دانلود کتاب های دینی

بایگانی

مجموعه ورام 2

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۴۳ ق.ظ

ابو هریره مى‏گوید: رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند آن بنده‏اى را بیامرزد که برگردن برادر پیش از او، مظلمه‏اى در جهت ناموسى و یا مالى داشته است، و نزد او بیاید، و او از این مظالم درگذرد، پیش از آنکه فرا رسد آن روزى که دینار و درهمى به همراه ندارد.» (1) و از آن بزرگوار است: «هر کس از مال شخص مسلمانى به دست خود چیزى را براى خود بردارد، خداوند بهشت را بر او حرام گرداند.» عرض کردند: یا رسول الله! هر چند که مقدار ناچیزى باشد؟ فرمود: «هر چند که شاخه‏اى از چوب اراک باشد.» (2) از حذیفه نقل کرده‏اند که پیامبر خدا (ص) فرمود: «خدا بر من وحى کرد اى برادر پیامبران و اى برادر بیم دهندگان، قوم خود را بیم ده از اینکه وارد خانه‏اى از خانه‏هاى من نشوند، در حالى که نزد بنده‏اى از بندگانم، مظلمه کسى باشد، که من او را تا وقتى که در برابر من ایستاده نماز مى‏خواند، لعنت مى‏کنم، تا آن که آن ناحق را به صاحبش برگرداند، آنگاه من گوش او خواهم شد که با آن مى‏شنود و چشم او خواهم بود که با آن مى‏بیند، و از اولیا و برگزیدگان من خواهد شد، و در بهشت همراه پیامبران، راستان و شهیدان خواهد بود.» (3) ابو هریره در حدیث مرفوعى نقل مى‏کند: نباید نسبت به ستمگرى، در ستمى که مرتکب مى‏شود، غبطه بخورید زیرا وى در نزد خدا طلبکارى تند و

سریع دارد، آنگاه این آیه مبارکه را قرائت فرمود: «کلما خبت زدناهم سعیرا.» (4) امیر المؤمنین (ع) در حدیث مرفوعى فرمود: «خداوند متعال مى‏فرماید:

خشم شدید من بر کسى است که نسبت به آن که جز من یار و یاورى ندارد، ستم کند.» (5) هر کس نعمت دیگران را سلب کند، خداوند نعمت او را سلب کند. (6) یکى از بزرگان شنید مردى نسبت به کسى که بر او ستم کرده است، نفرین مى‏کرد، گفت: هر ستمگرى نسبت به ستمى که کرده است، اثر و رابطه سریعترى از نفرین تو دارد، مگر اینکه وسیله عملى آن را جبران کند و شایسته داند، که ستم نکند.

پیامبر (ص) فرمود: «اگر کوهى نسبت به کوهى ستم کند هر آینه آن که ستمکار است از هم مى‏پاشد.» (7) ابو مسلم در عرفات همواره مى‏گفت: بار خدایا من از آنچه گمان نمى‏برم تو به من ببخشى، توبه مى‏کنم، به او گفتند: آیا بخشش گناهان را براى خدا بزرگ و مشکل مى‏شمارى؟ جواب داد: من لباس ستمى را بافتم که تا دولت بنى عباس ادامه دارد هرگز کهنه نمى‏شود، بهنگام شدت ظلم چقدر فریاد است که مرا لعن و نفرین مى‏کند، حال چگونه آمرزیده مى‏شود آن که تمام مردم دشمن اویند، و یک بار نیز به او گفتند: تو دست به کارى زدى که از بهشت تو را جدا نمى‏سازد، گفت: ترسم از آتش سزاوارتر است تا طمع به بهشت، زیرا هر چند که از من کار نیک اندکى سرزده اما از طرفى مرتکب کار بدى شدم، با نتایج بد زیاد [روى کار آوردن بنى عباس، و تضییع حقوق اهل البیت (ع)]، پس اگر من به اندک کارهاى نیکم دل خوش باشم، وا ویلا از گناهانم! از پیامبر (ص) در حدیث مرفوعى نقل کرده‏اند: «واى بر کسى که به اهل بیتم ستم روا دارد، عذاب اینان با منافقان در درک اسفل (پایین‏ترین مرتبه جهنم) از آتش دوزخ است». (8)

و از آن بزرگوار است: «بدانید که ستمکارى سه نوع است: یک نوع ستمى که قابل بخشش نیست، و ستمى که فروگذاردنى نیست، و دیگر ستمى که قابل بخشش است و پى‏گیرى نمى‏شود. اما ستمى که بخشودنى نیست، شرک به خداى تعالى است، خداوند فرموده است: «ان الله لا یغفر ان یشرک به».

