دانلود کتاب های دینی

بایگانی

مجموعه ورام4

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۵۳ ق.ظ

پیامبر (ص) به مردار گوسفندى برخورد، فرمود: آیا مى‏بینید که این گوسفند چقدر براى صاحبش بى‏ارزش است؟ گفتند: آرى یا رسول الله، فرمود:

به خدایى که جان من به دست قدرت اوست، این دنیا در پیشگاه خدا از این لاشه گوسفند براى صاحبش کم ارزشتر است، و اگر دنیا به قدر پر پشه‏اى در پیشگاه خدا ارزش داشت، هیچ کافرى را جرعه آبى از آن نمى‏آشاماند. (1) پیامبر (ص) فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است. (2) و نیز آن گرامى فرمود: هر کس دنیا را دوست بدارد، به آخرتش صدمه زده، و هر کس به آخرتش دلبسته باشد، به دنیایش صدمه زده است، بنا بر این باقى را بر فانى مقدم بدارید. (3) و آن بزرگوار فرمود: دوستى دنیا سرلوحه همه خطاهاست. (4) یکى از بزرگان مى‏گوید: در خدمت رسول خدا (ص) بودم، دیدم چیزى را از خودش دور مى‏سازد، عرض کردم: یا رسول الله- درود خدا بر تو و خاندان تو باد- چه چیز را از خود دور مى‏کنید؟ فرمود: این دنیا خود را به من وانمود، گفتم:

از من دور شو! برگشت. گفت: اگر چه تو از دست من نجات یافتى، اما پس از تو دیگران از دست من خلاص نخواهند شد.

پیامبر (ص) فرمود: سخت در شگفتم از کسى که به عالم آخرت ایمان و باور دارد، با این همه براى دنیاى فریبنده تلاش مى‏ورزد! (5)

آورده‏اند که پیامبر خدا (ص) کنار مزبله‏اى ایستاد و فرمود: بیایید دنیا را ببینید و پارچه کهنه‏اى از آن مزبله و یک استخوان پوسیده را روى دست گرفت و فرمود: این و این دنیا هستند! اشاره بر این که زینتهاى دنیا مثل این پارچه، کهنه گشته و بدنهایى که بدانها آراسته مى‏گردند همانند این استخوانهاى پوسیده‏اند. (6) و آن بزرگوار فرمود: دنیا شیرینى سرسبزى است، و خداوند شما را در این دنیا خلیفه خود قرار داده است پس بنگرید که چگونه عمل مى‏کنید، بنى اسرائیل وقتى که به مال دنیا رسیدند و مطابق هواى نفسشان، زر و زیور و زنان و جامه و لباس و خوشى، فراهم کردند، حضرت عیسى (ع) فرمود: دنیا را پروردگار خود نپندارید که او شما را برده خود سازد، گنجهاى خود را نزد کسى اندوخته کنید، که آنها را تباه نسازد، زیرا آن کس که گنج دنیا دارد، بیم آفت و نابودى در آن مى‏رود، اما صاحب گنج الهى، بیم آفت ندارد. (7) و نیز عیسى (ع) فرمود: اى حواریون! من براى شما دنیا را بى‏اعتبار کرده و بر زمین زدم، شما دوباره آن را پس از من، بلند نکنید، زیرا از پلیدى دنیاست که در آن خدا را نافرمانى کنند، و از پلیدى دنیاست که ریشه هر خطا و لغزشى محبت همین دنیاست، و بسا هوا و هوسى که باعث غم و اندوهى طولانى شود.

و نیز فرمود: اگر دنیا خود را براى شما بگسترد و شما بر روى آن بنشینید، هیچ کدام از شما، نباید با پادشاهان و زنان، در ستیز باشید، اما با پادشاهان بر سر دنیا در نیفتید، زیرا تا وقتى که شما به دنیاى آنها کار نگیرید، آنان متعرض شما نخواهند شد، و اما از زنان به وسیله روزه و نماز بپرهیزید.

و نیز فرموده است: دنیا هم طالب است و هم مطلوب؛ دنیا اهل آخرت را مى‏خواهد تا بدان وسیله تنها روزى خود را به دست آورند، اما طالب دنیا را آخرت، مى‏طلبد، تا مرگ او فرا رسد، و گریبان او را بگیرد.

پیامبر (ص) فرمود: خداوند بزرگ هیچ مخلوقى مبغوضتر از دنیا نیافریده است. (8)

نقل کرده‏اند که حضرت سلیمان بن داود با کوکبه خود در راهى مى‏رفت، مرغان بر سر او سایه افکنده، جن و انس در دو طرف؛ راست و چپش حرکت مى‏کردند، به عابدى از عباد بنى اسرائیل گذر کرد، گفت: به خدا سوگند، اى پسر داود، خداوند به تو سلطنت عظیمى مرحمت کرده است! حضرت سلیمان سخن عابد را شنید، فرمود: یک سبحان الله گفتن در نامه عمل مؤمن، بهتر است از تمام سلطنتى که به پسر داود داده‏اند، زیرا آنچه به من داده‏اند از بین مى‏رود، اما یک تسبیح باقى مى‏ماند.

پیامبر (ص) فرمود: زیاده‏طلبى، شما را به خود مشغول ساخته است، فرزند آدم، مى‏گویى: مالم و ثروتم، آیا جز آنچه را که صدقه داده و باقى گذارى، یا بخورى و از بین ببرى و یا بپوشى و مندرس کنى، مالک چیزى از مال خود هستى؟ (9) و آن گرامى فرمود: دنیا خانه کسى است که خانه ندارد، و ثروت کسى است که مال دیگرى ندارد، کسى که مال دنیا را جمع مى‏کند نادان است، و کسى که ناآگاه است به خاطر دنیا خصومت مى‏ورزد، و آن که آرامش و اطمینان قلب ندارد، به خاطر دنیا حسد مى‏ورزد، و هر که باور ندارد، به دنیا رو مى‏آورد. (10) و آن بزرگوار فرمود: هر که شبى را بگذراند و بیش از هر چیز به فکر دنیا باشد، از رحمت خدا بهره‏اى ندارد، و دلش را چهار خصلت فرا گیرد: غمى که هرگز جدایى نپذیرد، و آن گرفتارى که هرگز برطرف نشود و آن تنگدستى که هرگز به بى‏نیازى نرسد، و آرزویى که هرگز به سامان نرسد. (11) ابو هریره مى‏گوید: رسول خدا (ص) فرمود: اى ابو هریره آیا مایلى که دنیا را با تمام آنچه در آنست به تو بنمایانم؟ عرض کردم: آرى یا رسول الله (ص)، آنگاه دستم را گرفت و به بیابانى از بیابانهاى مدینه برد، و در آنجا مزبله‏اى دیدم پر از جمجمه آدمها و فضولات، پارچه کهنه و استخوانها، سپس به من فرمود: اى‏

ابو هریره! این سرها که مى‏بینى کسانى بودند مثل شما حریص دنیا و مانند شما در دنیا آرزوها داشتند، بعد آنها به صورت استخوانهاى بى‏پوست درمى‏آیند و بعد خاکستر مى‏شوند و این فضولات غذاهاى رنگارنگ شماست که از هرجا شده، آنها را به دست آورند، و بعد به شکمها ریزند، و بعد به این صورت درمى‏آید که مردم از آن‏ها اجتناب مى‏ورزند، و اما این کهنه‏ها همان لباسهاى فاخر و پوشاکهاى مردم است، به این صورت درمى‏آید که پس از مدتى پاره پاره در گوشه و کنار باد به این طرف و آن طرف مى‏برد، و این استخوانها، استخوان حیوانات ایشان است که همواره در اطراف این سرزمین در جستجوى آب و علف آنها بودند، پس هر که دلبسته دنیاست باید به حال خود بگرید. در آنجا، لحظه به لحظه بر گریه ما افزوده مى‏شد! (12) نقل کرده‏اند وقتى که خداوند حضرت آدم را از بهشت به زمین فرود آورد، به او گفت: اى آدم! بنا کن براى ویرانى و تولید نسل کن براى مردن.

