مدلل میسازد.
مقصود از بطیخ که در ماه ایلول خوردنش ممنوع است ظاهرا خربزه شهرى و دسته انبوه (دستمبو) است و مراد از قثاء که از خوردن آن در این ماه تحذیر شده خیار چنبر است.
و شاید منع از خوردن این دو نوع میوه در فصل پائیز بعلت آنست که هر دو داراى اشعه رادیو اکتیو هستند و بجهت داشتن این خاصیت بحد زیاد بدن را مستعد تب و لرزهاى پى در پى میکند و این کار اگر چه یکنوع خدمت طبیعت است اما این خدمت در فصل پائیز که اشعه ما وراء بنفش خورشید کمتر ببدن ما میرسد مفید واقع نمىشود.
ماه دوم پائیز
تشرین الاول احد و ثلثون یوما فیه تهب الریاح المختلفة و یتنفس فیه ریح الصبا و یجتنب فیه الفصد و شرب الدواء.
تشرین اول ماه دوم پائیز و سى و یک روز مىباشد در آن بادهاى مختلف میوزد و باد صبا نفس میکشد در این ماه از فصد (رگ زدن) و آشامیدن دوا باید اجتناب کرد.
بادها از نظر تأثیرهاى مختلفى که دارند و باعتبار اختلاف جهاتى که در وزیدن آنها است بنامهاى مختلفى نامیده شدهاند.
عواصف- بادهائیست که بر اثر تراکم شدید موجب شکستن درختها و خراب کردن عمارتها و غرق کردن کشتیها و خلاصه ایجاد طوفانهاى سخت و مهیب است.
حوامل- بادهائیست که حامل اجرام صغار جوى گردو خاک و میکرب و بوهاى مختلف و سرما و گرما و انواع بیماریها است و ریح السموم از دسته آنها است.
لواقح- بادهائیست که مانند روح در بدن درختها مىدمد و حیات آنها را تجدید میکند و آنها را ببارها و شکوفهها آبستن میکند و موقع وزش این باد هنگام بهار است.
ریح الشمال- بادى است که از سمت شمال میوزد و غالبا همراه سرما و خشگیست.
ریح الصبا- از طرف مشرق مىآید و خوشترین نسیمها است.
در فصل پائیز چون خون از هیجان ساقط مىشود رگ زدن مفید
نیست و چون مزاج حیوان و نبات آماده قبول تحفههاى طبیعت نیست و تنها باستفاده از ذخایر قبلى خود اکتفا میکند آشامیدن دوا مصلحت نمىباشد.
چه کار و چه چیز؟
و یحمد فیه الجماع و ینفع اکل اللحم السمین.
در این ماه اعمال غریزه جنسى پسندیده است و خوردن گوشت پروار و چرب سود مىبخشد.
قدماى از اطباء معتقد بودند که هر مرتبه که عمل مجامعت تکرار شود و هر مقدارى از انسان و حیوان دفع منى گردد چندین گام بسوى مرگ نزدیک شده و قسمتى از جان و قواى خود را از دست داده است.
علم امروز میگوید منى همواره در بیضهها تشکیل مىشود و چون زیاد شد خودبخود در خواب یا بیدارى دفع میگردد جلوگیرى از دفع منى و جمعآورى آن در کیسههاى بیضه ثمرى براى حفظ قوى ندارد و اصولا ربطى با نیروى بدن از نظر علم امروز آشکار نیست.
ولى این را نمىشود منکر شد که دفع منى خصوص با اراده و توجه نفس اعصاب را فوق العاده تحریک میکند و تحریک فوق العاده اعصاب موجب فرسودگى آنها و عوارض بسیارى خواهد بود.
در ماه دوم پائیز اعصاب بدن ما مانند درختان یکنوع آرامش و خواب طبیعى دارند عمل مجامعت آنها را از خواب آلودگى بیدار کرده و بیک تحرک معتدل و مفید وامیدارد.
خوردن گوشت چرب دستگاه تناسلى را آمادهتر و بدن را براى کارهاى سخت مهیا و از تأثیر برودت هوا مصونیت میدهد.
انار ترش بعد از غذا
و الرمان المر و الفاکهة بعد الطعام.
در این ماه خوردن انار ملس و میوه بعد از طعام سودمند است.
میوهها هر کدام و هر نوعى از آنها داراى خواصى مخالف و ویتامینها و املاح مختلفى هستند و بهمین جهت هر یک از آنها در معالجه بیمارى مخصوصى نافعست ولى براى آنکه بتوانیم آنها را جزء برنامه غذائى خود قرار دهیم لازم است تابع فصل و محیط باشیم یعنى در هر محل و شهرستانى که بسر میبریم از میوه مخصوص آنجا بخوریم و در هر فصلى از زمان هستیم از میوههاى حاصل در آن فصل استفاده کنیم زیرا طبیعت مانند ما دچار اشتباه نمیشود چون از خود میل و اراده و اختیار ندارد کارگذار جهان او را بوظیفه خود راهنمائى میکند- تبعیت از فصول کمبود املاح معدنى ما را جبران میکند هنگام زمستان که تغذیه ما بیشتر از مواد گوشتى و چیزهائى است که ویتامین ب زیادتر دارد تحفههاى طبیعت بیشتر میوههاى ترش است و چیزهائى است که ویتامین ث بیشتر دارند، در فصل تابستان که بدن محتاج بآب زیادتر است تحفه او میوههاى آبدار است و در فصل پائیز که ویتامین ب بدن ما تقلیل مىیابد میوهها بیشتر شیرین و حاوى ویتامین ب است.
بطور کلى میوههاى شیرین را بهتر است بعد از صرف غذا بخوریم چنان که خوردن میوههاى ترش قبل از غذا نیکوتر است.
شیرینى از نظر آنکه تبدیل به ترشى مىشود و اسید معده را زیادتر مىکند در هضم غذا مؤثر است ترشى از جهت آنکه غدد ترشحى امعاء و بزاق را تحریک میکند موجب تحریک اشتها و رغبت مىگردد.
با داروهاى خوشبو
و یستعمل فیه اکل اللحوم بالتوابل.
و گوشت را با ادویهجات و حبوبات مصرف کنند.
ادویهجات که عبارت از سائیده ساق و دانه گیاههاى خوشبو و مفید است بهترین وسیله طبیعى براى ضد عفونى کردن معده و رودهها است.
معمولا دواجاتى را که در طبخ غذا بکار میبرند و یا با آن میل میکنند عبارت است از نمک- فلفل- زردچوبه- دارچین- میخک- گلپر- هل- ریشه جوز- زعفران- کنجد- خشخاش- تمرهندى- رازیانه- زنجبیل- زیره- سیاهدانه و غیره.
تمام داروهاى فوق علاوه بر خواص غذائى داراى اثر ضد عفونى نیز هستند و از این جهت خوردن آنها با گوشت که بیش از هر چیز تولید عفونت میکند بسیار مفید است.
حبوبات علاوه بر آنکه سرشار از مواد سفیدهاى هستند داراى باکتریهائى نیز مىباشند که بکمک آنها ازت کاملا جذب مىشود، از مضار گوشت آنست که از جذب ازت جلوگیرى مىکند و این بعلت آنست که از سایر غذاها بیشتر حرارت مىخواهد و ایجاد حرارت مىکند اما گوشتى که با حبوبات پخته مىشود این خسارت را ببار نمىآورد.
توابل که با گوشت و غذا مصرف مىشود شامل انواع چاشنىها نیز میباشد سرکه غوره و آلوچه- گوجه فرنگى- گوجه ایرانى- سماق- رب انار و آب انار و لیمو و مانند آنها.
پرهیز از آب و تلاش زیاد
و یقلل فیه من شرب الماء و یحمد فیه الریاضة.
در این ماه از خوردن آب باید کم کرد و پرداختن بکار سخت که جوارح را به رنج بیشترى مىافکند پسندیده است.
در اوائل پائیز که هوا کمى سرد شده و عمل تعریق خیلى کم مىشود احتیاج بدن به رطوبت نیز کاهش مىیابد نوشیدن آب بمقدار زیاد باعث زیادى رطوبات و سستى اعصاب و کندى ذهن و سوء هاضمه و مایه استعداد مزاج براى امراض بسیار میگردد علاوه میل طبیعى بآب نیز کم مىشود نوشیدن مایعات بحد افراط بر خلاف طبیعت و خواهش بدنست و موجب اختلالات زیاد خواهد شد.
در فصل گرما چون عمل تعریق بیشتر انجام مىگیرد یک قسمت از ترشى بدن از راه مسامات خارج مىشود در نتیجه پوستهاى از ترشى روى پوست بدن کشیده و آن را از ابتلاى بامراض جلدى و سوداوى مصونیت میدهد.
در پائیز و زمستان چون عمل تعریق کم مىشود قهرا ترشى کمتر خارج شده و خارشها و انواع اگزماها بروز میکند.
براى تحریک غدد ترشحى عرق در پائیز باید بکارهاى سخت پرداخت تا نتیجه فوق حاصل گردد.
تحریک اعضاء و جوارح در هواى سرد فواید بسیارى دارد که از جمله باز شدن مسامات بدن و تسهیل عمل تنفس در هواى
آزاد است.
تحریک اعضاء بدن را گرم میکند و با تقابل سرماى خارجى اعتدالش محفوظ مىماند.
پایان پائیز
تشرین الآخر ثلثون یوما و ینهى فیه عن شرب الماء باللیل.
تشرین آخر آخرین ماه پائیز است در این ماه از آشامیدن آب در شب نهى شده.
آب یکى از مواد ترکیبى موجودات زنده (حیوان و نبات) است، گرچه آبى که مىخوریم مستقیما جذب بدن ما نمىشود و کارخانه کالبد سازى ما مواد ترکیبى خود را از هر چیز کامل و ساخته و پرداخته تحویل نمیگیرد بلکه مواد اولیه آنها را گرفته در خود ترکیب میکند و یا مرکبات را گرفته در خود تجزیه و تحلیل مىنماید بهر نحو که مىخواهد خودش درست میکند.
مثلا بدن ما نور میخواهد اما نور چراغ بدرد ترکیب بدن ما نمیخورد، گاز ذغال مىخواهد اما نمیتواند مستقیما آن را از ذغال بگیرد همچنین آب مىخواهد ولى باید خودش آن آب را بسازد آبى که مىنوشیم مانند آبى که در رادیاتور ماشین میریزند کارخانه بدن را از خطر سوختن نگه میدارد و به تبخیر خود حرارت معتدل و فشار لازم تولید میکند سموم بدن را از نسوج گرفته بخارج میفرستد.
در شبهاى ماه آخر پائیز عمل تبخیر کم مىشود و مصرف آب کاهش مىیابد آشامیدن آب زیاد عکس العمل دارد یعنى حرارت را کمتر و عمل تبخیر را ضعیفتر میکند و این خود موجب کندى عمل غدد و امراض بسیارى مىشود که روماتیسم قلبى از ردیف آنهاست.
ناشتا
و یشرب بکرة کل یوم جرعة ماء حار.
و یجتنب اکل البقول کالکرفس و النعناع و الجرجیر.
در این ماه نیکو است که هر صبح جرعهاى از آب گرم بیاشامند و از خوردن سبزیجاتى مانند کرفس و نعناع و ترتیزک (بیجارى) دورى کرد.
در ماه آخر پائیز بدن از لحاظ تبدیل و تحلیل مواد ترکیبى بسیار تنبل است، سستى بر اعصاب غلبه مىکند و یکنوع حالت ضعف و کسالت که خمیازه و چرت از عوارض مشهود آنست بانسان دست میدهد کرفس و نعناع گرچه از سبزیجات مقوى هستند ولى از نظر آنکه منوم (خوابآور) نیز مىباشند و اعصاب را تسکین مىدهند خوردن آنها بر ضعف و کسالت مىافزاید، تره تیزک فشار خون را پائین مىآورد و از این جهت در آخر پائیز که قاعدتا خون فشارى زیاده از حد لزوم ندارد مصلحت نیست.[1]
طب الرضا علیه السلام / ترجمه امیر صادقى ؛ ص165
میدن آب گرم در صبح خصوص ناشتا ضربان قلب را شدید مىکند و با این عمل یکنوع هیجانى در اعصاب و مجارى خون پدید مىآورد و این بهترین نتیجهاى است که در آخرین ماه پائیز از خوردن آب گرم مىتوان گرفت زیرا همان طور که گذشت عمده علت کسالتها و سستىها در آخرین ماه پائیز از تسکین افراطى اعصاب و کندى جریان خونست علاوه آشامیدن آب گرم صبح ناشتا امعاء و احشاء را نرم کرده اشتها را زیاد و کار هضم را تسهیل مینماید.
[فصل زمستان]
آغاز زمستان
کانون الاول احد و ثلثون یوما یقوى فیه العواصف و تشتد فیه البرد و ینفع فیه کلما ذکرناه فی تشرین الآخر و یتقى فیه الحجامة و الفصد و یستعمل فیه الاغذیة الحارة بالقوة و الفعل.
کانون اول سى و یک روز است. بادهاى شکننده در آن نیرو مىگیرد، سرما در آن شدید مىشود و آنچه در ماه تشرین آخر ذکر کردیم در این ماه سود مىبخشد از حجامت و فصد باید پرهیز نمود در این ماه از غذاهائى که طبیعتا و فعلا گرم است باید مصرف کرد.
کانون اول اولین ماه زمستان است در این ماه بواسطه سرماى یک نواختى که فصل پیدا مىکند اختلالات روحى و عصبیتهائى که در فصول دیگر خصوص در هواى گرم موجب بالا رفتن فشار خون مىشد کمتر اتفاق مىافتد بنا بر این خون گرفتن نه تنها مفید نیست بلکه گاهى موجب کم خونى هم مىگردد علاوه کم کردن خون شخص را دچار ضعف موقت مىکند از حرارت بدن میکاهد در نتیجه بدن بیشتر تحت ابتلائات زکام و سرماخوردگى و امراض دیگر واقع مىشود.
ظاهرا مقصود از غذائى که بالقوه گرم باشد گرمى طبیعت اوست و منظور از گرمى بالفعل داغ بودن او بآتش است.
خوراکىهائى که از نظر قدما طبعا گرم است همانا است که از نظر علم امروز غالبا داراى انواع ویتامینها خصوص گروه ب بوده و از نوع ویتامین ث بقدر کافى نداشته باشد.
ماه دوم زمستان
کانون الآخر احد و ثلثون یوما یقوى فیه غلبة البلغم و ینبغى ان یتجرع فیه الماء الحار على الریق و یحمد فیه الجماع.
کانون آخر سى و یک روز است در آن بلغم غلبه مىکند و سزاوار است ناشتا جرعهاى از آب گرم بیاشامند و مجامعت در این ماه نیکو است.
کانون آخر دومین ماه زمستان است بواسطه سرماى زیاد عمل تعریق خیلى ضعیف و بقدر کافى مایعات زائده بدن دفع و تبخیر نمىگردد آشامیدن آب گرم در حال ناشتا مطبوع و موجب تحریک غدد و ازدیاد ترشح و دفع زواید مایعات بدنست عطش را فرو مىنشاند و از این راه چیزى بر مایعات بدن نمىافزاید، آشامیدن آب گرم در حال ناشتا سادهترین مسهل مطبوعى است که بلغم را مىکند کبد و کلیه را بکار مىاندازد و اشتها را زیاد مىکند، مجارى تنفس را پاک مىنماید.
مایعات زایدهاى که در این ماه غلبه مىکند موجب سستى عمل غدد و کمى ترشح آنها مىشود.
جماع در نخود مغز تأثیر مینماید و از آنجا تمام اعصاب را بخود مشغول مىسازد.
تحریک اعصاب بزرگترین وسیله تحریک غدد مختلف بدن است و بکار افتادن آنها دافع بلغم پس جماع (بحد اعتدال) نه تنها سستى نمىآورد بلکه ضعف و سستى را که بیشتر از غلبه بلغم پدید مىآید جبران مىنماید- قدماى از اطباء مىگویند حمام و آب گرم نوشیدن بلغم را آب مىکند.
سبزىها و حبوبات
و ینفع الاحشاء فیه مثل البقول الحارة کالکرفس و الجرجیر و الکراث.
سبزیهاى گرم مانند کرفس و تره تیزک و کاور در این ماه براى رودهها سودمند است.
کرفس گیاهى است مقوى و اشتها آور و از نظر اینکه آهک بسیار دارد در تحلیل رسوبات بدن خیلى مؤثر است و چون مواد مسموم را بیشتر از راه مسامات و بوسیله عمل تعریق خارج میسازد آن را از دسته سبزیجات حار مىشمرند (بعضى آن را خنک میدانند).
این گیاه داراى املاحى مانند پتاسیم و سودیم و ویتامین آ و ب و ث میباشد، چنانچه آب کرفس را روزى یک لیوان بیاشامند و تا یکماه ادامه دهند در معالجه روماتیسم بسیار سودمند است و شیر برگ کرفس براى درمان تب مالاریا تجویز شده باین ترتیب که هر روز سه بار و هر بارى 200 گرم در فاصله معین میل شود.
ترهتیزک و انواع آن که بنام بولاغاوتى و شاهى نامیده مىشود داراى آهن و فسفر میباشد و مقدار زیادى ویتامین ث دارد و ادرار را زیاد مىکند. این گیاه بعلت داشتن ید و زیاد کردن ترشح سیب آدم مهیج است و بجهت داشتن ویتامین ث در بیمارى قند و امراض جلدى فوق العاده مفید است.
انواع تره فشار خون را بالا و پائین مىآورند و براى درمان
کلیه عفونتها سودمند است کاور نیز بیشتر از خواص این دو گیاه را دارد باضافه آنکه مولد حرارت است بدن را گرم و استخوانها را نرم و امعاء را ضد عفونى مىکند.
ماساژ با روغن معطر
و التمریخ بدهن الخیرى و ما ناسبه.
و مالیدن روغن شببو ببدن و آنچه مانند اوست نافعست.
در ماه کانون آخر که دومین ماه زمستان است اعصاب را یکنوع سستى و سکون فرا مىگیرد استخوانها سخت مىشود، پوست بدن دچار خشگى مىگردد، جریان خون در عروق مشکل مىشود، سرمازدگى، سردرد، کمردرد، زکام، آب ریزش چشم و بسیارى از کسالتهاى دیگر عوارض اختلالات فوق است.
بهترین درمان طبیعى و مفید ماساژ با روغن است، روغن شببو و زیتون و گلسرخ مفیدترین مایعى است که در ماساژ بکار مىرود.
ماساژ استخوانها را نرم مىکند جریان خون را تسریع مینماید در مورد تصلب شرائین و فشار خون بسیار مفید است.
ماساژ عمل تعریق را آسان مىسازد و با ازدیاد ترشح غدد سمومات را بیشتر خارج مىکند. ماساژ اعصاب را از سکون و تحریک افراطى هر دو آسوده مىکند، در بدن تولید حرارت مىنماید.
ماساژ روى شکم بهترین وسیله معالجه سوء هاضمه و بعضى از انواع اسهالها است. معده و رودهها را نیرومند مىکند- عمل هضم را تسهیل مىنماید و امتلاء را برطرف میسازد.
ماساژ باید در هواى آزاد و نسبتا گرم و در حالى که بیمار کاملا استراحت کرده باشد انجام گیرد.
پایان زمستان
شباط ثمانیة و عشرون یوما تختلف فیه الریاح و ینفع فیه اکل الثوم.
شباط بیست و هشت روز است در آن بادها مختلف مىوزد خوردن سیر سودمند است.
در این ماه فشار خون بالا میرود و براى حفظ اعتدال آن خوردن سیر مفید است سیر فشار خون را پائین مىآورد و این خاصیت تابع خواص دیگر آنست زیرا سیر قوه باه را تقویت میکند ادرار را زیاد و عروق شعریه را باز میکند و این خاصیتها در پائین آوردن فشار خون بسیار مؤثر است.
سیر معده را ضد عفونى میکند میکربها را خصوص میکرب وبا و گریب را مىکشد جهاز تنفس را نیرومند میگرداند و براى درمان سل و برنشیت خیلى نافعست در مورد اسهال و ضعف معده و کندى اعصاب و ذهن سودمند است پیاز مغز را قوى میگرداند.
سیر داراى ویتامین ث و ب میباشد و براى روماتیسم و نقرس بسیار مفید است.
ضماد سیر بهترین مسکن دردهاى موضعى است.
خوردن سیر براى اشخاصى که معتاد بافیون هستند خوب نیست.
خوردن سیر با انواع گوشتها خصوص ماهى و قرمه و برنج از
ابتلاى بکمبودى ویتامینها جلوگیرى مىکند- براى از بین بردن بوى آن مقدارى سبزى تازه بجوید و میل نمائید خوردن کپسول کلرفیل نیز بوى سیر را نابود میکند.
پرنده و شکار
و لحم الطیر و الصیود.
خوردن گوشت پرنده و شکار در آخرین ماه زمستان نافع است.
در اواخر زمستان از جهت آنکه هنوز سرماى زننده آن گاهى ما را تعقیب مىکند بدن ما نسبت بماههاى بعد محتاج بحرارت بیشترى است در میان خوراکىها گوشت حرارت زیادترى تولید مىکند.
در این ماه سلولهاى بدن ما باید بیدار شوند. خوردن گوشت محرک اعصاب است و این خدمت را انجام مىدهد ولى چون فعالیت سلولها و تحلیل و تبدیل مواد ساختمانى تن شروع مىشود بهتر آنست از میان گوشتها سالمترین و سبکترین آنها را انتخاب کرد.
گوشت پرندگان بعلل بسیارى از جمله بعلت آنکه بهتر میتوانند از راههاى طبیعى تغذیه کنند سالمتر و از نظر مواد غذائى و املاح معدنى کاملتر است.
بهتر آنست که از گوشت پرندگان آزاد (نه اهلى) شکارى و دریائى استفاده کنیم مواظب باشید گوشت پرندگان سالمى بدست بیاورید بنا بر این از خریدن پرندگانى که ذبح شده ببازار مىآورند حتى الامکان اجتناب کنید.
گوشت شکار- حیوان غیر اهلى چون از علفهاى تازه و طبیعى تغذیه میکند و از آب و هواى آزاد و نور آفتاب حد اکثر استفاده را مینماید سالمتر و گوشت آنها کاملتر است اما بشرطى که شکار را بترس و اضطراب نینداخته باشند چه این کار گوشت حیوان را زهرناک میکند.
[1] على بن موسى، امام هشتم علیه السلام، طبّ الرضا علیه السلام / ترجمه امیر صادقى - تهران، چاپ: ششم، 1381ش.
علل برخى از بیماریها
خوردن کلیه گوسفند و تودلیهاى آن مثانه را تغییر میدهد.
داخل شدن بحمام با شکم پر مورث قولنج میگردد.
غسل کردن با آب سرد بعد از خوردن ماهى باعث فلج مىشود.
خوردن ترنج در شب چشم را چپ و احول میکند.
جماع با زن حائض طفل را بخطر جذام مىاندازد.
بول نکردن بعد از عمل مجامعت مولد سنگ مثانه میگردد.
جماع بعد از جماع بدون اینکه غسلى در میان فاصله شود طفل را بجنون نزدیک میکند.
زیاد تخم مرغ خوردن موجب بزرگى سپرز و باد سر معده مىشود.
پرخوردن تخممرغ کبابى باعث ضیق نفس و تنگى سینه میگردد.
خوردن گوشت خام مولد کرم معده در شکم است.
خوردن انجیر تولید شپش میکند در صورتى که گندیده و سیاه شده باشد.
خوردن آب سرد بعد از طعام گرم دندان را فاسد و خراب میکند.
زیاد خوردن گوشت گاو و حیوانات وحشى موجب کندى ذهن و بلادت عقل و تحیر فهم و کثرت فراموشى مىشود.
هنگامى که خواستى بحمام بروى و دچار سردرد و زکام نشوى قبل از فرو رفتن در آب پنج جرعه از آب گرم تمیز بنوش که باذن خداوند متعال از درد سر و درد شقیقه سالم میمانى و گفته شده که پنج کف آب گرم نیز بر روى سر ریخته شود.
حمام و شرایط آن
حمام مانند بدن آدمیزاد از چهار طبیعت ترکیب شده و داراى چهار خانه است.
خانه اول سرد و خشک است.
خانه دوم سرد و تر است.
خانه سوم گرم و تر است.
خانه چهارم گرم و خشک.
حمام منافع زیاد و قابل توجهى دارد، مزاج آدمى را باعتدال میکشاند چرک و پلیدى را بر طرف میکند، رگهاى تن را از کوچک و بزرگ همه را نرم و ملایم میسازد، اعضاء را تقویت میکند، فضولات بدن را زایل مینماید؛ مواد زایده را ذوب و نابود میگرداند، عفونات را از میان میبرد.
کسى که میخواهد در پوست بدنش جوش و تاول پیدا نشود قبل از اینکه داخل گرمخانه شود یا میان آب گرم برود ببدن خود روغن بنفشه بمالد.
براى اینکه از استعمال نوره زخمى در بدن پیدا نشود یا مبتلا بترکیدن دست و پا نشویم از لکههاى سیاهى که در پوست پیدا مىشود محفوظ بمانیم باید قبل از استعمال نوره بدن را با آب سرد شستشو بدهیم.
هر گاه خواستید نوره مصرف کنید قریب دوازده ساعت یا یک روز تمام از عمل جماع قبلا پرهیز کنید.
بهتر آنست که مقدارى از صبر زرد (ازواى) و اقاقیا و حضض را در نوره داخل کنند و اینها را که گفتیم وقتى داخل نوره کنند که نوره را با آب گرم بعمل آورند آب گرمى که در پختن نوره بکار میرود نیکو است که مقدارى بابونه و مرزنجوش و یا گل بنفشه خشک و یا همه اینها را بمقدار مختصرى در هم یا جداگانه در آن پخته باشند باندازه که آب بوى این گلها را بگیرد.
اندازه زرنیخ باید شش یک نوره باشد، بعد تنویر بدن را بچیزى بمالید که بوى نوره را بر طرف کند از قبیل برگ شفتالو و حناء و گل سرخ و سنبل الطیب درهم یا جداگانه هر طورى که میسر شود.
چنانچه بخواهید از سوزش آن محفوظ باشید زیاد آن را روى پوست مالش ندهید و در شستن از آب سرد مصرف کنید و سپس کمى روغن گل سرخ در محل نوره بمالید هر گاه بر اثر غفلت از شرایط بدن را نوره بسوزاند قدرى عدس پوست کنده را بکوبید با مقدارى گلاب و سرکه بیامیزید و در محل سوخته بگذارید و بمالید که باذن خداوند زود مداوا مىشود، بهترین چیزى که مانع از زخم شدن پوست بسبب نوره مىشود مالیدن بدنست بسرکه انگور عنصلى و روغن گل سرخ.
پیشگیرى از بعضى بیماریها
کسى که میخواهد از درد مثانه شکایت نکند بول خود را نگه ندارد هر چند بر روى اسب باشد.
کسى که بآزار شکم مبتلا نشود در میان طعام خوردن آب ننوشد چه آب خوردن در بین غذا رطوبت بدن را زیاد و معده را ضعیف میگرداند رگهاى بدن بهره خود را از غذا نمیگیرند، غذا در معده تحلیل نمیرود.
کسى که میخواهد بسنگ مثانه و حبس البول دچار نشود موقع انزال جلوى منى را نگیرد و کار مجامعت را طولانى نکند.
آن کس که میخواهد بدرد اسافل بدن مبتلا نشود و از درد بواسیر محفوظ بماند در هر شبى مقدار هفت دانه خرماى برنیک را با کمى کره گاو میل کند و نیکو است محل را بروغن زنبق چرب نماید.
کسى که میخواهد حافظهاش قوى شود صبحها ناشتا نزدیک هفت مثقال زبیب بخورد.
کسانى که بنیروى حفظ بیشترى احتیاج دارند هر روز سه قطعه زنجبیل که با عسل مربا شده بخورند و نیز مقدارى خردل با غذاى خود مصرف کنند.
آن کس که میخواهد خردش نیرومند گردد هر روزه سه دانه هلیله را با نبات بکوبد و میل کند.
کسى که مىخواهد ناخنهاى او نترکد و زرد نشود و اطراف
ناخنهایش سالم بماند ناخنهایش را در هر پنجشنبه یک بار بگیرد روز دیگرى را براى این کار اختیار نکند.
هر که میخواهد بگوش درد مبتلا نباشد هنگام خوابیدن مقدارى پنبه در سوراخ گوش خود بگذارد.
هر کس بخواهد در دوره زمستان زکام را از خود دور ببیند هر روز سه لقمه از غذاى عسل میل کند.
باید دانست که عسل نیز داراى نشانههائیست که بآنها سود و زیانش از هم شناخته مىشود.
عسلى که بوئیدن آنها تولید عطسه میکند و آنها که نوشیدنش مسکر و مستى مىآورد و آنهائى که چشیدنش گلو و مرى را مىسوزاند این انواع از عسل خوب نیست بلکه سم و کشنده است.
بوئیدن گل نرگس را در زمستان بتأخیر نیاندازید چه استشمام آن زکام را برطرف میکند هم چنین بوئیدن سیاهدانه رافع زکام است.
کسانى که از زکام در ایام تابستان ناراحتند هر روزه یک خیار بخورند و از نشستن در آفتاب پرهیز کنند.
هر کس از درد شقیقه متألم است و آنکه از مرض شوصه (بگفته قانون بو على ذات الجنب است و بقول صاحب قاموس دردى است در شکم و یا بادى است در زیر دندهها که ظاهرا همان سینه پهلو باشد) ناراحت است قبل از ابتلاى بآن از خوردن گوشت ماهى تازه دریغ نکند در فصل تابستان و زمستان و نیکو است قبل از خواب میل کند کسى که میخواهد بدنى سالم و سبک داشته باشد و گوشتهاى تنش کم و متناسب باشد هنگام شب غذاى کمى بخورد.
کسانى که میخواهند دلیچک و زبان کوچک آنها ساقط نشده و پائین نیفتد پس از خوردن شیرینى با سرکه غرغره کنند.
کسى که بخواهد دچار بیمارى یرقان نشود هنگام تابستان در اولین لحظهاى که در اطاق بستهاى را باز کرد فورى داخل آن نشود و در زمستان بمحض اینکه در اطاق را براى خروج باز کرد خارج نگردد.
کسى که مىخواهد بدنش از استیلاى اقسام بادها در امان باشد اقلا یک بار سیر بخورد.
کسى که بخواهد دندانش فاسد نشود قبل از خوردن غذاى شیرین لقمه نان میل کند.
کسى که مىخواهد غذایش تحلیل برود و از آن ضررى نه بیند اول بطرف راست بخوابد و سپس بسمت چپ بغلطد تا بخواب رود.
هر کس بخواهد از غلبه بلغم در مزاج خود بکاهد در اول هر آفتاب قدرى جوارش حریف بخورد و حمام و عمل جماع را زیاد کند و زیاد در آفتاب بنشیند از غذاهاى سرد و مرطوبى پرهیز کند این دستور بلغم را مىسوزاند و نابود میکند.
هر کس مىخواهد آتش صفرا را خاموش کند هر روزه مقدارى از چیزهائى که سرد و رطوبى است بخورد و بدن خود را استراحت بدهد از هواى خنک استفاده کند کمتر حرکت کند و بصورت کسانى که آنها را دوست دارد بسیار نگاه کند.
آن کس که بخواهد سوداء را بسوزاند بوسیلهاى حالت قى در خود ایجاد کند و بسیار فصد نماید و زیاد نوره بکشد.
کسى که مىخواهد باد سرد را از خود دور کند لازمست گاهى
حقنه کند و بر بدن خود روغن بمالد با حوله آب گرم تن خود را ماساژ دهد، در آب گرمى که داروهاى گرم در آن ریخته باشد زیاد مکث کند.
براى نابود کردن غلبه بلغم نیکو است در اول هر روز یکمثقال از اطریفل صغیر میل شود.
بهداشت مسافر
بدان که همانا شخص مسافر باید در هنگام حرکت اعتدال هوا را در نظر داشته باشد وقتى در هواى گرم ناچار بمسافرت شد شکم خود را از طعام پر نکند و نیز با شکم خالى حرکت نکند اعتدال در شکم را رعایت کند در هواى گرم غذاى سرد و مرطوب بخورد از گوشت تازه و هلام و سرکه و روغن زیتون و آب غوره و نظیر آنها استفاده کند.
باید دانست که در هواى بسیار گرم راه نوردى براى بدنهاى لاغر خصوص هنگامى که شکمشان از طعام خالى باشد مضر است ولى در بدنهاى فربه سودمند.
اما صلاح حال مسافر و حفظ او از بیشتر آزارها باینست که از آب هیچ منزلى که در آن نزول میکند ننوشد مگر اینکه قبلا آن را با آب سابق ممزوج کرده باشد، با آبى که خالص و مخصوص همان منزل باشد و با آبهاى دیگر اختلاط نیافته باشد.
لازمست اینکه مسافر از وطن خود از جایى که در آن رشد و تربیت یافته مقدارى خاک بردارد و در هر منزلى که وارد مىشود کمى از آن خاک را با آب مشروب خود بیامیزد و خوب آن را درهم زده محلول را بکنارى بگذارد تا گل آب کاملا رسوب کند و آب صاف شود.
بهترین آبهاى نوشیدنى
بهترین آبها براى نوشیدن شخص اعم از اینکه در وطن اقامت کند یا مسافر باشد آبى است که چشمه آن از سمت مشرق و سبک و روشن باشد.
گرامىترین آبها علاوه بر صفات فوق آنست که محل پیدایش و خروج آن نیز از طرف طلوع خورشید باشد در تابستان یعنى از سمت مطلع تابستانى.
سالمترین و بهترین آنها آبى است که با داشتن صفات مزبور از محل خود بجوشد و مجراى آن شکاف تپهها و کوههاى خاکى باشد.
آب با وصف مذکور در زمستان سرد و در تابستان ملین طبع است و براى اشخاص محروى بسیار نافعست.
اما آب شور و آبهاى سنگین موجب یبوست معده مىشود.
آب برف و آب یخ براى غالب مزاجها مضر و خطرناک است.
آب باران سبک و گوارا و صاف است و براى کلیهى اجسام نافع است در صورتى که زیاد نماند و در مخزن خود زمانى دراز حبس نشود.
اما آب چاه شیرین و صاف است و سودمند میباشد بشرطى که همیشه جریان داشته باشد و در زمین محبوس نشود.
اما آب درهها و گودیها گرم و غلیظاند خصوص در تابستان
چون راکد است و آفتاب دائما بر آن میتابد و گاهى خوردن چنین آبى باعث غلبه و تحریک صفراء مىشود.
تا اینجا بقدر کافى براى اهل عمل دستوراتى را که در حفظ سلامتى و علاج بیماریها لازم بود بیان کردم اکنون مقدارى در مورد عمل مقاربت صحبت میکنیم.
اعمال غریزه جنسى و دستور آن
در اول شب چه زمستان و چه تابستان باشد با زنان نزدیکى مکن زیرا در اول شب معده و عروق پر است و در این حال مجامعت ناپسند.
جماع با شکم پر در اول شب مورث بیمارى قولنج و فالج و لقوه و نقرس و سنگ و تقطیر بول و فتق و ضعف چشم و کم نورى مىشود.
پس وقتى که اراده این کار داشتى خوبست آخر شب را بدان اختصاص دهى این وقت براى بدن صلاحیتش بیشتر است و در تولید نسل بیشتر مایه امیدوارى است و عقل مولود را تیزتر میگرداند یعنى فرزندى را که خدا بخواهد بآنها بدهد.
بکار جماع مپرداز مگر اینکه قبلا بوسیله بازى و شوخى و فشردن پستانها زن را آماده کنى این کارها موجب مىشود که خواهش غریزى زن تحریک شود ماء النسل او از قسمتهاى مختلف بدنش جمع آورى شود (زیرا ماء النسل زن از پستانهاى او خارج میگردد) آثار غلبه شهوت در صورتش پدید مىآید و همان را که تو از او میخواهى او نیز از تو میطلبد.
با زنان مىآمیز مگر پاک باشند چون از کار فارغ شدى فورى برپا مایست و منشین بلکه قدرى بسمت راست خود بخواب یا تکیه کن آنگاه براى دفع بول از جاى برخیز این کار باذن خداى متعال تو را از سنگ مثانه تأمین خواهد داد.
پس از خاتمه این کارها غسل کن و همان ساعت قدرى مومیا با شراب عسل یا کف گرفته بنوش که این کار کسرى ترا از ناحیه جماع جبران خواهد کرد.
باید دانست که آمیزش با زنان از نظر وقت هنگامى که ماه در برج حمل و دلو است نیکو است و از آن بهتر وقتى است که ماه در برج ثور باشد زیرا ثور شرف ماه است.
آن کس که بآنچه در این نامه شرح کردیم عمل کند و مزاج خود را طبق آن تدبیر نماید باذن خداى تعالى سالم و از تمام بیماریها در امان خواهد بود بحول و قوت پروردگار، چه خداوند است که بهر کس بخواهد عافیت مىبخشد و صحت عطا میفرماید ستایش مر او راست که آغاز و پایان و آشکار او نهان هر چیز همه اوست.
اکنون طبق وعدهاى که دادیم پاره از این مطالب این کتاب را تا آنجا که اطلاعات فعلى ما و وقت مساعدت میکند شرح میکنیم و تفصیل تمام آن را بوقت دیگر و چاپهاى بعد باز میگذاریم.
البته محتاج بتوضیح نیست که هدف ما از نوشتن و شرح این کتاب تنها جلب توجه و فکر خوانندگان عزیز بمعارف دینى است، براى آنست که باور کنند دین تنها یک سلسله عقاید و آدابى نیست که بدرد عالم بعد از مرگ بخورد بلکه براى تأمین آسایش و امنیت دو جهان است.
پیشوایان دینى طبیبان جسم و روح بشرند و معارف آنها در پیرامون همه چیز دور میزند.
اینک شرح قسمتى از مطالب کتاب:
درد و درمان
اعلم ان الله عز و جل لم یبتل الجسد بداء حتى جعل له دواء و لکل صنف من الداء صنف من الدواء و تدبیر و نعت.
عالم وجود میدان تنازع بقاء است، هر چیز براى آنکه وجود داشته باشد و زندگى کند محتاج بحرکت و فعالیت است.
حرکت و فعالیت در صورتى تحقق پیدا میکند که نیروى جذب و دفعى در کار باشد.
نیروى جاذبه و دافعه میان دو موجود مخالف بکار مىافتد.
پس اگر عالم خانه تضاد و تخالف نبود زندگى و هستى معنائى نداشت.
باید مقابل نور ظلمت باشد و برابر تاریکى روشنى، مقابل خوشى ناخوشى باشد و روبروى بیمارى تندرستى.
این همان معناى حکمت است و مقتضاى عدل کل.
امام هشتم علیه السلام میفرماید. بدان که خداوند عزیز و باشکوه بدنى را بدردى گرفتار نساخته مگر اینکه درمانى برایش قرار داده است.
براى هر دسته از دردها گروهى از داروها است علاوه تدبیر و کوشش نیز لازم است.
دو گونه حرکت
ان الاجسام الانسانیة جعلت على مثال الملک فملک الجسد هو القلب و العمال الاوصال و العروق و الدماغ و بیت الملک قلبه و ارضه الجسد و الاعوان یداه و رجلاه و شفتاه و عیناه و لسانه و اذناه و خزانته معدته و بطنه و حجابه صدره.
حرکات و جنبشهائى که ارادى و اختیارى ما است کارهائى است که اعضاء و جوارح انسان (بلکه هر حیوان و موجود زنده) بدستور فرمانفرماى بدن یعنى قلب انجام میدهد محتاج بتوضیح زیاد نیست که حرکات بدن دو گونه است: اختیارى و اضطرارى. اضطرارى آن حرکتى است که بدون مدخلیت اراده و میل ما صورت میگیرد مانند ضربان قلب و نبض، جریان خون، فعل و انفعالات شیمیائى درون معده و روده و مانند دیدن چشم، شنیدن گوش، عمل خیال و فکر، خلاصه کار جمله حواس ظاهر و باطن.
قسمت دیگر حرکاتى است که تحت قدرت و اختیار ما است مانند رفت و آمد و گفت و شنود، معاملات، معاشرات، جنگ و جدال و غیره.
حرکات ارادى به نیروى اراده است و اراده از میل و خواهش پیدا مىشود و میل اگر چه غریزى باشد مانند غریزه جنسى و اشتهاى بغذا و آب تا فایدهاى برایش تصور نشود و از حیث دارا بودن فایده
شناخته نگردد هرگز تحریک نخواهد شد و لو اینکه تصور آن فایده خیلى مختصر و صرف تصور لذت باشد.
مرکز این تصور قوهایست که گاهى از آن تعبیر بعقل و گهى بقلب شده است.
سلطان بدن
فالیدان عونان یقربان و یبعدان و یعملان على ما یوحى الیهما الملک و الرجلان تنقلان الملک حیث یشاء و العینان تدلانه على ما یغیب عنه لان الملک من وراء الحجاب لا یوصل الیه شىء الا بالاذن و هما سراجان ایضا.
پس تا چیزى را قلب نپسندد و نخواهد هرگز اعضا و جوارح بآن نخواهند پرداخت.
قلب باصطلاح دانشمندان تشریح عبارت از قطعه گوشت صنوبرى شکل است که در پهلوى چپ انسان قرار دارد. در فارسى نامش دل است و در اصطلاح عرفاء و دانشمندان دین و اخلاق عقل و روح و نیروئى است که حیات انسان باوست و گاهى هم مقصود از آن روح بخارى است.
مجلسى ره میفرماید: براى بعضى در ابتداى امر تنافى بنظر میرسد که چطور قلب پادشاه و هم خانه پادشاه باشد با توجه باین تقسیم مطلب روشن مىشود.
قلب داراى معانى بسیارى است از جمله:
گوشت صنوبرى شکل که در پهلوى چپ قرار دارد (دل).
روح حیوانى که از قلب منبعث شده در جمیع بدن سارى میگردد.
نفس ناطقه انسانیة که بگمان حکماء و بعضى از متکلمین مجرد است و تعلقش به بدن اول به بخار لطیفى است که از قلب منبعث مىشود.
آن بخار لطیف را در اصطلاح روح بخارى و حیوانى میگویند.
نفس بتوسط این روح حیوانى تعلق بسایر اعضاء و جوارح بدن پیدا میکند.
پس ممکن است مراد امام علیه السلام از قلب اول یکى از دو معناى اول باشد یعنى روح حیوانى یا روح انسانى و مقصود از قلب دوم معناى اول باشد یعنى قطعه گوشت صنوبرى بنا بر این منافاتى بین دو تعبیر نخواهد بود.
در بعضى از نسخهها «هو ما فی القلب» ضبط شده یعنى پادشاه کشور تن چیزى است که درون قلب میباشد در این صورت محتاج بتکلف نیستیم.
ولى در این صورت اگر مراد از ما فی القلب روح بخارى باشد ظرفیت حقیقیه است و اگر مقصود از آن نفس ناطقه باشد ظرفیت مجازى است زیرا نفس ناطقه بقول حکما مجرد است و ظرف نمیخواهد.
در هر حال پادشاهى قلب آشکار است زیرا نظام بدن باو تدبیر مىشود و روزى بدن که روح بخارى باشد (روح حیوانى) بوسیله او در بدن پخش میگردد.
بنا بعقیده حکما وقتى روح حیوانى بدماغ رسید روح نفسانى میگردد و بتوسط اعصاب در سایر بدن سارى مىشود و از اینجا حس و حرکت پدید مىآید وقتى بکبد نفوذ کند روح طبیعى مىشود پس بتوسط عروق نابته از کبد بسوى جمیع اعضا سرایت میکند و از این سریان
تغذیه و تنمیه حاصل مىشود.
چنان که پادشاه گاهى از رعیت در قوام ملک خود کمک میگیرد همچنین براى قلب از دماغ و کبد قوت نفسانى و طبیعى بکمک میرود.
مراد از اوصال مفاصل بدن یا چیزهائى است که وسیله اتصال آنها است حرکات مختلفه بدن و جوارح آن بوسیله اوصال میسر مىشود.
مقصود از وحى دل اراده و توجه نفس است باعضاء.
خبرگزاران
الاذنان لا یدخلان على الملک الا ما یوافقه لانهما لا یقدران ان یدخلا شیئا حتى یوحى الملک الیهما.
مدرک و شاعر حقیقى در ترکیب آدمیزاد نفس است یعنى بیننده واقعى شنونده واقعى بوینده و چشنده حقیقى نفس ما است آنکه سرما و گرما را مىفهمد، آنچه زشتى و زیبائى دوستى و دشمنى را تشخیص میدهد نفس ما است که گاهى از آن تعبیر بقلب مىشود چشم و گوش و بینى و زبان و پوست بدن و خیال و وهم و غیره اعضائى بیش نیستند حواس ظاهر و باطن آلات حس و درک روح است نه آنکه خودشان حاس و مدرک باشند لذا بسیار اتفاق افتاده که با چشم باز کسى را که از جلوى ما گذشته است ندیدهایم با گوش باز آواز شخصى را که ما را خوانده است نشنیدهایم چون نفس ما توجه بآنها نداشته و نخواسته که ببیند یا بشنود.
گوش بىاراده نفس صدا را میگیرد و در دستگاه خود میگرداند اما بىاراده و اجازه دل نمیتواند وارد خانه او کند.
قرآن نیز میفرماید: إن فی ذلک لذکرى لمن کان له قلب أو ألقى السمع و هو شهید یعنى در آیات و مطالب قرآن یاد آورى است براى کسى که دلى برایش باشد (دل باختیار او باشد یا اختیار او بدست دل و عقل باشد و یا دل سالم و عقل درست و وظیفهشناسى داشته باشد) یا گوش فرا بدهد بخواهد از مجراى گوش بهرهمند شود در حالى که شاهد و منتظر نتیجه شود.
فرمان پادشاه
اذا اوحى الملک الیهما اطرق منصتا لهما حتى یسمع منهما ثم یجیب بما یرید فیترجم عنه اللسان بادوات کثیرة منها ریح الفؤاد و بخار المعدة.
عبارات فوق یکى از ادله عقلى و نقلى بر اثبات تجرد روح است.
زیرا جسم و ماده یک خاصیت بیشتر نمیتواند داشته باشد و یک کار بیشتر نمیتواند انجام دهد چنانچه چیزى بتواند بکارهاى مختلفى بپردازد و در چیزهاى متعددى تأثیر کند معلوم مىشود فوق همه آنهاست و از همه آنها مجرد و برهنه است و چون تمام احساسات و ادراکات از هر نوع منسوب بروح و کار اوست پس روح ناچار باید فوق همه محسوسات و مدرکات باشد. این یکى از ادله قوى تجرد روح است عبارت فوق علاوه بر آنکه بیان مزبور را ثابت و روشن میکند مطلب سابق را نیز تأیید و مبرهن مینماید زیرا صریحا میگوید درککننده واقعى قلب است نه جوارح و اعضا.
امام علیه السلام میفرماید: وقتى قلب بگوش امر کرد و اجازه داد که صوتى را وارد خانه او کنند ساکت و بىتوجه بهمه چیز میماند تا از راه گوش چه میشنود و آنچه را شنید جواب میگوید زبان جواب او را بآلات و ادوات زیادى ترجمه میکند.
ظاهرا مراد از ریح الفؤاد هوائى است که از قلب بسوى ریه و قصبه خارج مىشود و مقصود از بخار معده بخاریست که از معده بسوى
تجاویف ریه متصاعد میگردد.
یا همان روح بخارى است که از کبد بسوى آلات تنفس بالا میرود.
پاداش و کیفر
فاما عذابه فالحزن و اما ثوابه فالفرح و اصل الحزن فی الطحال و اصل الفرح فی الثرب و الکلیتین و منهما عرقان موصلان الى الوجه فمن هناک یظهر الفرح و الحزن فترى علامتهما فی الوجه.
بگفته قدماى از اطبا، طحال مفرغ سوداء بارد و یابس و غلیظ است و چنین سودائى ضد صفا و روشنى روح است، فرح و انبساط روح از صفا و پاکى خون است وقتى خون ممزوج بسودا شد کثیف و غلیظ مىشود و نشاط روح را نابود میسازد.
لذا اشخاص سوداوى مزاج غالبا در غم و اندوه و خیالات باطل بسر میبرند. معالجه قطعى این اشخاص این است که خونشان را از سوداء تصفیه کنند براى تصفیه خون دانشمندان طب قدیم راههاى مختلفى میسپردند که اغلب سودمند و سریع التأثیر بود یکى از آنها تصفیه خون بوسیله خوردن بسیارى از میوههاست.
طب امروز اندوه زیاد را نتیجه کمبود بعضى از ویتامینها خصوص ویتامین ث میداند. کمبود این ویتامین موجب غلظت خون و چسبندگى آن و تصلب شرائین، ورم جدار ورید، تنگ شدن عروق، سیاه شدن شریان و غیره است که هر کدام علاوه بر تولید بیماریهاى زیاد مانند فشار خون، سکته، فلج ناقص و آنژین مولد غم و غصه فراوانست.
در میان میوهها لیموترش و شیرین کمبود این ویتامین را ببهترین
وجه جبران میکند خوردن لیموترش عمل طحال را تقویت میکند در نتیجه، مواد بیگانهاى که در خون رسوب کرده و موجب غلظت آن شده از بین میبرد.
ثرب گوشت نازک و پوستهائى است که روى معده و رودهها و عروق و شرائین را مىپوشاند ابتدایش دهان معده و انتهایش معاء (روده) پنجم است که قولون نامیده مىشود و جهت اینکه فرح و خوشى از اینجا پیدا مىشود آنست که بواسطه کثرت عروق و شرائین خون و رطوبت بدن بسوى کلیه جذب مىشود و سبب صفا و روشنى خون میگردد، خون را رقیق و لطیف ساخته روح را شاد و منبسط میسازد.
براى بکار انداختن کلیه نیز داروهاى زیادى بدست آوردهاند ولى علم غذاشناسى امروز بهترین معالجه را بوسیله خوردن اقسام میوهها خصوص انگور شناخته است.
در میان طبقه از مردم براى مبارزه با اندوه خوردن شراب متداول شده ولى چنان که علم آن را ثابت کرده و در این کتاب هم خواهید خواند این نحوه معالجه جز ایجاد یکنوع مسمومیت چیزى نیست و بهمین جهت هم دیده شده که خوردن شراب شخص را بغم و اندوه فراوان مبتلا و بگریه در آورده است. آرى شراب سمى است که غم را نابود نمیکند بلکه عقل را از بین میبرد تا شخص نتواند در باره مشکلات زندگیش فکر کند و اندوهناک شود.
بلى خوردن انگور و آب آن این تأثیر را دارد و موجب خوشحالى و نشاط میگردد چنان که امام ششم علیه السلام روایت کرده
که نوح نبى علیه السلام از اندوه فراوان بخداوند تعالى شکایت کرد دستور رسید که انگور بخور.
خوردن زعفران و لوبیا سبز و تره در نشاط روح و خوشى بسیار مؤثر است.
سیمهاى مخابراتى
و هذه العروق کلها طرق من العمال الى الملک و من الملک الى العمال و مصداق ذلک انک اذا تناولت الدواء ادته العروق الى موضع الداء باعانتها.
رگها راههائى هستند از عمال بسوى قلب و از قلب بسوى عمال.
مراد از عمال ظاهرا همان اوصال و عروق و دماغ است که در پیش گذشت بنا بر این ممکن است مقصود از عمالى که عروق واسطه ربط میان آنها و قلب میباشد فقط اوصال و دماغ باشد زیرا معلوم است که جوارح بدن حرکت نمیکند و فکر بکار نمیافتد مگر اینکه با قلب مربوط باشند و این ارتباط را رگها برقرار میسازند.
و نیز روشن است که مرکز حواس و ادراکات آدمى دماغ (مغز سر) است اگر میان اوصال و دماغ رابطهاى نباشد دردى محسوس نمیشود این رابطه را علم امروز قبول دارد اما ربط قلب با اوصال و دماغ از نظر علم تجربى هنوز مسلم نشده.
امام علیه السلام میفرماید این ارتباط نیز برقرار است زیرا مسلما داروئى که خورده مىشود مستقیما روى محل درد ریخته نمیشود بلکه خلاصه و خاصیتش بموضع درد میرسد و راه این وصول رگها هستند که بکمک اوصال (پیوندهاى عصبى و یا استخوانى و یا بافتهها و ماهیچهها) خاصیت دارو را میرسانند.
ممکن است مقصود از عمال در عبارت فوق قوائى باشد که در
هر عضوى بتوسط روح بخارى بکار مىافتد. این قوا که عبارت از غاذیه و نامیه و دافعه و ماسکه باشد روى دارو و تأثیر میکند تا کامل و قابل جذب و داراى اثر مطلوب گردد.
[در باره غذا]
زمین پاکیزه
و اعلم ان الجسد بمنزلة الارض الطیبة متى تعوهدت بالعمارة و السقى من حیث لا یزداد فی الماء فتغرق و لا ینقص منه فتعطش دامت عمارتها و کثر ربعها و زکى زرعها و ان تغوفل عنها فسدت و لم ینبت فیها العشب.
بدان که بدن آدمیزاد بمنزله زمین پاکیزهایست اگر هنگامى که خواستى بعمارت و آبیاریش بپردازى اعتدال را رعایت کردى نه آنقدر آب دادى که غرق شود و تبدیل بیک باطلاق و یک پارچه لجن گردد و نه آن اندازه دریغ کردى که تشنه و خشک بماند این چنین زمینى همیشه آباد و معمور خواهد بود، حاصلش فراوان و بهرهاش پاکیزه است ولى اگر در باره آن غفلت شود تباه میگردد و دیگر سبزهاى در آن نخواهد روئید.
تا آنجا که تاریخ یاد دارد بلکه جلوتر تا آنجا که تصور میرود دنیا صحنه مبارزه با ایادى مرگ بوده است از نقطه نظر فلسفى تمام فعالیتها و جنبشها از هر موجود حتى از موجوداتى که بتصور ما جامد و مردهاند (زیرا آنها از نظر دقیق علمى فیلسوف زنده و متحرکند) براى جنگیدن با لشکر مرگ و گریختن از این دشمن هستى و زندگى است.
ولى میان آنها بشر بیش از همه سر و صدا راه انداخت زیرا زیادتر از همه دستخوش ایادى مرگ و نابودى شد.
ساختن خانهها دوختن جامهها، حفر، خندقها بر گرد شهرها
کندن چاهها، احداث معمورهها، ایجاد تمدنها، تأسیس دولتها اختراع صنعتها، حربههاى سرد و گرم تا بمب اتم و هیدرژن تمام بمنظور مبارزه با لشکر مرگ است.
تأسیس بیمارستانها تکامل طب و بهداشت و کشف داروها نیز بهمان منظور بسط یافته است.
ولى چنان که مىبینیم محروم آدمیزاد که هر چه بیشتر جست کمتر یافت آنچه زیادتر مبارزه کرد بیشتر تلفات داد تا آنجا که ناچار از طلب زندگى دائم چشم پوشید و بکمى از آن راضى شد و براى دلجوئى از خود فریاد زد، نوشت و انتشار داد، عمر طبیعى بشر هفتاد سال است فوقش صد سال است ولى افسوس که از همین مدت مختصر هم بیشتر محرومند و کسانى که بآن میرسند بخوشى رسیدن بفوز عظیم و کامیابى بزرگ جشنها بر قرار میسازند و عکس آنها در مجلات منتشر میگردد.
اخیرا کتابهائى که رمز طول عمر را وانمود میکند بسیار نوشته شده و بسیارى از مطالب آنها مفید و با حقیقت است الا آنکه بیشتر این کتابها با امیدوارى که بطول عمر میدهند دوران زندگى بشر را در صد سال یا کمى بیشتر محدود میکنند البته این را نقص آن گونه کتابها نمیدانیم بلکه بعکس این خود دلیل تکامل و استتمام دانش است ولى میخواهیم با مراجعه بآثار و تعلیمات پیشوایان دین از جمله همین کتاب امیدوارى شما بیشتر باشد و اصولا عمر بشر را تا سر حد لا یتناهى فرض کنید.
آرى اگر نه آن بود که طبق اصول علمى حکمت اجسام رو بزوال
و مطابق اشارات کتابهاى آسمانى عالم فانى است ادعاى آن میکردیم که بشر میتواند همیشه زنده بماند.
بارى اگر انسان نمیتواند همیشه زنده بماند میتواند خیلى بیشتر از آنچه گفته و نوشته و حدس زدهاند زندگى کند تا آنجا که بشود از او بیک زنده دائم (مجازا) تعبیر کرد این موفقیت در سایه تدبیر عاقلانه در امور غذائى بدن بدست میرسد.
این نویدى است که نوشته امام هشتم شیعیان بهوا داران طول عمر میدهد.
بدن آدمیزاد را تشبیه بیک قطعه زمین پاکیزهاى فرموده که آبادى آن باعتدال در آبیارى آنست اعتدال در آبیارى زمین را براى همیشه معمور میدارد پس تعادل در مزاج نیز بخشاینده سلامتى دائم و زندگى جاودانست. کلمه دامت عمارتها متضمن همان معانى است که از جمله (زندگانى دائم) فهمیده مىشود.
پس غذا و تدبیر و اعتدال در آن رمز طول عمر و زندگى دائم است.
اگر طالب عمر دراز و خواهان سلامتى دائمیم باید باور کنیم که قاتل ما شکم ما است گاهى از گرسنگى خون ما را میمکد و گاهى از سیرى و امتلاء طغیان کرده شاهرگ ما را میزند.
در اینکه بیشتر از امراض بر اثر پرخورى است جاى صحبت نیست، ما بیش از اندازه میخوریم پیشتر از گرسنگى میخوریم لذا خیلى کمتر از آنچه تصور میرود عمر میکنیم خیلى از مرگ و میرها بر اثر پرخورى است. بقول دکتر گیلورد هاوزر اشخاص پرخور عمر
خود را کوتاه میکنند زیرا هر گرهاى که در دور کمر به نسبت دور سینه زیاد شود یک سال از عمر آدمى را کم میکند.
چیزى را که باید توجه داشت موضوع کم خورى است کمخوریها بیشتر نه از نظر کمیت است بلکه از جهت کیفیت است، غذاهاى ما غالبا فاقد مواد لازم و ویتامینها است اشتباهات بزرگ بعضى از مکتشفین و اساتید علم طب و افراطکاریهاى ما در تقلید از اروپائیان موجب شده است که غذاى زنده و سالمى نداشته باشیم یعنى از نظر کیفیت غذائى گرسنه بسر ببریم.
زمین زنده مىشود
فالجسد بهذه المنزلة و بالتدبیر فی الاغذیة و الاشربة یصلح و یصح و تزکو العافیة فیه.
پس بدن بمنزلت همان زمین است به تدبیر عاقلانهاى که در خوراک و نوشاب بکار مىرود صحیح و سالم میماند و نیروى سلامتى در آن زیاد میگردد.
جمله «تزکو العافیة فیه» نوید دیگرى است و دیگر بار هواخواهان طول عمر را امیدوار میسازد. «زکاء و زکو» بمعناى زیاد شدن است بنا بر این عبارت فوق صراحت در این دارد که تدبیر عاقلانه در خوردن و نوشیدن، علت عمده طول عمر است و مردمى که زندگى معقولى از نظر خوراک داشته باشند نه تنها پیرو ناتوان نمیشوند بلکه هر چند در امتداد زمان جلوتر بروند نیروى صحت و عافیت آنها بیشتر مىشود مزاج آنها مانند بنائى است که مصالح درست و محکمى در آن بکار رفته باشد که نه تنها از باد و باران گزند نمىبیند بلکه آب و آفتاب بر استحکام و دوام آن مىافزاید.
بنا بر این هر کس میخواهد طول عمر خود را بداند بوضع غذاى خود نگاه کند: فلینظر الإنسان إلى طعامه پرفسور پیردلور میگوید: دانستن طرز تغذیه یکى از مهمترین عوامل تندرستى است که متأسفانه کمتر از هر چیز مورد توجه قرار میگیرد.
در انتخاب خوراک و طرز غذا خوردن اشتباهات زیادى است که بعضى از آنها بقرار زیر است:
پرخورى را وسیله تندرستى و طول عمر میدانند، اشتها را یگانه معیار براى سنجش احتیاج بدن بخوراک میشناسند، تا اشتها باقى است مىخورند، گوشت و قهوه و چاى و الکل را در ردیف غذا آوردهاند، بغذاهائى که با وسائل مصنوعى درست شده بیشتر رغبت میکنند.
چگونه تغذیه شود؟
فانظر ما یوافقک و یوافق معدتک و یقوى علیه بدنک و یستمرئه من الطعام فقدره لنفسک و اجعله غذائک.
پس به بین چه چیز موافق حال تست و مناسب شکم تست و بدنت از آن نیرو میگیرد و آن را خوش و گوارا مىشناسد، این چنین طعامى را براى خود اندازهگیرى کن و غذاى خود قرار بده.
پرفسور پیر دلور استاد دانشکده لیون در کتاب خود (بهداشت براى همه) میگوید غذاى هر فرد باید متناسب با وضع مزاج خود باشد.
خوراک باید با احتیاجات بدن تناسب داشته باشد لذا لازمست که برنامه غذائى بر حسب سن، طرز زندگى، شغل و حرفه شخص و فصل زمان تغییر یابد اگر جوان هستید و مخصوصا هر گاه ورزش میکنید یا کار روزانه شما عمل جوارح و عضلات است بغذاى بیشترى احتیاج دارید و از نان گندم و جو و مواد قنددار مقدار زیادترى مصرف کنید زیرا آنها هستند که فعالیت عضلات را زیاد میکنند.
بر عکس اگر کارتان حرکت زیاد نمیخواهد یا نسبتا مسن شدهاید از مقدار غذا بکاهید. براى اشخاص پیر و کسانى که در مناطق گرمسیر یا در فصل پرحرارت تابستان بسر میبرند غذا کمتر لازم است و باید از گوشت و چربى کمتر مصرف کنند و بعکس از ترشیجات و سبزیها و میوهجات زیادتر میل نمایند.
در فصل زمستان و مناطق سردسیر خوردن گوشت و چربى و تخم مرغ بیشتر لازم است علاوه آنکه در موقع انتخاب غذا باید حالت مزاجى و روحى و تغییرات ناگهانى آن را نیز در نظر گرفت.
میان طبیعت و بدن
و اعلم ان کل واحدة من هذه الطبائع تحب ما یشاکلها فاغتذ ما یشاکل جسدک.
بدان هر کدام از این طبیعتها خواهان غذائیست که با آن مشاکل باشد و مناسبت داشته باشد پس غذائى را انتخاب کن که مناسب طبیعت بدنت بوده باشد.
مراد از طبایع در عبارت فوق طبیعتهائى است که بقول قدماء بواسطه غلبه یکى از اخلاط اربعه در مزاج پیدا مىشود.
قدماى از حکما و فلاسفه و اطباء معتقد بودند که عالم اجسام از چهار عنصر ترکیب شده: آب، آتش، خاک و هوا که هر کدام داراى طبیعت مخصوصى هستند سرد و گرم و تر و خشک مزاج آدمیزاد نیز از چهار خلط ترکیب شده بلغم و صفراء و سوداء و خون و هر کدام از اینها داراى طبیعتى هستند و هر یک از آنها که در مزاج غلبه داشت مزاج بآن نامیده مىشود و داراى همان طبیعت خواهد بود.
طب امروز با این اصول موافقتى ندارد و آنها را افسانههاى کهنهاى بیش نمیشناسد ولى انصاف آنست که اصول علمى قدماء هنوز بحد اندراس نرسیده و با توجه بروش معالجات قدیم و خواصى که براى داروها و غذاها روى همان مبانى میدانستند خوب معلوم مىشود که افسانه شمردن اصول طبایع ناشى از قلت تدبر و غرور علمى است.