اما ستمى که قابل گذشت است، ستم کردن انسان به خویشتن است، با ارتکاب بعضى از گناهان (نسبت به خود) و اما ستمى که فروگذار نمى‏شود، ستمکارى بعضى از افراد به بعضى دیگر است، مجازات، در آنجا سخت است، نه از نوع زخم با شمشیر، و نه از نوع زدن با تازیانه است، بلکه کیفر آنجا طورى است که همه اینها در برابر آن ناچیزند.» (9) و از آن گرامى است: «نباید ستم کسى را که بر تو ستم مى‏کند، بزرگ شمارى، زیرا ستمکار به ضرر خود و به سود تو تلاش مى‏کند.» (10) اوس بن شرحبیل در حدیث مرفوعى آورده است: هر کس با ستمکارى براى کمک به او، همگام شود، و بداند که او ستمکار است، به حقیقت از دین اسلام بیرون گشته است.

یکى از بزرگان مى‏گوید: هر کس براى بقاى عمر ظالمى دعا کند، در حقیقت اظهار علاقه کرده است که خدا را در روى زمین نافرمانى شود.

یکى از بزرگان مى‏گوید: هنگامى که خلیفه، ابن هبیره را براى منصب قضاوت خواست، او گفت: من نمى‏توانم عهده‏دار چنین کارى شوم، آن هم پس از حدیثى که از ابراهیم شنیدم! گفتند: مگر چه حدیثى نقل کرده است؟ گفت:

ابراهیم، براى من از علقمه، و او از ابن مسعود نقل کرد که پیامبر خدا (ص) فرمود:

«هر گاه روز قیامت شود، منادیى فریاد مى‏زند، کجایند ستمکاران، و کسانى که آنها را یارى کرده‏اند، و هم آن کسانى که به ستمکاران شباهت داشتند، حتى کسى که براى آنها قلمى سر کرده، و یا دواتى را لیقه نهاده است؟ پس آنان را در تابوتى از آهن مى‏گذارند و میان آتش مى‏اندازند.» (11)

از امیر المؤمنین (ع) نقل کرده‏اند که فرمود: «خداوند به حضرت مسیح (ع) وحى کرد، به بنى اسرائیل بگو: به هیچ خانه از خانه‏هاى من نباید وارد شوند، مگر با چشمان فروتن و دلهاى پاک و دستهاى پاکیزه، و به آنها خبر کن که من دعاى کسى را که مظلمه‏اى از مردم در گردنش باشد، هرگز مستجاب نمى‏کنم.» (12) یکى از بزرگان به برادر دینیش از دست ظلم و جور پادشاه، در نامه‏اى گله‏گزارى و شکوه کرد، او در جواب نوشت: هر که نافرمانى کند از کیفر و مجازات برکنار نمى‏ماند.

مردى در تفریحگاه هشام بن عبد الملک- که براى ساختن آن زحمت کشیده بود- وارد شد، و نوشته‏اى را به طرف هشام انداخت و خود فرار کرد، پس از اینکه هشام به نوشته نگاه کرد، دید نوشته‏اند: بدترین توشه راه قیامت، ستم کردن بر بندگان خداست! در نتیجه آن روز عیش وى منغص شد.

به منصور [دوانیقى‏] گفتند: محمد بن مروان در زندان تو زندانى است، خوب است که او را بطلبى و از آنچه میان او و پادشاه نوبه گذشته است، از او بپرسى، منصور او را احضار کرد و از ماجرا پرسید، او در جواب گفت: من در پایان کارم به جزیره نوبه رفتم، و دستور دادم نوازندگان بنوازند و نواختند، مردم جزیره از خانه‏ها بیرون شده بودند و از مشاهده آن منظره تعجب مى‏کردند، تا اینکه پادشاه آنها که مردى بلند قد با سر تاس، که عبایى به دوش داشت آمد و سلام داد و روى زمین نشست، گفتم: چرا روى فرش نمى‏نشینى؟ گفت: من پادشاهم، و حق است بر آن کسى که خدا او را بلند کرده است، در برابرش تواضع کند، سپس گفت: چرا شما زراعتها را زیر پاى اسبانتان لگدکوب مى‏کنید در صورتى که مطابق کتاب شما فساد و خرابکارى حرام است؟! گفتم: غلامان ما از روى نادانى آن کار را کرده‏اند، گفت: چرا مى‏گسارى مى‏کنید، در حالى که مطابق دین‏تان مى‏گسارى بر شما حرام است؟ گفتم: بعضى از افراد ما از روى نادانى‏

مرتکب مى‏شوند؛ گفت: پس چرا لباسهاى ابریشمى مى‏پوشید و استفاده از طلا را حلال مى‏شمارید در صورتى که مطابق گفتار پیامبرتان استفاده از اینها بر شما حرام است؟! گفتم: خدمتگزاران غیر عرب ما چنین کارى را کرده‏اند و ما نخواستیم بر آنها خرده بگیریم.