آورده‏اند که در صحف حضرت ابراهیم نوشته شده است: اى دنیا، با این که خود را ساخته و آرایش کرده‏اى، چه قدر، در نظر نیکان پست و خوارى! من کینه تو را بر دل آنان افکنده، و از تو بر حذر داشته‏ام، و هیچ مخلوقى را پست‏تر از تو- در نزد خود- نیافریده‏ام، تمام جنبه‏هاى تو ناچیز و در معرض فناست، روزى که تو را آفریدم، چنان قرار دادم که بر کسى پایدار نمانى و کسى هم در تو پایدار نماند، و اگر کسى در مورد تو بخل ورزد، با تو باشد و حریصتر شود.

پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا از روزى که خداوند آن را آفریده است بین آسمان و زمین معلق است و خداوند هرگز به او نظر نکند، و روز قیامت گوید:

بار خدایا امروز مرا نصیب پست‏ترین دوستان خود قرار ده! خطاب رسد: اى ناچیز ساکت باش، من در عالم دنیا تو را براى ایشان نپسندیدم، امروز مى‏پسندم؟! (13) و نیز آن گرامى فرمود: روز قیامت، گروههایى از مردم را با اعمالشان که همانند کوه تهامه است، بیاورند، و دستور دهند تا آنها را به دوزخ ببرند، عرض‏

شد: یا رسول الله، آیا آنان نمازگزاران هستند؟ فرمود: آرى، نماز مى‏خوانند، روزه مى‏گیرند، و قسمتى از شب را به شب‏زنده‏دارى مى‏گذرانند، اما وقتى که چیزى از دنیا بر آنها عرضه شود، به سمت آن مى‏شتابند. (14) آن گرامى در ضمن خطبه‏اى مى‏فرماید: مؤمن بین دو حالت ترسناک است: مدتى که بر او گذشته است، و نمى‏داند خداوند در باره آن چه کرده، و مدتى که باقى مانده است و نمى‏داند قضاى الهى در باره آن چیست، بنا بر این باید از دنیاى خود براى آخرت توشه گیرد، و از زندگانیش براى مرگ، و از جوانیش براى پیرى بهره‏بردارى کند، زیرا دنیا را براى شما و شما را براى آخرت آفریده‏اند سوگند به خدایى که جان محمد در دست قدرت اوست، دنیاى پس از مرگ را باید دشوار و پر رنج شمرد، و پس از دنیا هیچ خانه‏اى جز بهشت، یا دوزخ وجود ندارد. (15) حضرت عیسى (ع) مى‏گوید: دوستى دنیا و آخرت یک جا در دل مؤمن استوار نمى‏شود، همان طورى که آب و آتش در یک ظرف و یک جا جمع نشوند.

نقل کرده‏اند که جبرئیل به حضرت نوح (ع) گفت: اى پیامبرى که از همه پیامبران عمر بیشترى کردى، دنیا را چگونه دیدى؟ فرمود: همچون خانه‏اى که دو در دارد، از درى وارد و از درى خارج شدم.

به حضرت عیسى (ع) گفتند: خوب بود خانه‏اى براى خود مى‏ساختى؟

فرمود: خانه کهنه‏هاى پیشینیان براى ما کافى است.

پیامبر گرامى اسلام فرمود: از دنیا برحذر باشید که آن جادوگرتر از هاروت و ماروت است. (16) از انس نقل کرده‏اند که روزى پیامبر خدا (ص) با اصحاب خود، بیرون رفتند، آن حضرت رو به آنها کرد و فرمود: کدام یک از شما حاضر است که خداوند کوردلى او را از بین ببرد، و او را بینا و بصیر گرداند؟ بدانید که هر کس شیفته دنیا باشد، و آرزوى دراز داشته باشد به همان اندازه، او را کوردل مى‏سازد

و هر که در دنیا پارسا بوده آرزوى دراز نداشته باشد، خداوند- بدون آموزش- او را علم و آگاهى دهد، و- بدون راهنمایى- او را هدایت کند. آگاه باشید که پس از من گروهى بیایند که سلطنت- جز با کشتار و ستمکارى- براى آنها فراهم نشود، و بدون خودخواهى، و بخل، توانگر نشوند، و جز به دلیل هواپرستى به یک دیگر محبت نکنند، بدانید که هر کس از شما آن زمان را درک کند، و بر تنگدستى بسازد، در حالى که مى‏توانسته است، توانگر شود و خصومت دیگران را تحمل کند در حالى که امکان محبت بوده است، و بر ذلت و خوارى بسازد، در صورتى که مى‏توانست، عزیز شود، و در این کارها تنها رضاى خدا را در نظر داشته باشد، خداوند اجر و پاداش پنجاه تن از صدیقین را به او مرحمت کند. (17) آورده‏اند که روزى، باران، رعد و برق کار را بر حضرت عیسى سخت کرد، و به دنبال جایى مى‏گشت تا بدان پناه برد، از دور خیمه‏اى به چشمش خورد، نزدیک که آمد، زنى را درون خیمه دید، و از آنجا منصرف شد، ناگاه غارى در کوه به نظر او رسید، نزدیک آنجا رفت. ناگهان، شیرى درون آن دید، دستش را کنار غار گذاشت، و عرض کرد: خدایا هر چیزى پناهگاهى دارد.

خطاب رسید، جایگاه تو رحمت من است. به عزت و جلالم سوگند که روز قیامت، صد تن از حوریان را به همسرى تو در آورم که با دست قدرتم آنان را آفریده‏ام، و تو را از این همسران چهار هزار سال بهره‏مند سازم که هر روز آن سالها با تمام عمر دنیا برابر باشد و به منادیى دستور دهم که ندا در دهد: کجایند پارسایان در دنیا؟ بنگرید زفاف و همسرى عیسى بن مریم پارساى در دنیا را.

حضرت عیسى (ع) مى‏گوید: واى بر دنیادار که چگونه مى‏میرد و دنیا را ترک مى‏کند و از دست دنیا در امان است، در صورتى که دنیا او را مى‏فریبد؟ و اطمینان مى‏کند به آن، در حالى که دنیا او را تنها مى‏گذارد؟ واى بر فریفتگان که چگونه تحمل مى‏کنند آنچه را نمى‏پسندند، و جدا مى‏شوند از آنچه دوست مى‏دارند، و فرا مى‏رسد آنچه بر آنها وعده داده بودند! واى بر کسى که دنیا، هدف‏

نهایى او، و خطاها و لغزشها آرزوى اوست، که چگونه فردا در پیشگاه خدا رسوا مى‏شود! نقل کرده‏اند: خداوند متعال به حضرت موسى وحى کرد: اى موسى تو را چه کار به سراى ستمگران، زیرا که آنجا سراى تو نیست، همت خود را از آن بیرون کن و عقلت را از آن جدا ساز! آنجا بد سرایى است جز براى کسى که عمل صالح انجام دهد که براى او خوب منزلى است، اى موسى من در کمین ستمگرم تا این که انتقام ستمدیده را از او بستانم.

روایت کرده‏اند که رسول خدا (ص) ابو عبیدة بن جراح را به بحرین فرستاد، و او مقدارى مال از آنجا آورد، و انصار از برگشتن ابو عبیده آگاهى یافتند، ناگاه بهنگام نماز صبح با پیامبر (ص) نماز گزاردند، و پس از نماز پیامبر (ص)، برگشتند و خود را به پیامبر نشان دادند. رسول خدا (ص) لبخندى زد و فرمود: گمان مى‏برم، شما شنیده‏اید که ابو عبیده چیزى از بحرین آورده است؟

گفتند: آرى یا رسول الله! فرمود: پس مژده باد، و منتظر چیزى باشید که باعث خوشنودى شماست، به خدا قسم من از تنگدستى براى شما نمى‏ترسم، بلکه مى‏ترسم از این که دست شما بر مال دنیا باز باشد، همان طورى که، مردم قبل از شما بودند و شما در جمع آورى مال دنیا با هم- مانند پیشینیان- به رقابت برخیزید، و شما را نیز مانند آنها به نابودى کشاند. (18) ابو سعید خدرى مى‏گوید: رسول خدا (ص) مى‏فرماید: من بیش از هر چیز بر شما بیمناکم از آنچه خداوند براى شما از برکات زمین بیرون مى‏آورد، پرسیدند: یا رسول الله برکات زمین چیست؟ فرمود: جلوه دنیا. (19) رسول خدا فرمود: دلهایتان را به ذکر دنیا مشغول نکنید. و از یاد دنیا نهى فرمود، تا چه رسد به غرق شدن در دنیا. (20) یکى از بزرگان مى‏گوید: حضرت عیسى (ع) به روستایى گذر کرد، دید، تمام مردم آنجا میان حیاط منزل و کوچه‏ها مرده‏اند، رو به حواریون کرد و گفت:

این مردم به دلیل خشم خدا مرده‏اند و اگر به دلیل دیگرى مرده بودند، یک دیگر را دفن مى‏کردند. عرض کردند: یا روح الله! دوست داشتیم که از جریان اینان آگاه مى‏شدیم. حضرت عیسى از خداوند درخواست کرد، و خداوند به وى وحى کرد:

بهنگام شب آنان را صدا بزن، تو را پاسخ خواهند داد، وقتى که آخر شب شد، حضرت عیسى (ع) ندا درداد؛ اى مردم روستا! صدایى آمد: آرى یا روح الله! عیسى (ع) پرسید: حال شما و داستان شما چیست؟ عرض کرد: ما شب تندرست و خوش خوابیدیم، و صبح خود را در هلاکت دیدیم، فرمود: چگونه شد؟ گفت:

به خاطر علاقه ما به دنیا و پیروى از گنهکاران بود. فرمود: علاقه شما به دنیا چگونه بود؟ گفت: مانند علاقه کودک به مادرش، هر گاه دنیا به ما رو مى‏کرد خوشحال، و هر گاه پشت مى‏کرد محزون و گریان بودیم. فرمود: همراهان تو را چه شده است که پاسخ مرا نمى‏دهند؟ گفت: به دهانهاى ایشان لجامى است از آتش، که به دست فرشتگان عذاب است. فرمود: از بین آنها تو چگونه توانستى پاسخ دهى؟ گفت: من با این که در بین آنها بودم، اما از آنها نبودم، و هنگامى که عذاب بر آنها نازل شد، مرا نیز فرا گرفت، و من در لبه جهنم آویخته‏ام نمى‏دانم از آن نجات مى‏یابم، و یا سقوط مى‏کنم.

آنگاه حضرت عیسى (ع) به حواریون فرمود: خوردن نان جوین با نمک ناساییده و پوشیدن پلاس، و روى مزبله‏ها خوابیدن با سلامت و عافیت دنیا و آخرت، خیر کثیر و نیکى فراوان است.

انس مى‏گوید: شتر عضباى پیامبر (ص) جلو نمى‏رفت، مرد عربى شترى آورد، و آن جلو افتاد، و این کار بر مسلمانان گران آمد، رسول خدا (ص) فرمود:

بر خدا حق است که چیزى را بالا نبرد، مگر این که پست کند. (21) عیسى (ع) مى‏گوید: کیست که بر روى امواج دریا خانه‏اى همچون دنیاى شما بسازد؟ بنا بر این شما در این خانه آرام نگیرید، و آسایشگاه خود مپندارید.

به حضرت عیسى (ع) گفتند: عملى را به ما بیاموز که خداوند به خاطر او ما را دوست بدارد. فرمود: دنیا را دشمن بدارید، تا خداوند شما را دوست بدارد.

ابو درداء مى‏گوید: رسول خدا (ص) فرمود: اگر آنچه را من مى‏دانم، شما هم مى‏دانستید هر آینه زیاد مى‏گریستید و کم مى‏خندیدید، و دنیا در نظر شما خوار مى‏شد، و آخرت را بر دنیا مقدم مى‏داشتید. آنگاه ابو درداء گفت: اگر آنچه را که من مى‏دانم شما مى‏دانستید، سر به بیابان مى‏گذاشتید، بر حال خود مى‏گریستید، و اموال خود را بى‏پاسدار و ناظر- جز به مقدار نیازتان- فرو مى‏گذاشتید، اما از دلهاى شما یاد آخرت رفته، و آرزوى دنیا جاى آن را گرفته، و در نتیجه دنیا اختیار اعمال شما را به دست گرفته است و شما همچون بى‏خردان شده‏اید، و برخى بدتر از چهار پایان از ترس عاقبت کار خود، از دنیا دل نمى‏کنید، شما را چه شده است که به هم محبت و نصیحت نمى‏کنید، در صورتى که برادران دینى یک دیگرید؟

چیزى جز ناپاکى شما، بین خواستهایتان جدایى نینداخته است، اگر شما در راه خیر با هم متحد بودید، هر آینه با هم مهربان مى‏شدید، چه شده است که شما در امر دنیا یک دیگر را نصیحت مى‏کنید ولى هیچ کدام آن را که دوست دارید و کمک مى‏کنید، در باره آخرتش نصیحت نمى‏کنید؟ این روش جز به دلیل کمبود ایمان در دل شما نیست و اگر شما به خیر و شر آخرت باور داشتید همان طورى که به دنیا باور دارید، هر آینه آخرت خواهى را بر دنیاجویى مقدم مى‏داشتید. (22) عیسى (ع) فرمود: اى جمع حواریون، به پستى دنیا با سلامت دین راضى باشید، همان طورى که اهل دنیا به پستى دین با سلامت دنیا ساخته‏اند. و در باره همین مطلب گفته‏اند:

«مردانى را من سراغ دارم که به پستى دین قناعت کرده‏اند.

در حالى که من آنها را نمى‏بینم که در باره زندگى به پستى بسازند.

پس به خاطر دین، از دنیاى پادشاهان بى‏نیاز باش! همان طورى که پادشاهان، به خاطر دنیاى خود، از دین بى‏نیازى جسته‏اند». (23)

عیسى بن مریم (ع) فرمود: اى طالب دنیا نیکوکار باش! ترک دنیایت نیکتر است.

پیامبر گرامى اسلام فرمود: پس از من فرومایه‏اى میان شما خواهد آمد که اموال شما را خواهد خورد همان طورى که آتش هیزم را مى‏خورد.

خداوند به حضرت موسى (ع) وحى کرد، که اى موسى به دوستى دنیا دل مبند، که هرگز گناه بزرگى مرتکب نخواهى شد که بدتر از اعتماد به دنیا باشد. (24) حضرت موسى (ع) به مردى گذر کرد که داشت مى‏گریست، وقت برگشتن باز هم دید آن مرد مى‏گرید. عرض کرد: بار خدایا این بنده‏ات از خوف تو مى‏گرید. خطاب رسید: اى پسر عمران! اگر مغز او با اشک چشمانش فرو ریزد و دستش را به قدرى به دعا بلند کند که از تنش بیفتد،- چون دنیا را دوست مى‏دارد- او را نخواهم آمرزید.

امیر مؤمنان فرمود: هر کس که در او شش خصلت جمع باشد، براى بهشت وسیله‏اى و از آتش جهنم راه فرارى را فروگذار نکرده است: هر که خدا را بشناسد و فرمان او را ببرد، و شیطان را بشناسد، و نافرمانى کند، و حق را بشناسد، و از آن پیروى کند، و باطل را بشناسد، و از آن دورى کند، و دنیا را بشناسد، و آن را ترک کند، و آخرت را بشناسد و آن را بجوید. (25) حسن (26) مى‏گوید: خداوند، اقوامى را رحمت کند! که دنیا در نزد آنان امانت است و امانت را به صاحبان امانت بازگردانند، آنگاه سبکبار و آسوده از آن رخت بربندند.

و نیز گفته است: هر کس با تو رقابت در دین تو کند، تو نیز رقابت کن، اما اگر در باره دنیایت رقابت کند، دنیا را به خود او واگذار! لقمان به پسرش گفت: پسرک من! دنیا دریایى عمیق است که مردمان زیادى در آن غرق شده‏اند، پس کشتى نجات تو باید تقواى الهى باشد، و در کنار

آن ایمان به خداى بزرگ و بادبان آن توکل بر خدا، شاید تو نجات یابى، در حالى که تو را اهل نجات نمى‏بینم! یکى از دانایان مى‏گوید: تو هرگز در حالتى از دنیا بسر نمى‏برى، مگر این که قبل و بعد از تو کسانى در آن حال بودند، و براى تو از دنیا جز شامگاه شب و بامداد روز، چیزى نیست پس خود را در حال خوردن نابود نکن، دنیا را روزه‏دار باش، و آن را بر آخرت افطار کن زیرا سرمایه دنیا هوا و سود آن آتش دوزخ است.

به یکى از پارسایان گفتند: روزگار را چگونه دیدى؟ گفت: بدنها را فرسوده و آرمانها را نو، و مرگ را نزدیک، و آرامش را دور مى‏سازد، پرسیدند: مردم روزگار چگونه‏اند؟ جواب داد: هر که بر آن دست یافت، رنج دید، و هر کس آن را از دست داد، زمین‏گیر شد! و در آن باره شعرى سروده‏اند:

«هر کس دنیا را به خاطر زندگى خوشى مى‏ستاید، به جان خودم که پس از اندکى دنیا را سرزنش خواهد کرد هر گاه دنیا پشت کند باعث حسرت شخص شود، و اگر رو آورد، غم و اندوهش افزون شود.» (27) یکى از دانایان مى‏گوید: دنیا زمانى بوده است، و من نبوده‏ام، و دنیا مى‏گذرد، و زمانى خواهد رسید که من نباشم، بنا بر این شایسته نیست که من دل بر آن ببندم، زیرا زندگى در آن تلخ و زلال آن، تیره و کدر، و اهل دنیا از آن بیمناکند، یا به خاطر نعمت ناپایدارش، و یا مصیبتى که نازل مى‏شود، و یا مرگى که به طور قطع فرا مى‏رسد.

یکى از بزرگان مى‏گوید: از جمله معایب دنیا آن است که به هر کس آنچه را شایسته است، نمى‏دهد یا بیش از حد مى‏دهد، و یا کمتر از ضرورت مى‏دهد.

یکى دیگر مى‏گوید: آیا نعمتهاى دنیا را نمى‏نگرى! گویا مورد خشم خدایند که به نااهلان داده شده‏اند.

مردى به یکى از بزرگان گفت: من از عشق به دنیا گله دارم، در حالى که خانه‏اى براى خود ندارم. گفت: بر آنچه خداوند از مال دنیا به تو مرحمت کرده است نظر کن! و آن مقدارى که حلال است جدا کن و همان را در راه درست صرف کن، در این صورت عشق و علاقه به دنیا زیانبخش نیست. این سخن را از آن جهت گفته است که اگر خود را موظف بر آن روش ببیند، باعث زحمت او مى‏شود، و از دنیا رنجیده شده در صدد چاره و نجات از دنیا خواهد بود.

یکى از بزرگان گوید: دنیا مغازه شیطان است، بنا بر این از مغازه شیطان چیزى را به سرقت نبر، که در پى تو آمده از تو پس خواهد گرفت.

دیگرى مى‏گوید: اگر دنیا از طلا بود از بین رفتنى است اما آخرت اگر از سفال هم باشد ماندنى است، بر ما سزاوار است تا آنچه را که مى‏ماند ترجیح دهیم بر آنچه فانى است، تا چه رسد بر اینکه ما سفال فانى را بر طلاى باقى ترجیح داده‏ایم! دیگرى گوید: دورى کنید از دنیا زیرا به ما گفته‏اند که روز قیامت آن بنده‏اى را که مال و مقام دنیا را بزرگ مى‏شمرده است، نگاه مى‏دارند و مى‏گویند، این است، کسى که بزرگ مى‏شمرد آنچه را خداوند ناچیز مى‏دانست.

ابن مسعود گوید: هیچ کسى در دنیا شب را به صبح نمى‏رساند مگر این که او مهمان، و مالش عاریه است، و مهمان، سرانجام کوچ کرده و مال عاریه را پس خواهد داد.

گروهى نزد مرد پارسایى رفتند، و در باره دنیا سخن گفتند و آن را نکوهش کردند، آن مرد گفت: از سخن دنیا خوددارى کنید اگر علاقه دنیا در دل شما نبود این قدر از دنیا سخن نمى‏گفتید، بدانید که هر کس چیزى را زیاد دوست داشت بیشتر آن را یاد مى‏کند! شاعرى مى‏گوید:

ما مردم دنیاى خود را به قیمت نابودى دینمان، اصلاح مى‏کنیم،

در نتیجه نه دینمان باقى مى‏ماند و نه آنچه را که اصلاح کرده‏ایم.

پس خوشا به حال آن بنده‏اى که خداوند را پروردگار خود دانسته، و دنیاى خود را نثار راه آن چیزى کند که آن را در پیش رو و انتظار دارد. (28) و نیز گوید:

من طالب دنیا را هر چند که عمر درازى کرده باشد، مى‏بینم.

در حالى که از دنیا به شادیها و نعمتها دست یافته است.

همچون کسى که ساختمانى را بنا کرده و آن را به آخر رسانده است.

اما همین که ساختمان کامل شد، یکباره از هم فرو ریزد! (29) دیگرى گوید:

علاقه به دنیا تو را دعوت به امنیت و آرامش مى‏کند، آیا سرانجام تو نباید از آنجا نقل مکان کنى؟

دنیاى تو چیزى جز سایه نیست، که تو را سایه افکند و آنگاه نداى حرکت در دهد! (30) لقمان به پسرش گفت: پسرم! دنیایت را به آخرت خود بفروش تا هر دو را در این معامله سود ببرى! و آخرتت را به دنیا مفروش که هر دو را ضرر خواهى کرد و از دست خواهى داد.

دیگرى مى‏گوید: به پادشاهان و زندگى خوش و لباسهاى نرم آنها نگاه نکن بلکه به انتقال سریع آنها از دنیا و سرانجام ناگوار آنان نگاه کن! ابن عباس- خدایش راضى باد- مى‏گوید: خداوند دنیا را سه بخش قرار داده است: بخشى براى مؤمن و بخشى براى منافق و بخش دیگر براى کافر، اما مؤمن از دنیا توشه بر مى‏دارد، منافق آن را مى‏آراید و کافر از دنیا کامروایى مى‏کند.

یکى از بزرگان مى‏گوید: دنیا مردارى است، هر که چیزى از آن‏

مى‏خواهد، باید به معاشرت سگها بسازد.

گویند:

اى کسى که دنیا را به همسرى مى‏خوانى، از طلب دنیا خوددارى کن تا در امان باشى! براستى هر که دنیاى فریبکار را به همسرى خواند، زفافش نزدیک است که به عزا تبدیل شود. (31) ابو درداء مى‏گوید: از پستى دنیا در پیشگاه خداست که خداوند را جز در دنیا نافرمانى نکنند، و کسى بر آنچه نزد خداست نرسد جز آن که دنیا را ترک کند. (32) مردى به امیر المؤمنین (ع) گفت: دنیا را برایم توصیف کن! آن بزرگوار فرمود:

چگونه براى تو وصف کنم سرایى را که هر کس تندرست باشد، غافل از نعمت، و هر گاه بیمار شود، پشیمان و نادم شود، و هر کس تنگدست باشد، غمگین و هر که بى‏نیاز شود، دچار فتنه و بلا شود، در حلال آن حساب و در حرامش عقاب است. (33) بار دیگر از آن بزرگوار همین درخواست شد، فرمود: مفصل وصف کنم یا مختصر؟ عرض شد: کوتاه، فرمود: حلال دنیا حساب دارد، و حرامش مجازات و کیفر.

حکیمى گوید: از دنیاى جادوگر بپرهیزید که دلهاى دانشمندان را سحر مى‏کند! دیگرى مى‏گوید: دنیا و آخرت در یک دل جمع مى‏شوند، اما هر کدام که پیروز شد، آن دیگرى مطیع وى شود.

دیگرى گوید: به اندازه‏اى که غم دنیا را مى‏خورى، غم آخرت از دلت بیرون شود، و به هر مقدار که در غم آخرت باشى، غم دنیا از دلت بیرون مى‏شود.

حضرت عیسى (ع) فرمود: دنیا و آخرت، دو هوویند، پس به هر مقدار که‏

یکى از آنها را راضى کنى دیگرى را رنجانده‏اى.

حسن (34) گوید: به خدا سوگند، اقوامى را دیدم که دنیا در نظرشان پستتر از خاکى بود که روى آن راه مى‏رفتند، اعتنایى نداشتند که بر آنها بتابد یا از دست آنها برود، به این طرف برود یا به آن طرف.

مردى به حسن (35) گفت: چه مى‏گویى در باره مردى که خداوند مالى به او داده است و او از آن مال صدقه مى‏دهد، و صله رحم مى‏کند و احسان مى‏کند، آیا او حق زندگى یعنى برخوردارى از آن مال را دارد؟ گفت: نه، اگر تمام دنیا مال او بود، بیش از مقدار نیاز حق نداشت، و بقیه را براى روز تنگدستى و نیازش مى‏فرستاد.

یکى از بزرگان گوید: از دنیا براى تنت، و از آخرت براى دلت بهره‏گیرى کن! وهب گوید: در یکى از کتابها خواندم: دنیا غنیمت افراد زیرک و باعث غفلت بى‏خردان است که دنیا را تا از آنجا بیرون نرفته‏اند نشناسند، آنگاه درخواست بازگشت کنند، اما بازگردانده نشوند.

لقمان به پسرش گفت: پسرم تو از روزى که به دنیا آمده‏اى، به دنیا پشت کرده‏اى و رو به آخرت دارى پس تو نسبت به منزلى که رو به آن مى‏روى نزدیکترى تا سرایى که از آن دور مى‏شوى.

یکى از بزرگان مى‏گوید: هر گاه دیدى کسى بر دنیایش مى‏افزاید و از آخرتش مى‏کاهد، و به همین حال خوشنود است، پس او فریب خورده‏اى است که با خود بازى مى‏کند در حالى که نمى‏فهمد.

یکى از بزرگان روى منبر مى‏گفت: به خدا قسم گروهى را علاقمندتر از شما بر آنچه رسول خدا از آن دورى مى‏جست، ندیدم، به خدا سوگند که هیچ سه نفرى بر پیامبر (ص) نگذشتند مگر آن که مخالفان وى پیش از موافقان او بودند.

حسن (36)، پس از این که این آیه را تلاوت کرد: فلا تغرنکم الحیاة

الدنیا* (37) گفت: هر کس بگوید: این دنیا را چه کسى آفریده است؟ آن کسى آفریده است که از شما آگاهتر به آن بوده است، آنچه از دنیا باعث سرگرمى شماست، از آن دورى کنید، زیرا دنیا سخت مشغول مى‏سازد، هیچ کسى، راه سرگرمى به روى خود باز نمى‏کند، مگر اینکه امکان دارد، از همان یک راه، ده راه سرگرمى دیگر باز شود، فرزند آدم بیچاره است، مالش را اندک مى‏بیند اما عملش را اندک نمى‏بیند به مصیبت در دینش خوشنود است ولى براى مصیبت در دنیایش بى‏تابى مى‏کند.

حسن (38) به عمر بن عبد العزیز نوشت: درود بر تو، اما بعد، گویا تو آخرین کسى هستى که باید بمیرد؟ عمر بن عبد العزیز در جواب نوشت: درود بر تو، گویا تو در دنیا نبوده‏اى و پیوسته در آخرت بوده‏اى؟! یکى از بزرگان گوید: شگفتا کسى که مى‏داند مردن حق است، چگونه شادى مى‏کند! و شگفتا آن که مى‏داند آتش دوزخ حق است چگونه مى‏خندد، و شگفتا آن که تغییرات دنیا را نسبت به اهل دنیا مى‏بیند چگونه به دنیا دل مى‏بندد! (39) مردى از اهالى نجران که دویست سال عمر کرده بود، نزد معاویه آمد، معاویه از او پرسید: که دنیا را چگونه دیدى؟ گفت: سالهاى گرفتارى، و سالهاى خوشى، روزى آن طور، و روزى این طور، شبى چنین و شبى چنان، کودکى به دنیا مى‏آید، دیگرى مى‏میرد، اگر نوزادى نبود، هر آینه کسى باقى نمانده بود، و اگر مردن نبود دنیا بر اهلش تنگ مى‏شد، معاویه گفت: هر چه مى‏خواهى از من درخواست کن! گفت: عمرى که گذشته است به من باز گردان، و اجلى که فرا مى‏رسد دفع کن! معاویه گفت: اینها در اختیار من نیستند. پیرمرد گفت: بنا بر این من به تو نیازى ندارم.

یکى از بزرگان گوید: فرزند آدم، به رسیدن آرزویت خوشحال مى‏شوى، با گذشت عمر به آرزویت رسیده‏اى، پس چگونه کار امروز را به فردا مى‏گذارى،

گویى سودش مال دیگرى است.

دیگرى گوید: هر کس از خدا دنیا را بخواهد مثل این است که، درخواست مى‏کند تا در قیامت بیشتر نگاهداشته شود.

یکى از بزرگان گفته است: هیچ چیزى در دنیا وجود ندارد که تو را خوشحال کند مگر اینکه به دنبال آن چیزى چسبیده است که باعث ناراحتى تو است.

حسن (40) گوید: جان آدمى از دنیا- بدون سه حسرت- بیرون نمى‏رود: از مالى که جمع کرده سیر نمى‏شود، و به آرزویش نمى‏رسد، و توشه نیکو براى خانه آینده‏اش نمى‏گیرد.

به کسى گفتند: به بى‏نیازى رسیده‏اى! جواب داد: آن کسى بى‏نیاز شده است که از بردگى دنیا آزاد گشته است.

و دیگرى گوید: کسى در برابر خواسته‏هاى دنیا نمى‏ایستد مگر این که در دلش چیزى باشد که او را سرگرم آخرت ساخته باشد.

یکى از بزرگان گوید: ما خود را دلبسته دنیا کردیم، و هیچ کدام دیگرى را امر به معروف و نهى از منکر نکرد.

دیگرى گوید: اندک دنیا انسان را از نعمتهاى زیاد آخرت باز مى‏دارد.

حسن گوید: دنیا را خوار شمارید! به خدا سوگند که دنیا براى کسى که آن را پست شمارد، پست‏تر از همه چیز است.

و نیز گوید: هر گاه خداوند نسبت به بنده‏اى اراده خیر کند به او بخششى مى‏کند و بعد آن را قطع کند و آنگاه که آن نعمت تمام شد به سمت او برمى‏گردد، و هنگامى که بنده‏اى نزد خدا خوار و پست شود، دنیاى او را گشایش بخشد.

دیگرى گوید: علاقه دنیا و گناهان قلبى، تا وقتى که خیرى به انسان برسد، او را در میان مى‏گیرند.

وهب بن منبه گوید: دل هر کسى که به دنیا شاد شود، حکمت و دانش را از دست داده، و هر کس هوى و شهوت را زیر پا بگذارد، شیطان از سایه او مى‏نالد، و هر کس بر هواى نفس خود غلبه کند پیروز است.

به کسى گفتند: فلانى مرد، گفت: براى دنیا جمع کرد، و خود به آخرت رفت و خود را تباه ساخت، گفتند: او کارهاى نیک چنین و چنان کرد، و چندین کار خیر و نیک را نام بردند. گفت: اینها به حال او سودى ندارند، چون او براى دنیا جمع کرد! به حکیمى گفتند: دنیا از کیست؟ گفت: از کسى که ترک دنیا گفته است، گفتند: آخرت از آن کیست؟ جواب داد: از کسى که در پى آن است.

حکیمى گوید: دنیا سراى ویرانه‏اى است، و ویرانتر از آن دل کسى است که دنیا را آباد سازد، و بهشت سراى آبادى است، و آبادتر از آن دل کسى است که آن را مى‏جوید.

یکى از بزرگان مى‏گوید: سه کس عاقل است: آن که دنیا را ترک کند، پیش از آن که دنیا او را ترک گوید، و قبر خود را آباد کند پیش از آن که وارد آنجا شود، و آفریدگار خود را خوشنود سازد، پیش از آن که او را ملاقات کند.

دانایى مى‏گوید: هر گاه اهل دنیا را دیدى که در باره پارسایى سخن مى‏گویند، بدان که آنها مسخره دست شیطانند.

امیر المؤمنین- على بن ابى طالب (ع)- فرمود: دنیا شش چیز است:

خوردنى، نوشیدنى، پوشیدنى، سوارشدنى، همسرى و بوییدنى. بالاترین خوردنى‏ها عسل است که مکیده زنبور است و بالاترین نوشیدنیها آب است که نیکوکار و بدکار در آشامیدن آن برابرند، و بهترین پوشیدنى‏ها ابریشم است که بافته کرم است، و بالاترین مرکبها اسبهایند که مردان رزم سوار بر آنها کشته مى‏شوند و بالاترین آمیزش، آمیزش با زنان است که جاى ادرارى را داخل جاى ادرار کردن است، و زن صورت خود را آرایش مى‏کند اما هدفش، زشت‏ترین موضع‏

است، و بالاترین بوییدنیها مشک است که خود مقدارى خون است.

یکى از بزرگان مى‏گوید: اى مردم، روى فرصت عمل کنید، و از خدا بیمناک باشید، و فریب آرزو را نخورید و مرگ را فراموش نکنید، به دنیا اعتماد نکنید، زیرا دنیا فریبکار و پر مکر است که خود را با فریبکارى براى شما آراسته است، و با اطمینان بخشیدن به شما، شما را مى‏فریبد، خود را همچون عروسى بزک کرده براى خواستگاران مى‏آراید، چشمها بر او مى‏نگرد، و دلها به دور او مى‏چرخد، و هواها شیداى اویند، و بسا دلباخته‏اى را که کشته است، و دلبسته‏اى را خوار و پست کرده است، پس شما با چشم حقیقت به آن بنگرید، که دنیا سرایى پر از رنج و گرفتارى است که آفریدگارش آن را نکوهیده است، تازه‏اش کهنه مى‏شود، و سلطنتش فانى است، و عزیزش ذلیل مى‏شود، و زیادش کم مى‏شود، و زنده‏اش مى‏میرد، و نیکى دنیا نابود مى‏شود، بنا بر این از خواب غفلت بیدار شوید و از حالت چرت به خود بیایید، پیش از آن که بگویند: فلانى بیمار شده و یا بیمار سنگینى است، آیا راهى به دارو و بهبودى و یا پزشکى سراغ دارید، آنگاه پزشکان را براى تو دعوت کنند اما امید بهبودى براى تو نرود، و آنگاه بگویند: فلانى مى‏خواست وصیت کند، اما نتوانست، بعد، بگویند:

زبانش سنگین شده، با دوستانش نمى‏تواند سخن بگوید، و همسایه‏ها را نمى‏شناسد، و در همین وقت عرق مرگ بر جبینت بنشیند، و پیاپى بنالى، و یقین به مردن پیدا کنى و پلکهاى چشمت برهم نهاده، و آنچه را گمان داشتى، تصدیق کنى، و زبانت بند آید، و دوستانت بگریند، و به تو بگویند، این پسر تو فلانى است، و این برادر تو، فلانى، تو نتوانى حرف بزنى، و بر زبانت مهر خاموشى زده شود، و گشوده نگردد، سپس حکم الهى اجرا شود، و جان از بدنت بیرون رود، و روح به طرف آسمان بالا رود، در این هنگام دوستانت جمع شوند، و کفن تو را حاضر کنند و تو را غسل داده، کفنت کنند، و تشییع‏کنندگان از تو جدا شوند و کسانى که نسبت به تو حسد مى‏ورزیدند آسوده شوند، و خانواده‏ات به سوى مال و

ثروتت برگردند، و تو در گرو اعمالت بمانى! یکى از بزرگان به پادشاهى گفت: سزاوارتر از همه مردم به نکوهش دنیا و دشمن‏ترین مردم نسبت به دنیا آن کسى است که دستش به نعمت دنیا باز بوده و به خواسته‏هایش رسیده است، زیرا او منتظر آفتى است که به مالش برسد، و او نیازمند شود، و یا بر جمعیت او برسد، و پراکنده سازد، و یا به قدرت او برسد، و ارکان قدرت او را از بیخ و بن برکند، و یا بر تن او برسد و بیمار سازد، و یا به مصیبت یکى از دوستانش گرفتار شود که نمى‏خواست دچار شود، پس دنیا سزاوارتر از هر چیز به نکوهش است که آنچه داده، پس مى‏گیرد، و به آنچه بخشیده، باز مى‏گردد، در آن بین که دنیادار خندان است دنیا هم به او مى‏خندد، و آن وقت که دنیا به حال او گریان است، ناگاه بر ماتم او مى‏گرید، و آنگاه که دنیا دست شخص را به بخشندگى باز مى‏گذارد، ناگاه آهنگ بازگشت از او را مى‏کند، امروز افسرى بر سرش مى‏نهد، و فردا بینیش را به خاک مى‏ساید، بى‏تفاوت است کسى برود، یا بماند، مانده را جایگزین رفته مى‏بیند، و هر کدام را به جاى دیگرى مى‏پذیرد.

حسن بصرى به عمر بن عبد العزیز نوشت: اما بعد، دنیا سراى رفتن است، نه سراى ماندن و حضرت آدم به عنوان مجازات به دنیا فرود آورده شد، پس، از دنیا بر حذر باش اى امیر المؤمنین! زیرا که توشه دنیا، ترک دنیا است، و بى‏نیازى از دنیا، در نیازمندى است، دنیا هر لحظه کشته‏اى بجا مى‏گذارد، هر که را عزت داده است، خوار مى‏سازد، و هر جمعى را پراکنده مى‏کند. دنیا چون زهرى است که هر که نمى‏شناسد، آن را مى‏خورد، و باعث قتل اوست. تو در دنیا همچون کسى باش، که زخم خود را معالجه مى‏کند، اندکى پرهیز مى‏کند که مبادا ناراحتیش طولانى شود، و بر سختى معالجه مقاومت مى‏کند، از ترس این که مبادا بیماریش طول بکشد بنا بر این از این دنیاى فریبکار، حیله‏گر بترس که با نیرنگ خود را آراسته و با فریبکاریش کسانى را کشته و با آرمانهایش فریفته، و

خواستگارانش را شیفته کرده و خود را چون عروسى زیبا، زینت کرده، چشمها به سوى آن خیره، و دلها، شیدا و نفوس دلباخته آن شده است، در حالى که او تمام همسرانش را کشته است، پس چرا باقیمانده‏ها از گذشته‏ها عبرت نگیرند، و آیندگان از پیشینیان درس خوددارى نیاموزند، و خداشناسان آنجا که خداوند از حال دنیا خبر مى‏دهد، به خود نیایند. گاهى دلباخته دنیا به حاجت خود برسد، آنگاه مغرور شده سرکشى کند و قیامت را فراموش کرده، فکر خود را مشغول دنیا سازد، تا این که پایش بلغزد، و سخت پشیمان شود و با حسرت زیاد، لحظه‏هاى سخت مرگ با تمام شدت در رسد، و حسرتهاى مردن با تمام غمهایش او را فراگیرند، هر که علاقمند دنیا باشد، خواسته خود را در نیابد، و خود را از رنج آسوده نسازد، و بدون توشه از دنیا بیرون رود، و بى‏آمادگى رهسپار شود، بنا بر این از دنیا حذر کن، و علاقه‏مندترین چیز دنیا را خطرناکترین چیز بدان، زیرا دنیادار هر چه بیشتر به شادمانى دنیا دلبسته باشد با ناراحتى بیشتر از دنیا بیرون رود، و آنچه در دنیا باعث شادى است، فریبنده، و آنچه سودبخش است فردا پر زیان است، خوشى دنیا پیوسته ناخوشى است، و به جاى بقا، فناست، و شادى آن آمیخته به اندوههاست، هر که به او پشت کرد و از او رو گرداند دیگر برنگشت، و نمى‏داند چه پیش خواهد آمد، تا منتظر آن باشد، روزهایش (به دلیل زودگذر بودن) دروغین است، و آرمانهایش بیهوده، و زلالش، تیره، و زندگیش نکبت آور. فرزند آدم در دنیا در معرض خطر است، اگر عاقل است باید بیندیشد او در نعمتهاى دنیا احساس خطر و از گرفتاریها، پرهیز مى‏کند، حال اگر خداوند از اینها خبر نداده بود، و براى او مثل نزده بود، دنیا، خود، خفته را بیدار، و غافل را هوشیار مى‏کرد تا چه رسد که از جانب خداوند متعال باز دارنده و در باره دنیا پند دهنده آمده است.

دنیا در نزد خدا منزلتى ندارد، و از روزى که آفریده است بر او نگاه نکرده است، دنیا کلیدها و گنجهاى خود را بر پیامبر (ص) عرضه کرد؛ بدون این که به مقدار بال پشه‏اى از مقام او در نزد خدا کاسته شود، پیامبر (ص) از پذیرش آن سرباز زد،

و نخواست با امر الهى مخالفت کند، یا آنچه را که آفریدگارش دوست ندارد، دوست بدارد، و آنچه را که مالک او پست مى‏شمارد، او اهمیت دهد، نیکان را از روى اختیار، از دنیا منع کرده، و دست دشمنانش را از روى فریب، بر دنیا باز گذاشته است، پس آن که فریفته دنیاست و قدرت و توان دارد، گمان مى‏برد که به خاطر دنیا گرامى است، و فراموش کرده است آنچه را که خداوند نسبت به حضرت محمد (ص)- آنگاه که سنگ بر شکم بست- انجام داد! و در روایتى آمده است که خداى متعال به حضرت موسى فرمود: هر گاه ثروتى را دیدى مى‏آید، بگو: گناهى است که مجازاتش نزدیک است، و هر گاه فقر و تنگدستى را دیدى، بگو: مرحبا به شعار نیکان، و اگر خواستى به صاحب روح و کلمه، عیسى بن مریم اقتدا کن که مى‏گفت: خورشم گرسنگى و شعارم، ترس از خدا، لباسم، پشمینه، وسیله گرمایم در زمستان، تابش خورشید و چراغم مهتاب، و مرکبم، پاها و خوردنى و میوه‏ام، روییدنیهاى زمین است، شب را به سر بردم که چیزى نداشتم، و بامداد کردم که چیزى نداشتم در حالى که روى زمین کسى از من بى‏نیازتر نبود.

ابن منبه گوید: وقتى که، خداوند موسى و هارون را نزد فرعون فرستاد، فرمود: مبادا شما را شگفت زده کند لباسى که از لباسهاى دنیا پوشیده است، زیرا موهاى پیشانیش به دست من است. مبادا دارایى او از دنیا شما را به شگفت وادارد، زیرا آن جلوه زندگى دنیا و زینت راحت طلبان است، پس اگر مى‏خواستم شما را به زیور دنیا چنان آراسته کنم که فرعون وقتى که ببیند، بداند که قدرت او در برابر آنچه به شما داده‏ام ناچیز است، هر آینه مى‏آراستم اما من مى‏خواهم شما دو نفر را از دنیا بر حذر دارم، و همچنین تمام اولیاء و دوستانم را که از نعمتهاى دنیا دور مى‏کنم، همان طورى که شبان، گوسفندانش را از چراگاههاى هلاکتبار حفظ مى‏کند، و من آنان را از رفتن به جانب دنیا برحذر مى‏دارم چنان که شبان مهربان، شترش را از گرفتارى باز مى‏دارد، این نه به خاطر خوارى اولیاى من است‏

بلکه براى آن است که بهره خود را از کرامت من، فراوان، برگیرند، من اولیایم را به خوارى و خشوع و ترس و به آنچه در دلهاى آنها استوار است، و در بدنها ظاهر مى‏شود- جامه‏هایى که مى‏پوشند، و لباسهایى که از رو به تن مى‏کنند، و باطنشان که خود مى‏دانند، و راه نجاتى که بدان وسیله رستگارند، و درجاتى که آنان آرزوى آن را دارند، و بزرگواریى که بدان مى‏بالند، و چهره‏اى که با آن شناخته مى‏شوند- مى‏آرایم. پس هر گاه آنان را دیدى، در مقابلشان تواضع کن و به قلب و زبان در برابر آنها فروتن باش. و بدان که هر کس، یکى از اولیاى مرا بترساند، با من اعلان جنگ کرده است، و من روز قیامت انتقام او را مى‏گیرم.

یکى از دانایان مى‏گوید: روزها چون تیرها و مردم هدفهایى هستند، و روزگار هر روز با تیرى شما را هدف‏گیرى مى‏کند، و به وسیله شب و روزش از پا درمى‏آورد، تا آنجا که همه اعضاى بدن را از هم جدا مى‏کند پس کدام تندرستى براى تو باقى مى‏ماند وقتى روزها و شبها چون تیر با شتاب بر بدنت وارد مى‏شوند! اگر نقصانى که از دست روزها، به تو مى‏رسد، آشکارا بود، از فرارسیدن هر روز به وحشت مى‏افتادى، و مى‏خواستى تا ساعتهاى کمترى بر تو بگذرد، و لکن تدبیر الهى بالاتر از نظر و خواست تو است، و با فراموش کردن بدیهاى دنیا، طعم لذتهاى آن درک مى‏شود، در صورتى که دنیا در کام دانا از زهر تلختر است، توصیف‏کنندگان دنیا از روى کردار ظاهر دنیا عیبهاى آن را گوشزد کرده‏اند، و آنچه از عجایب دنیا مى‏بینى بیش از مواعظ و پندهایى است که در پیرامون تو است، پس ما باید از خداوند طلب کنیم که راه کمال را به ما نشان دهد.

عمر بن عبد العزیز در ضمن خطبه‏اى مى‏گفت: اى مردم شما براى چیزى آفریده شده‏اید که اگر آن را باور دارید، پس معلوم مى‏شوید که نادانید و اگر باور ندارید، پس شما در هلاکتید، همانا شما براى جهان ابدى آفریده شده‏اید. اما شما را از سرایى به سراى دیگر منتقل مى‏کنند، پس براى آنجا که منتقل مى‏شوید و همیشگى است کار کنید. بر خردمندان و اهل فهم و ادب و معرفت لازم است که‏

بدانند دنیا را خداوند خوار شمرده و براى اولیایش نپسندیده است و دنیا در نزد خدا بسیار کم ارزش است و پیامبر خدا (ص) پارسایى در دنیا بود، و مردم را از فریب دنیا برحذر مى‏داشت. پس بر آنان لازم است که در خوردن رعایت اقتصاد را کنند و زیادى آن را براى آخرت بفرستند، و به قدر نیاز از دنیا بسنده کنند، و هر چه را هوس کردند، رها کنند، و از جامه به مقدار ستر عورت بپوشند، و از خوراک به کمترین مقدار سد جوع اکتفا کنند، و با چشمى به دنیا نگاه کنند که او فانى و آخرت باقى است، و از دنیا همچون مسافرى توشه بردارند، و دنیا را خراب و بدان وسیله آخرت را آباد کنند، و با چشم دل به آخرت بنگرند، و بدانند که دیرى نخواهد پایید که با چشم آخرت را ببینند، و با دلها سفرى به آخرت کنند همان طورى که مى‏دانند بزودى با همین بدنها سفر خواهند کرد، و این مدت اندک دنیا را تحمل کنند تا مدتى دراز در نعمت باشند.

بدان که دنیا زودگذر است، نزدیک است پایان پذیرد، دنیا وعده بقا مى‏دهد، و بعد وفا نمى‏کند، به دنیا نگاه مى‏کنى مى‏بینى آرام ایستاده در حالى که به شدت مى‏گذرد و با سرعت کوچ مى‏کند، اما ناظر دنیا حرکت او را احساس نمى‏کند و اطمینان پیدا مى‏کند، و در موقع پایان عمر، حسرت مى‏خورد، داستان دنیا مثل سایه‏اى است که در حقیقت متحرک است اما به ظاهر ایستاده، با چشم حرکتش دیده نمى‏شود اما با چشم بصیرت درک مى‏شود.

