مجموعه ورام 2
ابو هریره مىگوید: رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند آن بندهاى را بیامرزد که برگردن برادر پیش از او، مظلمهاى در جهت ناموسى و یا مالى داشته است، و نزد او بیاید، و او از این مظالم درگذرد، پیش از آنکه فرا رسد آن روزى که دینار و درهمى به همراه ندارد.» (1) و از آن بزرگوار است: «هر کس از مال شخص مسلمانى به دست خود چیزى را براى خود بردارد، خداوند بهشت را بر او حرام گرداند.» عرض کردند: یا رسول الله! هر چند که مقدار ناچیزى باشد؟ فرمود: «هر چند که شاخهاى از چوب اراک باشد.» (2) از حذیفه نقل کردهاند که پیامبر خدا (ص) فرمود: «خدا بر من وحى کرد اى برادر پیامبران و اى برادر بیم دهندگان، قوم خود را بیم ده از اینکه وارد خانهاى از خانههاى من نشوند، در حالى که نزد بندهاى از بندگانم، مظلمه کسى باشد، که من او را تا وقتى که در برابر من ایستاده نماز مىخواند، لعنت مىکنم، تا آن که آن ناحق را به صاحبش برگرداند، آنگاه من گوش او خواهم شد که با آن مىشنود و چشم او خواهم بود که با آن مىبیند، و از اولیا و برگزیدگان من خواهد شد، و در بهشت همراه پیامبران، راستان و شهیدان خواهد بود.» (3) ابو هریره در حدیث مرفوعى نقل مىکند: نباید نسبت به ستمگرى، در ستمى که مرتکب مىشود، غبطه بخورید زیرا وى در نزد خدا طلبکارى تند و
سریع دارد، آنگاه این آیه مبارکه را قرائت فرمود: «کلما خبت زدناهم سعیرا.» (4) امیر المؤمنین (ع) در حدیث مرفوعى فرمود: «خداوند متعال مىفرماید:
خشم شدید من بر کسى است که نسبت به آن که جز من یار و یاورى ندارد، ستم کند.» (5) هر کس نعمت دیگران را سلب کند، خداوند نعمت او را سلب کند. (6) یکى از بزرگان شنید مردى نسبت به کسى که بر او ستم کرده است، نفرین مىکرد، گفت: هر ستمگرى نسبت به ستمى که کرده است، اثر و رابطه سریعترى از نفرین تو دارد، مگر اینکه وسیله عملى آن را جبران کند و شایسته داند، که ستم نکند.
پیامبر (ص) فرمود: «اگر کوهى نسبت به کوهى ستم کند هر آینه آن که ستمکار است از هم مىپاشد.» (7) ابو مسلم در عرفات همواره مىگفت: بار خدایا من از آنچه گمان نمىبرم تو به من ببخشى، توبه مىکنم، به او گفتند: آیا بخشش گناهان را براى خدا بزرگ و مشکل مىشمارى؟ جواب داد: من لباس ستمى را بافتم که تا دولت بنى عباس ادامه دارد هرگز کهنه نمىشود، بهنگام شدت ظلم چقدر فریاد است که مرا لعن و نفرین مىکند، حال چگونه آمرزیده مىشود آن که تمام مردم دشمن اویند، و یک بار نیز به او گفتند: تو دست به کارى زدى که از بهشت تو را جدا نمىسازد، گفت: ترسم از آتش سزاوارتر است تا طمع به بهشت، زیرا هر چند که از من کار نیک اندکى سرزده اما از طرفى مرتکب کار بدى شدم، با نتایج بد زیاد [روى کار آوردن بنى عباس، و تضییع حقوق اهل البیت (ع)]، پس اگر من به اندک کارهاى نیکم دل خوش باشم، وا ویلا از گناهانم! از پیامبر (ص) در حدیث مرفوعى نقل کردهاند: «واى بر کسى که به اهل بیتم ستم روا دارد، عذاب اینان با منافقان در درک اسفل (پایینترین مرتبه جهنم) از آتش دوزخ است». (8)
و از آن بزرگوار است: «بدانید که ستمکارى سه نوع است: یک نوع ستمى که قابل بخشش نیست، و ستمى که فروگذاردنى نیست، و دیگر ستمى که قابل بخشش است و پىگیرى نمىشود. اما ستمى که بخشودنى نیست، شرک به خداى تعالى است، خداوند فرموده است: «ان الله لا یغفر ان یشرک به».