آن مرد، بهانه‏اى که مى‏آوردم، با خود تکرار مى‏کرد، و به چهره من نگاه مى‏کرد، دوباره عذرهاى مرا با مسخره، تکرار مى‏کرد، آنگاه گفت: پسر مروان آن طورى که تو مى‏گویى نیست، بلکه شما ملتى هستید به قدرت رسیدید و ستم کردید، و آنچه را که بدان مأمور شدید رها ساختید، در نتیجه خداوند عواقب بد کارهاتان را به شما چشاند، و خداوند براى شما مجازاتهایى دارد که هنوز وقت آنها نرسیده است، و من از آن مى‏ترسم در حالى که تو در سرزمین من هستى. این مجازات نازل شود و ما را با شما بگیرد، زود از مملکت ما برو! از امیر المؤمنین (ع) نقل کرده‏اند: «اگر شب را بیدار، روى خار سعدان (نوعى خار تیز) بگذرانم و مرا به غلها بسته بکشند، خوشتر است براى من که روز قیامت خدا و پیامبرش را ملاقات کنم، در حالى که به بعضى از بندگان ستم کردم، چیزى از مال دنیا غصب کرده باشم، چگونه به کسى ستم روا دارم، در حالى که نفس من به سرعت رو به فرسودگى و پوسیدگى مى‏رود، و در زیر خاک ماندنش به طول مى‏انجامد، به خدا قسم اگر هفت اقلیم را با هر چه در زیر آنهاست به من دهند تا اینکه خدا را در باره مورچه‏اى که پوست جوى را از او بگیرم، نافرمانى کنم، نمى‏کنم به راستى که دنیا شما نزد من پستتر از برگى است که در دهان ملخى باشد که او را مى‏جود، على را چه کار! با نعمتى که از دست رفتنى است، و لذتى که پایدار نمى‏ماند، به خدا پناه مى‏برم، از غفلتهاى عقل و از زشتیهاى لغزش.» (13) از انس، در حدیث مرفوعى نقل کرده است که خداى تعالى به مردم عرفات نگاه مى‏کند، و به آنها مباهات کرده به فرشتگان مى‏گوید: به بندگانم‏

بنگرید، چگونه ژولیده و غبار آلود، به سوى من با شتاب از هر راه دورى مى‏آیند، شما گواه باشید که من- جز آزار و أذیت یک دیگرشان- آنها را آمرزیدم. (14) از جابر بن عبد الله در حدیث مرفوعى نقل شده است که پیامبر (ص) فرمود:

«از ستم بپرهیزید که ستمکارى در روز قیامت، باعث تاریکى‏هاست و از بخل دورى کنید که بخل مردمان پیش از شما را هلاک ساخته است، آنان را وادار کرد تا خون یک دیگر را بریزند و ناموس هم را حلال شمارند.» مجاهد در حدیث مرفوعى نقل مى‏کند: خداوند مرض گرى را بر اهل دوزخ مسلط مى‏کند آن قدر بدن خود را مى‏خارند که استخوانهایشان نمایان مى‏شود، بعد به آنها مى‏گویند: آیا این کار باعث آزار شد؟ جواب مى‏دهند: آرى به خدا قسم، آنگاه گفته مى‏شود: این در مقابل آن اذیت‏هایى است که مؤمنان را مى‏آزردید. (15) گویند: سلیمان بن عبد الملک به مکه رفت، و در آنجا طاوس یمانى را دید، به طاوس گفتند: براى خلیفه حدیثى نقل کن! گفت: پیامبر خدا (ص) فرموده است: «همانا از همه مردم- روز قیامت- عذاب آن کسى بیشتر است که خداوند او را بهره‏اى از سلطنت خود دهد، اما او در قلمرو حکومت الهى، به ستم برخیزد.» (16)


۹۶/۰۷/۱۴
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی