طب الرضا (ع) 1
علل برخى از بیماریها
خوردن کلیه گوسفند و تودلیهاى آن مثانه را تغییر میدهد.
داخل شدن بحمام با شکم پر مورث قولنج میگردد.
غسل کردن با آب سرد بعد از خوردن ماهى باعث فلج مىشود.
خوردن ترنج در شب چشم را چپ و احول میکند.
جماع با زن حائض طفل را بخطر جذام مىاندازد.
بول نکردن بعد از عمل مجامعت مولد سنگ مثانه میگردد.
جماع بعد از جماع بدون اینکه غسلى در میان فاصله شود طفل را بجنون نزدیک میکند.
زیاد تخم مرغ خوردن موجب بزرگى سپرز و باد سر معده مىشود.
پرخوردن تخممرغ کبابى باعث ضیق نفس و تنگى سینه میگردد.
خوردن گوشت خام مولد کرم معده در شکم است.
خوردن انجیر تولید شپش میکند در صورتى که گندیده و سیاه شده باشد.
خوردن آب سرد بعد از طعام گرم دندان را فاسد و خراب میکند.
زیاد خوردن گوشت گاو و حیوانات وحشى موجب کندى ذهن و بلادت عقل و تحیر فهم و کثرت فراموشى مىشود.
هنگامى که خواستى بحمام بروى و دچار سردرد و زکام نشوى قبل از فرو رفتن در آب پنج جرعه از آب گرم تمیز بنوش که باذن خداوند متعال از درد سر و درد شقیقه سالم میمانى و گفته شده که پنج کف آب گرم نیز بر روى سر ریخته شود.
حمام و شرایط آن
حمام مانند بدن آدمیزاد از چهار طبیعت ترکیب شده و داراى چهار خانه است.
خانه اول سرد و خشک است.
خانه دوم سرد و تر است.
خانه سوم گرم و تر است.
خانه چهارم گرم و خشک.
حمام منافع زیاد و قابل توجهى دارد، مزاج آدمى را باعتدال میکشاند چرک و پلیدى را بر طرف میکند، رگهاى تن را از کوچک و بزرگ همه را نرم و ملایم میسازد، اعضاء را تقویت میکند، فضولات بدن را زایل مینماید؛ مواد زایده را ذوب و نابود میگرداند، عفونات را از میان میبرد.
کسى که میخواهد در پوست بدنش جوش و تاول پیدا نشود قبل از اینکه داخل گرمخانه شود یا میان آب گرم برود ببدن خود روغن بنفشه بمالد.
براى اینکه از استعمال نوره زخمى در بدن پیدا نشود یا مبتلا بترکیدن دست و پا نشویم از لکههاى سیاهى که در پوست پیدا مىشود محفوظ بمانیم باید قبل از استعمال نوره بدن را با آب سرد شستشو بدهیم.
هر گاه خواستید نوره مصرف کنید قریب دوازده ساعت یا یک روز تمام از عمل جماع قبلا پرهیز کنید.
بهتر آنست که مقدارى از صبر زرد (ازواى) و اقاقیا و حضض را در نوره داخل کنند و اینها را که گفتیم وقتى داخل نوره کنند که نوره را با آب گرم بعمل آورند آب گرمى که در پختن نوره بکار میرود نیکو است که مقدارى بابونه و مرزنجوش و یا گل بنفشه خشک و یا همه اینها را بمقدار مختصرى در هم یا جداگانه در آن پخته باشند باندازه که آب بوى این گلها را بگیرد.
اندازه زرنیخ باید شش یک نوره باشد، بعد تنویر بدن را بچیزى بمالید که بوى نوره را بر طرف کند از قبیل برگ شفتالو و حناء و گل سرخ و سنبل الطیب درهم یا جداگانه هر طورى که میسر شود.
چنانچه بخواهید از سوزش آن محفوظ باشید زیاد آن را روى پوست مالش ندهید و در شستن از آب سرد مصرف کنید و سپس کمى روغن گل سرخ در محل نوره بمالید هر گاه بر اثر غفلت از شرایط بدن را نوره بسوزاند قدرى عدس پوست کنده را بکوبید با مقدارى گلاب و سرکه بیامیزید و در محل سوخته بگذارید و بمالید که باذن خداوند زود مداوا مىشود، بهترین چیزى که مانع از زخم شدن پوست بسبب نوره مىشود مالیدن بدنست بسرکه انگور عنصلى و روغن گل سرخ.
پیشگیرى از بعضى بیماریها
کسى که میخواهد از درد مثانه شکایت نکند بول خود را نگه ندارد هر چند بر روى اسب باشد.
کسى که بآزار شکم مبتلا نشود در میان طعام خوردن آب ننوشد چه آب خوردن در بین غذا رطوبت بدن را زیاد و معده را ضعیف میگرداند رگهاى بدن بهره خود را از غذا نمیگیرند، غذا در معده تحلیل نمیرود.
کسى که میخواهد بسنگ مثانه و حبس البول دچار نشود موقع انزال جلوى منى را نگیرد و کار مجامعت را طولانى نکند.
آن کس که میخواهد بدرد اسافل بدن مبتلا نشود و از درد بواسیر محفوظ بماند در هر شبى مقدار هفت دانه خرماى برنیک را با کمى کره گاو میل کند و نیکو است محل را بروغن زنبق چرب نماید.
کسى که میخواهد حافظهاش قوى شود صبحها ناشتا نزدیک هفت مثقال زبیب بخورد.
کسانى که بنیروى حفظ بیشترى احتیاج دارند هر روز سه قطعه زنجبیل که با عسل مربا شده بخورند و نیز مقدارى خردل با غذاى خود مصرف کنند.
آن کس که میخواهد خردش نیرومند گردد هر روزه سه دانه هلیله را با نبات بکوبد و میل کند.
کسى که مىخواهد ناخنهاى او نترکد و زرد نشود و اطراف
ناخنهایش سالم بماند ناخنهایش را در هر پنجشنبه یک بار بگیرد روز دیگرى را براى این کار اختیار نکند.
هر که میخواهد بگوش درد مبتلا نباشد هنگام خوابیدن مقدارى پنبه در سوراخ گوش خود بگذارد.
هر کس بخواهد در دوره زمستان زکام را از خود دور ببیند هر روز سه لقمه از غذاى عسل میل کند.
باید دانست که عسل نیز داراى نشانههائیست که بآنها سود و زیانش از هم شناخته مىشود.
عسلى که بوئیدن آنها تولید عطسه میکند و آنها که نوشیدنش مسکر و مستى مىآورد و آنهائى که چشیدنش گلو و مرى را مىسوزاند این انواع از عسل خوب نیست بلکه سم و کشنده است.
بوئیدن گل نرگس را در زمستان بتأخیر نیاندازید چه استشمام آن زکام را برطرف میکند هم چنین بوئیدن سیاهدانه رافع زکام است.
کسانى که از زکام در ایام تابستان ناراحتند هر روزه یک خیار بخورند و از نشستن در آفتاب پرهیز کنند.
هر کس از درد شقیقه متألم است و آنکه از مرض شوصه (بگفته قانون بو على ذات الجنب است و بقول صاحب قاموس دردى است در شکم و یا بادى است در زیر دندهها که ظاهرا همان سینه پهلو باشد) ناراحت است قبل از ابتلاى بآن از خوردن گوشت ماهى تازه دریغ نکند در فصل تابستان و زمستان و نیکو است قبل از خواب میل کند کسى که میخواهد بدنى سالم و سبک داشته باشد و گوشتهاى تنش کم و متناسب باشد هنگام شب غذاى کمى بخورد.
کسانى که میخواهند دلیچک و زبان کوچک آنها ساقط نشده و پائین نیفتد پس از خوردن شیرینى با سرکه غرغره کنند.
کسى که بخواهد دچار بیمارى یرقان نشود هنگام تابستان در اولین لحظهاى که در اطاق بستهاى را باز کرد فورى داخل آن نشود و در زمستان بمحض اینکه در اطاق را براى خروج باز کرد خارج نگردد.
کسى که مىخواهد بدنش از استیلاى اقسام بادها در امان باشد اقلا یک بار سیر بخورد.
کسى که بخواهد دندانش فاسد نشود قبل از خوردن غذاى شیرین لقمه نان میل کند.
کسى که مىخواهد غذایش تحلیل برود و از آن ضررى نه بیند اول بطرف راست بخوابد و سپس بسمت چپ بغلطد تا بخواب رود.
هر کس بخواهد از غلبه بلغم در مزاج خود بکاهد در اول هر آفتاب قدرى جوارش حریف بخورد و حمام و عمل جماع را زیاد کند و زیاد در آفتاب بنشیند از غذاهاى سرد و مرطوبى پرهیز کند این دستور بلغم را مىسوزاند و نابود میکند.
هر کس مىخواهد آتش صفرا را خاموش کند هر روزه مقدارى از چیزهائى که سرد و رطوبى است بخورد و بدن خود را استراحت بدهد از هواى خنک استفاده کند کمتر حرکت کند و بصورت کسانى که آنها را دوست دارد بسیار نگاه کند.
آن کس که بخواهد سوداء را بسوزاند بوسیلهاى حالت قى در خود ایجاد کند و بسیار فصد نماید و زیاد نوره بکشد.
کسى که مىخواهد باد سرد را از خود دور کند لازمست گاهى
حقنه کند و بر بدن خود روغن بمالد با حوله آب گرم تن خود را ماساژ دهد، در آب گرمى که داروهاى گرم در آن ریخته باشد زیاد مکث کند.
براى نابود کردن غلبه بلغم نیکو است در اول هر روز یکمثقال از اطریفل صغیر میل شود.
بهداشت مسافر
بدان که همانا شخص مسافر باید در هنگام حرکت اعتدال هوا را در نظر داشته باشد وقتى در هواى گرم ناچار بمسافرت شد شکم خود را از طعام پر نکند و نیز با شکم خالى حرکت نکند اعتدال در شکم را رعایت کند در هواى گرم غذاى سرد و مرطوب بخورد از گوشت تازه و هلام و سرکه و روغن زیتون و آب غوره و نظیر آنها استفاده کند.
باید دانست که در هواى بسیار گرم راه نوردى براى بدنهاى لاغر خصوص هنگامى که شکمشان از طعام خالى باشد مضر است ولى در بدنهاى فربه سودمند.
اما صلاح حال مسافر و حفظ او از بیشتر آزارها باینست که از آب هیچ منزلى که در آن نزول میکند ننوشد مگر اینکه قبلا آن را با آب سابق ممزوج کرده باشد، با آبى که خالص و مخصوص همان منزل باشد و با آبهاى دیگر اختلاط نیافته باشد.
لازمست اینکه مسافر از وطن خود از جایى که در آن رشد و تربیت یافته مقدارى خاک بردارد و در هر منزلى که وارد مىشود کمى از آن خاک را با آب مشروب خود بیامیزد و خوب آن را درهم زده محلول را بکنارى بگذارد تا گل آب کاملا رسوب کند و آب صاف شود.
بهترین آبهاى نوشیدنى
بهترین آبها براى نوشیدن شخص اعم از اینکه در وطن اقامت کند یا مسافر باشد آبى است که چشمه آن از سمت مشرق و سبک و روشن باشد.
گرامىترین آبها علاوه بر صفات فوق آنست که محل پیدایش و خروج آن نیز از طرف طلوع خورشید باشد در تابستان یعنى از سمت مطلع تابستانى.
سالمترین و بهترین آنها آبى است که با داشتن صفات مزبور از محل خود بجوشد و مجراى آن شکاف تپهها و کوههاى خاکى باشد.
آب با وصف مذکور در زمستان سرد و در تابستان ملین طبع است و براى اشخاص محروى بسیار نافعست.
اما آب شور و آبهاى سنگین موجب یبوست معده مىشود.
آب برف و آب یخ براى غالب مزاجها مضر و خطرناک است.
آب باران سبک و گوارا و صاف است و براى کلیهى اجسام نافع است در صورتى که زیاد نماند و در مخزن خود زمانى دراز حبس نشود.
اما آب چاه شیرین و صاف است و سودمند میباشد بشرطى که همیشه جریان داشته باشد و در زمین محبوس نشود.
اما آب درهها و گودیها گرم و غلیظاند خصوص در تابستان
چون راکد است و آفتاب دائما بر آن میتابد و گاهى خوردن چنین آبى باعث غلبه و تحریک صفراء مىشود.
تا اینجا بقدر کافى براى اهل عمل دستوراتى را که در حفظ سلامتى و علاج بیماریها لازم بود بیان کردم اکنون مقدارى در مورد عمل مقاربت صحبت میکنیم.
اعمال غریزه جنسى و دستور آن
در اول شب چه زمستان و چه تابستان باشد با زنان نزدیکى مکن زیرا در اول شب معده و عروق پر است و در این حال مجامعت ناپسند.
جماع با شکم پر در اول شب مورث بیمارى قولنج و فالج و لقوه و نقرس و سنگ و تقطیر بول و فتق و ضعف چشم و کم نورى مىشود.
پس وقتى که اراده این کار داشتى خوبست آخر شب را بدان اختصاص دهى این وقت براى بدن صلاحیتش بیشتر است و در تولید نسل بیشتر مایه امیدوارى است و عقل مولود را تیزتر میگرداند یعنى فرزندى را که خدا بخواهد بآنها بدهد.
بکار جماع مپرداز مگر اینکه قبلا بوسیله بازى و شوخى و فشردن پستانها زن را آماده کنى این کارها موجب مىشود که خواهش غریزى زن تحریک شود ماء النسل او از قسمتهاى مختلف بدنش جمع آورى شود (زیرا ماء النسل زن از پستانهاى او خارج میگردد) آثار غلبه شهوت در صورتش پدید مىآید و همان را که تو از او میخواهى او نیز از تو میطلبد.
با زنان مىآمیز مگر پاک باشند چون از کار فارغ شدى فورى برپا مایست و منشین بلکه قدرى بسمت راست خود بخواب یا تکیه کن آنگاه براى دفع بول از جاى برخیز این کار باذن خداى متعال تو را از سنگ مثانه تأمین خواهد داد.
پس از خاتمه این کارها غسل کن و همان ساعت قدرى مومیا با شراب عسل یا کف گرفته بنوش که این کار کسرى ترا از ناحیه جماع جبران خواهد کرد.
باید دانست که آمیزش با زنان از نظر وقت هنگامى که ماه در برج حمل و دلو است نیکو است و از آن بهتر وقتى است که ماه در برج ثور باشد زیرا ثور شرف ماه است.
آن کس که بآنچه در این نامه شرح کردیم عمل کند و مزاج خود را طبق آن تدبیر نماید باذن خداى تعالى سالم و از تمام بیماریها در امان خواهد بود بحول و قوت پروردگار، چه خداوند است که بهر کس بخواهد عافیت مىبخشد و صحت عطا میفرماید ستایش مر او راست که آغاز و پایان و آشکار او نهان هر چیز همه اوست.
اکنون طبق وعدهاى که دادیم پاره از این مطالب این کتاب را تا آنجا که اطلاعات فعلى ما و وقت مساعدت میکند شرح میکنیم و تفصیل تمام آن را بوقت دیگر و چاپهاى بعد باز میگذاریم.
البته محتاج بتوضیح نیست که هدف ما از نوشتن و شرح این کتاب تنها جلب توجه و فکر خوانندگان عزیز بمعارف دینى است، براى آنست که باور کنند دین تنها یک سلسله عقاید و آدابى نیست که بدرد عالم بعد از مرگ بخورد بلکه براى تأمین آسایش و امنیت دو جهان است.
پیشوایان دینى طبیبان جسم و روح بشرند و معارف آنها در پیرامون همه چیز دور میزند.
اینک شرح قسمتى از مطالب کتاب:
درد و درمان
اعلم ان الله عز و جل لم یبتل الجسد بداء حتى جعل له دواء و لکل صنف من الداء صنف من الدواء و تدبیر و نعت.
عالم وجود میدان تنازع بقاء است، هر چیز براى آنکه وجود داشته باشد و زندگى کند محتاج بحرکت و فعالیت است.
حرکت و فعالیت در صورتى تحقق پیدا میکند که نیروى جذب و دفعى در کار باشد.
نیروى جاذبه و دافعه میان دو موجود مخالف بکار مىافتد.
پس اگر عالم خانه تضاد و تخالف نبود زندگى و هستى معنائى نداشت.
باید مقابل نور ظلمت باشد و برابر تاریکى روشنى، مقابل خوشى ناخوشى باشد و روبروى بیمارى تندرستى.
این همان معناى حکمت است و مقتضاى عدل کل.
امام هشتم علیه السلام میفرماید. بدان که خداوند عزیز و باشکوه بدنى را بدردى گرفتار نساخته مگر اینکه درمانى برایش قرار داده است.
براى هر دسته از دردها گروهى از داروها است علاوه تدبیر و کوشش نیز لازم است.
دو گونه حرکت
ان الاجسام الانسانیة جعلت على مثال الملک فملک الجسد هو القلب و العمال الاوصال و العروق و الدماغ و بیت الملک قلبه و ارضه الجسد و الاعوان یداه و رجلاه و شفتاه و عیناه و لسانه و اذناه و خزانته معدته و بطنه و حجابه صدره.
حرکات و جنبشهائى که ارادى و اختیارى ما است کارهائى است که اعضاء و جوارح انسان (بلکه هر حیوان و موجود زنده) بدستور فرمانفرماى بدن یعنى قلب انجام میدهد محتاج بتوضیح زیاد نیست که حرکات بدن دو گونه است: اختیارى و اضطرارى. اضطرارى آن حرکتى است که بدون مدخلیت اراده و میل ما صورت میگیرد مانند ضربان قلب و نبض، جریان خون، فعل و انفعالات شیمیائى درون معده و روده و مانند دیدن چشم، شنیدن گوش، عمل خیال و فکر، خلاصه کار جمله حواس ظاهر و باطن.
قسمت دیگر حرکاتى است که تحت قدرت و اختیار ما است مانند رفت و آمد و گفت و شنود، معاملات، معاشرات، جنگ و جدال و غیره.
حرکات ارادى به نیروى اراده است و اراده از میل و خواهش پیدا مىشود و میل اگر چه غریزى باشد مانند غریزه جنسى و اشتهاى بغذا و آب تا فایدهاى برایش تصور نشود و از حیث دارا بودن فایده
شناخته نگردد هرگز تحریک نخواهد شد و لو اینکه تصور آن فایده خیلى مختصر و صرف تصور لذت باشد.
مرکز این تصور قوهایست که گاهى از آن تعبیر بعقل و گهى بقلب شده است.
سلطان بدن
فالیدان عونان یقربان و یبعدان و یعملان على ما یوحى الیهما الملک و الرجلان تنقلان الملک حیث یشاء و العینان تدلانه على ما یغیب عنه لان الملک من وراء الحجاب لا یوصل الیه شىء الا بالاذن و هما سراجان ایضا.
پس تا چیزى را قلب نپسندد و نخواهد هرگز اعضا و جوارح بآن نخواهند پرداخت.
قلب باصطلاح دانشمندان تشریح عبارت از قطعه گوشت صنوبرى شکل است که در پهلوى چپ انسان قرار دارد. در فارسى نامش دل است و در اصطلاح عرفاء و دانشمندان دین و اخلاق عقل و روح و نیروئى است که حیات انسان باوست و گاهى هم مقصود از آن روح بخارى است.
مجلسى ره میفرماید: براى بعضى در ابتداى امر تنافى بنظر میرسد که چطور قلب پادشاه و هم خانه پادشاه باشد با توجه باین تقسیم مطلب روشن مىشود.
قلب داراى معانى بسیارى است از جمله:
گوشت صنوبرى شکل که در پهلوى چپ قرار دارد (دل).
روح حیوانى که از قلب منبعث شده در جمیع بدن سارى میگردد.
نفس ناطقه انسانیة که بگمان حکماء و بعضى از متکلمین مجرد است و تعلقش به بدن اول به بخار لطیفى است که از قلب منبعث مىشود.
آن بخار لطیف را در اصطلاح روح بخارى و حیوانى میگویند.
نفس بتوسط این روح حیوانى تعلق بسایر اعضاء و جوارح بدن پیدا میکند.
پس ممکن است مراد امام علیه السلام از قلب اول یکى از دو معناى اول باشد یعنى روح حیوانى یا روح انسانى و مقصود از قلب دوم معناى اول باشد یعنى قطعه گوشت صنوبرى بنا بر این منافاتى بین دو تعبیر نخواهد بود.
در بعضى از نسخهها «هو ما فی القلب» ضبط شده یعنى پادشاه کشور تن چیزى است که درون قلب میباشد در این صورت محتاج بتکلف نیستیم.
ولى در این صورت اگر مراد از ما فی القلب روح بخارى باشد ظرفیت حقیقیه است و اگر مقصود از آن نفس ناطقه باشد ظرفیت مجازى است زیرا نفس ناطقه بقول حکما مجرد است و ظرف نمیخواهد.
در هر حال پادشاهى قلب آشکار است زیرا نظام بدن باو تدبیر مىشود و روزى بدن که روح بخارى باشد (روح حیوانى) بوسیله او در بدن پخش میگردد.
بنا بعقیده حکما وقتى روح حیوانى بدماغ رسید روح نفسانى میگردد و بتوسط اعصاب در سایر بدن سارى مىشود و از اینجا حس و حرکت پدید مىآید وقتى بکبد نفوذ کند روح طبیعى مىشود پس بتوسط عروق نابته از کبد بسوى جمیع اعضا سرایت میکند و از این سریان
تغذیه و تنمیه حاصل مىشود.
چنان که پادشاه گاهى از رعیت در قوام ملک خود کمک میگیرد همچنین براى قلب از دماغ و کبد قوت نفسانى و طبیعى بکمک میرود.
مراد از اوصال مفاصل بدن یا چیزهائى است که وسیله اتصال آنها است حرکات مختلفه بدن و جوارح آن بوسیله اوصال میسر مىشود.
مقصود از وحى دل اراده و توجه نفس است باعضاء.
خبرگزاران
الاذنان لا یدخلان على الملک الا ما یوافقه لانهما لا یقدران ان یدخلا شیئا حتى یوحى الملک الیهما.
مدرک و شاعر حقیقى در ترکیب آدمیزاد نفس است یعنى بیننده واقعى شنونده واقعى بوینده و چشنده حقیقى نفس ما است آنکه سرما و گرما را مىفهمد، آنچه زشتى و زیبائى دوستى و دشمنى را تشخیص میدهد نفس ما است که گاهى از آن تعبیر بقلب مىشود چشم و گوش و بینى و زبان و پوست بدن و خیال و وهم و غیره اعضائى بیش نیستند حواس ظاهر و باطن آلات حس و درک روح است نه آنکه خودشان حاس و مدرک باشند لذا بسیار اتفاق افتاده که با چشم باز کسى را که از جلوى ما گذشته است ندیدهایم با گوش باز آواز شخصى را که ما را خوانده است نشنیدهایم چون نفس ما توجه بآنها نداشته و نخواسته که ببیند یا بشنود.
گوش بىاراده نفس صدا را میگیرد و در دستگاه خود میگرداند اما بىاراده و اجازه دل نمیتواند وارد خانه او کند.
قرآن نیز میفرماید: إن فی ذلک لذکرى لمن کان له قلب أو ألقى السمع و هو شهید یعنى در آیات و مطالب قرآن یاد آورى است براى کسى که دلى برایش باشد (دل باختیار او باشد یا اختیار او بدست دل و عقل باشد و یا دل سالم و عقل درست و وظیفهشناسى داشته باشد) یا گوش فرا بدهد بخواهد از مجراى گوش بهرهمند شود در حالى که شاهد و منتظر نتیجه شود.
فرمان پادشاه
اذا اوحى الملک الیهما اطرق منصتا لهما حتى یسمع منهما ثم یجیب بما یرید فیترجم عنه اللسان بادوات کثیرة منها ریح الفؤاد و بخار المعدة.
عبارات فوق یکى از ادله عقلى و نقلى بر اثبات تجرد روح است.
زیرا جسم و ماده یک خاصیت بیشتر نمیتواند داشته باشد و یک کار بیشتر نمیتواند انجام دهد چنانچه چیزى بتواند بکارهاى مختلفى بپردازد و در چیزهاى متعددى تأثیر کند معلوم مىشود فوق همه آنهاست و از همه آنها مجرد و برهنه است و چون تمام احساسات و ادراکات از هر نوع منسوب بروح و کار اوست پس روح ناچار باید فوق همه محسوسات و مدرکات باشد. این یکى از ادله قوى تجرد روح است عبارت فوق علاوه بر آنکه بیان مزبور را ثابت و روشن میکند مطلب سابق را نیز تأیید و مبرهن مینماید زیرا صریحا میگوید درککننده واقعى قلب است نه جوارح و اعضا.
امام علیه السلام میفرماید: وقتى قلب بگوش امر کرد و اجازه داد که صوتى را وارد خانه او کنند ساکت و بىتوجه بهمه چیز میماند تا از راه گوش چه میشنود و آنچه را شنید جواب میگوید زبان جواب او را بآلات و ادوات زیادى ترجمه میکند.
ظاهرا مراد از ریح الفؤاد هوائى است که از قلب بسوى ریه و قصبه خارج مىشود و مقصود از بخار معده بخاریست که از معده بسوى
تجاویف ریه متصاعد میگردد.
یا همان روح بخارى است که از کبد بسوى آلات تنفس بالا میرود.
پاداش و کیفر
فاما عذابه فالحزن و اما ثوابه فالفرح و اصل الحزن فی الطحال و اصل الفرح فی الثرب و الکلیتین و منهما عرقان موصلان الى الوجه فمن هناک یظهر الفرح و الحزن فترى علامتهما فی الوجه.
بگفته قدماى از اطبا، طحال مفرغ سوداء بارد و یابس و غلیظ است و چنین سودائى ضد صفا و روشنى روح است، فرح و انبساط روح از صفا و پاکى خون است وقتى خون ممزوج بسودا شد کثیف و غلیظ مىشود و نشاط روح را نابود میسازد.
لذا اشخاص سوداوى مزاج غالبا در غم و اندوه و خیالات باطل بسر میبرند. معالجه قطعى این اشخاص این است که خونشان را از سوداء تصفیه کنند براى تصفیه خون دانشمندان طب قدیم راههاى مختلفى میسپردند که اغلب سودمند و سریع التأثیر بود یکى از آنها تصفیه خون بوسیله خوردن بسیارى از میوههاست.
طب امروز اندوه زیاد را نتیجه کمبود بعضى از ویتامینها خصوص ویتامین ث میداند. کمبود این ویتامین موجب غلظت خون و چسبندگى آن و تصلب شرائین، ورم جدار ورید، تنگ شدن عروق، سیاه شدن شریان و غیره است که هر کدام علاوه بر تولید بیماریهاى زیاد مانند فشار خون، سکته، فلج ناقص و آنژین مولد غم و غصه فراوانست.
در میان میوهها لیموترش و شیرین کمبود این ویتامین را ببهترین
وجه جبران میکند خوردن لیموترش عمل طحال را تقویت میکند در نتیجه، مواد بیگانهاى که در خون رسوب کرده و موجب غلظت آن شده از بین میبرد.
ثرب گوشت نازک و پوستهائى است که روى معده و رودهها و عروق و شرائین را مىپوشاند ابتدایش دهان معده و انتهایش معاء (روده) پنجم است که قولون نامیده مىشود و جهت اینکه فرح و خوشى از اینجا پیدا مىشود آنست که بواسطه کثرت عروق و شرائین خون و رطوبت بدن بسوى کلیه جذب مىشود و سبب صفا و روشنى خون میگردد، خون را رقیق و لطیف ساخته روح را شاد و منبسط میسازد.
براى بکار انداختن کلیه نیز داروهاى زیادى بدست آوردهاند ولى علم غذاشناسى امروز بهترین معالجه را بوسیله خوردن اقسام میوهها خصوص انگور شناخته است.
در میان طبقه از مردم براى مبارزه با اندوه خوردن شراب متداول شده ولى چنان که علم آن را ثابت کرده و در این کتاب هم خواهید خواند این نحوه معالجه جز ایجاد یکنوع مسمومیت چیزى نیست و بهمین جهت هم دیده شده که خوردن شراب شخص را بغم و اندوه فراوان مبتلا و بگریه در آورده است. آرى شراب سمى است که غم را نابود نمیکند بلکه عقل را از بین میبرد تا شخص نتواند در باره مشکلات زندگیش فکر کند و اندوهناک شود.
بلى خوردن انگور و آب آن این تأثیر را دارد و موجب خوشحالى و نشاط میگردد چنان که امام ششم علیه السلام روایت کرده
که نوح نبى علیه السلام از اندوه فراوان بخداوند تعالى شکایت کرد دستور رسید که انگور بخور.
خوردن زعفران و لوبیا سبز و تره در نشاط روح و خوشى بسیار مؤثر است.
سیمهاى مخابراتى
و هذه العروق کلها طرق من العمال الى الملک و من الملک الى العمال و مصداق ذلک انک اذا تناولت الدواء ادته العروق الى موضع الداء باعانتها.
رگها راههائى هستند از عمال بسوى قلب و از قلب بسوى عمال.
مراد از عمال ظاهرا همان اوصال و عروق و دماغ است که در پیش گذشت بنا بر این ممکن است مقصود از عمالى که عروق واسطه ربط میان آنها و قلب میباشد فقط اوصال و دماغ باشد زیرا معلوم است که جوارح بدن حرکت نمیکند و فکر بکار نمیافتد مگر اینکه با قلب مربوط باشند و این ارتباط را رگها برقرار میسازند.
و نیز روشن است که مرکز حواس و ادراکات آدمى دماغ (مغز سر) است اگر میان اوصال و دماغ رابطهاى نباشد دردى محسوس نمیشود این رابطه را علم امروز قبول دارد اما ربط قلب با اوصال و دماغ از نظر علم تجربى هنوز مسلم نشده.
امام علیه السلام میفرماید این ارتباط نیز برقرار است زیرا مسلما داروئى که خورده مىشود مستقیما روى محل درد ریخته نمیشود بلکه خلاصه و خاصیتش بموضع درد میرسد و راه این وصول رگها هستند که بکمک اوصال (پیوندهاى عصبى و یا استخوانى و یا بافتهها و ماهیچهها) خاصیت دارو را میرسانند.
ممکن است مقصود از عمال در عبارت فوق قوائى باشد که در
هر عضوى بتوسط روح بخارى بکار مىافتد. این قوا که عبارت از غاذیه و نامیه و دافعه و ماسکه باشد روى دارو و تأثیر میکند تا کامل و قابل جذب و داراى اثر مطلوب گردد.
[در باره غذا]
زمین پاکیزه
و اعلم ان الجسد بمنزلة الارض الطیبة متى تعوهدت بالعمارة و السقى من حیث لا یزداد فی الماء فتغرق و لا ینقص منه فتعطش دامت عمارتها و کثر ربعها و زکى زرعها و ان تغوفل عنها فسدت و لم ینبت فیها العشب.
بدان که بدن آدمیزاد بمنزله زمین پاکیزهایست اگر هنگامى که خواستى بعمارت و آبیاریش بپردازى اعتدال را رعایت کردى نه آنقدر آب دادى که غرق شود و تبدیل بیک باطلاق و یک پارچه لجن گردد و نه آن اندازه دریغ کردى که تشنه و خشک بماند این چنین زمینى همیشه آباد و معمور خواهد بود، حاصلش فراوان و بهرهاش پاکیزه است ولى اگر در باره آن غفلت شود تباه میگردد و دیگر سبزهاى در آن نخواهد روئید.
تا آنجا که تاریخ یاد دارد بلکه جلوتر تا آنجا که تصور میرود دنیا صحنه مبارزه با ایادى مرگ بوده است از نقطه نظر فلسفى تمام فعالیتها و جنبشها از هر موجود حتى از موجوداتى که بتصور ما جامد و مردهاند (زیرا آنها از نظر دقیق علمى فیلسوف زنده و متحرکند) براى جنگیدن با لشکر مرگ و گریختن از این دشمن هستى و زندگى است.
ولى میان آنها بشر بیش از همه سر و صدا راه انداخت زیرا زیادتر از همه دستخوش ایادى مرگ و نابودى شد.
ساختن خانهها دوختن جامهها، حفر، خندقها بر گرد شهرها
کندن چاهها، احداث معمورهها، ایجاد تمدنها، تأسیس دولتها اختراع صنعتها، حربههاى سرد و گرم تا بمب اتم و هیدرژن تمام بمنظور مبارزه با لشکر مرگ است.
تأسیس بیمارستانها تکامل طب و بهداشت و کشف داروها نیز بهمان منظور بسط یافته است.
ولى چنان که مىبینیم محروم آدمیزاد که هر چه بیشتر جست کمتر یافت آنچه زیادتر مبارزه کرد بیشتر تلفات داد تا آنجا که ناچار از طلب زندگى دائم چشم پوشید و بکمى از آن راضى شد و براى دلجوئى از خود فریاد زد، نوشت و انتشار داد، عمر طبیعى بشر هفتاد سال است فوقش صد سال است ولى افسوس که از همین مدت مختصر هم بیشتر محرومند و کسانى که بآن میرسند بخوشى رسیدن بفوز عظیم و کامیابى بزرگ جشنها بر قرار میسازند و عکس آنها در مجلات منتشر میگردد.
اخیرا کتابهائى که رمز طول عمر را وانمود میکند بسیار نوشته شده و بسیارى از مطالب آنها مفید و با حقیقت است الا آنکه بیشتر این کتابها با امیدوارى که بطول عمر میدهند دوران زندگى بشر را در صد سال یا کمى بیشتر محدود میکنند البته این را نقص آن گونه کتابها نمیدانیم بلکه بعکس این خود دلیل تکامل و استتمام دانش است ولى میخواهیم با مراجعه بآثار و تعلیمات پیشوایان دین از جمله همین کتاب امیدوارى شما بیشتر باشد و اصولا عمر بشر را تا سر حد لا یتناهى فرض کنید.
آرى اگر نه آن بود که طبق اصول علمى حکمت اجسام رو بزوال
و مطابق اشارات کتابهاى آسمانى عالم فانى است ادعاى آن میکردیم که بشر میتواند همیشه زنده بماند.
بارى اگر انسان نمیتواند همیشه زنده بماند میتواند خیلى بیشتر از آنچه گفته و نوشته و حدس زدهاند زندگى کند تا آنجا که بشود از او بیک زنده دائم (مجازا) تعبیر کرد این موفقیت در سایه تدبیر عاقلانه در امور غذائى بدن بدست میرسد.
این نویدى است که نوشته امام هشتم شیعیان بهوا داران طول عمر میدهد.
بدن آدمیزاد را تشبیه بیک قطعه زمین پاکیزهاى فرموده که آبادى آن باعتدال در آبیارى آنست اعتدال در آبیارى زمین را براى همیشه معمور میدارد پس تعادل در مزاج نیز بخشاینده سلامتى دائم و زندگى جاودانست. کلمه دامت عمارتها متضمن همان معانى است که از جمله (زندگانى دائم) فهمیده مىشود.
پس غذا و تدبیر و اعتدال در آن رمز طول عمر و زندگى دائم است.
اگر طالب عمر دراز و خواهان سلامتى دائمیم باید باور کنیم که قاتل ما شکم ما است گاهى از گرسنگى خون ما را میمکد و گاهى از سیرى و امتلاء طغیان کرده شاهرگ ما را میزند.
در اینکه بیشتر از امراض بر اثر پرخورى است جاى صحبت نیست، ما بیش از اندازه میخوریم پیشتر از گرسنگى میخوریم لذا خیلى کمتر از آنچه تصور میرود عمر میکنیم خیلى از مرگ و میرها بر اثر پرخورى است. بقول دکتر گیلورد هاوزر اشخاص پرخور عمر
خود را کوتاه میکنند زیرا هر گرهاى که در دور کمر به نسبت دور سینه زیاد شود یک سال از عمر آدمى را کم میکند.
چیزى را که باید توجه داشت موضوع کم خورى است کمخوریها بیشتر نه از نظر کمیت است بلکه از جهت کیفیت است، غذاهاى ما غالبا فاقد مواد لازم و ویتامینها است اشتباهات بزرگ بعضى از مکتشفین و اساتید علم طب و افراطکاریهاى ما در تقلید از اروپائیان موجب شده است که غذاى زنده و سالمى نداشته باشیم یعنى از نظر کیفیت غذائى گرسنه بسر ببریم.
زمین زنده مىشود
فالجسد بهذه المنزلة و بالتدبیر فی الاغذیة و الاشربة یصلح و یصح و تزکو العافیة فیه.
پس بدن بمنزلت همان زمین است به تدبیر عاقلانهاى که در خوراک و نوشاب بکار مىرود صحیح و سالم میماند و نیروى سلامتى در آن زیاد میگردد.
جمله «تزکو العافیة فیه» نوید دیگرى است و دیگر بار هواخواهان طول عمر را امیدوار میسازد. «زکاء و زکو» بمعناى زیاد شدن است بنا بر این عبارت فوق صراحت در این دارد که تدبیر عاقلانه در خوردن و نوشیدن، علت عمده طول عمر است و مردمى که زندگى معقولى از نظر خوراک داشته باشند نه تنها پیرو ناتوان نمیشوند بلکه هر چند در امتداد زمان جلوتر بروند نیروى صحت و عافیت آنها بیشتر مىشود مزاج آنها مانند بنائى است که مصالح درست و محکمى در آن بکار رفته باشد که نه تنها از باد و باران گزند نمىبیند بلکه آب و آفتاب بر استحکام و دوام آن مىافزاید.
بنا بر این هر کس میخواهد طول عمر خود را بداند بوضع غذاى خود نگاه کند: فلینظر الإنسان إلى طعامه پرفسور پیردلور میگوید: دانستن طرز تغذیه یکى از مهمترین عوامل تندرستى است که متأسفانه کمتر از هر چیز مورد توجه قرار میگیرد.
در انتخاب خوراک و طرز غذا خوردن اشتباهات زیادى است که بعضى از آنها بقرار زیر است:
پرخورى را وسیله تندرستى و طول عمر میدانند، اشتها را یگانه معیار براى سنجش احتیاج بدن بخوراک میشناسند، تا اشتها باقى است مىخورند، گوشت و قهوه و چاى و الکل را در ردیف غذا آوردهاند، بغذاهائى که با وسائل مصنوعى درست شده بیشتر رغبت میکنند.
چگونه تغذیه شود؟
فانظر ما یوافقک و یوافق معدتک و یقوى علیه بدنک و یستمرئه من الطعام فقدره لنفسک و اجعله غذائک.
پس به بین چه چیز موافق حال تست و مناسب شکم تست و بدنت از آن نیرو میگیرد و آن را خوش و گوارا مىشناسد، این چنین طعامى را براى خود اندازهگیرى کن و غذاى خود قرار بده.
پرفسور پیر دلور استاد دانشکده لیون در کتاب خود (بهداشت براى همه) میگوید غذاى هر فرد باید متناسب با وضع مزاج خود باشد.
خوراک باید با احتیاجات بدن تناسب داشته باشد لذا لازمست که برنامه غذائى بر حسب سن، طرز زندگى، شغل و حرفه شخص و فصل زمان تغییر یابد اگر جوان هستید و مخصوصا هر گاه ورزش میکنید یا کار روزانه شما عمل جوارح و عضلات است بغذاى بیشترى احتیاج دارید و از نان گندم و جو و مواد قنددار مقدار زیادترى مصرف کنید زیرا آنها هستند که فعالیت عضلات را زیاد میکنند.
بر عکس اگر کارتان حرکت زیاد نمیخواهد یا نسبتا مسن شدهاید از مقدار غذا بکاهید. براى اشخاص پیر و کسانى که در مناطق گرمسیر یا در فصل پرحرارت تابستان بسر میبرند غذا کمتر لازم است و باید از گوشت و چربى کمتر مصرف کنند و بعکس از ترشیجات و سبزیها و میوهجات زیادتر میل نمایند.
در فصل زمستان و مناطق سردسیر خوردن گوشت و چربى و تخم مرغ بیشتر لازم است علاوه آنکه در موقع انتخاب غذا باید حالت مزاجى و روحى و تغییرات ناگهانى آن را نیز در نظر گرفت.
میان طبیعت و بدن
و اعلم ان کل واحدة من هذه الطبائع تحب ما یشاکلها فاغتذ ما یشاکل جسدک.
بدان هر کدام از این طبیعتها خواهان غذائیست که با آن مشاکل باشد و مناسبت داشته باشد پس غذائى را انتخاب کن که مناسب طبیعت بدنت بوده باشد.
مراد از طبایع در عبارت فوق طبیعتهائى است که بقول قدماء بواسطه غلبه یکى از اخلاط اربعه در مزاج پیدا مىشود.
قدماى از حکما و فلاسفه و اطباء معتقد بودند که عالم اجسام از چهار عنصر ترکیب شده: آب، آتش، خاک و هوا که هر کدام داراى طبیعت مخصوصى هستند سرد و گرم و تر و خشک مزاج آدمیزاد نیز از چهار خلط ترکیب شده بلغم و صفراء و سوداء و خون و هر کدام از اینها داراى طبیعتى هستند و هر یک از آنها که در مزاج غلبه داشت مزاج بآن نامیده مىشود و داراى همان طبیعت خواهد بود.
طب امروز با این اصول موافقتى ندارد و آنها را افسانههاى کهنهاى بیش نمیشناسد ولى انصاف آنست که اصول علمى قدماء هنوز بحد اندراس نرسیده و با توجه بروش معالجات قدیم و خواصى که براى داروها و غذاها روى همان مبانى میدانستند خوب معلوم مىشود که افسانه شمردن اصول طبایع ناشى از قلت تدبر و غرور علمى است.
مقصود از مشاکل موافق است یعنى طبیعت هر کس طالب چیزى است که با او توافق و مناسبت داشته باشد مثلا کسى که مزاج
حار دارد طالب بارد و سردى است و آنکه صاحب مزاج رطوبى است خواهان غذاى خشک مىباشد به بیان دیگر طبیعت هر کس متمایل بنوعى از غذا است که از همان نوع در مزاج شخص کمبود پیدا کرده باشد.
این طلب و خواهش نامش هوس است.
همان طور که شخص هنگام کمبود غذا و خالى شدن معده گرسنه مىشود و خواهش طعام میکند و هنگام تشنگى که کمبود رطوبت بدن و کبد است تمناى آب، وقتى هم یکى از عناصر ترکیبى وجود او کمبود پیدا کرد میل انسان بخوردن چیزى که داراى همان ماده و عنصر باشد تحریک مىشود و آن را طلب میکند چیزى که هست اگر قبلا از همان غذا خورده باشد بکیفیتى که حافظه آن را ضبط کرده باشد بمحض اینکه هوس تحریک شد براهنمائى حافظه مستقیما بسراغ همان غذا میرود.
چنان که با آن نوع غذا آشنائى نداشت سایر حواس مخصوصا ذائقه و شامه آن را میان اشیاء حتى خاک و ذغال و توتون و غیره جستجو میکند بسا هست که آن را در میان غیر خوراکى پیدا کند با کمال بىقرارى آن را بهر وسیله که باشد جذب بدن میکند زنان آبستن غالبا بهمین سرنوشت مبتلا مىشوند.
پس براى آنکه بغیر خوراکیهاى سالم و مفید رغبتى نکنیم نیکو است بدن را با خوراکهاى متنوع مناسب آشنا کنیم از هر غذاى سالمى مکرر بمقدارى که در ذهن صورت آن غذا بماند مصرف کنیم.
در بعضى از نسخ بجاى کلمه (فاغتذ) فاعتد بمعناى تکرار کردن عمل آمده و این معنا با مطلب فوق بسیار تناسب دارد.
سفارشى که امام هشتم علیه السلام براى موافقت طبیعت میکند دو قسم اولست.
مضمون عبارت به بیان سادهتر اینست که هر کس طالب سلامتى و عمر دراز است باید طورى تغذیه کند و نوعى از خوراکها را انتخاب کند که مناسب مزاج و نیروى طبیعى اوست زیرا هر بدنى طورى ساخته شده و هر مزاجى قسمى ترکیب شده هر مردمى با مردم دیگر از نظر طرز خوراک و جهات دیگر تفاوت دارند.