اما ستمى که قابل گذشت است، ستم کردن انسان به خویشتن است، با ارتکاب بعضى از گناهان (نسبت به خود) و اما ستمى که فروگذار نمىشود، ستمکارى بعضى از افراد به بعضى دیگر است، مجازات، در آنجا سخت است، نه از نوع زخم با شمشیر، و نه از نوع زدن با تازیانه است، بلکه کیفر آنجا طورى است که همه اینها در برابر آن ناچیزند.» (9) و از آن گرامى است: «نباید ستم کسى را که بر تو ستم مىکند، بزرگ شمارى، زیرا ستمکار به ضرر خود و به سود تو تلاش مىکند.» (10) اوس بن شرحبیل در حدیث مرفوعى آورده است: هر کس با ستمکارى براى کمک به او، همگام شود، و بداند که او ستمکار است، به حقیقت از دین اسلام بیرون گشته است.
یکى از بزرگان مىگوید: هر کس براى بقاى عمر ظالمى دعا کند، در حقیقت اظهار علاقه کرده است که خدا را در روى زمین نافرمانى شود.
یکى از بزرگان مىگوید: هنگامى که خلیفه، ابن هبیره را براى منصب قضاوت خواست، او گفت: من نمىتوانم عهدهدار چنین کارى شوم، آن هم پس از حدیثى که از ابراهیم شنیدم! گفتند: مگر چه حدیثى نقل کرده است؟ گفت:
ابراهیم، براى من از علقمه، و او از ابن مسعود نقل کرد که پیامبر خدا (ص) فرمود:
«هر گاه روز قیامت شود، منادیى فریاد مىزند، کجایند ستمکاران، و کسانى که آنها را یارى کردهاند، و هم آن کسانى که به ستمکاران شباهت داشتند، حتى کسى که براى آنها قلمى سر کرده، و یا دواتى را لیقه نهاده است؟ پس آنان را در تابوتى از آهن مىگذارند و میان آتش مىاندازند.» (11)
از امیر المؤمنین (ع) نقل کردهاند که فرمود: «خداوند به حضرت مسیح (ع) وحى کرد، به بنى اسرائیل بگو: به هیچ خانه از خانههاى من نباید وارد شوند، مگر با چشمان فروتن و دلهاى پاک و دستهاى پاکیزه، و به آنها خبر کن که من دعاى کسى را که مظلمهاى از مردم در گردنش باشد، هرگز مستجاب نمىکنم.» (12) یکى از بزرگان به برادر دینیش از دست ظلم و جور پادشاه، در نامهاى گلهگزارى و شکوه کرد، او در جواب نوشت: هر که نافرمانى کند از کیفر و مجازات برکنار نمىماند.
مردى در تفریحگاه هشام بن عبد الملک- که براى ساختن آن زحمت کشیده بود- وارد شد، و نوشتهاى را به طرف هشام انداخت و خود فرار کرد، پس از اینکه هشام به نوشته نگاه کرد، دید نوشتهاند: بدترین توشه راه قیامت، ستم کردن بر بندگان خداست! در نتیجه آن روز عیش وى منغص شد.
به منصور [دوانیقى] گفتند: محمد بن مروان در زندان تو زندانى است، خوب است که او را بطلبى و از آنچه میان او و پادشاه نوبه گذشته است، از او بپرسى، منصور او را احضار کرد و از ماجرا پرسید، او در جواب گفت: من در پایان کارم به جزیره نوبه رفتم، و دستور دادم نوازندگان بنوازند و نواختند، مردم جزیره از خانهها بیرون شده بودند و از مشاهده آن منظره تعجب مىکردند، تا اینکه پادشاه آنها که مردى بلند قد با سر تاس، که عبایى به دوش داشت آمد و سلام داد و روى زمین نشست، گفتم: چرا روى فرش نمىنشینى؟ گفت: من پادشاهم، و حق است بر آن کسى که خدا او را بلند کرده است، در برابرش تواضع کند، سپس گفت: چرا شما زراعتها را زیر پاى اسبانتان لگدکوب مىکنید در صورتى که مطابق کتاب شما فساد و خرابکارى حرام است؟! گفتم: غلامان ما از روى نادانى آن کار را کردهاند، گفت: چرا مىگسارى مىکنید، در حالى که مطابق دینتان مىگسارى بر شما حرام است؟ گفتم: بعضى از افراد ما از روى نادانى
مرتکب مىشوند؛ گفت: پس چرا لباسهاى ابریشمى مىپوشید و استفاده از طلا را حلال مىشمارید در صورتى که مطابق گفتار پیامبرتان استفاده از اینها بر شما حرام است؟! گفتم: خدمتگزاران غیر عرب ما چنین کارى را کردهاند و ما نخواستیم بر آنها خرده بگیریم.
آن مرد، بهانهاى که مىآوردم، با خود تکرار مىکرد، و به چهره من نگاه مىکرد، دوباره عذرهاى مرا با مسخره، تکرار مىکرد، آنگاه گفت: پسر مروان آن طورى که تو مىگویى نیست، بلکه شما ملتى هستید به قدرت رسیدید و ستم کردید، و آنچه را که بدان مأمور شدید رها ساختید، در نتیجه خداوند عواقب بد کارهاتان را به شما چشاند، و خداوند براى شما مجازاتهایى دارد که هنوز وقت آنها نرسیده است، و من از آن مىترسم در حالى که تو در سرزمین من هستى. این مجازات نازل شود و ما را با شما بگیرد، زود از مملکت ما برو! از امیر المؤمنین (ع) نقل کردهاند: «اگر شب را بیدار، روى خار سعدان (نوعى خار تیز) بگذرانم و مرا به غلها بسته بکشند، خوشتر است براى من که روز قیامت خدا و پیامبرش را ملاقات کنم، در حالى که به بعضى از بندگان ستم کردم، چیزى از مال دنیا غصب کرده باشم، چگونه به کسى ستم روا دارم، در حالى که نفس من به سرعت رو به فرسودگى و پوسیدگى مىرود، و در زیر خاک ماندنش به طول مىانجامد، به خدا قسم اگر هفت اقلیم را با هر چه در زیر آنهاست به من دهند تا اینکه خدا را در باره مورچهاى که پوست جوى را از او بگیرم، نافرمانى کنم، نمىکنم به راستى که دنیا شما نزد من پستتر از برگى است که در دهان ملخى باشد که او را مىجود، على را چه کار! با نعمتى که از دست رفتنى است، و لذتى که پایدار نمىماند، به خدا پناه مىبرم، از غفلتهاى عقل و از زشتیهاى لغزش.» (13) از انس، در حدیث مرفوعى نقل کرده است که خداى تعالى به مردم عرفات نگاه مىکند، و به آنها مباهات کرده به فرشتگان مىگوید: به بندگانم
بنگرید، چگونه ژولیده و غبار آلود، به سوى من با شتاب از هر راه دورى مىآیند، شما گواه باشید که من- جز آزار و أذیت یک دیگرشان- آنها را آمرزیدم. (14) از جابر بن عبد الله در حدیث مرفوعى نقل شده است که پیامبر (ص) فرمود:
«از ستم بپرهیزید که ستمکارى در روز قیامت، باعث تاریکىهاست و از بخل دورى کنید که بخل مردمان پیش از شما را هلاک ساخته است، آنان را وادار کرد تا خون یک دیگر را بریزند و ناموس هم را حلال شمارند.» مجاهد در حدیث مرفوعى نقل مىکند: خداوند مرض گرى را بر اهل دوزخ مسلط مىکند آن قدر بدن خود را مىخارند که استخوانهایشان نمایان مىشود، بعد به آنها مىگویند: آیا این کار باعث آزار شد؟ جواب مىدهند: آرى به خدا قسم، آنگاه گفته مىشود: این در مقابل آن اذیتهایى است که مؤمنان را مىآزردید. (15) گویند: سلیمان بن عبد الملک به مکه رفت، و در آنجا طاوس یمانى را دید، به طاوس گفتند: براى خلیفه حدیثى نقل کن! گفت: پیامبر خدا (ص) فرموده است: «همانا از همه مردم- روز قیامت- عذاب آن کسى بیشتر است که خداوند او را بهرهاى از سلطنت خود دهد، اما او در قلمرو حکومت الهى، به ستم برخیزد.» (16)