مقصود از مشاکل موافق است یعنى طبیعت هر کس طالب چیزى است که با او توافق و مناسبت داشته باشد مثلا کسى که مزاج
حار دارد طالب بارد و سردى است و آنکه صاحب مزاج رطوبى است خواهان غذاى خشک مىباشد به بیان دیگر طبیعت هر کس متمایل بنوعى از غذا است که از همان نوع در مزاج شخص کمبود پیدا کرده باشد.
این طلب و خواهش نامش هوس است.
همان طور که شخص هنگام کمبود غذا و خالى شدن معده گرسنه مىشود و خواهش طعام میکند و هنگام تشنگى که کمبود رطوبت بدن و کبد است تمناى آب، وقتى هم یکى از عناصر ترکیبى وجود او کمبود پیدا کرد میل انسان بخوردن چیزى که داراى همان ماده و عنصر باشد تحریک مىشود و آن را طلب میکند چیزى که هست اگر قبلا از همان غذا خورده باشد بکیفیتى که حافظه آن را ضبط کرده باشد بمحض اینکه هوس تحریک شد براهنمائى حافظه مستقیما بسراغ همان غذا میرود.
چنان که با آن نوع غذا آشنائى نداشت سایر حواس مخصوصا ذائقه و شامه آن را میان اشیاء حتى خاک و ذغال و توتون و غیره جستجو میکند بسا هست که آن را در میان غیر خوراکى پیدا کند با کمال بىقرارى آن را بهر وسیله که باشد جذب بدن میکند زنان آبستن غالبا بهمین سرنوشت مبتلا مىشوند.
پس براى آنکه بغیر خوراکیهاى سالم و مفید رغبتى نکنیم نیکو است بدن را با خوراکهاى متنوع مناسب آشنا کنیم از هر غذاى سالمى مکرر بمقدارى که در ذهن صورت آن غذا بماند مصرف کنیم.
در بعضى از نسخ بجاى کلمه (فاغتذ) فاعتد بمعناى تکرار کردن عمل آمده و این معنا با مطلب فوق بسیار تناسب دارد.
سفارشى که امام هشتم علیه السلام براى موافقت طبیعت میکند دو قسم اولست.
مضمون عبارت به بیان سادهتر اینست که هر کس طالب سلامتى و عمر دراز است باید طورى تغذیه کند و نوعى از خوراکها را انتخاب کند که مناسب مزاج و نیروى طبیعى اوست زیرا هر بدنى طورى ساخته شده و هر مزاجى قسمى ترکیب شده هر مردمى با مردم دیگر از نظر طرز خوراک و جهات دیگر تفاوت دارند.
پیامبر (ص) به مردار گوسفندى برخورد، فرمود: آیا مىبینید که این گوسفند چقدر براى صاحبش بىارزش است؟ گفتند: آرى یا رسول الله، فرمود:
به خدایى که جان من به دست قدرت اوست، این دنیا در پیشگاه خدا از این لاشه گوسفند براى صاحبش کم ارزشتر است، و اگر دنیا به قدر پر پشهاى در پیشگاه خدا ارزش داشت، هیچ کافرى را جرعه آبى از آن نمىآشاماند. (1) پیامبر (ص) فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است. (2) و نیز آن گرامى فرمود: هر کس دنیا را دوست بدارد، به آخرتش صدمه زده، و هر کس به آخرتش دلبسته باشد، به دنیایش صدمه زده است، بنا بر این باقى را بر فانى مقدم بدارید. (3) و آن بزرگوار فرمود: دوستى دنیا سرلوحه همه خطاهاست. (4) یکى از بزرگان مىگوید: در خدمت رسول خدا (ص) بودم، دیدم چیزى را از خودش دور مىسازد، عرض کردم: یا رسول الله- درود خدا بر تو و خاندان تو باد- چه چیز را از خود دور مىکنید؟ فرمود: این دنیا خود را به من وانمود، گفتم:
از من دور شو! برگشت. گفت: اگر چه تو از دست من نجات یافتى، اما پس از تو دیگران از دست من خلاص نخواهند شد.
پیامبر (ص) فرمود: سخت در شگفتم از کسى که به عالم آخرت ایمان و باور دارد، با این همه براى دنیاى فریبنده تلاش مىورزد! (5)
آوردهاند که پیامبر خدا (ص) کنار مزبلهاى ایستاد و فرمود: بیایید دنیا را ببینید و پارچه کهنهاى از آن مزبله و یک استخوان پوسیده را روى دست گرفت و فرمود: این و این دنیا هستند! اشاره بر این که زینتهاى دنیا مثل این پارچه، کهنه گشته و بدنهایى که بدانها آراسته مىگردند همانند این استخوانهاى پوسیدهاند. (6) و آن بزرگوار فرمود: دنیا شیرینى سرسبزى است، و خداوند شما را در این دنیا خلیفه خود قرار داده است پس بنگرید که چگونه عمل مىکنید، بنى اسرائیل وقتى که به مال دنیا رسیدند و مطابق هواى نفسشان، زر و زیور و زنان و جامه و لباس و خوشى، فراهم کردند، حضرت عیسى (ع) فرمود: دنیا را پروردگار خود نپندارید که او شما را برده خود سازد، گنجهاى خود را نزد کسى اندوخته کنید، که آنها را تباه نسازد، زیرا آن کس که گنج دنیا دارد، بیم آفت و نابودى در آن مىرود، اما صاحب گنج الهى، بیم آفت ندارد. (7) و نیز عیسى (ع) فرمود: اى حواریون! من براى شما دنیا را بىاعتبار کرده و بر زمین زدم، شما دوباره آن را پس از من، بلند نکنید، زیرا از پلیدى دنیاست که در آن خدا را نافرمانى کنند، و از پلیدى دنیاست که ریشه هر خطا و لغزشى محبت همین دنیاست، و بسا هوا و هوسى که باعث غم و اندوهى طولانى شود.
و نیز فرمود: اگر دنیا خود را براى شما بگسترد و شما بر روى آن بنشینید، هیچ کدام از شما، نباید با پادشاهان و زنان، در ستیز باشید، اما با پادشاهان بر سر دنیا در نیفتید، زیرا تا وقتى که شما به دنیاى آنها کار نگیرید، آنان متعرض شما نخواهند شد، و اما از زنان به وسیله روزه و نماز بپرهیزید.
و نیز فرموده است: دنیا هم طالب است و هم مطلوب؛ دنیا اهل آخرت را مىخواهد تا بدان وسیله تنها روزى خود را به دست آورند، اما طالب دنیا را آخرت، مىطلبد، تا مرگ او فرا رسد، و گریبان او را بگیرد.
پیامبر (ص) فرمود: خداوند بزرگ هیچ مخلوقى مبغوضتر از دنیا نیافریده است. (8)
نقل کردهاند که حضرت سلیمان بن داود با کوکبه خود در راهى مىرفت، مرغان بر سر او سایه افکنده، جن و انس در دو طرف؛ راست و چپش حرکت مىکردند، به عابدى از عباد بنى اسرائیل گذر کرد، گفت: به خدا سوگند، اى پسر داود، خداوند به تو سلطنت عظیمى مرحمت کرده است! حضرت سلیمان سخن عابد را شنید، فرمود: یک سبحان الله گفتن در نامه عمل مؤمن، بهتر است از تمام سلطنتى که به پسر داود دادهاند، زیرا آنچه به من دادهاند از بین مىرود، اما یک تسبیح باقى مىماند.
پیامبر (ص) فرمود: زیادهطلبى، شما را به خود مشغول ساخته است، فرزند آدم، مىگویى: مالم و ثروتم، آیا جز آنچه را که صدقه داده و باقى گذارى، یا بخورى و از بین ببرى و یا بپوشى و مندرس کنى، مالک چیزى از مال خود هستى؟ (9) و آن گرامى فرمود: دنیا خانه کسى است که خانه ندارد، و ثروت کسى است که مال دیگرى ندارد، کسى که مال دنیا را جمع مىکند نادان است، و کسى که ناآگاه است به خاطر دنیا خصومت مىورزد، و آن که آرامش و اطمینان قلب ندارد، به خاطر دنیا حسد مىورزد، و هر که باور ندارد، به دنیا رو مىآورد. (10) و آن بزرگوار فرمود: هر که شبى را بگذراند و بیش از هر چیز به فکر دنیا باشد، از رحمت خدا بهرهاى ندارد، و دلش را چهار خصلت فرا گیرد: غمى که هرگز جدایى نپذیرد، و آن گرفتارى که هرگز برطرف نشود و آن تنگدستى که هرگز به بىنیازى نرسد، و آرزویى که هرگز به سامان نرسد. (11) ابو هریره مىگوید: رسول خدا (ص) فرمود: اى ابو هریره آیا مایلى که دنیا را با تمام آنچه در آنست به تو بنمایانم؟ عرض کردم: آرى یا رسول الله (ص)، آنگاه دستم را گرفت و به بیابانى از بیابانهاى مدینه برد، و در آنجا مزبلهاى دیدم پر از جمجمه آدمها و فضولات، پارچه کهنه و استخوانها، سپس به من فرمود: اى
ابو هریره! این سرها که مىبینى کسانى بودند مثل شما حریص دنیا و مانند شما در دنیا آرزوها داشتند، بعد آنها به صورت استخوانهاى بىپوست درمىآیند و بعد خاکستر مىشوند و این فضولات غذاهاى رنگارنگ شماست که از هرجا شده، آنها را به دست آورند، و بعد به شکمها ریزند، و بعد به این صورت درمىآید که مردم از آنها اجتناب مىورزند، و اما این کهنهها همان لباسهاى فاخر و پوشاکهاى مردم است، به این صورت درمىآید که پس از مدتى پاره پاره در گوشه و کنار باد به این طرف و آن طرف مىبرد، و این استخوانها، استخوان حیوانات ایشان است که همواره در اطراف این سرزمین در جستجوى آب و علف آنها بودند، پس هر که دلبسته دنیاست باید به حال خود بگرید. در آنجا، لحظه به لحظه بر گریه ما افزوده مىشد! (12) نقل کردهاند وقتى که خداوند حضرت آدم را از بهشت به زمین فرود آورد، به او گفت: اى آدم! بنا کن براى ویرانى و تولید نسل کن براى مردن.
آوردهاند که در صحف حضرت ابراهیم نوشته شده است: اى دنیا، با این که خود را ساخته و آرایش کردهاى، چه قدر، در نظر نیکان پست و خوارى! من کینه تو را بر دل آنان افکنده، و از تو بر حذر داشتهام، و هیچ مخلوقى را پستتر از تو- در نزد خود- نیافریدهام، تمام جنبههاى تو ناچیز و در معرض فناست، روزى که تو را آفریدم، چنان قرار دادم که بر کسى پایدار نمانى و کسى هم در تو پایدار نماند، و اگر کسى در مورد تو بخل ورزد، با تو باشد و حریصتر شود.
پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا از روزى که خداوند آن را آفریده است بین آسمان و زمین معلق است و خداوند هرگز به او نظر نکند، و روز قیامت گوید:
بار خدایا امروز مرا نصیب پستترین دوستان خود قرار ده! خطاب رسد: اى ناچیز ساکت باش، من در عالم دنیا تو را براى ایشان نپسندیدم، امروز مىپسندم؟! (13) و نیز آن گرامى فرمود: روز قیامت، گروههایى از مردم را با اعمالشان که همانند کوه تهامه است، بیاورند، و دستور دهند تا آنها را به دوزخ ببرند، عرض
شد: یا رسول الله، آیا آنان نمازگزاران هستند؟ فرمود: آرى، نماز مىخوانند، روزه مىگیرند، و قسمتى از شب را به شبزندهدارى مىگذرانند، اما وقتى که چیزى از دنیا بر آنها عرضه شود، به سمت آن مىشتابند. (14) آن گرامى در ضمن خطبهاى مىفرماید: مؤمن بین دو حالت ترسناک است: مدتى که بر او گذشته است، و نمىداند خداوند در باره آن چه کرده، و مدتى که باقى مانده است و نمىداند قضاى الهى در باره آن چیست، بنا بر این باید از دنیاى خود براى آخرت توشه گیرد، و از زندگانیش براى مرگ، و از جوانیش براى پیرى بهرهبردارى کند، زیرا دنیا را براى شما و شما را براى آخرت آفریدهاند سوگند به خدایى که جان محمد در دست قدرت اوست، دنیاى پس از مرگ را باید دشوار و پر رنج شمرد، و پس از دنیا هیچ خانهاى جز بهشت، یا دوزخ وجود ندارد. (15) حضرت عیسى (ع) مىگوید: دوستى دنیا و آخرت یک جا در دل مؤمن استوار نمىشود، همان طورى که آب و آتش در یک ظرف و یک جا جمع نشوند.
نقل کردهاند که جبرئیل به حضرت نوح (ع) گفت: اى پیامبرى که از همه پیامبران عمر بیشترى کردى، دنیا را چگونه دیدى؟ فرمود: همچون خانهاى که دو در دارد، از درى وارد و از درى خارج شدم.
به حضرت عیسى (ع) گفتند: خوب بود خانهاى براى خود مىساختى؟
فرمود: خانه کهنههاى پیشینیان براى ما کافى است.
پیامبر گرامى اسلام فرمود: از دنیا برحذر باشید که آن جادوگرتر از هاروت و ماروت است. (16) از انس نقل کردهاند که روزى پیامبر خدا (ص) با اصحاب خود، بیرون رفتند، آن حضرت رو به آنها کرد و فرمود: کدام یک از شما حاضر است که خداوند کوردلى او را از بین ببرد، و او را بینا و بصیر گرداند؟ بدانید که هر کس شیفته دنیا باشد، و آرزوى دراز داشته باشد به همان اندازه، او را کوردل مىسازد
و هر که در دنیا پارسا بوده آرزوى دراز نداشته باشد، خداوند- بدون آموزش- او را علم و آگاهى دهد، و- بدون راهنمایى- او را هدایت کند. آگاه باشید که پس از من گروهى بیایند که سلطنت- جز با کشتار و ستمکارى- براى آنها فراهم نشود، و بدون خودخواهى، و بخل، توانگر نشوند، و جز به دلیل هواپرستى به یک دیگر محبت نکنند، بدانید که هر کس از شما آن زمان را درک کند، و بر تنگدستى بسازد، در حالى که مىتوانسته است، توانگر شود و خصومت دیگران را تحمل کند در حالى که امکان محبت بوده است، و بر ذلت و خوارى بسازد، در صورتى که مىتوانست، عزیز شود، و در این کارها تنها رضاى خدا را در نظر داشته باشد، خداوند اجر و پاداش پنجاه تن از صدیقین را به او مرحمت کند. (17) آوردهاند که روزى، باران، رعد و برق کار را بر حضرت عیسى سخت کرد، و به دنبال جایى مىگشت تا بدان پناه برد، از دور خیمهاى به چشمش خورد، نزدیک که آمد، زنى را درون خیمه دید، و از آنجا منصرف شد، ناگاه غارى در کوه به نظر او رسید، نزدیک آنجا رفت. ناگهان، شیرى درون آن دید، دستش را کنار غار گذاشت، و عرض کرد: خدایا هر چیزى پناهگاهى دارد.
خطاب رسید، جایگاه تو رحمت من است. به عزت و جلالم سوگند که روز قیامت، صد تن از حوریان را به همسرى تو در آورم که با دست قدرتم آنان را آفریدهام، و تو را از این همسران چهار هزار سال بهرهمند سازم که هر روز آن سالها با تمام عمر دنیا برابر باشد و به منادیى دستور دهم که ندا در دهد: کجایند پارسایان در دنیا؟ بنگرید زفاف و همسرى عیسى بن مریم پارساى در دنیا را.
حضرت عیسى (ع) مىگوید: واى بر دنیادار که چگونه مىمیرد و دنیا را ترک مىکند و از دست دنیا در امان است، در صورتى که دنیا او را مىفریبد؟ و اطمینان مىکند به آن، در حالى که دنیا او را تنها مىگذارد؟ واى بر فریفتگان که چگونه تحمل مىکنند آنچه را نمىپسندند، و جدا مىشوند از آنچه دوست مىدارند، و فرا مىرسد آنچه بر آنها وعده داده بودند! واى بر کسى که دنیا، هدف
نهایى او، و خطاها و لغزشها آرزوى اوست، که چگونه فردا در پیشگاه خدا رسوا مىشود! نقل کردهاند: خداوند متعال به حضرت موسى وحى کرد: اى موسى تو را چه کار به سراى ستمگران، زیرا که آنجا سراى تو نیست، همت خود را از آن بیرون کن و عقلت را از آن جدا ساز! آنجا بد سرایى است جز براى کسى که عمل صالح انجام دهد که براى او خوب منزلى است، اى موسى من در کمین ستمگرم تا این که انتقام ستمدیده را از او بستانم.
روایت کردهاند که رسول خدا (ص) ابو عبیدة بن جراح را به بحرین فرستاد، و او مقدارى مال از آنجا آورد، و انصار از برگشتن ابو عبیده آگاهى یافتند، ناگاه بهنگام نماز صبح با پیامبر (ص) نماز گزاردند، و پس از نماز پیامبر (ص)، برگشتند و خود را به پیامبر نشان دادند. رسول خدا (ص) لبخندى زد و فرمود: گمان مىبرم، شما شنیدهاید که ابو عبیده چیزى از بحرین آورده است؟
گفتند: آرى یا رسول الله! فرمود: پس مژده باد، و منتظر چیزى باشید که باعث خوشنودى شماست، به خدا قسم من از تنگدستى براى شما نمىترسم، بلکه مىترسم از این که دست شما بر مال دنیا باز باشد، همان طورى که، مردم قبل از شما بودند و شما در جمع آورى مال دنیا با هم- مانند پیشینیان- به رقابت برخیزید، و شما را نیز مانند آنها به نابودى کشاند. (18) ابو سعید خدرى مىگوید: رسول خدا (ص) مىفرماید: من بیش از هر چیز بر شما بیمناکم از آنچه خداوند براى شما از برکات زمین بیرون مىآورد، پرسیدند: یا رسول الله برکات زمین چیست؟ فرمود: جلوه دنیا. (19) رسول خدا فرمود: دلهایتان را به ذکر دنیا مشغول نکنید. و از یاد دنیا نهى فرمود، تا چه رسد به غرق شدن در دنیا. (20) یکى از بزرگان مىگوید: حضرت عیسى (ع) به روستایى گذر کرد، دید، تمام مردم آنجا میان حیاط منزل و کوچهها مردهاند، رو به حواریون کرد و گفت:
این مردم به دلیل خشم خدا مردهاند و اگر به دلیل دیگرى مرده بودند، یک دیگر را دفن مىکردند. عرض کردند: یا روح الله! دوست داشتیم که از جریان اینان آگاه مىشدیم. حضرت عیسى از خداوند درخواست کرد، و خداوند به وى وحى کرد:
بهنگام شب آنان را صدا بزن، تو را پاسخ خواهند داد، وقتى که آخر شب شد، حضرت عیسى (ع) ندا درداد؛ اى مردم روستا! صدایى آمد: آرى یا روح الله! عیسى (ع) پرسید: حال شما و داستان شما چیست؟ عرض کرد: ما شب تندرست و خوش خوابیدیم، و صبح خود را در هلاکت دیدیم، فرمود: چگونه شد؟ گفت:
به خاطر علاقه ما به دنیا و پیروى از گنهکاران بود. فرمود: علاقه شما به دنیا چگونه بود؟ گفت: مانند علاقه کودک به مادرش، هر گاه دنیا به ما رو مىکرد خوشحال، و هر گاه پشت مىکرد محزون و گریان بودیم. فرمود: همراهان تو را چه شده است که پاسخ مرا نمىدهند؟ گفت: به دهانهاى ایشان لجامى است از آتش، که به دست فرشتگان عذاب است. فرمود: از بین آنها تو چگونه توانستى پاسخ دهى؟ گفت: من با این که در بین آنها بودم، اما از آنها نبودم، و هنگامى که عذاب بر آنها نازل شد، مرا نیز فرا گرفت، و من در لبه جهنم آویختهام نمىدانم از آن نجات مىیابم، و یا سقوط مىکنم.
آنگاه حضرت عیسى (ع) به حواریون فرمود: خوردن نان جوین با نمک ناساییده و پوشیدن پلاس، و روى مزبلهها خوابیدن با سلامت و عافیت دنیا و آخرت، خیر کثیر و نیکى فراوان است.
انس مىگوید: شتر عضباى پیامبر (ص) جلو نمىرفت، مرد عربى شترى آورد، و آن جلو افتاد، و این کار بر مسلمانان گران آمد، رسول خدا (ص) فرمود:
بر خدا حق است که چیزى را بالا نبرد، مگر این که پست کند. (21) عیسى (ع) مىگوید: کیست که بر روى امواج دریا خانهاى همچون دنیاى شما بسازد؟ بنا بر این شما در این خانه آرام نگیرید، و آسایشگاه خود مپندارید.
به حضرت عیسى (ع) گفتند: عملى را به ما بیاموز که خداوند به خاطر او ما را دوست بدارد. فرمود: دنیا را دشمن بدارید، تا خداوند شما را دوست بدارد.
ابو درداء مىگوید: رسول خدا (ص) فرمود: اگر آنچه را من مىدانم، شما هم مىدانستید هر آینه زیاد مىگریستید و کم مىخندیدید، و دنیا در نظر شما خوار مىشد، و آخرت را بر دنیا مقدم مىداشتید. آنگاه ابو درداء گفت: اگر آنچه را که من مىدانم شما مىدانستید، سر به بیابان مىگذاشتید، بر حال خود مىگریستید، و اموال خود را بىپاسدار و ناظر- جز به مقدار نیازتان- فرو مىگذاشتید، اما از دلهاى شما یاد آخرت رفته، و آرزوى دنیا جاى آن را گرفته، و در نتیجه دنیا اختیار اعمال شما را به دست گرفته است و شما همچون بىخردان شدهاید، و برخى بدتر از چهار پایان از ترس عاقبت کار خود، از دنیا دل نمىکنید، شما را چه شده است که به هم محبت و نصیحت نمىکنید، در صورتى که برادران دینى یک دیگرید؟
چیزى جز ناپاکى شما، بین خواستهایتان جدایى نینداخته است، اگر شما در راه خیر با هم متحد بودید، هر آینه با هم مهربان مىشدید، چه شده است که شما در امر دنیا یک دیگر را نصیحت مىکنید ولى هیچ کدام آن را که دوست دارید و کمک مىکنید، در باره آخرتش نصیحت نمىکنید؟ این روش جز به دلیل کمبود ایمان در دل شما نیست و اگر شما به خیر و شر آخرت باور داشتید همان طورى که به دنیا باور دارید، هر آینه آخرت خواهى را بر دنیاجویى مقدم مىداشتید. (22) عیسى (ع) فرمود: اى جمع حواریون، به پستى دنیا با سلامت دین راضى باشید، همان طورى که اهل دنیا به پستى دین با سلامت دنیا ساختهاند. و در باره همین مطلب گفتهاند:
«مردانى را من سراغ دارم که به پستى دین قناعت کردهاند.
در حالى که من آنها را نمىبینم که در باره زندگى به پستى بسازند.
پس به خاطر دین، از دنیاى پادشاهان بىنیاز باش! همان طورى که پادشاهان، به خاطر دنیاى خود، از دین بىنیازى جستهاند». (23)
عیسى بن مریم (ع) فرمود: اى طالب دنیا نیکوکار باش! ترک دنیایت نیکتر است.
پیامبر گرامى اسلام فرمود: پس از من فرومایهاى میان شما خواهد آمد که اموال شما را خواهد خورد همان طورى که آتش هیزم را مىخورد.
خداوند به حضرت موسى (ع) وحى کرد، که اى موسى به دوستى دنیا دل مبند، که هرگز گناه بزرگى مرتکب نخواهى شد که بدتر از اعتماد به دنیا باشد. (24) حضرت موسى (ع) به مردى گذر کرد که داشت مىگریست، وقت برگشتن باز هم دید آن مرد مىگرید. عرض کرد: بار خدایا این بندهات از خوف تو مىگرید. خطاب رسید: اى پسر عمران! اگر مغز او با اشک چشمانش فرو ریزد و دستش را به قدرى به دعا بلند کند که از تنش بیفتد،- چون دنیا را دوست مىدارد- او را نخواهم آمرزید.
امیر مؤمنان فرمود: هر کس که در او شش خصلت جمع باشد، براى بهشت وسیلهاى و از آتش جهنم راه فرارى را فروگذار نکرده است: هر که خدا را بشناسد و فرمان او را ببرد، و شیطان را بشناسد، و نافرمانى کند، و حق را بشناسد، و از آن پیروى کند، و باطل را بشناسد، و از آن دورى کند، و دنیا را بشناسد، و آن را ترک کند، و آخرت را بشناسد و آن را بجوید. (25) حسن (26) مىگوید: خداوند، اقوامى را رحمت کند! که دنیا در نزد آنان امانت است و امانت را به صاحبان امانت بازگردانند، آنگاه سبکبار و آسوده از آن رخت بربندند.
و نیز گفته است: هر کس با تو رقابت در دین تو کند، تو نیز رقابت کن، اما اگر در باره دنیایت رقابت کند، دنیا را به خود او واگذار! لقمان به پسرش گفت: پسرک من! دنیا دریایى عمیق است که مردمان زیادى در آن غرق شدهاند، پس کشتى نجات تو باید تقواى الهى باشد، و در کنار
آن ایمان به خداى بزرگ و بادبان آن توکل بر خدا، شاید تو نجات یابى، در حالى که تو را اهل نجات نمىبینم! یکى از دانایان مىگوید: تو هرگز در حالتى از دنیا بسر نمىبرى، مگر این که قبل و بعد از تو کسانى در آن حال بودند، و براى تو از دنیا جز شامگاه شب و بامداد روز، چیزى نیست پس خود را در حال خوردن نابود نکن، دنیا را روزهدار باش، و آن را بر آخرت افطار کن زیرا سرمایه دنیا هوا و سود آن آتش دوزخ است.
به یکى از پارسایان گفتند: روزگار را چگونه دیدى؟ گفت: بدنها را فرسوده و آرمانها را نو، و مرگ را نزدیک، و آرامش را دور مىسازد، پرسیدند: مردم روزگار چگونهاند؟ جواب داد: هر که بر آن دست یافت، رنج دید، و هر کس آن را از دست داد، زمینگیر شد! و در آن باره شعرى سرودهاند:
«هر کس دنیا را به خاطر زندگى خوشى مىستاید، به جان خودم که پس از اندکى دنیا را سرزنش خواهد کرد هر گاه دنیا پشت کند باعث حسرت شخص شود، و اگر رو آورد، غم و اندوهش افزون شود.» (27) یکى از دانایان مىگوید: دنیا زمانى بوده است، و من نبودهام، و دنیا مىگذرد، و زمانى خواهد رسید که من نباشم، بنا بر این شایسته نیست که من دل بر آن ببندم، زیرا زندگى در آن تلخ و زلال آن، تیره و کدر، و اهل دنیا از آن بیمناکند، یا به خاطر نعمت ناپایدارش، و یا مصیبتى که نازل مىشود، و یا مرگى که به طور قطع فرا مىرسد.
یکى از بزرگان مىگوید: از جمله معایب دنیا آن است که به هر کس آنچه را شایسته است، نمىدهد یا بیش از حد مىدهد، و یا کمتر از ضرورت مىدهد.
یکى دیگر مىگوید: آیا نعمتهاى دنیا را نمىنگرى! گویا مورد خشم خدایند که به نااهلان داده شدهاند.
مردى به یکى از بزرگان گفت: من از عشق به دنیا گله دارم، در حالى که خانهاى براى خود ندارم. گفت: بر آنچه خداوند از مال دنیا به تو مرحمت کرده است نظر کن! و آن مقدارى که حلال است جدا کن و همان را در راه درست صرف کن، در این صورت عشق و علاقه به دنیا زیانبخش نیست. این سخن را از آن جهت گفته است که اگر خود را موظف بر آن روش ببیند، باعث زحمت او مىشود، و از دنیا رنجیده شده در صدد چاره و نجات از دنیا خواهد بود.
یکى از بزرگان گوید: دنیا مغازه شیطان است، بنا بر این از مغازه شیطان چیزى را به سرقت نبر، که در پى تو آمده از تو پس خواهد گرفت.
دیگرى مىگوید: اگر دنیا از طلا بود از بین رفتنى است اما آخرت اگر از سفال هم باشد ماندنى است، بر ما سزاوار است تا آنچه را که مىماند ترجیح دهیم بر آنچه فانى است، تا چه رسد بر اینکه ما سفال فانى را بر طلاى باقى ترجیح دادهایم! دیگرى گوید: دورى کنید از دنیا زیرا به ما گفتهاند که روز قیامت آن بندهاى را که مال و مقام دنیا را بزرگ مىشمرده است، نگاه مىدارند و مىگویند، این است، کسى که بزرگ مىشمرد آنچه را خداوند ناچیز مىدانست.
ابن مسعود گوید: هیچ کسى در دنیا شب را به صبح نمىرساند مگر این که او مهمان، و مالش عاریه است، و مهمان، سرانجام کوچ کرده و مال عاریه را پس خواهد داد.
گروهى نزد مرد پارسایى رفتند، و در باره دنیا سخن گفتند و آن را نکوهش کردند، آن مرد گفت: از سخن دنیا خوددارى کنید اگر علاقه دنیا در دل شما نبود این قدر از دنیا سخن نمىگفتید، بدانید که هر کس چیزى را زیاد دوست داشت بیشتر آن را یاد مىکند! شاعرى مىگوید:
ما مردم دنیاى خود را به قیمت نابودى دینمان، اصلاح مىکنیم،
در نتیجه نه دینمان باقى مىماند و نه آنچه را که اصلاح کردهایم.
پس خوشا به حال آن بندهاى که خداوند را پروردگار خود دانسته، و دنیاى خود را نثار راه آن چیزى کند که آن را در پیش رو و انتظار دارد. (28) و نیز گوید:
من طالب دنیا را هر چند که عمر درازى کرده باشد، مىبینم.
در حالى که از دنیا به شادیها و نعمتها دست یافته است.
همچون کسى که ساختمانى را بنا کرده و آن را به آخر رسانده است.
اما همین که ساختمان کامل شد، یکباره از هم فرو ریزد! (29) دیگرى گوید:
علاقه به دنیا تو را دعوت به امنیت و آرامش مىکند، آیا سرانجام تو نباید از آنجا نقل مکان کنى؟
دنیاى تو چیزى جز سایه نیست، که تو را سایه افکند و آنگاه نداى حرکت در دهد! (30) لقمان به پسرش گفت: پسرم! دنیایت را به آخرت خود بفروش تا هر دو را در این معامله سود ببرى! و آخرتت را به دنیا مفروش که هر دو را ضرر خواهى کرد و از دست خواهى داد.
دیگرى مىگوید: به پادشاهان و زندگى خوش و لباسهاى نرم آنها نگاه نکن بلکه به انتقال سریع آنها از دنیا و سرانجام ناگوار آنان نگاه کن! ابن عباس- خدایش راضى باد- مىگوید: خداوند دنیا را سه بخش قرار داده است: بخشى براى مؤمن و بخشى براى منافق و بخش دیگر براى کافر، اما مؤمن از دنیا توشه بر مىدارد، منافق آن را مىآراید و کافر از دنیا کامروایى مىکند.
یکى از بزرگان مىگوید: دنیا مردارى است، هر که چیزى از آن
مىخواهد، باید به معاشرت سگها بسازد.
گویند:
اى کسى که دنیا را به همسرى مىخوانى، از طلب دنیا خوددارى کن تا در امان باشى! براستى هر که دنیاى فریبکار را به همسرى خواند، زفافش نزدیک است که به عزا تبدیل شود. (31) ابو درداء مىگوید: از پستى دنیا در پیشگاه خداست که خداوند را جز در دنیا نافرمانى نکنند، و کسى بر آنچه نزد خداست نرسد جز آن که دنیا را ترک کند. (32) مردى به امیر المؤمنین (ع) گفت: دنیا را برایم توصیف کن! آن بزرگوار فرمود:
چگونه براى تو وصف کنم سرایى را که هر کس تندرست باشد، غافل از نعمت، و هر گاه بیمار شود، پشیمان و نادم شود، و هر کس تنگدست باشد، غمگین و هر که بىنیاز شود، دچار فتنه و بلا شود، در حلال آن حساب و در حرامش عقاب است. (33) بار دیگر از آن بزرگوار همین درخواست شد، فرمود: مفصل وصف کنم یا مختصر؟ عرض شد: کوتاه، فرمود: حلال دنیا حساب دارد، و حرامش مجازات و کیفر.
حکیمى گوید: از دنیاى جادوگر بپرهیزید که دلهاى دانشمندان را سحر مىکند! دیگرى مىگوید: دنیا و آخرت در یک دل جمع مىشوند، اما هر کدام که پیروز شد، آن دیگرى مطیع وى شود.
دیگرى گوید: به اندازهاى که غم دنیا را مىخورى، غم آخرت از دلت بیرون شود، و به هر مقدار که در غم آخرت باشى، غم دنیا از دلت بیرون مىشود.
حضرت عیسى (ع) فرمود: دنیا و آخرت، دو هوویند، پس به هر مقدار که
یکى از آنها را راضى کنى دیگرى را رنجاندهاى.
حسن (34) گوید: به خدا سوگند، اقوامى را دیدم که دنیا در نظرشان پستتر از خاکى بود که روى آن راه مىرفتند، اعتنایى نداشتند که بر آنها بتابد یا از دست آنها برود، به این طرف برود یا به آن طرف.
مردى به حسن (35) گفت: چه مىگویى در باره مردى که خداوند مالى به او داده است و او از آن مال صدقه مىدهد، و صله رحم مىکند و احسان مىکند، آیا او حق زندگى یعنى برخوردارى از آن مال را دارد؟ گفت: نه، اگر تمام دنیا مال او بود، بیش از مقدار نیاز حق نداشت، و بقیه را براى روز تنگدستى و نیازش مىفرستاد.
یکى از بزرگان گوید: از دنیا براى تنت، و از آخرت براى دلت بهرهگیرى کن! وهب گوید: در یکى از کتابها خواندم: دنیا غنیمت افراد زیرک و باعث غفلت بىخردان است که دنیا را تا از آنجا بیرون نرفتهاند نشناسند، آنگاه درخواست بازگشت کنند، اما بازگردانده نشوند.
لقمان به پسرش گفت: پسرم تو از روزى که به دنیا آمدهاى، به دنیا پشت کردهاى و رو به آخرت دارى پس تو نسبت به منزلى که رو به آن مىروى نزدیکترى تا سرایى که از آن دور مىشوى.
یکى از بزرگان مىگوید: هر گاه دیدى کسى بر دنیایش مىافزاید و از آخرتش مىکاهد، و به همین حال خوشنود است، پس او فریب خوردهاى است که با خود بازى مىکند در حالى که نمىفهمد.
یکى از بزرگان روى منبر مىگفت: به خدا قسم گروهى را علاقمندتر از شما بر آنچه رسول خدا از آن دورى مىجست، ندیدم، به خدا سوگند که هیچ سه نفرى بر پیامبر (ص) نگذشتند مگر آن که مخالفان وى پیش از موافقان او بودند.
حسن (36)، پس از این که این آیه را تلاوت کرد: فلا تغرنکم الحیاة
الدنیا* (37) گفت: هر کس بگوید: این دنیا را چه کسى آفریده است؟ آن کسى آفریده است که از شما آگاهتر به آن بوده است، آنچه از دنیا باعث سرگرمى شماست، از آن دورى کنید، زیرا دنیا سخت مشغول مىسازد، هیچ کسى، راه سرگرمى به روى خود باز نمىکند، مگر اینکه امکان دارد، از همان یک راه، ده راه سرگرمى دیگر باز شود، فرزند آدم بیچاره است، مالش را اندک مىبیند اما عملش را اندک نمىبیند به مصیبت در دینش خوشنود است ولى براى مصیبت در دنیایش بىتابى مىکند.
حسن (38) به عمر بن عبد العزیز نوشت: درود بر تو، اما بعد، گویا تو آخرین کسى هستى که باید بمیرد؟ عمر بن عبد العزیز در جواب نوشت: درود بر تو، گویا تو در دنیا نبودهاى و پیوسته در آخرت بودهاى؟! یکى از بزرگان گوید: شگفتا کسى که مىداند مردن حق است، چگونه شادى مىکند! و شگفتا آن که مىداند آتش دوزخ حق است چگونه مىخندد، و شگفتا آن که تغییرات دنیا را نسبت به اهل دنیا مىبیند چگونه به دنیا دل مىبندد! (39) مردى از اهالى نجران که دویست سال عمر کرده بود، نزد معاویه آمد، معاویه از او پرسید: که دنیا را چگونه دیدى؟ گفت: سالهاى گرفتارى، و سالهاى خوشى، روزى آن طور، و روزى این طور، شبى چنین و شبى چنان، کودکى به دنیا مىآید، دیگرى مىمیرد، اگر نوزادى نبود، هر آینه کسى باقى نمانده بود، و اگر مردن نبود دنیا بر اهلش تنگ مىشد، معاویه گفت: هر چه مىخواهى از من درخواست کن! گفت: عمرى که گذشته است به من باز گردان، و اجلى که فرا مىرسد دفع کن! معاویه گفت: اینها در اختیار من نیستند. پیرمرد گفت: بنا بر این من به تو نیازى ندارم.
یکى از بزرگان گوید: فرزند آدم، به رسیدن آرزویت خوشحال مىشوى، با گذشت عمر به آرزویت رسیدهاى، پس چگونه کار امروز را به فردا مىگذارى،
گویى سودش مال دیگرى است.
دیگرى گوید: هر کس از خدا دنیا را بخواهد مثل این است که، درخواست مىکند تا در قیامت بیشتر نگاهداشته شود.
یکى از بزرگان گفته است: هیچ چیزى در دنیا وجود ندارد که تو را خوشحال کند مگر اینکه به دنبال آن چیزى چسبیده است که باعث ناراحتى تو است.
حسن (40) گوید: جان آدمى از دنیا- بدون سه حسرت- بیرون نمىرود: از مالى که جمع کرده سیر نمىشود، و به آرزویش نمىرسد، و توشه نیکو براى خانه آیندهاش نمىگیرد.
به کسى گفتند: به بىنیازى رسیدهاى! جواب داد: آن کسى بىنیاز شده است که از بردگى دنیا آزاد گشته است.
و دیگرى گوید: کسى در برابر خواستههاى دنیا نمىایستد مگر این که در دلش چیزى باشد که او را سرگرم آخرت ساخته باشد.
یکى از بزرگان گوید: ما خود را دلبسته دنیا کردیم، و هیچ کدام دیگرى را امر به معروف و نهى از منکر نکرد.
دیگرى گوید: اندک دنیا انسان را از نعمتهاى زیاد آخرت باز مىدارد.
حسن گوید: دنیا را خوار شمارید! به خدا سوگند که دنیا براى کسى که آن را پست شمارد، پستتر از همه چیز است.
و نیز گوید: هر گاه خداوند نسبت به بندهاى اراده خیر کند به او بخششى مىکند و بعد آن را قطع کند و آنگاه که آن نعمت تمام شد به سمت او برمىگردد، و هنگامى که بندهاى نزد خدا خوار و پست شود، دنیاى او را گشایش بخشد.
دیگرى گوید: علاقه دنیا و گناهان قلبى، تا وقتى که خیرى به انسان برسد، او را در میان مىگیرند.
وهب بن منبه گوید: دل هر کسى که به دنیا شاد شود، حکمت و دانش را از دست داده، و هر کس هوى و شهوت را زیر پا بگذارد، شیطان از سایه او مىنالد، و هر کس بر هواى نفس خود غلبه کند پیروز است.
به کسى گفتند: فلانى مرد، گفت: براى دنیا جمع کرد، و خود به آخرت رفت و خود را تباه ساخت، گفتند: او کارهاى نیک چنین و چنان کرد، و چندین کار خیر و نیک را نام بردند. گفت: اینها به حال او سودى ندارند، چون او براى دنیا جمع کرد! به حکیمى گفتند: دنیا از کیست؟ گفت: از کسى که ترک دنیا گفته است، گفتند: آخرت از آن کیست؟ جواب داد: از کسى که در پى آن است.
حکیمى گوید: دنیا سراى ویرانهاى است، و ویرانتر از آن دل کسى است که دنیا را آباد سازد، و بهشت سراى آبادى است، و آبادتر از آن دل کسى است که آن را مىجوید.
یکى از بزرگان مىگوید: سه کس عاقل است: آن که دنیا را ترک کند، پیش از آن که دنیا او را ترک گوید، و قبر خود را آباد کند پیش از آن که وارد آنجا شود، و آفریدگار خود را خوشنود سازد، پیش از آن که او را ملاقات کند.
دانایى مىگوید: هر گاه اهل دنیا را دیدى که در باره پارسایى سخن مىگویند، بدان که آنها مسخره دست شیطانند.
امیر المؤمنین- على بن ابى طالب (ع)- فرمود: دنیا شش چیز است:
خوردنى، نوشیدنى، پوشیدنى، سوارشدنى، همسرى و بوییدنى. بالاترین خوردنىها عسل است که مکیده زنبور است و بالاترین نوشیدنیها آب است که نیکوکار و بدکار در آشامیدن آن برابرند، و بهترین پوشیدنىها ابریشم است که بافته کرم است، و بالاترین مرکبها اسبهایند که مردان رزم سوار بر آنها کشته مىشوند و بالاترین آمیزش، آمیزش با زنان است که جاى ادرارى را داخل جاى ادرار کردن است، و زن صورت خود را آرایش مىکند اما هدفش، زشتترین موضع
است، و بالاترین بوییدنیها مشک است که خود مقدارى خون است.
یکى از بزرگان مىگوید: اى مردم، روى فرصت عمل کنید، و از خدا بیمناک باشید، و فریب آرزو را نخورید و مرگ را فراموش نکنید، به دنیا اعتماد نکنید، زیرا دنیا فریبکار و پر مکر است که خود را با فریبکارى براى شما آراسته است، و با اطمینان بخشیدن به شما، شما را مىفریبد، خود را همچون عروسى بزک کرده براى خواستگاران مىآراید، چشمها بر او مىنگرد، و دلها به دور او مىچرخد، و هواها شیداى اویند، و بسا دلباختهاى را که کشته است، و دلبستهاى را خوار و پست کرده است، پس شما با چشم حقیقت به آن بنگرید، که دنیا سرایى پر از رنج و گرفتارى است که آفریدگارش آن را نکوهیده است، تازهاش کهنه مىشود، و سلطنتش فانى است، و عزیزش ذلیل مىشود، و زیادش کم مىشود، و زندهاش مىمیرد، و نیکى دنیا نابود مىشود، بنا بر این از خواب غفلت بیدار شوید و از حالت چرت به خود بیایید، پیش از آن که بگویند: فلانى بیمار شده و یا بیمار سنگینى است، آیا راهى به دارو و بهبودى و یا پزشکى سراغ دارید، آنگاه پزشکان را براى تو دعوت کنند اما امید بهبودى براى تو نرود، و آنگاه بگویند: فلانى مىخواست وصیت کند، اما نتوانست، بعد، بگویند:
زبانش سنگین شده، با دوستانش نمىتواند سخن بگوید، و همسایهها را نمىشناسد، و در همین وقت عرق مرگ بر جبینت بنشیند، و پیاپى بنالى، و یقین به مردن پیدا کنى و پلکهاى چشمت برهم نهاده، و آنچه را گمان داشتى، تصدیق کنى، و زبانت بند آید، و دوستانت بگریند، و به تو بگویند، این پسر تو فلانى است، و این برادر تو، فلانى، تو نتوانى حرف بزنى، و بر زبانت مهر خاموشى زده شود، و گشوده نگردد، سپس حکم الهى اجرا شود، و جان از بدنت بیرون رود، و روح به طرف آسمان بالا رود، در این هنگام دوستانت جمع شوند، و کفن تو را حاضر کنند و تو را غسل داده، کفنت کنند، و تشییعکنندگان از تو جدا شوند و کسانى که نسبت به تو حسد مىورزیدند آسوده شوند، و خانوادهات به سوى مال و
ثروتت برگردند، و تو در گرو اعمالت بمانى! یکى از بزرگان به پادشاهى گفت: سزاوارتر از همه مردم به نکوهش دنیا و دشمنترین مردم نسبت به دنیا آن کسى است که دستش به نعمت دنیا باز بوده و به خواستههایش رسیده است، زیرا او منتظر آفتى است که به مالش برسد، و او نیازمند شود، و یا بر جمعیت او برسد، و پراکنده سازد، و یا به قدرت او برسد، و ارکان قدرت او را از بیخ و بن برکند، و یا بر تن او برسد و بیمار سازد، و یا به مصیبت یکى از دوستانش گرفتار شود که نمىخواست دچار شود، پس دنیا سزاوارتر از هر چیز به نکوهش است که آنچه داده، پس مىگیرد، و به آنچه بخشیده، باز مىگردد، در آن بین که دنیادار خندان است دنیا هم به او مىخندد، و آن وقت که دنیا به حال او گریان است، ناگاه بر ماتم او مىگرید، و آنگاه که دنیا دست شخص را به بخشندگى باز مىگذارد، ناگاه آهنگ بازگشت از او را مىکند، امروز افسرى بر سرش مىنهد، و فردا بینیش را به خاک مىساید، بىتفاوت است کسى برود، یا بماند، مانده را جایگزین رفته مىبیند، و هر کدام را به جاى دیگرى مىپذیرد.
حسن بصرى به عمر بن عبد العزیز نوشت: اما بعد، دنیا سراى رفتن است، نه سراى ماندن و حضرت آدم به عنوان مجازات به دنیا فرود آورده شد، پس، از دنیا بر حذر باش اى امیر المؤمنین! زیرا که توشه دنیا، ترک دنیا است، و بىنیازى از دنیا، در نیازمندى است، دنیا هر لحظه کشتهاى بجا مىگذارد، هر که را عزت داده است، خوار مىسازد، و هر جمعى را پراکنده مىکند. دنیا چون زهرى است که هر که نمىشناسد، آن را مىخورد، و باعث قتل اوست. تو در دنیا همچون کسى باش، که زخم خود را معالجه مىکند، اندکى پرهیز مىکند که مبادا ناراحتیش طولانى شود، و بر سختى معالجه مقاومت مىکند، از ترس این که مبادا بیماریش طول بکشد بنا بر این از این دنیاى فریبکار، حیلهگر بترس که با نیرنگ خود را آراسته و با فریبکاریش کسانى را کشته و با آرمانهایش فریفته، و
خواستگارانش را شیفته کرده و خود را چون عروسى زیبا، زینت کرده، چشمها به سوى آن خیره، و دلها، شیدا و نفوس دلباخته آن شده است، در حالى که او تمام همسرانش را کشته است، پس چرا باقیماندهها از گذشتهها عبرت نگیرند، و آیندگان از پیشینیان درس خوددارى نیاموزند، و خداشناسان آنجا که خداوند از حال دنیا خبر مىدهد، به خود نیایند. گاهى دلباخته دنیا به حاجت خود برسد، آنگاه مغرور شده سرکشى کند و قیامت را فراموش کرده، فکر خود را مشغول دنیا سازد، تا این که پایش بلغزد، و سخت پشیمان شود و با حسرت زیاد، لحظههاى سخت مرگ با تمام شدت در رسد، و حسرتهاى مردن با تمام غمهایش او را فراگیرند، هر که علاقمند دنیا باشد، خواسته خود را در نیابد، و خود را از رنج آسوده نسازد، و بدون توشه از دنیا بیرون رود، و بىآمادگى رهسپار شود، بنا بر این از دنیا حذر کن، و علاقهمندترین چیز دنیا را خطرناکترین چیز بدان، زیرا دنیادار هر چه بیشتر به شادمانى دنیا دلبسته باشد با ناراحتى بیشتر از دنیا بیرون رود، و آنچه در دنیا باعث شادى است، فریبنده، و آنچه سودبخش است فردا پر زیان است، خوشى دنیا پیوسته ناخوشى است، و به جاى بقا، فناست، و شادى آن آمیخته به اندوههاست، هر که به او پشت کرد و از او رو گرداند دیگر برنگشت، و نمىداند چه پیش خواهد آمد، تا منتظر آن باشد، روزهایش (به دلیل زودگذر بودن) دروغین است، و آرمانهایش بیهوده، و زلالش، تیره، و زندگیش نکبت آور. فرزند آدم در دنیا در معرض خطر است، اگر عاقل است باید بیندیشد او در نعمتهاى دنیا احساس خطر و از گرفتاریها، پرهیز مىکند، حال اگر خداوند از اینها خبر نداده بود، و براى او مثل نزده بود، دنیا، خود، خفته را بیدار، و غافل را هوشیار مىکرد تا چه رسد که از جانب خداوند متعال باز دارنده و در باره دنیا پند دهنده آمده است.
دنیا در نزد خدا منزلتى ندارد، و از روزى که آفریده است بر او نگاه نکرده است، دنیا کلیدها و گنجهاى خود را بر پیامبر (ص) عرضه کرد؛ بدون این که به مقدار بال پشهاى از مقام او در نزد خدا کاسته شود، پیامبر (ص) از پذیرش آن سرباز زد،
و نخواست با امر الهى مخالفت کند، یا آنچه را که آفریدگارش دوست ندارد، دوست بدارد، و آنچه را که مالک او پست مىشمارد، او اهمیت دهد، نیکان را از روى اختیار، از دنیا منع کرده، و دست دشمنانش را از روى فریب، بر دنیا باز گذاشته است، پس آن که فریفته دنیاست و قدرت و توان دارد، گمان مىبرد که به خاطر دنیا گرامى است، و فراموش کرده است آنچه را که خداوند نسبت به حضرت محمد (ص)- آنگاه که سنگ بر شکم بست- انجام داد! و در روایتى آمده است که خداى متعال به حضرت موسى فرمود: هر گاه ثروتى را دیدى مىآید، بگو: گناهى است که مجازاتش نزدیک است، و هر گاه فقر و تنگدستى را دیدى، بگو: مرحبا به شعار نیکان، و اگر خواستى به صاحب روح و کلمه، عیسى بن مریم اقتدا کن که مىگفت: خورشم گرسنگى و شعارم، ترس از خدا، لباسم، پشمینه، وسیله گرمایم در زمستان، تابش خورشید و چراغم مهتاب، و مرکبم، پاها و خوردنى و میوهام، روییدنیهاى زمین است، شب را به سر بردم که چیزى نداشتم، و بامداد کردم که چیزى نداشتم در حالى که روى زمین کسى از من بىنیازتر نبود.
ابن منبه گوید: وقتى که، خداوند موسى و هارون را نزد فرعون فرستاد، فرمود: مبادا شما را شگفت زده کند لباسى که از لباسهاى دنیا پوشیده است، زیرا موهاى پیشانیش به دست من است. مبادا دارایى او از دنیا شما را به شگفت وادارد، زیرا آن جلوه زندگى دنیا و زینت راحت طلبان است، پس اگر مىخواستم شما را به زیور دنیا چنان آراسته کنم که فرعون وقتى که ببیند، بداند که قدرت او در برابر آنچه به شما دادهام ناچیز است، هر آینه مىآراستم اما من مىخواهم شما دو نفر را از دنیا بر حذر دارم، و همچنین تمام اولیاء و دوستانم را که از نعمتهاى دنیا دور مىکنم، همان طورى که شبان، گوسفندانش را از چراگاههاى هلاکتبار حفظ مىکند، و من آنان را از رفتن به جانب دنیا برحذر مىدارم چنان که شبان مهربان، شترش را از گرفتارى باز مىدارد، این نه به خاطر خوارى اولیاى من است
بلکه براى آن است که بهره خود را از کرامت من، فراوان، برگیرند، من اولیایم را به خوارى و خشوع و ترس و به آنچه در دلهاى آنها استوار است، و در بدنها ظاهر مىشود- جامههایى که مىپوشند، و لباسهایى که از رو به تن مىکنند، و باطنشان که خود مىدانند، و راه نجاتى که بدان وسیله رستگارند، و درجاتى که آنان آرزوى آن را دارند، و بزرگواریى که بدان مىبالند، و چهرهاى که با آن شناخته مىشوند- مىآرایم. پس هر گاه آنان را دیدى، در مقابلشان تواضع کن و به قلب و زبان در برابر آنها فروتن باش. و بدان که هر کس، یکى از اولیاى مرا بترساند، با من اعلان جنگ کرده است، و من روز قیامت انتقام او را مىگیرم.
یکى از دانایان مىگوید: روزها چون تیرها و مردم هدفهایى هستند، و روزگار هر روز با تیرى شما را هدفگیرى مىکند، و به وسیله شب و روزش از پا درمىآورد، تا آنجا که همه اعضاى بدن را از هم جدا مىکند پس کدام تندرستى براى تو باقى مىماند وقتى روزها و شبها چون تیر با شتاب بر بدنت وارد مىشوند! اگر نقصانى که از دست روزها، به تو مىرسد، آشکارا بود، از فرارسیدن هر روز به وحشت مىافتادى، و مىخواستى تا ساعتهاى کمترى بر تو بگذرد، و لکن تدبیر الهى بالاتر از نظر و خواست تو است، و با فراموش کردن بدیهاى دنیا، طعم لذتهاى آن درک مىشود، در صورتى که دنیا در کام دانا از زهر تلختر است، توصیفکنندگان دنیا از روى کردار ظاهر دنیا عیبهاى آن را گوشزد کردهاند، و آنچه از عجایب دنیا مىبینى بیش از مواعظ و پندهایى است که در پیرامون تو است، پس ما باید از خداوند طلب کنیم که راه کمال را به ما نشان دهد.
عمر بن عبد العزیز در ضمن خطبهاى مىگفت: اى مردم شما براى چیزى آفریده شدهاید که اگر آن را باور دارید، پس معلوم مىشوید که نادانید و اگر باور ندارید، پس شما در هلاکتید، همانا شما براى جهان ابدى آفریده شدهاید. اما شما را از سرایى به سراى دیگر منتقل مىکنند، پس براى آنجا که منتقل مىشوید و همیشگى است کار کنید. بر خردمندان و اهل فهم و ادب و معرفت لازم است که
بدانند دنیا را خداوند خوار شمرده و براى اولیایش نپسندیده است و دنیا در نزد خدا بسیار کم ارزش است و پیامبر خدا (ص) پارسایى در دنیا بود، و مردم را از فریب دنیا برحذر مىداشت. پس بر آنان لازم است که در خوردن رعایت اقتصاد را کنند و زیادى آن را براى آخرت بفرستند، و به قدر نیاز از دنیا بسنده کنند، و هر چه را هوس کردند، رها کنند، و از جامه به مقدار ستر عورت بپوشند، و از خوراک به کمترین مقدار سد جوع اکتفا کنند، و با چشمى به دنیا نگاه کنند که او فانى و آخرت باقى است، و از دنیا همچون مسافرى توشه بردارند، و دنیا را خراب و بدان وسیله آخرت را آباد کنند، و با چشم دل به آخرت بنگرند، و بدانند که دیرى نخواهد پایید که با چشم آخرت را ببینند، و با دلها سفرى به آخرت کنند همان طورى که مىدانند بزودى با همین بدنها سفر خواهند کرد، و این مدت اندک دنیا را تحمل کنند تا مدتى دراز در نعمت باشند.
بدان که دنیا زودگذر است، نزدیک است پایان پذیرد، دنیا وعده بقا مىدهد، و بعد وفا نمىکند، به دنیا نگاه مىکنى مىبینى آرام ایستاده در حالى که به شدت مىگذرد و با سرعت کوچ مىکند، اما ناظر دنیا حرکت او را احساس نمىکند و اطمینان پیدا مىکند، و در موقع پایان عمر، حسرت مىخورد، داستان دنیا مثل سایهاى است که در حقیقت متحرک است اما به ظاهر ایستاده، با چشم حرکتش دیده نمىشود اما با چشم بصیرت درک مىشود.
وقتى که نزد حسن بصرى سخن از دنیا رفت شعرى خواند:
رؤیایى در خواب و یا سایهاى است گذرا، براستى که شخص دانا فریب چون آن را نخورد. (42) امام حسن بن على (ع) دنیا را مجسم مىکرد و مىفرمود:
اى طالبان لذت دنیا، دنیا بقا ندارد، هر کس به سایه زودگذر، فریب بخورد، نادان است. (43) و همچنین گفتهاند:
کسى که بزرگترین هدفش دنیاست، به ریسمان فریب چنگ زده است. (44) مثالى دیگر براى دنیا؛ فریب خوردن به خیالبافیهاى دنیا و بعد تهى دستى، و آنگاه رهایى از دنیا به خیالهایى در خواب و رؤیاهاى واهى شبیه است.
پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا رؤیا و اهل دنیا مجازات و کیفرشدگانند. (45) یکى از بزرگان گوید: من مثل خود و دنیا را چون مردى مىدانم که خفته و در خواب خود، خوب و بد را مىبیند، و در آن میان یک باره از خواب بیدار مىشود، و هم چنین تمام مردم خفتگانند، وقتى که بمیرند از خواب بیدار شوند و از آنچه به آن دل بسته و خوشحال بودند، چیزى در دست ندارند.
به حکیمى گفتند: چه چیز بیشتر به دنیا مىماند؟ گفت: خواب و خیال.
مثال دیگر براى دنیا در باره عداوت دنیا با اهل دنیا، و نابودسازى فرزندان خود: بدان که طبیعت دنیا در آغاز، مهربانى اندک، اما سرانجام نابودسازى است، همچون زنى که براى خواستگاران خود را بیاراید و همین که با آنها ازدواج کرد، آنان را سر ببرد و نابود سازد! نقل کردهاند که دنیا بر عیسى بن مریم، ظاهر شد، حضرت عیسى (ع) آن را به صورت پیرزنى دید که دندانهایش ریخته و همه رقم زیور و آرایش کرده، پس فرمود:
با چند نفر ازدواج کردهاى؟ گفت: شمار آنها را نمىدانم، فرمود: همه آنها مردهاند و یا طلاقت دادهاند؟ جواب داد: بلکه همه را کشتهام. حضرت عیسى گفت: بدا به حال همسران باقیماندهات که از گذشتگان عبرت نمىگیرند که چگونه آنها را یکى یکى نابود ساختهاى، و از تو دورى نمىجویند!
مثال دیگر در این که ظاهر و باطنش یکى نیست:
بدان که دنیا آراسته ظاهر، زشت باطن است، و به پیر زالى زینت کرده مىماند، که ظاهرش مردم را مىفریبد، اما وقتى که از باطنش آگاه شوند، و پوشش از صورتش بردارند، زشتیها بر آنها آشکار مىشود و از پیروى آن [یا از خریدارى آن] پشیمان، و از کم عقلى خود و فریب ظاهر آن را خوردن، شرمنده شوند.
ابن عباس، گوید: روز قیامت دنیا را به صورت پیر زالى با موهاى سر سفید و سیاه، کبود رنگ، دندانهاى نیشش افتاده، و بد قیافه، در جلو چشم خلایق نگهدارند، بگویند: این را مىشناسید؟ مردم بگویند: پناه مىبریم بخدا از شناختن این پیر زال، آنگاه بگویند: این همان دنیایى است که شما بر سر آن مشاجره داشتید، و قطع رحم مىکردید، و نسبت به هم حسد مىورزیدید، و با هم در ستیز بودید، و فریب آن را مىخوردید، و پس از آن، او را در جهنم اندازند و بگوید: بار خدایا کجا هستند پیروان و کسان من، خطاب برسد: پیروان و اهل دنیا را نیز به او ملحق سازید.
یکى از بزرگان مىگوید: اطلاع یافتم که روح مردى به معراج رفت، ناگاه زنى سر راهش را گرفت که به هر نوع زر و زیور و جامه آراسته بود، و هیچ کس بر او نگذشته بود، مگر اینکه صدمه زده بود، وقتى که کسى از پشت آن را مىدید، بهترین چیزى بود که مىدید، اما وقتى که از رو مىدید، زشتترین چیزى بود که مىدید، پیرزنى با موى سفید و سیاه، آن مرد گفت: به او گفتم: از تو به خدا پناه مىبرم. گفت: نه به خدا، خداوند تو را پناه نمىدهد، تا اینکه دشمن پول باشى! گفتم: تو کیستى؟ جواب داد: من دنیا هستم.
مثال دیگرى در مورد دنیا و عیبهاى انسان در ارتباط با دنیا:
بدان که دنیا سه حالت دارد: حالتى که هیچ چیز در آن نبوده که همان حالت پیش از وجود انسان تا آغاز دنیاست، و حالتى که تو شاهد آن نیستى و آن
پس از مرگ تو تا ابد است، و حالتى ما بین ازل و ابد، یعنى ایام زندگى تو در دنیا، پس بنگر چه مدت است و نسبت به دو جانب، ازل و ابد، چه قدر کوتاه است، تا بدانى که کمتر از مسافت کوتاهى در مسیرى طولانى است، و از این رو پیامبر خدا (ص) فرموده است: مرا به دنیا چه کار! مثل من و دنیا همچون مسافرى است که در یک روز تابستانى گرم، حرکت کند، و درختى سر راهش ببیند، و در نیم روز، ساعتى زیر سایه آن بیارامد، (46) و هر کس دنیا را با این چشم بنگرد، دل بدان نخواهد بست، و اعتنا نخواهد کرد که روزگار چگونه مىگذرد، در سختى و تنگنا و یا در گشایش و رفاه، بلکه خشتى روى خشت نخواهد گذاشت. پیامبر خدا (ص) زندگى را وداع گفت در حالى که خشت روى خشت، و چوبى روى چوب نگذاشت، دید یکى از اصحاب خانهاى از گچ مىسازد، فرمود: من فرمان الهى و مرگ را سریعتر از آن مىبینم، (47) و آن را ناپسند شمرد، و حضرت عیسى (ع) نیز به همین مطلب اشاره فرموده است، آنجا که مىگوید: دنیا پلى است از آن بگذرید، و آبادش نکنید، و این مثل روشنى است، زیرا زندگى دنیا گذرگاه آخرت است، و گهواره مثل اول پل، و گور، آخر پل و بین آن دو مسافت محدودى است، و بعضى از مردم نیمى از پل را طى کرده و بعضى یک سوم و بعضى دو سوم، و بعضى را جز یک گام نمانده است اما او غافل است، و به هر حال باید عبور کرد و رفت.
مثالى دیگر براى دنیا در نرمى آغاز، و درشتى انجامش:
بدان که امور دنیا در آغاز، نرم مىنماید، کسى که غرق در امور دنیا مىشود، تصور مىکند که رها کردن دنیا هم، مانند فرو رفتن در آن شیرین و با حلاوت است، و چقدر این دو تفاوت دارند؛ فرو رفتن در کار دنیا آسان است، و لیکن خروج از دنیا با سلامتى و درستى، دشوار است.
امیر المؤمنین، على بن ابى طالب (ع) به سلمان فارسى (48)- خدایش از او خوشنود باد- در مورد مثل دنیا نوشت: داستان دنیا مانند مارى است که لمس
کردن آن نرم، و زهرش کشنده است، بنا بر این دورى کن از آنچه تو را در دنیا شاد مىسازد، زیرا از متاع دنیا اندکى به همراه تو مىماند، و اندوههاى دنیا را از خود دور کن، چون به جدایى از آن و دگرگونى آن یقین دارى، و هر چه انس و علاقهات به دنیا بیشتر است، بیم و هراست بیشتر باشد زیرا اهل دنیا هر گاه به آن دل بست، دنیا او را بسختى و ناراحتى مىکشاند. (49) مثلى دیگر براى دنیا، در مورد این که پس از غرق شدن در امور دنیا، رهایى از پیامدهاى آن دشوار است: پیامبر (ص) فرمود: مثل صاحب دنیا مانند کسى است که روى آب رود، آیا ممکن است کسى در آب راه برود پاهایش تر نشود؟ و این سخن نادانى آن گروهى را مىرساند که گمان مىبرند که ممکن است در نعمتهاى دنیا غرق باشند اما دلهایشان نسبت به دنیا پاک و علاقه دنیا از باطنشان گسسته باشد، و این یک حیله و مکر شیطانى است، زیرا اگر آنان را از حالتى که دارند، بیرون کنند، از جدایى دنیا بیش از همه مىنالند. پس همان طورى که راه رفتن در آب، ناگزیر از تر شدن پاهاست، رابطه با دنیا نیز باعث دلبستگى و تاریکى دل مىشود حتى دل به دنیا بستن حلاوت عبادت را از بین مىبرد. (50) عیسى (ع) فرمود: براستى مىگویم: همان طورى که بیمار از شدت درد به غذا مىنگرد و لذت نمىبرد صاحب دنیا نیز از عبادت لذت نمىبرد، و شیرینى آن را درک نمىکند با حلاوتى که از دنیا یافته است! به راستى مىگویم: هر گاه مرکبى را سوار نشوند و بىاعتنا باشند، بدخو و سرسخت شود، همین طور دلها را اگر با یاد مرگ و انجام عبادت، نرم نکنند، قساوت و خشونت پیدا کند. و براستى به شما مىگویم: هر گاه یک مشک پاره نباشد ممکن است ظرف براى عسل شود، هم چنین، اگر دلها را هواهاى نفسانى پاره نکنند و طمع آلوده نسازد و یا نعمتهاى دنیا به قساوت نکشاند، ظرفهاى حکمت خواهند شد.
پیامبر ما (ص) فرمود: از دنیا گرفتارى و آشوبش مانده است. و مثل عمل
شما مانند ظرفى است که اگر بالاى آن خوب باشد، پایین آن هم خوب و اگر بالاى آن بد و آلوده باشد پایین آن نیز بد خواهد بود. (51) مثلى دیگر براى باقیمانده دنیا و ناچیز بودن آن نسبت به گذشته:
انس مىگوید: رسول خدا (ص) فرمود: داستان این دنیا همانند جامهاى است که از آغاز تا پایانش شکافته است، و به یک نخ در پایان آویخته است، و نزدیک است که آن نخ هم جدا شود. (52) مثلى دیگر براى اینکه دلبستگیهاى دنیا در پى یک دیگر مىآیند تا آنجا که به هلاکت اهل دنیا مىانجامد:
حضرت عیسى (ع) فرمود: مثل دنیا دار مانند کسى است که از آب دریایى مىنوشد که هر چه بنوشد، تشنگیش افزون گردد تا اینکه او را از پا درآورد.
مثلى دیگر براى مخالفت دنیا، و شادابى آغاز و پلیدى انجامش:
بدان که علایق دنیا در دل، مانند خواستههاى غذا، داخل معده است، که بنده خدا بهنگام مردن از علاقه به دنیا در دل خود، ناراحتى، عفونت و چرک خواهد یافت، همان طورى که از غذاهاى لذیذ- وقتى که به آخر معده مىرسند- چنین احساسى را دارد. و همان طورى که غذا هر چه لذیذتر و چربتر و با حلاوتتر باشد، بازدهش پلیدتر و بدبوتر است، همچنین هر تمایل قلبى که شهوانىتر و لذیذتر باشد، بهنگام فقدان دردناکتر و تلختر خواهد بود، و مردن بدون از دست دادن متاع دنیا، معنى ندارد.
نقل کردهاند که پیامبر (ص) به ضحاک بن سفیان کلابى فرمود: آیا غذایى خوردهاى که شور بوده و روى آن شیر و آب آشامیده باشى؟ عرض کرد: آرى.
فرمود: آیا مىدانى که سرانجام چه مىشود؟ عرض کرد: شما مىدانید. فرمود:
خداوند، دنیا را بدان چه که خوراک فرزند آدم مىانجامد، مثل زده و تشبیه کرده است! (53)
ابى بن کعب مىگوید: رسول خدا (ص) فرمود: دنیا را براى فرزند آدمى ضرب المثلى است، بنگر- غذایى را که آمیخته و نمکین ساخته است تا سرانجام کار- از بنى آدم چه چیز دفع مىشود! (54) حسن مىگوید: گاهى مردم غذاها را با ادویه خوش مزه مىکنند. و بعد آنجا که مىدانى مىریزند! و خداوند متعال مىفرماید: «باید انسان به خوراک خود بنگرد» (55) ابن عباس مىگوید: به سرانجام غذایش بنگرد.
یکى از بزرگان همواره مىگفت: بیایید تا دنیا را به شما نشان دهم، و آنها را به زبالهدانى مىبرد و مىگفت: به میوهها، مرغها، عسلها و چربیهایشان نگاه کنید، و فرشتهاى مىگوید: فرزند آدم نگاه کن بر آنچه بخل مىورزیدى، نگاه کن بر آنچه به خاطر آن دعوا مىکردى، نگاه کن بر آنچه به خاطر دستیابى به آن حریص بودى، ببین چه شده است! مثلى دیگر در باره نسبت دنیا به آخرت:
پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا نسبت به آخرت همانند آن است که کسى از شما انگشتش را به آب دریا بزند، ببینید چه قدر از آب دریا را بر مىدارد؟! (56) مثال دیگر براى دنیا و اهل دنیا در مورد سرگرم شدن به نعمتهاى دنیا و غفلت از آخرت و حسرتهاى زیاد به خاطر دنیا: بدان که اهل دنیا در غفلت خود همچون آدم مستى است که از مىگساریش گساریش لذت مىبرد و با اطرافیان در باره چیزى مبارزه مىکند اما وقتى که بهوش مىآید، از کار خود پشیمان مىشود، همین طور، انسان در دنیا مست است وقتى که مرگش فرا مىرسد، بر آنچه کرده است پشیمان مىشود، همان طور که پیامبر (ص) فرمود: مردمان خفتگانند وقتى که بمیرند به خود آیند. (57) مثالى دیگر براى فریفتگى مردم به دنیا و ضعف ایمانشان، از قرآن مجید، و بر حذر داشتن مردم از جنجالهاى دنیا:
آوردهاند که رسول خدا (ص) به اصحابش فرمود: مثل من و مثل شما و
مثل دنیا همانند آن مردى است که در بیابانى غبار آلود حرکت کنند به طورى که ندانند مقدار راهى که طى کردهاند زیاد است یا کم و یا آنچه مانده چقدر است، توشه راه را تمام کرده و خسته شده و در وسط بیابان بدون توشه و راحله مانده و به مردن خود یقین پیدا کردهاند، و در همان اثنا ناگاه مردى با لباس فاخر را ببینند که از سرش آب مىچکد و بگوید این نزدیکىها زمین پرآب و علف و سرسبزى است، و بزودى به آنجا مىرسید. آنگاه همان مرد بگوید: اى مسافران! شما چه کارهاید؟ بگویند: ما همین هستیم که مىبینى. گوید: آیا مىدانید که اگر شما را به آب روان و باغهاى سرسبز راهنمایى کنم چه مىکنید؟ گویند: نافرمانى تو را نمىکنیم، هر چه بگویى انجام مىدهیم، گوید: عهد و پیمان الهى با من ببندید، و آنها عهد و پیمان خدایى به او ببندند که نافرمانى وى را نخواهند کرد. آنگاه ایشان را به آب جارى و باغهاى سبز راهنمایى کند، و با ایشان تا خدا بخواهد بایستد، و بعد بگوید: حرکت کنید، گویند: به کجا حرکت کنیم؟ به جانب آبى که نظیر این آب و به طرف باغهایى که مانند این باغها نیست. بیشتر آنها بگویند: به خدا قسم ما آنچه در دسترس داریم تصور نمىکنیم بهتر از آن را به دست آوریم، و بهتر از این زندگى نصیب ما شود. اما عده دیگر که اندکند، گویند: مگر شما با این مرد عهد و پیمان الهى نبستید که هیچ نافرمانى نکنید، و او در آغاز دروغ نگفت، به خدا قسم که در آخر هم دروغ نخواهد گفت. در نتیجه پیروانش را آسوده گذاشته بر بقیه که تخلف ورزیدهاند حمله کند گروهى از آنها اسیر و جمعى کشته شوند. (58) مثالى دیگر براى برخوردارى مردم از نعمتهاى دنیا و بعد، ناراحتى و اندوه از جدایى نعمت: بدان که مثال مردم برخورداریشان از دنیا مانند آن مردى است که خانهاى را آماده ساخته و آن را آراسته باشد، و مردم را یکى یکى به آن خانه دعوت کند، و یکى وارد شود، او طبقى از طلا را که معطر به عطر و ریاحین است نزد او بیاورد و او آنها را ببوید و ترک کند براى آیندگان، و از رسم آنجا بىاطلاع
باشد گمان کند که به او طبق را بخشیده و به دلیل همین گمان، دلش به دنبال آن طبق زر باشد، لذا وقتى که از آنجا بازگشت غمگین و متأثر شود، اما آن که از آداب و رسوم آنجا آگاه است، استفاده و سپاسگزارى مىکند و با خوشحالى و روى باز بازمىگردد، همین طور است کسى که با سنت الهى در دنیا آشناست و مىداند که آنجا مهمانخانهاى است که براى مسافران آماده شده نه براى افراد مقیم، تا از آنجا توشهاى برگیرند و از آن بهرهمند شوند چنان که مسافران از مسافرخانهها استفاده مىکنند و به آنها دل نمىبندند، تا وقت جدایى زیاد ناراحت نشوند.
این بود مثلهاى دنیا و آفتهاى آن.
حضرت داود (ع) به بنى اسرائیل فرمود: همه جمع شوید، مىخواهم دو کلمه، در میان شما بگویم، بنى اسرائیل در خانه داود (ع) گرد آمدند، از خانه، بیرون آمد و فرمود: اى بنى اسرائیل! نباید جز غذاى حلال داخل شکمتان وارد شود، و جز سخن خوب نباید از دهانتان بیرون بیاید.
حضرت سلیمان (ع) مىفرماید: کسى که بر هواى نفسش پیروز شود، سرسختتر است از آن کسى که شهرى را به تنهایى فتح کند.
زن قرشیهاى موهاى سرش را از ته زد، با اینکه بهترین موها را داشت، علت این امر را از او پرسیدند گفت: روزى مىخواستم در منزل را ببندم، مردى چشمش افتاد، و سرم برهنه بود، دیگر به هیچ وجه مویى را که نامحرم دیده باقى نمىگذارم.
خودت را به سیرى از راه حلال عادت نده، تا مبادا دچار خوردن حرام شوى.
گروهى در یک مجلس انسى در باره سختترین کارها گفتگو مىکردند، پس همه بر این مطلب که پرهیزکارى سختترین کارهاست، هم عقیده شدند. یکى آمد و گفت: نماز زحمت دارد، صدقه دادن هزینه دارد، و چه قدر پرهیزکارى آسان است! هر وقت امرى به تو مشتبه شد، آن کار را نکن! یکى از بزرگان مىگوید: مالى که دستت مىرسد، ببین در مرحله آخر از کجا آمده است؟! جابر مىگوید: از پیامبر خدا شنیدم که به کعب بن عجره مىفرمود:
«کسى که گوشتش از حرام روییده باشد، وارد بهشت نمىشود، براى او آتش جهنم سزاوارتر است.» (16) از آن گرامى است: «همانا خداوند ورود بر بهشت را بر کسى که از راه حرام تغذیه کرده است، حرام ساخته است.» (17) حذیفه، در حدیث مرفوعى نقل کرده است: گروهى روز قیامت مىآیند که داراى حسناتى به اندازه کوهها بودهاند اما خداوند آنها را ارزش و اعتبارى قائل نمىشود، و دستور مىدهد آنان را به جهنم ببرند، سلمان عرض کرد: یا
رسول الله! آنان را براى ما توصیف کن، فرمود: «اما این گروه نماز بپا مىداشتند و روزه مىگرفتند، و نیمه شب، شب زنده دارى مىکردند، لکن وقتى که مال حرامى بر آنها عرضه مىشد، به سرعت آن را مىربودند، مؤمن کسى است که از مال خود مىبخشد و از مال دیگران پرهیز مىکند.» (18) مطر وراق به عمرو بن عبید گفت: من به تو در باره آنچه مردم راجع به تو مىگویند، رحمم مىآید، عمرو گفت: آیا از من هم چیزى در باره آنان شنیدهاى؟
گفت: خیر، عمرو گفت: پس به آنها رحم کن! گویند: عمرو بن عبید، به کسى در مصیبت پسرش چنین تسلیت گفت:
پدرت که اصل تو بود، و پسرت هم که فرع تو بود، رفتند و اگر کسى اصل و فرعش رفته باشد، سزاوار است که دوامش اندک باشد.
و نیز از او نقل کردهاند، وقتى که از بخشندگى نزد او صحبت کردند و زیاد آن را تعریف کردند، او خاموش بود، بعد گفتند نظر شما چیست؟ گفت: شما به تعریف واقعى سخاوت نرسیدید، بخشنده کسى است که مال خود را سخاوتمندانه و بىچشمداشتى مىبخشد و از مال مردم از روى تقوا خوددارى مىکند.
شنیدند کسى در همان شبى که از دنیا رفت، مىگفت: بار خدایا! تو مىدانى وقتى که دو کار براى من پیش مىآید که یکى رضاى تو در آن باشد، و دیگرى خواست خودم، هرگز کارى جز اینکه رضاى تو را بر هواى نفس خود مقدم بدارم، انجام نمىدادم پس مرا بیامرز! یکى از بزرگان مىگوید: هر کس در ترک لذت راست بگوید، از زحمت هواى نفس آسوده بماند، خداوند بزرگوارتر است از اینکه دوست خود را که به خاطر وى ترک لذت گفته است، عذاب کند.
کسى از پیامبر پرسید: یا رسول الله! مؤمن کیست؟ فرمود: «مؤمن کسى است که وقت بامداد به قرص نانى که مىخورد نگاه مىکند که از کجا به دست
مىآورد» عرض کرد: یا رسول الله! آیا چنین نیست که اگر دیگران، او را وادار کنند، او نیز قبول زحمت مىکند؟ فرمود: «بدان مردمى که او را وادار مىکنند، خود به سختى عاشق و دلبسته دنیایند (19) [اما مؤمن دل به دنیا نمىبندد]».
حضرت عیسى (ع) مىگوید: نباید به چیزى که بر تو روا نیست، خیره نگاه کنى، زیرا تا وقتى که چشمت را حفظ کنى هرگز دچار زناکارى نمىشوى، و اگر توانستى به لباس زنى که نامحرم است نگاه نکنى، نگاه نکن! امیر المؤمنین (ع) فرمود: «در شگفتم از بخیلى که به طرف تنگدستى مىشتابد که از آن گریزان است، و توانگرى را که جسته است از دست مىدهد، در دنیا مانند مستمندان زندگى مىکند و در آخرت همچون ثروتمندان مؤاخذه مىشود، و تعجب دارم براى آدم خودخواهى که دیروز نطفه بود، فردا [پس از مرگ] مردار مىباشد، و در شگفتم از کسى که در مورد اعتقاد به خدا تردید دارد، در حالى که مخلوقات او را مىبیند، و در شگفتم از کسى که مردن را فراموش مىکند در حالى که به چشم کسى را که مىمیرد مشاهده مىکند، و تعجب دارم از کسى که منکر رستاخیز است در حالى که خلقت اولیه را مىبیند، و در عجبم از کسى که خانه فنا را آباد مىسازد و خانه بقا را ترک مىکند!». (20) گویند: شگفتا از کسى که پروردگارش را مىشناسد اما یک چشم برهم زدن از او غافل است.
به ابن جمهور گفتند، چه کسى از همه مردم، به وضع دنیا آگاهتر است؟
گفت: آن که از همه کس کمتر از وضع دنیا در شگفت است.
یکى از بزرگان مىگوید: اگر از من بپرسند از نظر تو شگفتآورترین چیز چیست؟ خواهم گفت: دلى که خدا را بشناسد و بعد نافرمانى کند.
انس مىگوید به پیامبر خدا عرض شد: یا رسول الله! آیا ممکن است مردى داراى عقل خوبى باشد اما مرتکب گناهان زیاد؟ فرمود: «هیچ آدمیزادى نیست که گناهان و خطاهایى او را فرا نگیرد، اما کسى که داراى روش عقلانى و
خصلت یقین باشد، گناهان به او صدمهاى نمىزنند.» عرض کردند: چگونه ممکن است؟ فرمود: «زیرا چنین کسى هر گاه مرتکب خطایى شود، بلا فاصله وسیله توبه و پشیمانى بر خطایى که مرتکب شده است، آن را جبران مىکند، پس گناهانش محو مىشود (یعنى گناهانش آمرزیده مىشود).» یکى از بزرگان مىگوید: هر گاه از آنچه به تو مربوط نیست خوددارى کردى، تو شخص خردمندى هستى.
على بن عبید مىگوید: عقل پادشاهى است که خصلتها به منزله رعیت اویند، پس هر گاه عقل از اقدام بر امور رعیت ناتوان شود، خلل و درهم ریختگى در مملکت بدن پدید مىآید، عربى بیابانى این مطلب را شنید، گفت: این سخنى است که شیرینى از آن مىچکد، عقل غریزى نردبانى است به سمت عقل تجربى، هر کس اساس عقلش را بر تقوا بنیانگذارى نکند، از عقل بىبهره است.
مهلب مىگوید: اگر من عقل کسى را برتر از زبانش ببینم، محبوبتر است نزد من از اینکه زبانش را بالاتر از عقلش ببینم.
امیر المؤمنین (ع) مىفرماید: «خردمند کسى است که آزمونها به او پند دهند، خردمند آن است که زمام شهوتش را در اختیار داشته باشد.» (21) حجاج به ابن فریه گفت: عاقلترین مردم کیست؟ گفت آن کسى که، با مردم زمانش نیکو مدارا کند.
یکى از بزرگان مىگوید: خودم را در دوزخ، میان غل و زنجیرها مجسم کردم، دیدم در آتش و زقومها و آبهاى جوشانش دست و پا مىزنم، گفتم: اى نفس! چه مىخواهى؟ گفت: مىخواهم به دنیا برگردم تا کارى بکنم که از این عذاب نجات پیدا کنم، و باز خویشتن را در بهشت مجسم کردم، با حوریان بهشتى که لباسى از سندس و حریر به تن داشتم، گفتم: اى نفس چه مىخواهى؟ جواب داد: مىخواهم که به دنیا برگردم و کارى بکنم که بر اجر و پاداشم افزوده شود، آنگاه گفتم: اى نفس! اکنون که تو در دنیا و در امن و امانى
پس کار کن! هر کس اراده و تصمیماتش قوى باشد، ارگان و پایگاههاى فکریش قوى است.
مىگویند: هر کس فکرش را بکار اندازد و از پروردگارش طلب خیر کرده و با دوستش مشورت کند، او وظیفه خود را انجام داده است، و خداوند آنچه را که دوست دارد در باره او، مقدر مىکند.
دوراندیشترین مردم دو گروهند: یکى آن که خداوند در دنیاى او گشایشى داده و او سپاسگزار است تا در آخرت هم خداوند بر او گشایش بخشد، دوم آن کسى که خداوند در دنیا او را تنگدست نموده و او تحمل مىکند تا خداوند در آخرت او را دچار تنگنا نسازد.
بهمن پسر اسفندیار مىگوید: آزموده را آزمودن، وقت تلف کردن است.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: [در فرمان به مالک اشتر] «در مشورت خود، بخیل را دخالت نده، زیرا که او از نیکى و بخشش تو را باز دارد و از تنگدستى بترساند، و هم شخص ترسو را که تو را در کارها سست کند، و نه حریص را که حرص و آز را در نظر تو جلوه دهد، پس بخل، ترس و حرص، طبایع مختلفى هستند که از بدگمانى به خدا سرچشمه مىگیرند.» (22) پیامبر (ص) فرمود: «بهترین عمل آن عملى است که بیشتر دوام داشته باشد هر چند که اندک باشد.» (23) امیر المؤمنین (ع) فرمود: «کار اندکى که به آن ادامه داده شود، بهتر از کار زیادى است که خستگى و ملال آور باشد.» (24) و از آن گرامى است: «بهترین اعمال آنهایى است که خلاف هواى نفست باشد.» امام زین العابدین (ع) وقتى که از دنیا رفت و آن بزرگوار را غسل مىدادند، بر روى پشتش- در اثر آب و نان و انبانهاى غذایى که شب هنگام به
در خانه همسایگان ناتوان و خانوادههاى مستمند، حمل مىنمود آثار زخم و جراحت مشاهده کردند.
بعضى از بزرگان گفتهاند: مىدانید که یک جنگجو وقتى که قصد رفتن به جبهه جنگ را دارد، وسایل جنگ را فراهم مىآورد، خوب، حال اگر تمام عمرش را در راه فراهم آوردن وسایل جنگ به سر ببرد، کسى مىتواند بجنگد؟
براستى دانش وسیله عمل است پس اگر کسى تمام عمرش را در راه جمع آورى علم بگذراند، پس چه وقت عمل خواهد کرد؟ بعضى از بزرگان بودند که از صبح زود به آبیارى و چرانیدن گوسفندان مىپرداختند، و در بین روز باغها و مزارع مردم را نگهدارى و جمع آورى مىکردند و شب به نماز مشغول مىشدند.
پیامبر (ص) مىفرماید: «هر چه مىخواهید بیاموزید، اما اگر چیزى آموختید، خداوند، تا عمل به آموختهتان نکنید، هرگز تنها به علم و دانش سودى به شما نمىدهد، زیرا که دانشمندان بر عمل و دقت همت مىگمارند، اما همت نادان تنها به نقل و روایت محدود است.» (25) حضرت عیسى (ع) فرمود: تا وقتى که عمل نکنى به عملى که مىآموزى فایدهاى به حال تو ندارد، زیرا زیادى علم تا وقتى که عمل نکنى چیزى جز نادانى بر تو نمىافزاید.
على (ع) مىفرماید: «مردى حضور پیامبر خدا (ص) رسید، عرض کرد:
چه چیز علت نادانى را از من برطرف مىکند؟ پیامبر فرمود: دانش. عرض کرد:
پس علت دانش را چه چیز از من مىزداید؟ فرمود: عمل.» (26) پیامبر (ص) فرمود: «انسان هوشیار آن کسى است که نفس خود را خوار سازد، و براى پس از مرگ عمل کند و ناتوان آن انسانى است که از هواى نفس پیروى کند، آنگاه از خدا آرزوى آمرزش و بخشش کند.» (27) امیر المؤمنین (ع) فرمود: «به پذیرفته شدن عمل بیشتر اهمیت دهید تا خود
عمل، زیرا عملى که توأم با تقوا باشد، اندک نیست، و چگونه اندک محسوب شود، آن عملى که پذیرفته است.» (28) یکى از بزرگان مىگوید: عملت را از آفتها نگهدار که چنین عملى- هر چند اندک باشد در دو جهان باعث خوشبختى است، و هر کس در عملش از آفتها نپرهیزد،- هر چند پر تلاش باشد- ممکن است رستگار نشود، و البته گروهى به جایگاه والایى رسیدند، به خاطر توجه داشتن به اصلاح باطنشان، آنجا بود که خداوند آنان را بر شیطان پیروز و بر فریبکاریهاى آن آگاه ساخت.
به یکى از بزرگان گفتند: زیاد مقابل آفتاب ایستادى؟ جواب داد: تا توقفم در سایه زیاد شود! (29) گویند: هر کس مغزش در شدت گرماى تابستان بجوشد، دیگش در زمستان بجوشد. (30) یکى از بزرگان مىگوید: شخص تلاشگر در میان شما هم چون کسى است که در گذشته سرگرم بازى بوده است.
یکى از بزرگان، در عبادت چنان کوشا بود و در روزهاى گرم، آن قدر روزه مىگرفت که بدنش زرد و زبانش نزدیک بود از شدت تشنگى گرماى نیمروز تابستانى سیاه شود، وقتى که مىگفتند: چه قدر این تنت را عذاب مىدهى؟ در جواب مىگفت: کار، کار شوخى نیست، اى فلانى تلاش! تلاش! هرگز مردم تلاش نکردند مگر اینکه یافتند آنچه را مىخواستند.
حضرت عیسى (ع) به مردى گفت: چه مىکنى؟ عرض کرد: سرگرم عبادتم. عیسى فرمود: پس چه کسى هزینه زندگى تو را مىدهد؟ گفت: برادرم.
فرمود: بنا بر این برادرت از تو عابدتر است.
ابو مسلم خراسانى مىگوید: من با کوشش و تلاش رسیدم بر آنچه که پادشاهان بنى مروان دسته جمعى از رسیدن به آن ناتوان شدند. هنوز با تلاش و کوشش خود، در پر کردن گنجینههاى آنان مىپردازم، در حالى که آنان در شام
در ملک خود آرمیدهاند. تا وقتى که ضربت شمشیرم بر آنها وارد شد، آنها از خواب بیدار شدند، از چنان خوابى که پیش از آنان کسى آن چنان نخفته بود. هر کس گوسفندان را در زمینى پر از درنده بچراند، و خود از آنها در غفلت بخوابد، بدیهى است که چراندن آنها را شیر، عهده دار خواهد شد. (31) على (ع) در حدیث مرفوعى فرموده است: «هر که را خداوند از ذلت معصیت به عزت تقوا رساند، او را بدون ثروت، توانگر و بدون داشتن عشیره و قبیله، عزیز و گرامى، و بدون داشتن همدمى، مأنوس، قرار داده است.» (32) از محمد بن حنفیه- خدایش بیامرزد- پرسیدند: چه کسى از همه مردم مهمتر است؟ فرمود: آن که دنیا را بهاى جسم و جان خود نپندارد.
سپس گفت: براى این بدنهاى شما بهایى نمىتوان قائل شد، جز بهشت، پس آنها را به غیر از بهشت به بهاى دیگرى نفروشید.
على (ع) فرمود: «هیچ چیز را از صداى کفش افرادى که پشت سر کسى راه مىروند، براى دلهاى آدمیان زیانبخشتر ندیدم.» (33) گویند: غلامى از غلامان نعمان، به گروه فرومایگان پیوست، کم کم کارش بالا گرفت تا اینکه بر حکومت نعمان چیره شد، موضوع را به اطلاع نعمان رساندند، گفت: من باعث چنین پیشرفتى در او نشدم، بلکه این مجموعه خصلتهاى نهانى وى بودند که باعث پیشرفت او شدند.
کسى عاشق ریاست نشد مگر اینکه بخیل، ستمگر و طغیانگر شد.
یکى از بزرگان مىگوید: دم باش نه سر، زیرا دم نجات پیدا مىکند و سر از بین مىرود [کنایه از اینکه متواضع باش نه گردن فراز].
حسن مىگوید: من با اقوام زیادى همراه شدهام، هر گاه بر کسى از آنها حکمتى القاء مىشد با اینکه اگر سخن مىگفتند هم خود بهرهمند مىشدند و هم یارانشان سود مىبردند، اما از ترس شهرت از گفتن آن خوددارى مىکردند.
به عتابى گفته شد: فلانى همت والایى دارد، در جواب گفت: در این
صورت او هدفى جز بهشت نباید داشته باشد.
یکى از دانایان که کنار تابوت اسکندر ایستاده بود، گفت: نگاه کنید به فرمانرواى خفته چگونه دورانش پایان یافت و چون ابر تابستانى چه زود از بین رفت.
رابعه فیسیه مىگوید: هیچ وقت صداى اذان به گوش من نخورد، مگر اینکه به یاد منادى روز قیامت افتادم، و هیچ وقت چشمم به دانههاى برف نیفتاد مگر اینکه به یاد تطایر کتب افتادم، و هیچ وقت بخشندهاى (34) را ندیدم، مگر اینکه به یاد محشر افتادم.
امام جعفر صادق (ع) از پدران بزرگوارش نقل مىکند که رسول خدا (ص) فرمود: «آن که خدا را شناخت، زبانش را از سخن بیهوده و شکمش را از غذاى حرام مانع مىشود، و خود را به روزه و نماز عادت مىدهد.» (35) پیامبر خدا (ص) به جبرئیل فرمود: «چرا من هیچ وقت میکائیل را خندان ندیدهام؟ عرض کرد: میکائیل از زمانى که آتش دوزخ را آفریدند هرگز نخندیده است.» (36) گویند در اثر برافروخته شدن آتش جهنم صدایى بلند شد که هیچ فرشته مقرب و پیامبرى نماند مگر اینکه به خاک افتد در حالى که اعضاى بدنش مىلرزد، حتى حضرت ابراهیم (ع) روى دو زانو مىنشیند و مىگوید: بار خدایا از تو درخواستى جز نجات خودم ندارم! خدرى از پیامبر (ص) نقل مىکند: «اگر کوه را با یکى از میلههاى آهنى دوزخ بزنند کوه درهم مىشکند و به صورت گرد و غبار در مىآید.» (37) حسن مىگوید: غل و زنجیرها را در گردن اهل دوزخ نمىگذارند تا آنان را در برابر قدرت خدا ناتوان کنند بلکه براى آن است که هر گاه شراره آتش آنها را از جا بکند آنان را در دوزخ استوار سازد، سپس با گفتن این حرف، حسن از هوش رفت، وقتى که بهوش آمد در حالى که اشکش جارى بود، گفت: اى فرزند آدم!
مواظب خودت باش، مواظب خودت باش، زیرا تو یک جان بیش ندارى اگر نجات یافت، نجات یافتى و اگر هلاک شد، آن که نجات یافته به حال تو فایدهاى ندارد، و هر نعمتى جز بهشت بىارزش است و هر گرفتارى جز آتش دوزخ ناچیز است.
طاوس یمانى مىگوید: وقتى که آتش جهنم را آفریدند، دلهاى فرشتگان از جا کنده شد، اما وقتى که شما آدمیان را آفریدند، آنها آرام گرفتند.
بعضى از بزرگان گفتهاند: اى کسى که یک سخن او را از جا مىکند، و یک پشه او را از خواب مىاندازد، آیا همچون تو کسى توان شعله آتش را دارد، و یا صفحه گونهاش برخورد با حرارت آتش را تحمل مىکند؟ و آیا نازکى دستگاه گوارش او بر خشونت آب جوشان، و نرمى کبدش بر نوشیدن آبهاى بدبوى بسیار سرد، طاقت دارد؟ از غلام احنف بن قیس نقل شده است: اکثر نمازهاى احنف در شب بود، چراغ را نزدیک خود مىگذاشت، و انگشتش را روى چراغ مىگرفت و مىگفت: اى احنف خوب رفتار کن! چه چیز باعث شد تا فلان روز فلان کار را بکنى! هشام بن حسن از اصحاب حسن، هیچ وقت چراغ را شبها خاموش نمىکرد، خانوادهاش گفتند: آخر این چه کارى است، ما شب را از روز تشخیص نمىدهیم، گفت: من هر گاه چراغ را خاموش مىکنم به یاد تاریکى قبر مىافتم و خوابم نمىبرد.
امیر المؤمنین (ع) مىفرماید: «بدانید که این پوست نازک بدن طاقت آتش دوزخ را ندارد پس بر خودتان رحم کنید، زیرا شما که خود را در گرفتاریهاى دنیا آزمودهاید، و دیدهاید که چگونه فردى از شما را که خارى به بدنش مىخلد بىتابى مىکند و در اثر لغزشى خون از بدنش جارى مىشود، و شنهاى گرمى که او را مىسوزانند، پس چه خواهد بود حال او، وقتى که ما بین دو طبقه از آتش: هم بسترى با سنگ و همدمى از شیطان، قرار گرفته باشد، آیا مىدانید که مالک
دوزخ هر گاه بر آتش خشم گیرد، به خاطر خشم او، شعلههاى آتش، افروختهتر شده و درهم پیچند، هر گاه مانع شود و آن را زجر کند، آتش بىتابى کند و میان درهاى جهنم غرش کنان برجهد! حال اى پیر فرتوتى که آثار پیرى تو را در بر گرفته است چگونه خواهى بود وقتى که طوقهاى آتش استخوانهاى گردنت را بگیرد، و غل و زنجیرها بر بدنت پنجه در افکند حتى گوشتهاى بازوهایت را بخورد؟» (38) مردى به پیامبر خدا (ص) عرض کرد: یا ابا القاسم! آیا به نظر شما اهل بهشت مىخورند و مىآشامند؟ فرمود: «آرى، سوگند به خدایى که جان من به دست قدرت اوست، هر کدام از آنها را برابر صد نفر در خوردن و آشامیدن توانایى دهند.» عرض کرد: آن که چیزى مىخورد، احتیاج به دفع آن نیز دارد، در صورتى که بهشت پاکیزه است و آلودگى در آنجا نیست؟! فرمود: «به صورت قطرات عرق که چون مشک خوشبو است از بدن اهل بهشت جارى مىشود، و در نتیجه شکمشان فرو مىنشیند». (39) حضرت داود، به غارى از غارهاى بیت المقدس وارد شد، دید حضرت حزقیل به عبادت پروردگار مشغول است به حدى که پوست بدنش به استخوان چسبیده، سلام داد و به او گفت: صداى شخص سیر مرفهى را مىشنوم، تو کیستى؟ گفت: من داودم، گفت: آن که این طور زن و آن طور کنیز دارد؟
گفت: آرى، و تو با این سختى به سر مىبرى. گفت: نه در سختى به سر مىبرم و نه تو در نعمت، تا وارد بهشت شویم! [آنگاه معلوم خواهد شد].
ابو هریره مىگوید، بر رسول خدا (ص) برخورد کردم، در حالى که همراهم چند نهال درخت بود. فرمود: «آیا مىخواهید شما را بر نهالهایى بهتر از اینها راهنمایى کنم؟ بگو: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر، پس هیچ کلمهاى از این کلمات نیست که بگویى مگر اینکه خداوند در بهشت درختى براى تو بنشاند.» (40)
ابو ایوب انصارى از آن بزرگوار نقل مىکند: «شبى که مرا به معراج بردند، ابراهیم (ع) به من گذر کرد و گفت: به امت خود دستور ده تا در بهشت زیاد درخت بنشانند، زیرا زمین بهشت پهناور و خاکش پاکیزه است. گفتم: درخت بهشتى چیست؟ گفت: لا حول و لا قوة الا بالله.» (41) از امیر مؤمنان (ع): «آیا آزاد مرد بزرگوارى نیست که این ریزههاى غذایى را که لاى دندانها باقیمانده است [متاع دنیا] به اهلش واگذارد، زیرا براى وجود شما بهایى جز بهشت نیست، پس آنها را جز در برابر بهشت به چیز دیگرى نفروشید.» (42) از آن بزرگوار است: «اگر به دیده دل آنچه را از بهشت براى تو وصف مىکنند ببینى، نفس تو از آنچه در دنیاست دورى خواهد کرد؛ از خواستهها، خوشیها، و زینتهایى که در دیدگاههایش وجود دارد، و اندیشه در صداى بهم خوردن برگ درختان که کنار جویباران بهشت است حیرت زده مىشود، که ریشه آن درختان در تلهایى از مشک فرو رفته است. (43) و در آویزان بودن خوشههاى مروارید تازه در شاخههاى نازک و ضخیم، و در نمایان شدن میوههاى رنگارنگ در پوست شکوفههایى که بدون زحمت چیده مىشوند، و طبق خواست چیننده در دسترس قرار مىگیرد، براى اهل بهشت در جلو کاخهاى بهشتى، عسلهاى پاکیزه و شربتهاى مصفا گردش داده مىشود، بهشتیان گروهى هستند که پیوسته مشمول بخشش الهى هستند تا در منزل همیشگى فرود آیند، و از جابجایى مسافرتها آسوده شوند.» هارون الرشید از ابن سماک خواست تا او را موعظه کند، ابن سماک گفت: بترس از اینکه بهشتى را که پهنایش به اندازه آسمانها و زمین است، به تو عرضه شود، اما به مقدار جاى پایى، براى تو نباشد.
پیامبر خدا (ص) وارد مسجد شد، گروهى از انصار را دید که با یک نى مسجد را متر مىکردند، عرض کردند: مىخواهیم مسجد تو را تعمیر کنیم!
پیامبر (ص)، نى را گرفت و دور انداخت و فرمود: «مقدارى چوب و مختصر تعمیر و اصلاحى و سایبانى مانند سایبان حضرت موسى (ع) که با معنویت و شأن مسجد مناسبتر است.» (44) و از آن بزرگوار نقل کردهاند که: «محبوبترین جاها در نزد خداوند مساجد هر شهرى است، و مبغوضترین آنها بازارهاست.» (45) و از آن گرامى است: «هر چیزى کثافتى دارد و کثافت مسجدها گفتن:
نه به خدا قسم، و آرى به خدا قسم، است.» (46) و از آن حضرت است: «در آخر الزمان، مردمى بیایند که مسجد مىروند و در آنجا دور هم مىنشینند، صحبت از دنیا و محبت دنیا مىکنند، با آنها همنشین نشوید، خداوند به ایشان نیازى ندارد.» (47) سعید بن مسیب مىگوید: «هر کس در مسجد بنشیند، در حقیقت همنشین خدا شده است، پس حق ندارد سخنى جز سخن خیر بگوید.» مردى از اهل سمرقند از فضیل پرسید: کدام یک را بهتر مىپسندى؟
مجاور مکه شوم، و یا اینکه به شام بروم؟ گفت: اگر انسان پرهیزگار باشى چه فرق مىکند که در شام باشى یا مکه؟ حضرت عیسى (ع) مىفرماید: من دنیا را به صورت پیرزنى دیدم که دندانهاى ثنایاش افتاده، و به هر نوع آرایشى خود را آراسته است، از او سؤال شد:
چند شوهر کردهاى؟ جواب داد: آن قدر زیادند که شمار آنها را نمىدانم. سؤال شد: آیا همه آنها مردند، و یا تو را طلاق دادند؟ جواب داد: بلکه همه آنها را کشتم. گفتند: واى به حال همسران ماندهات، چگونه از شوهران گذشتهات عبرت نمىگیرند، و از تو نمىترسند؟ امام حسن (ع) بیشتر اوقات به عنوان تمثیل در مورد دنیا مىفرمود:
«اى کسانى که طالب لذتهاى دنیوى هستید، دنیا دوام ندارد براستى که گول خوردن به سایهاى که گذر است از نادانى است.» (48)
پیامبر (ص) فرمود: «دنیا سراى کسى است که سرایى [در آخرت] ندارد، و سرمایه کسى است که سرمایهاى [در آخرت] ندارد، و کسى که بىخرد است براى دنیا مال و منال جمع مىکند، و آن که نادان است، طالب شهوات و لذات دنیاست، و کسى که ناآگاه است بر سر دنیا دشمنى مىکند، و شخص بىبصیرت بخاطر دنیا حسادت مىکند و آن که یقین و باور به [مردن] ندارد، براى دنیا تلاش مىکند.» (49) مالک بن دینار مىگوید: از این جادوگر [دنیا] بترسید که دلهاى دانشمندان را جادو مىکند.
هر که در دلش بخشى از ایمان باشد، به امروز و فردا کردن، خام نمىشود، شخصى که در گرو: «سوف- لیتنى» (یعنى: بزودى، و اى کاش من ...) است، نابودیش در همان «سوف- لیت» است.
هر کس که هدفش دنیا باشد، در دنیا و آخرت غم و اندوهش فراوان گردد! امیر المؤمنین (ع) مىفرماید: «چه قدر زود مىگذرند ساعتها در روز، و چه زودگذر است روزها در ماه، و چه قدر شتابان است گذشت ماههاى سال، و چه قدر زود مىگذرند سالهاى عمر!» (50) از نخعى در باره تهیه منزل و ساختمان پرسیدند، گفت: وزر و وبال است و اجر و پاداشى ندارد. گفتند: مقدار بنایى که ناگزیر از آنیم؟ گفت: در آن صورت نه اجر و پاداش دارد، و نه وزر، وبال! سلمه احمر مىگوید وارد کاخ هارون الرشید شدم، گفتم:
اما کاخهاى تو در دنیا بزرگ و وسیع است، اى کاش که پس از مرگ قبرت نیز وسیع مىبود! (51) حسن (52) به کاخى گذر کرد، گفت: این کاخ از آن کیست؟ گفتند:
متعلق به اوس است. گفت: اوس، دوست داشت که به جاى این کاخ یک گرده
نان در آخرت مىداشت.
حضرت نوح (ع) هزار و چهار صد سال در یک خیمهاى که از موى بافته ساخته شده بود زندگى مىکرد و هر وقت به او مىگفتند: اى پیامبر خدا کاشکى یک خانه گلى مىداشتى تا سر پناهت مىشد؟ مىفرمود: من فردا مىمیرم و آن را وامىگذارم؛ و در همان خیمه بود تا از دار دنیا رفت.
مردى به امام حسین (ع) عرض کرد: خانهاى ساختهام، دوست دارم، شما وارد آن شوید، و در پیشگاه خداوند دعا کنید.
پس آن بزرگوار وارد خانه شد و یک نگاهى کرد، و فرمود: «آیا خانه خود را خراب کرده و خانه دیگران را آباد کردهاى؟ مردم زمین تو را فریفتهاند، و اهل آسمان از تو خشمگینند.» (53) از انس در حدیث مرفوعى آمده است که پیامبر خدا (ص) ساختمانى گنبدى شکل مرتفعى را دید، پرسید از کیست؟ عرض کردند: مال فلان شخص انصارى است، خدمت پیامبر آمد و به او سلام کرد، اما پیامبر (ص) از او روگرداند! مرد انصارى نزد اصحاب پیامبر، گله کرد، گفتند: پیامبر (ص) بیرون که بود ساختمان تو را دید. آن مرد به مجرد شنیدن این مطلب، خانه را خراب و با زمین یکسان کرد، پیامبر (ص) وقتى که مطلع شد، فرمود: «بدانید که هر ساختمانى وزر، وبالى است براى صاحبش مگر اینکه چارهاى از آن نباشد.» (54) مرد تنگدستى با زن توانگرى ازدواج کرد، آن زن از کوچکى خانه دلتنگ شد، مرد تنگدست به او گفت: از جا بلند شو! زن از جا بلند شد، سرش به سقف خانه نخورد، گفت: فرض کن که سقف خانه نزدیک آسمان است، وقتى که سرت به آن نمىخورد، چه سودى به حال تو دارد؟! سپس گفت: بخواب! زن خوابید، باز هم پاها به دیوار نخورد، گفت: فرض کن که دیوار خانه کنار کوه قاف است، وقتى که پاهایت به آنجا نمىرسد چه سودى به حال تو دارد؟! زن گفت: بس
است مرا کافى است و راضى شد.
حسن و وهب نقل کردهاند که: فرشتگان در زمان حضرت ادریس، براى هدایت و اصلاح مردم آن زمان، با مردم مصافحه مىکردند و سخن مىگفتند، تا اینکه در زمان حضرت نوح این رابطه قطع شد.
ابو هریره در حدیث مرفوعى نقل مىکند: هیچ کسى نیست که از خانهاش بیرون رود مگر اینکه در خانهاش دو پرچم برافراشته است: یکى به دست فرشته و دیگرى به دست شیطان، پس اگر به دنبال فرمان خدا برود، آن فرشته با پرچمش در پى او مىرود تا وقتى که به خانهاش برمىگردد، اما اگر در پى کارى بیرون رود که رضاى خدا در آن نباشد، شیطان با پرچم خود او را دنبال کند، و همواره زیر پرچم شیطان خواهد بود تا وقتى که به خانهاش برمىگردد.
پیامبر خدا (ص) فرمود: «هیچ کسى صدقهاى نمىپردازد، مگر اینکه هفتاد شیطان را از خود دور مىسازد.» (55) مردى به فضل بن مروان گفت: فلانى به تو بدبین است، گفت: البته از دست آن که ویرا به چنین کارى واداشته است خشمناکم، خداوند من و او را بیامرزد، گفتند: چه کسى او را وادار کرده است؟ گفت: شیطان.
امیر المؤمنین (ع): «در شکم مادرت به حالت جنینى مىجنبیدى، نه از جایى خبر داشتى و نه صدایى را مىشنیدى، و بعد تو را از جایگاهت به سرایى آوردند که قبلا ندیده بودى، و راههاى سود بخشش را نمىشناختى، پس چه کسى تو را راهنمایى کرد تا از پستان مادرت شیر بمکى؟ و در هنگام ضرورت توان حرکت به سمت موارد نیازت را داد.» (56) از امیر مؤمنان (ع) در حدیث مرفوعى که خداوند مىفرماید: «اى فرزند آدم، نسبت به من بىانصافى مىکنى، آیا دوست دارى که نعمتهاى خود را مورد محبت تو قرار دهم، و تو با گناهانت نافرمانى مرا بکنى، خیر و خوبى من به تو فرو مىریزد، و شر و بدى تو به طرف من بیاید؟ همواره فرشتهاى بزرگوار- هر شب و
روز- از تو، کار ناپسندى نزد من مىآورد، اى فرزند آدم! اگر تو از کس دیگرى راجع به خود صفتى را بشنوى، در حالى که موصوف به آن صفت را نشناسى، فورا به دشمنى و مخالفت او قیام مىکنى!» (57) ابو مسلم خولانى مىگوید: مردم چون برگ نرم بىخارى بودند، در صورتى که شما امروز خارى بىبرگید.
یکى از بزرگان مىگفت: شیاطین بر اطراف قلب آدمى جمع مىشوند همچون مگسانى که روى زخم ازدحام مىکنند، پس اگر رانده نشوند باعث فساد مىشوند.
از امیر المؤمنین (ع) است که فرمود: «هر که سر نیزه خشم را براى رضاى خدا تیز کند، خداوند او را بر کشتن پیروان سرسخت باطل نیرو و توان مىبخشد.» (58) و از آن گرامى است: «از جمله کفارههاى گناهان بزرگ دادرسى ستمدیده و رفع گرفتارى غمدیده است.» (59) از امیر المؤمنان (ع) است: «خود را از هر پستى والاتر بدان، هر چند که آن فرومایگى تو را به منافع کلانى دعوت کند، زیرا تو آنچه را که از شخصیت خود، از دست بدهى، هرگز عوض آن را به دست نمىآورى، و بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد قرار داده است.» (60) از پیامبر (ص): «هر کس از ناموس برادر مسلمانش دفاع کند، این عمل او، باعث جلوگیرى از آتش جهنم مىشود.» (61) وقتى که یزید بن معاویه مسلم بن عقبه را براى قتل و غارت مردم مدینه فرستاد، حضرت على بن الحسین (ع) چهار صد زن و دختر از اولاد عبد مناف را تحت حمایت گرفت، آنها را نگهداشت و اداره کرد، تا اینکه سپاه، مسلم بن عقبه به هزیمت رفتند، بعدها یکى از آن زنان مىگفت: به خدا قسم پیش پدر و مادرمان با چنین احترامى زندگى نکرده بودیم.
از اصمعى نقل کردهاند، گفت: بر خلیل وارد شدم، دیدم که روى بوریاى کوچکى نشسته است، پس به من اشاره کرد بنشین! گفتم: جا را بر شما تنگ مىکنم. گفت: دنیا را با همه تشریفاتش رها کن که دو دشمن در آن نمىگنجد، و یک وجب در یک وجب آن دو دوست را بس است.
از امیر المؤمنان (ع) است: «باطن هر چیزى تو را از حقیقت آن چیز آگاه مىسازد، هر دوستى که انگیزهاش حرص و آز باشد، ناامیدى به بار مىآورد.» (62) به خالد بن صفوان گفتند: کدام یک از دوستانت نزد تو محبوبترند؟
گفت: آن که جلو نارساییهاى مرا مىبندد، و از لغزشهاى من چشم پوشى مىکند و بهانههاى مرا مىپذیرد.
محمد بن واسع مىگوید: هر گاه دل متوجه خدا شود، خداوند نیز از طریق دلهاى مؤمنان به او عطف توجه مىکند.
مجاهد مىگوید: اگر دوستى، از همراهان شایسته نباشد، جز اینکه شرم او باعث شود که از معصیت خدا خوددارى کنى، تو را بس است. فقیرى، توانگرى را به خاطر خدا دوست داشت، حاجتى را سه مرتبه از او درخواست کرد، و او رد کرد، و فقیر از دوستیش دست برنداشت، توانگر علت را پرسید، فقیر گفت: برادر، من تنها براى خدا تو را دوست دارم، هیچ چیزى از امور دنیا بین من و تو را بر هم نزد، توانگر با شنیدن این حرف، نیمى از مال خود را به او داد.
هر کس نسبت به برادر مسلمانش در دل محبت داشته باشد، و به اطلاع او نرساند، خیانت کرده است.
هر کس از همراهى شخص بىخیر راضى باشد، به همراهى کسى که خیر دارد، راضى نخواهد بود! یکى از بزرگان همواره مىگفت: هر کس دوست نگیرد، مگر فردى را که بدون نقص و عیب است، دوست کم خواهد داشت و هر کس جز به فداکارى دوست براى وى، از دوستش خوشنود نگردد، پیوسته ناراضى خواهد بود، و هر که
دوستش را براى هر گناهى مورد سرزنش قرار دهد، دشمن زیاد خواهد داشت.
ابن مسعود در حدیث مرفوعى از پیامبر (ص) نقل مىکند: «به خدایى که جان من در دست قدرت اوست، کسى مسلمان نیست مگر اینکه دل و زبانش سالم باشد و همسایهاش از گزند وى محفوظ باشد.» پرسیدند: چه گزندى؟ فرمود:
«از جور و ستم او.» (63) فرقد مىگوید: دنیا را دایه و آخرت را مادر خود قرار دهید، آیا نمىبینید که کودک وقتى که نگران است، و توجه پیدا مىکند، خود را به آغوش مادر مىافکند و دایه را ترک مىکند.
هرم بن حیان (64) مىگوید: شخص بزرگوار و با شخصیت نه دنیا را بر آخرت ترجیح مىدهد، و نه خدا را معصیت مىکند.
شاعرى مىگوید: من بمانند شب، سپرى مقاوم و شجاع ندیدهام، هر گاه چیره شود، زود سپرى مىگردد، اگر نه عابدى آن را به عبادت مىگذراند. (65) یزید رقاشى مىگوید: روزهاى مهم تو سه روز است: یکى روزى که تو به دنیا آمدى، و یکى روزى که سرازیر قبر مىشوى، و روزى که در پیشگاه خدا حاضر مىشوى، واى از آن روز کوتاه در برابر این دو روز طولانى! جمعى از فقها و زهاد، نزد رابعه عدویه اجتماع کرده بودند، و همه از دنیا بد گفتند، او خاموش بود، وقتى که آنها حرفشان را زدند، رابعه خطاب به آنها کرد و گفت: هر کس چیزى را زیاد دوست دارد،- چه به ستایش و چه به نکوهش- زیاد یاد مىکند حال اگر دنیا در دل شما چیزى به حساب نمىآید چرا این قدر از هیچ چیز یاد مىکنید! هر گاه دنیا، دین شخص را لطمه نزند، پس آنچه از مال دنیا را از دست بدهد، ضرر ندارد. (66) داود طائى مىگوید: شب و روز، تنها مرحلههایى هستند، پایان سفر نزدیک است، و امر مردن، با شتابتر از اینهاست، و گویا مرگ تو را غافلگیر
ساخته است.
و از او است: دینت را کابین دنیا قرار مده، زیرا کسى که دینش را کابین دنیا قرار دهد، هر چه زودتر پشیمان مىشود! مردى که قصد آموختن تیراندازى داشت، از او نظر خواست، او گفت:
خوب است اما تیراندازى همان روزهاى زندگى تو است پس ببین که روزهاى زندگیت را با چه وسیله به پایان مىرسانى؟ عمر بن در همدانى مىگوید: دیروز و امروز برادرند یکى وارد بر تو شده است و تو بد رفتارى کرده، و بد پذیرایى کردى، از نزد تو رفت در حالى که تو را نکوهش مىکند، و بعد برادرش مهمان تو شده و مىگوید: بد رفتارى با برادرم را به وسیله نیکى به من جبران کن! پس اگر به من هم مانند برادرم بدى کنى، چه بسیار سزاوار آنى تا با گواهى ما به هلاکت افتى! محمد بن سوقه مىگوید: دنیا و آخرت مانند دو کفه ترازویند، هر وقت یکى سنگین شود، دیگرى سبک مىشود.
پادشاهى در بنى اسرائیل، شهرى زیبا بنا کرد، و بعد مردم را به مهمانى دعوت کرد، و دم دروازه شهر کسى را گذاشت تا از مردم عیب و نقص شهر را بپرسند، هیچ کس نقصى نگرفت جز سه تن، که هر سه هم پیر و عبایى بر دوش داشتند، گفتند: ما دو عیب در آن دیدیم. پرسیدند: آن عیبها چیستند؟ گفتند:
یکى اینکه این شهر سرانجام از بین مىرود، و دیگر اینکه صاحبش روزى مىمیرد! پادشاه پرسید: آیا شما منزلى را مىشناسید که این دو عیب را نداشته باشد؟ گفتند: آرى، سراى آخرت. این بود که شاه، سلطنت را رها کرد، و مدتى با آنها به عبادت پرداخت و پس از مدتى، از آنها خداحافظى کرد، پرسیدند: مگر از ما چیزى دیدى که باعث رنجش تو شد؟ گفت: خیر، اما شما مرا مىشناختید و در نتیجه احترام مىکردید، مىخواهم با کسى همراه باشم که مثل شما مرا نشناسد!
ابن سماک مىگوید: هر کس را که دنیا به میل خود او، شیرینیش را بچشاند، آخرت، تلخیش را با سختگیرى به او خواهد چشاند.
از مجاهد نقل کردهاند: هیچ روزى از روزهاى دنیا نمىگذاشت مگر اینکه مىگفت: سپاس خدا را که مرا از دست دنیا و اهل دنیا آسوده کرد. آنگاه، از مردم کناره مىگرفت، تا خداوند او را عاقبت بخیر سازد! پیامبر (ص) فرمود: «هر گاه امتم دنیا را اهمیت دهند، خداوند شکوه اسلام را از آنها مىگیرد.» (67) فضل مىگوید: اگر دنیا با تمام تجهیزاتش به صورت حلال به من عرضه شود، و در آخرت هم از من حساب نکشند، اما من از آن بیزارى خواهم جست، همان طورى که هر یک از شما از مردار تنفر دارید، وقتى که از کنار آن بگذرید، مىترسید که لباستان به آن بخورد! و هم از او نقل کردهاند: اگر دنیا از آن تو باشد، و به تو بگویند: دنیا را رها کن تا قبرت را وسعت دهند، آیا تو این کار را نمىکنى؟
و یا بگویند: دنیا را رها کن تا جرعهاى آب در وقت تشنگى روز قیامت بدهند، آیا انجام نمىدهى؟ و نیز از وى نقل شده است: اگر من دنیا را با طبل و شیپور بجویم بهتر است نزد من از اینکه به وسیله دینم دنیا را بطلبم! عابدى در موقع جان دادن مىگفت: حسرتى نسبت به سراى اندوهها و غمها، خطاها و گناهان ندارم، تنها تأسفم بر شبى است که خوابیدم و روزى که روزهام را خوردم و یا از آن ساعتى است که از یاد خدا غافل شدم.
از ابراهیم بن ادهم نقل کردهاند: دلت را از یاد دنیا تهى کن، تا رضا و خوشنودى جایگزین آن شود.
زن عربى کنار جمعى ایستاد و گفت: آماده لقاى پروردگار باشید زیرا روزگار اندک اندک ما را بدان سو روانه مىکند!
انس مىگوید: خداوند دنیا را سراى گرفتارى و آخرت را سراى جاوید قرار داده، و گرفتارى دنیا را وسیلهاى براى پاداش آخرت و پاداش آخرت را عوض از گرفتارى دنیا قرار داده است، پس مىگیرند تا بدهند و گرفتار مىکنند تا پاداش بدهند.
حسن (68) مىگوید: به دنیا توهین کنید زیرا این براى شما گواراتر است، و براى شما آسانترین چیز است.
خداوند متعال به دنیا وحى کرد: هر کس به تو خدمت کرد، بر او سخت گیر، و هر کس به من خدمت کرد، پس تو هم به او خدمت کن.
مردى به حسن گفت: اى ابو سعد، وقتى که گرسنه مىشوم ناتوان و ضعیف مىشوم و هر گاه سیر مىشوم، از سیرى نفسم بند مىآید؟ جواب داد: اى برادر دنیا سرایى است ناموافق، پس در پى سراى دیگر باش.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: «دنیا سراى گذراست و مردم در دنیا دو دستهاند، یک دسته خود را فروخته و هلاک و نابود ساختهاند، و دسته دیگر خود را خریده و آزاد ساخته و نجات دادهاند.» (69) و از آن بزرگوار است: «شما مردم در این دنیا هدفى هستید که مرگها بر آن تیر اندازى مىکنند، با هر جرعه نوشیدنى گلوگرفتگى است و با هر لقمه غذایى استخوانى گلوگیر مىباشد، به هیچ نعمتى از نعمتهاى دنیا نمىرسید، مگر اینکه نعمت دیگرى را از دست بدهید.» (70) انس در حدیث مرفوعى از پیامبر (ص) نقل مىکند: «همانا خداوند دنیا را در پرتو نیت آخرت مىدهد، اما آخرت را با نیت دنیا نمىدهد.» (71) حضرت على بن الحسین (ع) مىفرماید: «از پستى دنیا در پیشگاه خداوند همین بس که سر یحیى بن زکریا به عنوان هدیه در طشت طلایى براى زناکارى برده مىشود، این خود باعث دلدارى براى آزادهگانى است که مىبینند فرومایه پستى از دنیا به خوبى کامیاب مىشود، چنان که آن زن بدکاره به چنین هدیه
بزرگى مىرسد!» (72) على (ع) مىفرماید: و اگر دنیا از یک طرف گوارا و شیرین باشد، طرف دیگرش تلخ و باعث بیمارى وباست (73) [کنایه از اینکه مهلک است. م] ثابت بن سعید مىگوید: دنیا مانند دم عقرب در پایان خود زهر کشنده دارد.
مأمون مىگوید: اگر از دنیا بخواهند که خود را توصیف کند جز به مانند ابو نؤاس توصیف نخواهد کرد.
هر گاه خردمندى دنیا را بیازماید، برایش روشن خواهد شد، که دنیا دشمنى در لباس دوست است.
حضرت عیسى (ع) فرمود: کیست آنکه روى موج دریا منزل بنا کند، آنجا همین دنیاست، پس در آن نباید آرام بگیرید و مطمئن باشید. محمد بن یحیى الواسطى مىگوید: خدا را آن طورى که باید بشناسد، نشناخته است آن که اطاعت شیطان را بر اطاعت خدا مقدم مىدارد، و آخرت را چنان که باید بشناسد، نشناخته است، آن کسى که دنیا را بر آخرت مقدم مىدارد.
بشیر بن حارث مىگوید: آخرت را سرمایه خود قرار بده، هر چه از دنیا نصیبت شد آن را سود حساب کن! محمد بن بشیر مىگوید: هر خودخواه و گردنفرازى را مىبینم که براى خود چنین آرزومند است، سال تندرستى که گذشت برمىگردد! (74) از نشانههاى رستاخیز، زیادى باران، و کمى گیاه، و زیادى قراء و کمى فقهاء و زیادى فرمانروایان و کمبود افراد امین و درستکار است.
ابو هریره: قیامت قیام نمىکند مگر اینکه از رود فرات کوهى از طلا درآید، و مردم به خاطر دستیازیدن بدان یک دیگر را مىکشند، به حدى که از هر صد نفر نود و نه تن کشته شوند و هر یک از آنها بگوید: شاید آن که نجات یابد من باشم!
حسن مىگوید: چه گمان مىبرید به اقوامى که پنجاه هزار سال، براى خدا روى پاى خود ایستادند، یک لقمه از غذاى دنیا را نخورده و یک جرعه آب آن را نیاشامیدند، تا اینکه گردنشان از تشنگى زیاد بریده، و درونشان از گرسنگى سوخت آنها را وارد آتش کردند، آنگاه از چشمه آب گرم جهنم نوشیدند که به شدت مىجوشید! داود بن هند مىگوید: براى هر بندهاى از جانب خدا در روز قیامت پنجاه ایستگاه است، مدت هر کدام، هزار سال براستى شب و روز دو گنجهاى هستند که هر چه به امانت در آنها قرار دهى، به خداوند، مىپردازند، و آن دو در باره تو وظیفه خود را عمل مىکنند، تو هم در آنها وظیفهات را انجام ده.
على (ع) فرمود: «دنیا خود را براى تو وصف کرده، و بدیهایش را آشکار ساخته است، مبادا به دلیل دلبستگى و اعتماد اهل دنیا به آن و حرص و دشمنى آنان بر سر دنیا، گول دنیا را بخورى زیرا که آنان سگهاى پارسکننده، و درندگان شکارى هستند، بعضى از آنها از بعضى ناراحت شده و فریاد مىزند، و توانایشان ناتوان را بخورد، و بزرگ آنها با زور به کوچک زیان رساند، چهار پایانى هستند که بسته شدهاند و بعضى دیگر چهارپایانى رها شده، که عقل و خرد را از دست داده، و در بیراهه، سوار مرکب نادانى خودند.» (75) عبد الملک به حجاج نوشت که روزگار را برایم توصیف کن، پس در جواب او نوشت: دیروز گویا نبوده است و فردا گویا ممکن است باشد، و امروز را بیهودهکاران طولانى مىبینند و به هرزگى کوتاه مىکنند، اما خردمند از امروز براى روز قیامتش توشه برمىدارد.
حسن مىگوید: به خدایى که جان من در دست اوست، گروههایى از مردم را دیدم که دنیا در نظر آنان پستتر از خاکى بود که روى آن راه مىرفتند، و باکى نداشتند که دنیا به آنها رو آورد و یا از آنها رو برگرداند به این طرف برود و یا به آن طرف!
امیر المؤمنین (ع) مىفرماید: «مردم دنیا همچون کاروانى هستند که ایشان را مىبرند در حالى که آنها خوابند.» (76) محمد بن حنفیة مىگوید: هر کس آخرت در نظرش ارزشمند باشد دنیا در نظرش خوار و بىمقدار مىشود.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: «و من شما را از دنیا برحذر مىدارم زیرا دنیا جاى پایدارى، و سراى اقامت و آرمیدن نیست، سرایى است در نزد پروردگارش بىمقدار، خوبى و بدى، و شیرینى و تلخیش بهم آمیخته است، خداوند متعال آن را براى دوستانش نپسندیده، و از دادن آن به دشمنانش بخل نورزیده است.» (77) بسا کارى که به موقع انجام مىگیرد، یک سنتى مىشود، و گاهى بىموقع انجام مىگیرد، گناه محسوب مىشود.
عربى مىگوید: فلانى در نظر من کوچک شد، چون دنیا در نظرش بزرگ است.
حسن مىگوید: فرزند آدم، در حقیقت تو همان عدد روزهاى عمر هستى هر روزى که مىگذرد، مقدارى از عمر تو مىگذرد.
سلام بن مسکین نقل مىکند که حسن به ما گفت: اى گروه جوانان، در پى آخرت باشید، به خدا قسم ما گروههایى را دیدهایم که در پى آخرت بودند، هم به دنیا رسیدند و هم به آخرت، و به خدا سوگند کسى را ندیدیم که طالب دنیا باشد و به آخرت رسیده باشد.
ابو العتاهیه مىگوید: اى کسى که طالب دنیایى تو را چهره ظاهرى دنیا فریب مىدهد و حتما اگر آن طرف دنیا را ببینى پشیمان مىشوى. (78) حکیمى مىگفت: آگاهترین مردم به وضع روزگار، کسى است که از رویدادهاى آن کمتر در شگفت باشد.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: «به خدا قسم، این دنیاى شما در چشم من پستتر از استخوان ساق خوک در دست مبتلا به بیمارى جذام است.» (79) یکى از بزرگان مىگوید: اى دنیا چه جگرهایى را که مجروح ساختى و
چه پلکهاى چشم را [در اثر گرفتارى و گریه زیاد] زخمى کردى.
یونس بن میسره مىگوید: ما را چه مىشود که هر زمانى که بر ما بیاید از دست آن مىگرییم و هر زمانى که برود بر آن مىگرییم.
امام حسن (ع) روز عید فطر جمعى را دید مىخندند و بازى مىکنند، فرمود: همانا خداوند روزه را میدان مسابقه براى بندگانش قرار داده است تا در اطاعت او بر یک دیگر سبقت گیرید، و به جان خودم که اگر پردهها به یکسو روند، هر آینه نیکوکار و بدکار، هر دو در اندیشه کار خود بوده، و فرصتى براى نو کردن لباس و یا سرودن شعرى نخواهند داشت. (80) حضرت عیسى (ع) مىفرماید، از پلیدى دنیاست که معصیت خدا در آن صورت مىگیرد، و کسى به آخرت نمىرسد جز با ترک دنیا.
به راهبى گفتند: چگونه خویشتن را از دنیا وارستى؟ گفت: دانستم که از دنیا ناراضى بیرون خواهم شد، پس خواستم که خوشحال از آن بیرون روم.
عمر بر رسول خدا (ص) وارد شد در حالى که پیامبر روى بوریایى نشسته بود که در پهلوى وى اثر گذاشته بود، عرض کرد: یا رسول الله! خوب بود که فرش نرمتر از او تهیه مىکردید، فرمود: «مرا چه کار به دنیا، داستان من با دنیا مانند سوارهاى است که در روز گرم تابستان راه پیموده است و ساعتى از روز را زیر سایه درختى به سر برده و پس از آسایش آنجا را ترک مىگوید.» (81) ابن میاده مىگوید: نه کالاهاى دنیا و نه سخن آن را، هیچ یک را فراموش نمىکنم، در حالى که اشکهایى که از دست دنیا جارى است انبوه سرمههاى چشم را مىزداید. از این روز کوتاه بهرهبردارى کن که تو در گروى ایام ماههایى طولانى هستى! (82) امیر المؤمنین (ع) فرمود: «خداوند شما را بیامرزد، بدانید که شما در زمانى زندگى مىکنید که در آن گوینده حق اندک، و زبان از راستگویى الکن، و طرفدار حق خوار است، مردم آن بر نافرمانى رو آورده و بر ظاهرسازى
خو گرفتهاند، جوانشان پلید و تندخو، و پیرمردشان گناهکار، و دانشمندشان دو رو، و قرآنخوانشان بىصداقت شده، کوچکشان به بزرگشان، احترام نمىگذارد و توانگرشان از مستمندشان دستگیرى نمىکند.» (83) یکى از بزرگان مىگوید: دورى کن از غم و غصه فردا و براى فردا به پروردگار فردا دلخوش باش! ابو ذر- خدایش بیامرزد- مىگوید: روز تو به منزله شتر سوارى تو است، هر گاه سرش را در اختیار بگیرى، دمش به دنبال مىآید یعنى هر گاه اول صبح کار نیکى را آغاز کنى، تا آخر روز سرگرم نیکى خواهى بود.
لقمان به پسرش گفت: پسرک من! آن چنان گرفتار دنیا مباش که به حال آخرتت زیان رساند، و آن طور دنیا را ترک نکن که سربار دیگر مردم باشى.
على (ع) کمتر اتفاق مىافتاد که روى منبر نشیند، مگر اینکه پیش از خطبه مىگفت: «اى مردم از خدا بترسید که هیچ کس بیهوده آفریده نشده تا بازى کند و خود سر رها نشده تا کار بیجا انجام دهد، و دنیایى که براى او خوب جلوه مىکند جایگزین آخرت که با نگرش بد، در چشم او بد جلوه کرده است نمىشود و نیست فریب خوردهاى که به همت والاى خود، از دنیا به پیروزى رسیده است مانند دیگرى که از آخرت به کمترین بهرهاش دست یافته است.» (84) معاویه از ضرار بن صمره شیبانى راجع به حالات امیر المؤمنین پرسید او گفت: گواهى مىدهم که در بعضى از موارد دیدم او را هنگامى که شب پردههاى تاریکى را گسترده و آن بزرگوار در محراب عبادت ایستاده و محاسن خود را گرفته، به خود مىپیچید مانند پیچیدن مارگزیده و گریه مىکرد مانند اندوه رسیده و مىگفت: «اى دنیا اى دنیا از من بگذر، خود را به من عرضه مىکنى؟ مرا مىطلبى؟ نزدیک مباد آن هنگام! و چه دور است آرمان تو! دیگرى را بفریب که مرا به تو نیازى نیست و تو را سه بار طلاق دادهام که در آن بازگشت نیست، پس زندگانى تو کوتاه و ارزش تو اندک، و آرزوى تو پست است، آه از کمى توشه و
درازى راه، و دورى سفر و سختى جاى ورود (85) [قبر و ...].» و از آن بزرگوار است: «آگاه باشید که دنیا به سرعت رو مىگرداند، و باقى نمانده است از آن مگر تهمانده ظرفى که دور ریخته مىشود، و بدانید که آخرت نزدیک است، و براى هر یک از دنیا و آخرت فرزندانى است، پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید، زیرا بزودى در قیامت هر فرزندى به مادر خود ملحق مىشود، و بدانید که امروز روز عمل است و حساب و بازخواستى ندارد و فردا روز حساب و بازخواست و دیگر موقع کار نیست.» (86) محمد بن واسع به گروهى گذر کرد، گفتند: اینان پارسایانند، او گفت:
دنیا چه ارزشى دارد که پارسایش قابل ستایش باشد! لقمان به پسرش گفت: پسرک من! همان طورى که مىخوابى، همان طور مىمیرى! و همان طورى که از خواب بیدار مىشوى، همان طور برانگیخته مىشوى.
به عابدى گفتند: چرا دنیا را ترک گفتى؟ جواب داد: زیرا مرا از حلالش مانع شدند، و من خود از حرامش خوددارى کردم.
به دیگرى گفته شد: از دنیا بهره خود را بگیر که تو بزودى از دنیا خواهى رفت. گفت: پس اکنون واجب شد که از دنیا بهرهاى نگیرم! ابو حازم مىگوید: فرزند آدم در دنیا به هیچ حال نیست، مگر اینکه تصویر او در عرش به همان حال است، بعد یکى از شنوندگان به او گفت: اگر خداوند به تو نگاه مىکند که تو اطاعت او را مىکنى یا معصیتش را، مهمتر از تصویر تو در عرش است، و اگر تمام مردم روى زمین به تو بنگرند، تو مایل خواهى بود که تو را در حالى که دوست دارى ببینند نه در حالى که دوست ندارى، پس چگونه نسبت به پروردگار توانایى که خیانت چشمها و اندیشههاى نهانى مردم را مىداند؟ خداوند به حضرت عیسى (ع) وحى کرد: اى عیسى چون زمین زیر پاى مردم با مردم شکیبا و فروتنى کن، و در بخشندگى چون آب روان، و در مهربانى
و گذشت نسبت به همه چون خورشید و ماه باش که بر نیک و بد یکسان مىتابند.
زید بن یحیى مىگوید: در نزد مالک بن دینار بودیم، خلیفه بهرانى بر ما گذر کرد، و به مالک سلام داد، و گفت: اى ابو عبد الله ما را موعظه کن! مالک گفت: اى ابو یحیى براستى تو اگر خدا را چنان که شایسته است بشناسى، از هر سخن و موعظهاى بىنیازت مىکند.
ابو یحیى مىگوید: همانا مؤمنان خدایشان را از روى دید نمىپرستند، بلکه از روى نشانه مىپرستند، به خدا قسم آنان وقتى که به رفت و آمد شب و روز و گردش چرخ، و برافراشته بودن آسمان بلند بدون ستون، و جریان این دریاها و رودها مىنگرند، مىفهمند که اینها سازنده و ادارهکنندهاى دارد که هیچ ذرهاى از اعمال و رفتار مخلوقاتش در آسمانها و زمین بر او پوشیده نیست، پس او را- روى دلایل هستیش- چنان بپرستند، که بدنهایشان فرسوده و رنگها دگرگون گردد، اما از آن جهت نیست که عبادتشان از روى دید است! مؤمنان در دنیا، دلهاشان زنده، اعضا و جوارحشان مرده است، جز در هنگامى که مشغول ذکر و مناجات و قیام بر طاعت و بندگى او دارند مردى در بنى اسرائیل اگر سى سال خدا را عبادت مىکرد، ابرى بر سر او سایه مىانداخت، شخصى سى سال عبادت کرد و ابرى سایه نیفکند، به مادرش شکایت برد، مادرش به وى گفت: شاید تو در این سى سال گناهى مرتکبشدهاى؟ گفت: نه. مادر گفت: آیا به سمت آسمان نگاه کردهاى و بدون اینکه بیندیشى چشمت را برداشتى؟ گفت: آرى. مادر گفت: به همین دلیل است که نتیجه نگرفتهاى! به عربى بیابانى گفتند: منزلت کجاست؟ گفت: دو طالق بعد از یمن! یعنى دو ماه پس از یمن! (87) مىگویند: عرش خدا به خاطر سه چیز مىلرزد: 1- براى انجام گناه کبیره. 2- براى گفتن کلمه اخلاص (لا اله الا الله) 3- براى مردن مؤمن پرهیزگار.
یکى از بزرگان مىگوید: آن خدایى که کشتى را در آب دریا براى انسان رام ساخته، همان خدایى است که کرات آسمانى را در آسمان نگاه داشته است.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: «حکمت گمشده مؤمن است، پس آن را فراگیر هر چند که از زبان مشرکان باشد.» (88) یوسف بن اسباط مىگوید: ابو حنیفه، چهار صد حدیث و یا بیشتر از احادیث پیامبر (ص) را رد کرده است. پرسیدند: چگونه؟ گفت: پیامبر (ص) فرمود: سواره دو سهم از غنایم جنگى و پیاده یک سهم مىبرد، ابو حنیفه گفت:
من سهم یک چهار پا را بیشتر از سهم یک مؤمن قرار نمىدهم! پیامبر خدا (ص) موى بدن را ازاله مىفرمود، ابو حنیفه زدن مو را مثله شمرد، پیغمبر فرمود: فروشنده و خریدار تا وقتى که از هم جدا نشدهاند اختیار فسخ معامله را دارند، ابو حنیفه گفت: اختیار ندارند. پیامبر (ص) وقتى که قصد مسافرت داشت بین زنانش قرعه مىانداخت، و اصحاب آن بزرگوار هم همین کار را مىکردند، ابو حنیفه گفت:
قرعه قمار است، (89) و ما به این چهار مورد بسنده کردیم تا کتاب طولانى و پر حجم نشود.
پیامبر (ص) فرمود: «علم را بیاموزید، و با علم آرامش، متانت و بردبارى را کسب کنید، و از دانشمندان خودخواه و گردنفراز نباشید، که علمتان در برابر جهل و نادانىتان تاب مقاومت نمىآورد!» (90) به کسرى گفتند: آیا براى پیرمرد آموزش خوب است؟ او گفت براى هر کس که نادانى زشت است، دانش خوب است. علم و عمل همراهند مانند همراهى روح و بدن، و یکى بدون دیگرى بىفایده است، آگاهى انسان از نادانى خود بهترین علم است.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: «دو تن پشت مرا شکستند: دانشمند تبهکار، که با بدکاریش جلو دانشش را مىبندد، و عابد نادانى که مردم را با نادانى به عبادت دعوت مىکند!» (91)
مردى از پیامبر خدا (ص) پرسید: بالاترین اعمال چیست؟ فرمود: «یقین به خدا و بینش در دین خدا.» و اینها را تکرار کرد. عرض کرد یا رسول الله! من از عمل مىپرسم، شما از علم پاسخ مىدهید؟ فرمود: «علم با عمل کم سودمند است، اما جهل با عمل فراوان بىفایده است.» (92) عیسى (ع) فرمود: هر کس عالم باشد و عمل کند و به دیگران هم تعلیم دهد، در ملکوت آسمانها بسیار با عظمت یاد مىشود.
یکى از بزرگان مىگوید: هر گاه عالمى به علم خود عمل نکند موعظهاش در دلها نمىنشیند چنان که قطرات باران روى سنگ صاف مىلغزد.
یکى دیگر مىگوید: مثل قاریان این زمان، مثل آن مردى است که دامى بگسترد، و گنجشکى در نزدیکى دام بنشست و از دام پرسید: چه کسى تو را در خاک پنهان کرده است؟ دام جواب داد: فروتنى خودم! پرسید: پس چرا قدت خمیده است؟ گفت: بخاطر عبادت زیاد. پرسید: پس این دانهها که ریختهاند چیست؟ جواب داد: براى افطار و روزه داران آماده کردهام. گفت: خوب همسایهاى هستى تو! وقتى که آفتاب غروب کرد، گنجشک رفت دانهاى را بردارد، دام گردنش را گرفت. گنجشک رو کرد به دام و گفت: اگر همه عابدان مثل تو دیگران را خفه مىکنند که هیچ خیرى در عبادت نیست.
گفت: اى حاملان قرآن! قرآن در دلهاى شما چه کاشته است؟ زیرا قرآن بهار مؤمن است چنان که سبزه بهار زمین است.
یکى از بزرگان مىگوید: فردى از شما همت مىکند، قرآن مىخواند، علم مىآموزد، اما وقتى که عالم شد، دنیا را مىگیرد، به سینه مىچسباند، بالاى سرش مىگذارد! آنگاه سه کس که شاهد حال چنین فردى هستند؛ یکى زن ناتوان، و بیابانى پابرهنه و یک فرد نادان، مىگویند: این شخص از ما به خدا عارفتر و داناتر است اگر در دنیا ذخیرهاى نمىدید این کار را نمىکرد، در نتیجه آنها نیز علاقمند به دنیا شده و شروع به گردآوردن مال دنیا مىکنند، داستان
چنین کسى داستان مردى است که در قرآن آمده است: «... از بارهاى گناه آنان که گمراه مىکنند ایشان را بدون علم و آگاهى، آگاه باشید که آنان بد بارى را حمل مىکنند.» (93) حضرت عیسى (ع) مىگوید: چگونه مىتواند از اهل علم به حساب آید آن کسى که او را به آخرت دعوت مىکنند، ولى او رو به دنیاست، و به آنچه برایش زیان بخش است بیشتر دلبستگى دارد تا به آنچه سودمند است.
یکى از بزرگان مىگوید: دو دسته عالم داریم: یک دسته، عالم دنیا و دسته دیگر، عالم آخرت، اما عالم دنیا، علمش، همه جا زبان زد است و عالم آخرت، علمش پوشیده از دیگران است، شما از عالم، آخرت پیروى کنید.
بدترین عالمان کسانى هستند که با پادشاهان همنشینند، و بهترین شاهان کسانى هستند که با عالمان مجالست دارند.
لقمان (ع) مىفرماید: با دانشمندان مجالست کن، و یا با زانو زدن در محضرشان، مزاحم آنان باش! زیرا خداوند دلها را به نور حکمت زنده مىکند، چنان که بارانهاى تند زمین را زنده مىکند.
ابن مسعود وقتى که طالبان علم را مىدید، مىگفت: آفرین بر شما! چشمهساران حکمت، و چراغهاى تاریکى، لباسها ژنده، اما دلها تازه، گلهاى خوشبوى هر قبیله.
همو گفته است: خداوند این قرآن را نازل کرده است تا در آن بیندیشید، و بدان عمل کنید، اما گروهى خواندنش را به جاى عمل گرفتهاند، مثلا مردى مىگوید من قرآن را از اول تا آخر- بدون اینکه یک حرف بیندازم- تلاوت کردم، و حال اینکه به خدا سوگند که او همه قرآن را انداخته است! عیسى (ع) براى حواریون غذایى فراهم کرد، و پس از آنکه آنان غذا را خوردند، حضرت عیسى (ع) خود دست آنها را شست، عرض کردند: اى روح خدا ما خود سزاوارتر از شما بر این کار بودیم، فرمود: من این کار را کردم تا شما هم
نسبت به شاگردان خود، همین کار را بکنید.
جاحظ در وصف کتاب مىگوید: کتاب، آن چیزى است که اگر در آن بنگرید، روحتان شاد، و دلتان آباد مىشود، در یک ماه از آن چیزى مىآموزید که در یک روزگار از دهان افراد نیاموختهاید، و اگر هیچ لطف و احسانى نکرده جز اینکه تو را مانع از نشستن در خانهات و نگریستن به رهگذران شده، که نگرش زیاد، باعث تعرض به حقوق دیگران، و تجسس حال مردم و سر و کار با حرفهاى مفت و افکار فاسد، و اخلاق پست و جنبههاى نکوهیده مردم است. هر آینه مفید سلامتى و غنیمت بود.
خلیل مىگوید: هر گاه کتابى سه بار استنساخ شود، و آن نسخهها با هم مقابله نشوند، آن کتاب گنگ و نامفهوم شود.
همو مىگوید: هیچ کسى به نیازمندیش نمىرسد مگر با دانستن چیزى که نیازمند نیست.
پیامبر (ص) فرمود: «نگاه کردن به چهره علما عبادت است». از امام صادق- جعفر بن محمد (ع)- راجع به این سخن پیامبر پرسیدند، فرمود:
«مقصود، آن عالمى است که هر گاه به او نگاه کنى، تو را به یاد آخرت بیندازد، و هر کس جز این باشد، نگاه کردن به او، فساد است.» (94) یا عالم باش، یا متعلم، یا مستمع، و یا دوستدار عالمان، پنجمى نباش که هلاک مىشوى! علم، عمل را مىطلبد، اگر عمل پاسخ داد چه خوب، اگر نه علم از بین مىرود.
مردى به برادرش نوشت: به راستى تو را علم دادهاند پس مبادا- آن روزى که دانشمندان با نور دانش خود پیش مىروند- تو نور علمت را به تاریکى گناهان خاموش کرده باشى.
پیامبر خدا (ص) مىفرماید: «همواره این امت زیر حمایت و لطف
خدایند مادامى که قاریانشان نزد فرمانروایان چاپلوسى نکردند و عالمانشان با تبهکاران سازش نکنند، که خوبانشان، به بدان متمایل نشوند، و هر گاه چنین باشند، خداوند لطف خود را از آنان سلب مىکند، و بعد ستمگران بر آنها مسلط مىگردند، و بدترین ستم را بر آنها روا مىدارند و پس از آن، بیچارگى و تهى دستى را برایشان مقرر مىکند.» (95) هر گاه قارى قرآنى را دیدى که به دربار شاه پناه مىبرد، بدان که او دزد است، و مبادا فریب بخورى! او مىگوید: قصدش رفع ظلم و دفاع از مظلوم است، و این خود فریب شیطان است که از آن دامى ساخته و خواندن قرآن را نردبانى براى هدف شوم خود قرار داده است! حضرت عیسى (ع) مىگوید: مثل علما سوء مانند تخته سنگى است که بر دهانه نهرى قرار داده باشند، نه خود آب مىنوشد و نه مىگذارد تا آب به زراعت برسد.
مأمون از حاضران در مجلس راجع به منافقان، لیلة العقبه پرسید، جوابهاى مختلفى دادند، در آن میان احمد بن ابى داود وارد شد، و آنها را یکى یکى با نام، کنیه و نسبشان برشمرد، مأمون گفت: هر گاه مردم بخواهند مجلس با فضیلتى داشته باشند با مثل احمد بن داود، همنشین شوند.
هر کس از آنچه ترسناک است [عذاب آخرت] آگاه باشد، دورى کردنش از آنچه نهى شده [محرمات الهى] آسان خواهد بود.
امام صادق (ع) مىفرماید: «بر عالم لازم است که موقع تعلیم درشتى نکند، و اگر دیگران چیزى به او آموختند ننگ نداشته باشد.» (96) پیامبر (ص) فرمود: «از بهترین زندگیها زندگى آن مردى است که لجام مرکبش در راه خدا به دست گرفته، روى زمین محکمى مىرود. هر گاه صداى سهمگین دشمن را مىشنود، به جانب او مىشتابد، به قصد کشتن وى، در حالى که احتمال مرگ خود را نیز مىدهد، و یا آن مردى که در قله کوهى، از این قلهها و
یا در دل دشتى از این دشتها نماز را بپا مىدارد، و زکات مىدهد، و پروردگار را عبادت مىکند، تا به مرحله یقین برسد.» (97) عایشه بهنگام مرگ، جزع و بىتابى مىکرد، از علت آن پرسیدند، جواب داد: روز جمل به صورت عقدهاى راه گلویم را گرفته است! پیامبر (ص) فرمود: «نابودى و پایان دنیا در نزد خداوند سهلتر از ریختن خون مسلمان است.» (98) نیز پیامبر (ص) فرمود: «براى فریبکار روز قیامت پرچمى نصب مىشود و به او گفته مىشود: این است فریبکارى فلانى!» (99) پیامبر (ص) بر مردى گذشت که غذایى را مىفروخت، از او پرسید:
چگونه مىفروشى؟ او پیامبر را مطلع ساخت، پس خداوند وحى کرد تا دست مبارکش را داخل آن ظرف غذا کند، پس آن حضرت دست خود را داخل ظرف کرد، ناگاه آمیخته به آب بود، آنگاه پیامبر (ص) فرمود: از ما نیست کسى که در معامله غش زند! (100) مردى به عمرو بن عبید گفت: اسوارى همواره تو را یاد مىکند و مىگوید:
او گمراه است، عمرو گفت: به خدا قسم تو نه حق همنشینى او را رعایت کردى، در این که سخنش را براى من نقل کردى و نه حق مرا رعایت کردى، در اینکه از برادرم چیزى را که باعث ناراحتى من شد به من نقل کردى، زیرا مرگ همه ما را فرا مىگیرد، و در رستاخیز همه حاضر مىشویم، و در قیامت همه جمع مىشویم و خداوند بین ما حکم مىکند، هر کس، از کسى سخن چینى کند، از تو نیز نزد دیگران سخن چینى خواهد کرد.
سخن چینى از مردى نزد اسکندر سخن چینى کرد، اسکندر گفت: ما یلى که این حرفها را از تو، و آنچه را هم او در باره تو گفته است بپذیرم؟ آن مرد گفت: نه. اسکندر گفت: پس از شر و بدخواهى خود دست بردار، تا او نیز دست بردارد!
مصعب بن زبیر، احنف را به خاطر چیزى که به او خبر رسیده بود، مورد سرزنش قرار داد، احنف معذرت خواهى کرد، مصعب گفت: شخص مورد اعتمادى را از این امر مطلع ساخته است! احنف گفت: هرگز، اى امیر اگر او مورد اطمینان بود که سخن چینى نمىکرد.
یکى از بزرگان مىگوید: پوشیده داشتن آنچه را دیدهاى بهتر است از فاش کردن آنچه را که گمان مىبرى.
حذیفه- خدایش از او راضى باد- مىگوید: بهترین روز برایم آن روزى است که در آن روز، غذایى نیابم! از پیامبر خدا (ص) شنیدم که مىفرمود:
«خداوند با بنده مؤمنش پیمان بلا بسته است چنان که پدر با خود عهد بسته است تا به فرزندش نیکى کند، و براستى که خدا بندهاش را پرهیز مىدهد. همان طورى که کسى مریض را از خوردن پرهیز مىدهد.» (101) همیشه حضرت زکریا (ع) فرزندش حضرت یحیى (ع) را اندوهگین، گریان و به خود مشغول مىدید، عرض کرد: خدایا من از تو پسرى خواستم که من از او بهره ببرم، اما تو پسرى دادى که سودى به حال من ندارد! خطاب رسید: تو از من ولیى از اولیاء را خواستى و ولى جز این نمىتواند باشد؛ نیکان هدف تیرهاى بلایند! یکى از بزرگان مىگوید: در یکى از کتابهاى آسمانى آمده است: هر گاه تندرستى آنان طولانى مىشد غمگین مىشدند و در خود احساس ناراحتى مىکردند اما وقتى که گرفتار بلا مىشدند احساس خوشحالى مىکردند، و مىگفتند: پروردگارتان شما را مورد سرزنش قرار داده است شما هم مىتوانید با او فاش سخن بگویید.
یکى از بزرگان مىگوید: هرگز گرفتاریى به من رو نیاورد که به نظر من بزرگ جلوه کند، مگر این که گناهان خود را به خاطر آوردم پس آن گرفتارى در نظرم کوچک شد.
اویس- که خدایش بیامرزد،- مىگوید: در پیشگاه خداوند چنان ترسان و
غمگین باش که گویى همه مردم را کشتهاى! یکى از بزرگان مىگوید: من از مؤمن غمگینتر سراغ ندارم، در گرفتارى زندگى شریک مردم، اما در کار آخرتش تنهاست. موقعى که خداوند ابراهیم را خلیل خود، گرفت، در دل او ترس خود را چنان قرار داد که ضربان قلبش را از دور مىشنیدند. همان طورى که صداى پر پرنده را در هوا مىشنوند.
براستى که ترس از خدا مقدم بر امیدوار بودن است، زیرا خداوند بهشت و جهنم را آفریده است، و هرگز کسى وارد بهشت نمىشود، مگر این که از روى جهنم گذر کند.
حضرت عیسى (ع) مىگوید: تو که نمىدانى مرگ چه وقت تو را فرا مىگیرد، پس چرا پیش از فرا رسیدن ناگهانى آماده مرگ نمىشوى! گویند: گریه دو نوع است: یکى گریه دل و یکى گریه چشم، گریه دل، گریستن بر گناهان است و این نوع گریه مفید است و اما گریه به چشم به این ترتیب است که شخصى را مىبینى چشمانش گریان است اما دلش چون سنگ سخت است، خداى تعالى مىفرماید: به عزت و جلالم، و به بخشش و گستردگى رحمتم سوگند، چشم بندهاى در دنیا از ترس من گریان نمىشود، مگر اینکه در آخرت خنده او را افزون سازم.
یکى از بزرگان مىگوید: اگر آن قدر از خوف خدا بگریم تا اشگهایم بر گونهام روان شود، برایم محبوبتر از آن است که کوهى از طلا را صدقه دهم.
دیگرى مىگوید: خورشید از خوف خداى تعالى مىگرید، پس اگر شما نتوانستید گریه کنید، حالت گریه به خود بگیرید، زیرا هیچ چیز خشم خدا را- جز استغفار، گریه و دعا- برنمىگرداند.
روزى حسن (102) شروع به صحبت کرد، به حدى که تمام حاضران مجلس گریستند، آنگاه گفت: آیا ناله و زارى مانند ناله زنان بدون اراده، براستى برادران یوسف شامگاه نزد پدرشان در حال گریه بازگشتند!
یکى از بزرگان به قدرى گریست که نزدیک بود چشمانش را از دست بدهد، پزشک به وى گفت: تو را معالجه مىکنم بشرط آنکه گریه نکنى! او در جواب گفت: هر گاه چشمى نگرید چه خیرى دارد؟ یکى از بزرگان مىگوید: اگر مردم اندازه رحمت و گذشت خدا را بدانند، چشمانشان روشن گردد، و اگر مقدار کیفر، و شدت مجازات الهى را بدانند، هیچ گاه اشک چشمشان قطع نگردد.
یکى از بزرگان یک سال تمام، شب و روز گریه مىکرد، به حدى که پلکهاى چشمش فرو افتاد، پسرش به وى گفت: اگر آتش دوزخ را براى تو آفریده بودند، بیش از این کارى از تو برنمىآمد، پدر گفت: و آیا جز این است که آتش دوزخ را براى من و امثال من آفریدهاند؟ خردمندترین مردم، نیکوکارى است که خوف خدا را در دل دارد، و نادانترین مردم، بدکارى است که از عذاب خدا آسوده است.
یکى از بزرگان مىگوید: خدا ترس، آن نیست که بگرید و چشمانش را پاک کند، بلکه خدا ترس، آن است که از آن چه باعث ترس اوست خوددارى کند مبادا که خداوند او را بدان وسیله عذاب کند.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: غمهایى را که بر شما وارد مىشود، با اراده قوى و کمال ایمان و یقین از خود دور سازید! (103) پیامبر (ص) فرمود: «چشمان بندهاى از ترس خدا غرق در اشک نشده است مگر اینکه بدن او را بر آتش جهنم حرام کرده است. پس اگر اشکش بر گونهاش جارى گشت، تنگناى معیشت و ذلت و خوارى او را نگیرد، و هیچ عملى نیست مگر اینکه وزن و اجر معینى دارد جز اشک چشم که باعث خاموش کردن دریاهایى از آتش است.» (104) امیر المؤمنین (ع) فرمود: «فخر و سرفرازى خود را بگزار، و کبر و گردنفرازیت را رها کن و متواضع باش، و به یاد خانه قبرت باش.» (105)
فرزدق شنید که ابا برده مىگوید: چگونه من افتخار نکنم در حالى که پسر یکى از دو داورم! فرزدق گفت: یکى از آنها نادان و دیگرى تبهکار است پس پسر هر کدام مىخواهى باش! همین قدر در نکوهش شخصى در باره خود بس که در حضور همه مردم، خود را مذمت کند. (106) از بزرگمهر پرسیدند: آیا نعمتى را سراغ دارى که به صاحبش حسد نبرند؟
گفت: آرى، نعمت تواضع، سؤال شد: آیا گرفتارى و بلایى را سراغ دارى که کسى به گرفتار آن بلا رحم نکند؟ گفت: آرى، بلاى خودخواهى.
حسن بصرى همواره مىگفت: همه چیز وابسته به قضا و قدر الهى است جز گناهان.
امیر المؤمنین على (ع) در وصف دنیا مىفرماید: «چگونه خانهاى را توصیف کنم که آغازش رنج و انجامش نیستى و فناست، در حلال آن حساب، و در حرامش کیفر و عقاب است، هر که تندرست بود در امان است و هر که بیمار باشد پشیمان مىشود.» و قول آن حضرت در باره دنیا: «اى کسى که دنیا را نکوهش مىکنى که گرفتار و فریفته نیرنگ او هستى، چه وقت تو را نکوهش کرده است؟ و یا کى تو را فریب داده است؟ آیا به خوابگاه پدرانت در خاک و یا خانههاى مادرانت که در آنجا پوسیدهاند؟ چه بسیار با دستهاى خود کمک کردى؟ و چه بسیار با دستانت معالجه کردى؟ براى آنان بهبودى طلبیدى، از اطباء فایده داروها را براى ایشان جستى؟ و دنیا آنها را سرمشق تو قرار داد و هلاک شدن آنان را هلاک شدن تو قرار داد.» (107) حسن بصرى مکرر مىگفت: اى فرزند آدم! آزمندانه به جمع آورى مال دنیا پرداختى، به سختى پایبند دنیا شدى! بدقت در ظرفى نهادى و دهانه آن را محکم بستى، خوارى و ذلت را بر جان خود خریدى، لباس نرم بر تن کردى تا
اینکه مردم گفتند: فلانى مرد و رفت، و خدا مىداند عالم برزخست، و در قیامت نیز حساب طولانى است.[1]
مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه تنبیه الخواطر ؛ ص169
مىگفت: بیچاره فرزند آدم، هنگام اجلش نامعلوم، بیماریهایش مرموز، اسیر گرسنگى، و مغلوب سیرى است! براستى حشره کوچکى او را مىآزارد و یک غصه او را مىکشد، آغازش ناتوانى و طعمه مرگ است.
و نیز مىگفت: هیچ کس، گرفتار طول امل نمىشود مگر اینکه اعمالش بد مىشود.
و همو مىگفت: هر وقت مردى را دیدید که از تو در دنیا سبقت مىگیرد، و حسد مىورزد، تو نیز در امر آخرت بر او پیشى بگیر.
کسى از او پرسید: حالت چطور است؟ گفت: سختترین حال، چگونه حال کسى که صبح و شب منتظر مرگ است، و نمىداند خداوند با او چگونه رفتار خواهد کرد! هنگامى که عمر بن هبیره والى عراق شد، در بین راه وارد شهر واسط شد، کسى را نزد شعبى و حسن بصرى فرستاد، و به آنان گفت: یزید بن عبد الملک از ما بیعت گرفت و ما به او قول اطاعت و فرمانبردارى دادیم، مرا بدون اینکه خودم درخواست کنم، به عراق شما فرستاد جز اینکه او هر کس را نزد ما مىفرستاد مأمور کشتن مردم، و گرفتن باغ و زمین ما مىساخت، و ما هم اطاعت مىکردیم، حال نظر شما چیست؟ اما شعبى جواب نرمى به او داد، و لیکن حسن گفت: اى عمر! من تو را از فرمانبردارى غیر خدا نهى مىکنم، مبادا که با او سر کار داشته باشى، که خدا تو را از یزید و همکارى با او منع مىکند، اما یزید نمىتواند از اطاعت خدا تو را منع کند! دیرى نخواهد پایید که قدرتمندى از طرف خدا از آسمان فرود آید و تو را از تخت قدرت به زیر آورد و از کاخ بزرگت بیرون و به خانه تنگ قبر وارد کند، و دیگر چیزى جز عملت نمىتواند باعث فراخى قبرت شود، «براستى در جایى که نافرمانى خدا باشد آنجا فرمانبردن مخلوق روانیست.» (108)
روزى حسن جنازهاى را دید که نوحهسرایانى به همراه جنازه بودند، مردى به او گفت: اى ابو سعید، آیا این مرد را نمىبینى که مىخواهد دوباره به دنیا برگردد؟ حسن در جواب آن مرد گفت: هر چند که تو همه چیز را زشت مىبینى، اما یک خوبى را فراموش کردى که هر چه زودتر به جانب دینت بشتابى! نزد وى سخن از دنیا رفت، گفت:
رؤیاهایى در خواب و یا چون سایهاى نابودشدنى است، براستى که عاقل گول همچون دنیا را نمىخورد! (109) و همو جنازهاى را دید و گفت: براستى کسى که پایان کارش این است، سزاوار است که پارسا باشد، و کارى که سرانجامش چنین است، شایسته است که از آن دورى کنند.
گوید: پیامبر خدا (ص) بهنگام نزول این آیه مبارکه قرآنى: «خذ العفو و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلین» فرمود: یعنى: با خویشاوندانى که با تو قطع رحم کردهاند، صله رحم کنى، و بر آن که تو را محروم کرده است، بخشش کنى، و از کسى که به تو ستم روا داشته است بگذرى. (110) و آن بزرگوار فرمود: «من برانگیخته شدم تا نیکىهاى اخلاقى را به کمال و تمام برسانم.» (111) و نیز آن گرامى فرمود: «سنگینترین چیزى که در میزان گذاشته مىشود، خلق نیکو است.» (112) مردى حضور پیامبر خدا (ص) شرفیاب شد، عرض کرد: یا رسول الله! دین چیست؟ فرمود: خلق نیکو. دوباره از طرف راست آمد، پرسید: دین چیست؟
فرمود: خلق نیکو. و باز از طرف چپ آمد، عرض کرد: دین چیست؟ فرمود: حسن خلق. آنگاه از پشت سر آمد، عرض کرد: دین چیست؟ باز هم فرمود: خلق نیکو.
پیامبر (ص) نگاهى به آن مرد کرد و فرمود: آیا دین را در نیافتهاى، دین آن است که خشمگین نشوى! (113)
عرض شد: یا رسول الله! بدیمنى چیست؟ فرمود: بدخویى است. (114) مردى به پیامبر خدا (ص) عرض کرد: مرا نصیحت کن! فرمود: هر جا هستى از خدا بترس! عرض کرد: بیشتر بفرمایید! فرمود: به دنبال بدى، نیکى کن تا آن بدى را محو کند! باز هم عرض کرد: بیشتر. فرمود: با خلق نیکو با مردم معاشرت کن! (115) از پیامبر خدا (ص) پرسیدند: بهترین اعمال چیست؟ فرمود: خلق نیکو. (116) پیامبر خدا (ص) فرمود: چه نیکو ساخته است خداوند خلق انسانى را و او را آفریده است اما خود آتش را به جانش مىخرد! (117) به پیامبر خدا (ص) عرض کردند: فلان زن روز روزه مىگیرد و شب نماز مىخواند، اما بد اخلاق است و همسایهها را زخم زبان مىزند! فرمود: خیرى در او نیست، او از اهل دوزخ است. (118) پیامبر (ص) فرمود: شما که نمىتوانید با مالتان به مردم گشایش دهید، با گشادهرویى و نیک خلقى به آنها گشایش بخشید. (119) و نیز فرمود: بد خلقى عمل را تباه مىسازد، چنان که سرکه عسل را فاسد مىکند. (120) جریر بن عبد الله مىگوید: پیامبر خدا (ص) به من فرمود: تو مردى هستى که خداوند تو را نیکو آفریده است، پس تو خود، خلقت را نیکو گردان! (121) از ابن عباس- خدایش از او راضى باد- نقل کردهاند که پیامبر خدا (ص) فرمود: سه چیز است که هر کس آن سه و یا یکى از آنها را نداشته باشد، پس به هیچ کارش توجه نکنید! تقوایى که او را از نافرمانى خداى بزرگ باز دارد، یا بردبارى که در برابر نادان جلو او را بگیرد، و یا خویى که در میان مردم با آن خوى خوش زندگى کند. (122) یکى از بزرگان مىگوید: همراه مرد بدخویى در سفرش بوده، و هر چه از
او مىدید تحمل مىکرد و با او مدارا مىنمود، اما وقتى که از او جدا شد مىگریست، علت گریه را از او پرسیدند. گفت: من دلم مىسوزد که از او جدا مىشوم در حالى که اخلاق او با وى هست و جدا نشده است! یکى از بزرگان مىگوید: با مردم با اخلاق رفتار کنید، اما اعمالتان غیر آنها باشد.
و دیگرى مىگوید: بدخلقى گناهى است که نیکیهاى زیاد هم با بودن او بىفایده است.
گفتهاند: کسى به کمال اخلاق نرسید، جز پیامبر و امامان (ع)، و نزدیکترین مردم به خدا کسانى هستند که با نیک خویى راه آنها را بروند.
از بزرگى در باره حسن خلق پرسیدند، گفت: پایین ترین درجه آن تحمل ناملایمات و ترک مجازات و ترحم بر کسى که به او ستم روا داشته است و طلب آمرزش براى اوست! امیر المؤمنین (ع) فرمود: نیک خلقى در سه چیز است: دورى از گناهان، در پى حلال بودن، و گشایش بر خانواده. (123) یکى از بزرگان مىگوید: خوش خویى آن است که جور مردم- پس از بررسى کردن تو، حق را- در تو اثر نگذارد.
یکى از بزرگان گوید: حسن خلق، آن است که جز خدا خواسته مهم دیگرى نداشته باشى.
[1] ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، مجموعه ورّام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه تنبیه الخواطر - مشهد، چاپ: اول، 1369ش.
ابو هریره مىگوید: رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند آن بندهاى را بیامرزد که برگردن برادر پیش از او، مظلمهاى در جهت ناموسى و یا مالى داشته است، و نزد او بیاید، و او از این مظالم درگذرد، پیش از آنکه فرا رسد آن روزى که دینار و درهمى به همراه ندارد.» (1) و از آن بزرگوار است: «هر کس از مال شخص مسلمانى به دست خود چیزى را براى خود بردارد، خداوند بهشت را بر او حرام گرداند.» عرض کردند: یا رسول الله! هر چند که مقدار ناچیزى باشد؟ فرمود: «هر چند که شاخهاى از چوب اراک باشد.» (2) از حذیفه نقل کردهاند که پیامبر خدا (ص) فرمود: «خدا بر من وحى کرد اى برادر پیامبران و اى برادر بیم دهندگان، قوم خود را بیم ده از اینکه وارد خانهاى از خانههاى من نشوند، در حالى که نزد بندهاى از بندگانم، مظلمه کسى باشد، که من او را تا وقتى که در برابر من ایستاده نماز مىخواند، لعنت مىکنم، تا آن که آن ناحق را به صاحبش برگرداند، آنگاه من گوش او خواهم شد که با آن مىشنود و چشم او خواهم بود که با آن مىبیند، و از اولیا و برگزیدگان من خواهد شد، و در بهشت همراه پیامبران، راستان و شهیدان خواهد بود.» (3) ابو هریره در حدیث مرفوعى نقل مىکند: نباید نسبت به ستمگرى، در ستمى که مرتکب مىشود، غبطه بخورید زیرا وى در نزد خدا طلبکارى تند و
سریع دارد، آنگاه این آیه مبارکه را قرائت فرمود: «کلما خبت زدناهم سعیرا.» (4) امیر المؤمنین (ع) در حدیث مرفوعى فرمود: «خداوند متعال مىفرماید:
خشم شدید من بر کسى است که نسبت به آن که جز من یار و یاورى ندارد، ستم کند.» (5) هر کس نعمت دیگران را سلب کند، خداوند نعمت او را سلب کند. (6) یکى از بزرگان شنید مردى نسبت به کسى که بر او ستم کرده است، نفرین مىکرد، گفت: هر ستمگرى نسبت به ستمى که کرده است، اثر و رابطه سریعترى از نفرین تو دارد، مگر اینکه وسیله عملى آن را جبران کند و شایسته داند، که ستم نکند.
پیامبر (ص) فرمود: «اگر کوهى نسبت به کوهى ستم کند هر آینه آن که ستمکار است از هم مىپاشد.» (7) ابو مسلم در عرفات همواره مىگفت: بار خدایا من از آنچه گمان نمىبرم تو به من ببخشى، توبه مىکنم، به او گفتند: آیا بخشش گناهان را براى خدا بزرگ و مشکل مىشمارى؟ جواب داد: من لباس ستمى را بافتم که تا دولت بنى عباس ادامه دارد هرگز کهنه نمىشود، بهنگام شدت ظلم چقدر فریاد است که مرا لعن و نفرین مىکند، حال چگونه آمرزیده مىشود آن که تمام مردم دشمن اویند، و یک بار نیز به او گفتند: تو دست به کارى زدى که از بهشت تو را جدا نمىسازد، گفت: ترسم از آتش سزاوارتر است تا طمع به بهشت، زیرا هر چند که از من کار نیک اندکى سرزده اما از طرفى مرتکب کار بدى شدم، با نتایج بد زیاد [روى کار آوردن بنى عباس، و تضییع حقوق اهل البیت (ع)]، پس اگر من به اندک کارهاى نیکم دل خوش باشم، وا ویلا از گناهانم! از پیامبر (ص) در حدیث مرفوعى نقل کردهاند: «واى بر کسى که به اهل بیتم ستم روا دارد، عذاب اینان با منافقان در درک اسفل (پایینترین مرتبه جهنم) از آتش دوزخ است». (8)
و از آن بزرگوار است: «بدانید که ستمکارى سه نوع است: یک نوع ستمى که قابل بخشش نیست، و ستمى که فروگذاردنى نیست، و دیگر ستمى که قابل بخشش است و پىگیرى نمىشود. اما ستمى که بخشودنى نیست، شرک به خداى تعالى است، خداوند فرموده است: «ان الله لا یغفر ان یشرک به».
اما ستمى که قابل گذشت است، ستم کردن انسان به خویشتن است، با ارتکاب بعضى از گناهان (نسبت به خود) و اما ستمى که فروگذار نمىشود، ستمکارى بعضى از افراد به بعضى دیگر است، مجازات، در آنجا سخت است، نه از نوع زخم با شمشیر، و نه از نوع زدن با تازیانه است، بلکه کیفر آنجا طورى است که همه اینها در برابر آن ناچیزند.» (9) و از آن گرامى است: «نباید ستم کسى را که بر تو ستم مىکند، بزرگ شمارى، زیرا ستمکار به ضرر خود و به سود تو تلاش مىکند.» (10) اوس بن شرحبیل در حدیث مرفوعى آورده است: هر کس با ستمکارى براى کمک به او، همگام شود، و بداند که او ستمکار است، به حقیقت از دین اسلام بیرون گشته است.
یکى از بزرگان مىگوید: هر کس براى بقاى عمر ظالمى دعا کند، در حقیقت اظهار علاقه کرده است که خدا را در روى زمین نافرمانى شود.
یکى از بزرگان مىگوید: هنگامى که خلیفه، ابن هبیره را براى منصب قضاوت خواست، او گفت: من نمىتوانم عهدهدار چنین کارى شوم، آن هم پس از حدیثى که از ابراهیم شنیدم! گفتند: مگر چه حدیثى نقل کرده است؟ گفت:
ابراهیم، براى من از علقمه، و او از ابن مسعود نقل کرد که پیامبر خدا (ص) فرمود:
«هر گاه روز قیامت شود، منادیى فریاد مىزند، کجایند ستمکاران، و کسانى که آنها را یارى کردهاند، و هم آن کسانى که به ستمکاران شباهت داشتند، حتى کسى که براى آنها قلمى سر کرده، و یا دواتى را لیقه نهاده است؟ پس آنان را در تابوتى از آهن مىگذارند و میان آتش مىاندازند.» (11)
از امیر المؤمنین (ع) نقل کردهاند که فرمود: «خداوند به حضرت مسیح (ع) وحى کرد، به بنى اسرائیل بگو: به هیچ خانه از خانههاى من نباید وارد شوند، مگر با چشمان فروتن و دلهاى پاک و دستهاى پاکیزه، و به آنها خبر کن که من دعاى کسى را که مظلمهاى از مردم در گردنش باشد، هرگز مستجاب نمىکنم.» (12) یکى از بزرگان به برادر دینیش از دست ظلم و جور پادشاه، در نامهاى گلهگزارى و شکوه کرد، او در جواب نوشت: هر که نافرمانى کند از کیفر و مجازات برکنار نمىماند.
مردى در تفریحگاه هشام بن عبد الملک- که براى ساختن آن زحمت کشیده بود- وارد شد، و نوشتهاى را به طرف هشام انداخت و خود فرار کرد، پس از اینکه هشام به نوشته نگاه کرد، دید نوشتهاند: بدترین توشه راه قیامت، ستم کردن بر بندگان خداست! در نتیجه آن روز عیش وى منغص شد.
به منصور [دوانیقى] گفتند: محمد بن مروان در زندان تو زندانى است، خوب است که او را بطلبى و از آنچه میان او و پادشاه نوبه گذشته است، از او بپرسى، منصور او را احضار کرد و از ماجرا پرسید، او در جواب گفت: من در پایان کارم به جزیره نوبه رفتم، و دستور دادم نوازندگان بنوازند و نواختند، مردم جزیره از خانهها بیرون شده بودند و از مشاهده آن منظره تعجب مىکردند، تا اینکه پادشاه آنها که مردى بلند قد با سر تاس، که عبایى به دوش داشت آمد و سلام داد و روى زمین نشست، گفتم: چرا روى فرش نمىنشینى؟ گفت: من پادشاهم، و حق است بر آن کسى که خدا او را بلند کرده است، در برابرش تواضع کند، سپس گفت: چرا شما زراعتها را زیر پاى اسبانتان لگدکوب مىکنید در صورتى که مطابق کتاب شما فساد و خرابکارى حرام است؟! گفتم: غلامان ما از روى نادانى آن کار را کردهاند، گفت: چرا مىگسارى مىکنید، در حالى که مطابق دینتان مىگسارى بر شما حرام است؟ گفتم: بعضى از افراد ما از روى نادانى
مرتکب مىشوند؛ گفت: پس چرا لباسهاى ابریشمى مىپوشید و استفاده از طلا را حلال مىشمارید در صورتى که مطابق گفتار پیامبرتان استفاده از اینها بر شما حرام است؟! گفتم: خدمتگزاران غیر عرب ما چنین کارى را کردهاند و ما نخواستیم بر آنها خرده بگیریم.
آن مرد، بهانهاى که مىآوردم، با خود تکرار مىکرد، و به چهره من نگاه مىکرد، دوباره عذرهاى مرا با مسخره، تکرار مىکرد، آنگاه گفت: پسر مروان آن طورى که تو مىگویى نیست، بلکه شما ملتى هستید به قدرت رسیدید و ستم کردید، و آنچه را که بدان مأمور شدید رها ساختید، در نتیجه خداوند عواقب بد کارهاتان را به شما چشاند، و خداوند براى شما مجازاتهایى دارد که هنوز وقت آنها نرسیده است، و من از آن مىترسم در حالى که تو در سرزمین من هستى. این مجازات نازل شود و ما را با شما بگیرد، زود از مملکت ما برو! از امیر المؤمنین (ع) نقل کردهاند: «اگر شب را بیدار، روى خار سعدان (نوعى خار تیز) بگذرانم و مرا به غلها بسته بکشند، خوشتر است براى من که روز قیامت خدا و پیامبرش را ملاقات کنم، در حالى که به بعضى از بندگان ستم کردم، چیزى از مال دنیا غصب کرده باشم، چگونه به کسى ستم روا دارم، در حالى که نفس من به سرعت رو به فرسودگى و پوسیدگى مىرود، و در زیر خاک ماندنش به طول مىانجامد، به خدا قسم اگر هفت اقلیم را با هر چه در زیر آنهاست به من دهند تا اینکه خدا را در باره مورچهاى که پوست جوى را از او بگیرم، نافرمانى کنم، نمىکنم به راستى که دنیا شما نزد من پستتر از برگى است که در دهان ملخى باشد که او را مىجود، على را چه کار! با نعمتى که از دست رفتنى است، و لذتى که پایدار نمىماند، به خدا پناه مىبرم، از غفلتهاى عقل و از زشتیهاى لغزش.» (13) از انس، در حدیث مرفوعى نقل کرده است که خداى تعالى به مردم عرفات نگاه مىکند، و به آنها مباهات کرده به فرشتگان مىگوید: به بندگانم
بنگرید، چگونه ژولیده و غبار آلود، به سوى من با شتاب از هر راه دورى مىآیند، شما گواه باشید که من- جز آزار و أذیت یک دیگرشان- آنها را آمرزیدم. (14) از جابر بن عبد الله در حدیث مرفوعى نقل شده است که پیامبر (ص) فرمود:
«از ستم بپرهیزید که ستمکارى در روز قیامت، باعث تاریکىهاست و از بخل دورى کنید که بخل مردمان پیش از شما را هلاک ساخته است، آنان را وادار کرد تا خون یک دیگر را بریزند و ناموس هم را حلال شمارند.» مجاهد در حدیث مرفوعى نقل مىکند: خداوند مرض گرى را بر اهل دوزخ مسلط مىکند آن قدر بدن خود را مىخارند که استخوانهایشان نمایان مىشود، بعد به آنها مىگویند: آیا این کار باعث آزار شد؟ جواب مىدهند: آرى به خدا قسم، آنگاه گفته مىشود: این در مقابل آن اذیتهایى است که مؤمنان را مىآزردید. (15) گویند: سلیمان بن عبد الملک به مکه رفت، و در آنجا طاوس یمانى را دید، به طاوس گفتند: براى خلیفه حدیثى نقل کن! گفت: پیامبر خدا (ص) فرموده است: «همانا از همه مردم- روز قیامت- عذاب آن کسى بیشتر است که خداوند او را بهرهاى از سلطنت خود دهد، اما او در قلمرو حکومت الهى، به ستم برخیزد.» (16)
پیامبر (ص) فرمود: «هر که فقیر و عیالوار نباشد، ولى راه درخواست از دیگران را به روى خود بگشاید، خداوند درى، پیش بینى نشده از تنگدستى به روى او بگشاید.» (7) ثوبان نقل مىکند: پیامبر خدا (ص) فرمود: «هر کس یک صفت مرا پذیرا باشد، من بهشت را براى او مىطلبم».
آنگاه فرمود: «من از مردم چیزى را درخواست نمىکنم» (8) ثوبان در نتیجه این گفتار پیامبر (ص) چنان بود که هر گاه تازیانهاش از دستش، هنگامى که سوار بر مرکب بود، مىافتاد، از کسى نمىخواست تا به دست او بدهد، و خود فرود مىآمد و برمىداشت.
مردى از انصار را حاجتى پیش آمد، پیامبر خدا (ص) اطلاع یافت، فرمود: «هر چه در خانه دارى نزد من بیاور! و چیزى را بىارزش نشمار!» آن مرد یک زیرانداز زین اسب و یک کاسه آبخورى، حضور پیامبر (ص) آورد، پیامبر خدا فرمود: «چه کسى خریدار اینهاست؟» مردى عرض کرد: به یک درهم مىخرم، پیامبر (ص) فرمود: «کى بیشتر مىخرد؟». مردى گفت: دو درهم. پیامبر (ص) فرمود: «آنها مال تو» بعد رو به آن مرد کرد؛ فرمود: «به یک درهم غذایى براى خانوادهات تهیه کن، و با درهم دیگر تبرى بخر!» آن مرد رفت و تبرى خرید آورد خدمت پیامبر (ص) فرمود: «کى یک دسته براى این تبر دارد؟» یکى از اصحاب عرض کرد: من دارم. پیامبر خدا (ص) دسته تبر را از آن مرد گرفت و با دست خود، درست کرد و به آن مرد داد و فرمود: «برو و هیزم جمع کن، و هیچ خار، و کنده خشک و ترى را ناچیز مپندار» آن مرد تا پانزده شب آن کار را کرد، پس از آن خدمت پیامبر (ص) آمد، در حالى که وضع او خوب شده بود، پیامبر (ص) فرمود: «این حال تو بهتر از آن است که تو روز قیامت با حالتى بیایى که در چهرهات اثر صدقه گرفتن است.» (9) نجار عدوى در حالى که عبایى به دوش داشت، بر معاویه وارد شد، معاویه به چشم ذلت بر او نگریست. گفت: معاویه! عبا با تو حرف نمىزند، کسى که داخل عباست حرف مىزند. آنگاه شروع به صحبت کرد، به طورى که مورد توجه او قرار گرفت، و از جا بلند شد و از معاویه چیزى نخواست. معاویه گفت: من هیچ مردى را در آغاز ناچیزتر از وى و سرانجام بزرگتر از او ندیدهام.
فضل بن ربیع- در وقت بیچارگیش- از ابو عباد در خواست حاجتى کرد
و او قادر بر انجام درخواست او نبود، پس به وى گفت: آیا با همین زبان دو خلیفه را پشت سر نهادى؟ جواب داد: اى ابو عباد من عادت داشتم که دیگران از من درخواست کنند و عادت نکرده بودم که من از دیگران درخواستى بکنم.
از پیامبر (ص) نقل کردهاند: «هیچ ظرفى را آدمیزاد، پرنکرده است بدتر از شکم، پس شخص از خوراکش به مقدارى که باعث بقاى نسل است بسنده کند اما در صورتى که فرزند آدم قناعت کند، نان، آب و نفس به نسبت، یک سوم، کافى است» (10) و از آن گرامى است: «هر کس خوراکش کم باشد، شکمش سالم، و قلبش صاف خواهد بود و هر کس خوراکش زیاد باشد، شکمش مریض و سختدل خواهد بود.» (11) و از آن حضرت (ص) نقل کردهاند: «دلهاتان را به زیادى خوردن و آشامیدن نمیرانید! زیرا دل مانند زراعت، وقتى که آب زیاد بخورد، مىمیرد و فاسد مىشود.» (12) عوف بن ابى جحیفه از پدرش نقل مىکند: روزى آب گوشت و گوشت چربى را خوردم، آنگاه خدمت رسول خدا (ص) رسیدم، در حالى که آروغ مىزدم، پیامبر (ص) فرمود: «اى ابو جحیفة! جلو آروغت را نگهدار! زیرا پرخورترین شما در دنیا، گرسنهترین شما در آخرت است.» (13) عوف گوید: پس از آن ابو جحیفه هیچ گاه از خوراک پرخورى نکرد تا خداوند او را از دنیا برد.
على (ع) خرمایى از بدترین خرماها را میل کرد، و روى آن مقدارى آب نوشید، و با دست روى شکمش زد و فرمود: «هر کس آتش میان شکمش جا دهد، خداوند او را از رحمتش دور سازد.» (14) یکى از بزرگان مىگوید: من اقوامى را دیدهام که هیچ کدام جز به مقدار گوشهاى از شکمش غذا نمىخورد، هیچ فردى از آنها از خوراکى سیر نشد تا اینکه از دنیا رفت، وقتى که غذا مىخورد، نزدیک سیرى مىرسید، از غذا دست برمىداشت.
حضرت عیسى (ع) فرمود: بنى اسرائیل! پرخورى نکنید، زیرا پرخورى، باعث پرخوابى، و هر کس پرخواب باشد، نماز کم مىخواند و هر که نماز کم بخواند از غافلان بشمار مىرود.
به یکى از دانشمندان گفتند: نظر شما در باره انسان چیست؟ جواب داد:
چه بگویم در باره کسى که بهنگام گرسنگى تن به ذلت مىدهد، و بهنگام سیرى، سرکشى مىکند.
مردى وارد بر قصر یکى از خلفا شد، و او با قاشق غذا مىخورد، گفت:
براى من از جد شما در باره آیه شریفه: و لقد کرمنا بنی آدم (15) نقل کردهاند که خداوند مىفرماید: براى بنى آدم دو دست قرار دادهام تا بدان وسیله غذا بخورند، این بود که خلیفه قاشق را زد و شکست.
پیامبر (ص) فرمود: «حرمت نان را نگهدارید زیرا خداوند آن را گرامى داشته و برکات آسمانها و زمین را براى آن رام ساخته است.» (16) پیامبر (ص) فرمود: «هر کس غذا بخورد و در همان حال شخصى با چشم ناظر غذا خوردن او باشد، و با او هم غذا نشود، به دردى گرفتار شود، که درمان ندارد.» (17) بعضى گفتهاند: پیامبر خدا (ص) از نان گندم سیر نخورد تا وقتى که از دنیا رفت.
همواره ما از پیامبر (ص) مىشنیدیم که یکى از عوامل رحمت پروردگار غذا دادن به برادر مسلمانى است که گرسنه باشد.
پیامبر (ص) فرمود: «هر کس مقدار کمى از خوردنى را پیدا کند و آن را بردارد و بخورد، خداوند بدن او را بر آتش جهنم حرام گرداند». (18) انس در حدیث مرفوعى از پیامبر (ص) نقل کرده است: از جمله موارد اسراف آن است که انسان هر وقت که میلش کشید بخورد. (19)
نقل کردهاند: شخصى بر دوستش وارد شد و او داشت گوشت بریانى را مىخورد، گفت: چه مىخورى؟ جواب داد: میلم به گوشت کشیده بود! گفت:
واى بر تو، میل نفسانیت کشید و تو خوردى، همین قدر در بدى یک شخص بس است که هر چه دلش خواست بخورد! از ابن عباس- خدایش از او راضى باد- نقل کردهاند که گفت: پیامبر خدا (ص) شبها گرسنه مىخوابید، خود و خانوادهاش شامى نداشتند، و بالاترین خوراک او نان جوین بود.
عایشه مىگوید: سوگند به خدایى که محمد (ص) را به حق فرستاده است، نه ما غربالى داشتیم و نه پیامبر (ص) از روزى که مبعوث شده بود تا روزى که از دنیا رفت نان سبوس گرفتهاى میل کرد. گفتم: پس چگونه نان جو سبوس نگرفته را مىخوردید؟ گفت: همیشه با ناراحتى مىخوردیم. و هرگز رسول خدا (ص) نان سبوس گرفته ندید، تا اینکه به دیدار پروردگار شتافت.
ابو هریره مىگوید: پیامبر خدا (ص) و خانوادهاش هرگز سه روز پیاپى از نان گندم سیر نخوردند تا اینکه دنیا را وداع گفت.
از جابر در حدیث مرفوعى نقل شده است: خوب خورشى است سرکه، در گناهکارى یک شخص همین قدر بس، از آنچه مقدر اوست ناراضى باشد. (20) نقل کردهاند، نزد رسول خدا (ص) دو نوع خورش فراهم نشد مگر اینکه یکى را میل کرد و دیگرى را صدقه داد، هرگز دو رنگ غذا در یک لقمه داخل دهان پیامبر (ص) قرار نگرفت، اگر گوشت بود، دیگر نان نبود، و اگر نان بود، دیگر گوشت نبود.
از اسود، و علقمه نقل کردهاند که خدمت امیر المؤمنین (ع) وارد شدیم، در جلوى آن حضرت طبقى از برگ خرما و روى آن یک و یا دو گرده نان جو بود، و براستى قشر سبوس روى نان مشخص بود، و آن بزرگوار با زانوهایش نان را مىشکست، و با نمک ساییده میل مىکرد، به کنیزش فضه که از اهل آفریقا بود
گفتیم: چرا سبوس این آرد جو را نمىگیرى؟ گفت: آیا او غذاى گوارا را بخورد، در صورتى که وزر و وبال آن بر عهده من بماند؟ امیر المؤمنین (ع) از شنیدن سخن فضه خندید و فرمود: «من دستور دادهام که مبادا سبوس جو را بگیرد». عرض کردیم: چرا یا امیر المؤمنین؟ فرمود: «این عمل براى خوار ساختن نفس ورام نمودن آن و براى این که مؤمن از من پیروى کند و من با اصحابم همسان باشم بهتر است.» (21) مداینى مىگوید: مردم عرب طورى بودند که غذاهاى رنگارنگ را نمىشناختند. و خوراکشان گوشتى بود که با آب و نمک مىپختند تا اینکه زمان معاویه فرا رسید و او غذاهاى رنگارنگ و متنوع مىخورد، معاویه با وجود غذاهاى رنگارنگ فراوانى که مىخورد به دلیل دعاى پیامبر (ص) (22) هرگز سیر نشد تا مرد.
بر عهده صاحب خانه است که به مهمان دستشویى را نشان دهدو اوقات نماز را به اطلاع او برساند.
پیامبر (ص) با نمک غذا را شروع و با نمک هم ختم مىکرد، و مىفرمود:
که شفاى هفتاد درد است. (23) هر کس هم و غمش فقط خوردنش باشد، ارزشش نیز به همان مقدار است.
لقمان به پسرش گفت: بهترین غذا را بخور و بر نرمترین بستر بخواب! مقصودش آن بود که زیاد روزه بدار و نماز طولانى بخوان تا غذا گوارا و بستر نرم و خوشآیند باشد.
امیر المؤمنین (ع) فرمود: «اگر تمام دوستانم براى تناول مقدار ده سیر خوراکى در کنار من جمع شوند براى من دوستداشتنىتر از آزاد ساختن یک برده مىباشد.» (24) پیامبر (ص) فرمود: «هر کس برادر مسلمانش را آنقدر غذا دهد که سیر شود و آنقدر آب دهد که سیراب سازد، خداوند او را- به مقدار هفت خندق که
فاصله هر دو خندق مسافت هفتصد سال باشد- از آتش دوزخ دور سازد اشکالى ندارد که برادرى به خانه برادرش وارد شود، و درخواست غذا کند به دلیل دوستى صمیمانهاى که دارند.» (25) اصحاب پیامبر (ص) پارهنان خشک و خرماى خشکیدهاى را به یک دیگر هدیه مىداشتند و مىگفتند: ما نمىدانیم گناه کدام شخص بزرگتر است، آن که هدیه را کوچک مىشمارد، و یا آن که موجودى خود را ناچیزتر از آن مىداند که به دیگرى هدیه کند.
پیامبر (ص) فرمود: «هر کس یک لقمه شیرین به دهان برادر مسلمانش بگذارد، خداوند تلخى روز قیامت را از او باز مىدارد.» (26) یکى از بزرگان مىگوید: هر گاه نانى گرم و آبى سرد و سرکهاى ترش در اختیار داشتى، زیاده بر آن مخواه.
ابن عباس- خدایش از او راضى باد- در حدیث مرفوعى گوید:
«هر گاه کسى غذایى را خورد، تا دستش را نلیسیده نباید پاک کند.» (27) از کعب بن مالک نقل شده است، که من رسول خدا را دیدم، سه انگشتش را پس از غذا خوردن مىلیسید.
این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.
همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.