وقتى که نزد حسن بصرى سخن از دنیا رفت شعرى خواند:

رؤیایى در خواب و یا سایه‏اى است گذرا، براستى که شخص دانا فریب چون آن را نخورد. (42) امام حسن بن على (ع) دنیا را مجسم مى‏کرد و مى‏فرمود:

اى طالبان لذت دنیا، دنیا بقا ندارد، هر کس به سایه زودگذر، فریب بخورد، نادان است. (43) و همچنین گفته‏اند:

کسى که بزرگترین هدفش دنیاست، به ریسمان فریب چنگ زده است. (44) مثالى دیگر براى دنیا؛ فریب خوردن به خیال‏بافیهاى دنیا و بعد تهى دستى، و آنگاه رهایى از دنیا به خیالهایى در خواب و رؤیاهاى واهى شبیه است.

پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا رؤیا و اهل دنیا مجازات و کیفرشدگانند. (45) یکى از بزرگان گوید: من مثل خود و دنیا را چون مردى مى‏دانم که خفته و در خواب خود، خوب و بد را مى‏بیند، و در آن میان یک باره از خواب بیدار مى‏شود، و هم چنین تمام مردم خفتگانند، وقتى که بمیرند از خواب بیدار شوند و از آنچه به آن دل بسته و خوشحال بودند، چیزى در دست ندارند.

به حکیمى گفتند: چه چیز بیشتر به دنیا مى‏ماند؟ گفت: خواب و خیال.

مثال دیگر براى دنیا در باره عداوت دنیا با اهل دنیا، و نابودسازى فرزندان خود: بدان که طبیعت دنیا در آغاز، مهربانى اندک، اما سرانجام نابودسازى است، همچون زنى که براى خواستگاران خود را بیاراید و همین که با آنها ازدواج کرد، آنان را سر ببرد و نابود سازد! نقل کرده‏اند که دنیا بر عیسى بن مریم، ظاهر شد، حضرت عیسى (ع) آن را به صورت پیرزنى دید که دندانهایش ریخته و همه رقم زیور و آرایش کرده، پس فرمود:

با چند نفر ازدواج کرده‏اى؟ گفت: شمار آنها را نمى‏دانم، فرمود: همه آنها مرده‏اند و یا طلاقت داده‏اند؟ جواب داد: بلکه همه را کشته‏ام. حضرت عیسى گفت: بدا به حال همسران باقیمانده‏ات که از گذشتگان عبرت نمى‏گیرند که چگونه آنها را یکى یکى نابود ساخته‏اى، و از تو دورى نمى‏جویند!

مثال دیگر در این که ظاهر و باطنش یکى نیست:

بدان که دنیا آراسته ظاهر، زشت باطن است، و به پیر زالى زینت کرده مى‏ماند، که ظاهرش مردم را مى‏فریبد، اما وقتى که از باطنش آگاه شوند، و پوشش از صورتش بردارند، زشتیها بر آنها آشکار مى‏شود و از پیروى آن [یا از خریدارى آن‏] پشیمان، و از کم عقلى خود و فریب ظاهر آن را خوردن، شرمنده شوند.

ابن عباس، گوید: روز قیامت دنیا را به صورت پیر زالى با موهاى سر سفید و سیاه، کبود رنگ، دندانهاى نیشش افتاده، و بد قیافه، در جلو چشم خلایق نگهدارند، بگویند: این را مى‏شناسید؟ مردم بگویند: پناه مى‏بریم بخدا از شناختن این پیر زال، آنگاه بگویند: این همان دنیایى است که شما بر سر آن مشاجره داشتید، و قطع رحم مى‏کردید، و نسبت به هم حسد مى‏ورزیدید، و با هم در ستیز بودید، و فریب آن را مى‏خوردید، و پس از آن، او را در جهنم اندازند و بگوید: بار خدایا کجا هستند پیروان و کسان من، خطاب برسد: پیروان و اهل دنیا را نیز به او ملحق سازید.

یکى از بزرگان مى‏گوید: اطلاع یافتم که روح مردى به معراج رفت، ناگاه زنى سر راهش را گرفت که به هر نوع زر و زیور و جامه آراسته بود، و هیچ کس بر او نگذشته بود، مگر اینکه صدمه زده بود، وقتى که کسى از پشت آن را مى‏دید، بهترین چیزى بود که مى‏دید، اما وقتى که از رو مى‏دید، زشتترین چیزى بود که مى‏دید، پیرزنى با موى سفید و سیاه، آن مرد گفت: به او گفتم: از تو به خدا پناه مى‏برم. گفت: نه به خدا، خداوند تو را پناه نمى‏دهد، تا اینکه دشمن پول باشى! گفتم: تو کیستى؟ جواب داد: من دنیا هستم.

مثال دیگرى در مورد دنیا و عیبهاى انسان در ارتباط با دنیا:

بدان که دنیا سه حالت دارد: حالتى که هیچ چیز در آن نبوده که همان حالت پیش از وجود انسان تا آغاز دنیاست، و حالتى که تو شاهد آن نیستى و آن‏

پس از مرگ تو تا ابد است، و حالتى ما بین ازل و ابد، یعنى ایام زندگى تو در دنیا، پس بنگر چه مدت است و نسبت به دو جانب، ازل و ابد، چه قدر کوتاه است، تا بدانى که کمتر از مسافت کوتاهى در مسیرى طولانى است، و از این رو پیامبر خدا (ص) فرموده است: مرا به دنیا چه کار! مثل من و دنیا همچون مسافرى است که در یک روز تابستانى گرم، حرکت کند، و درختى سر راهش ببیند، و در نیم روز، ساعتى زیر سایه آن بیارامد، (46) و هر کس دنیا را با این چشم بنگرد، دل بدان نخواهد بست، و اعتنا نخواهد کرد که روزگار چگونه مى‏گذرد، در سختى و تنگنا و یا در گشایش و رفاه، بلکه خشتى روى خشت نخواهد گذاشت. پیامبر خدا (ص) زندگى را وداع گفت در حالى که خشت روى خشت، و چوبى روى چوب نگذاشت، دید یکى از اصحاب خانه‏اى از گچ مى‏سازد، فرمود: من فرمان الهى و مرگ را سریعتر از آن مى‏بینم، (47) و آن را ناپسند شمرد، و حضرت عیسى (ع) نیز به همین مطلب اشاره فرموده است، آنجا که مى‏گوید: دنیا پلى است از آن بگذرید، و آبادش نکنید، و این مثل روشنى است، زیرا زندگى دنیا گذرگاه آخرت است، و گهواره مثل اول پل، و گور، آخر پل و بین آن دو مسافت محدودى است، و بعضى از مردم نیمى از پل را طى کرده و بعضى یک سوم و بعضى دو سوم، و بعضى را جز یک گام نمانده است اما او غافل است، و به هر حال باید عبور کرد و رفت.

مثالى دیگر براى دنیا در نرمى آغاز، و درشتى انجامش:

بدان که امور دنیا در آغاز، نرم مى‏نماید، کسى که غرق در امور دنیا مى‏شود، تصور مى‏کند که رها کردن دنیا هم، مانند فرو رفتن در آن شیرین و با حلاوت است، و چقدر این دو تفاوت دارند؛ فرو رفتن در کار دنیا آسان است، و لیکن خروج از دنیا با سلامتى و درستى، دشوار است.

امیر المؤمنین، على بن ابى طالب (ع) به سلمان فارسى (48)- خدایش از او خوشنود باد- در مورد مثل دنیا نوشت: داستان دنیا مانند مارى است که لمس‏

کردن آن نرم، و زهرش کشنده است، بنا بر این دورى کن از آنچه تو را در دنیا شاد مى‏سازد، زیرا از متاع دنیا اندکى به همراه تو مى‏ماند، و اندوههاى دنیا را از خود دور کن، چون به جدایى از آن و دگرگونى آن یقین دارى، و هر چه انس و علاقه‏ات به دنیا بیشتر است، بیم و هراست بیشتر باشد زیرا اهل دنیا هر گاه به آن دل بست، دنیا او را بسختى و ناراحتى مى‏کشاند. (49) مثلى دیگر براى دنیا، در مورد این که پس از غرق شدن در امور دنیا، رهایى از پیامدهاى آن دشوار است: پیامبر (ص) فرمود: مثل صاحب دنیا مانند کسى است که روى آب رود، آیا ممکن است کسى در آب راه برود پاهایش تر نشود؟ و این سخن نادانى آن گروهى را مى‏رساند که گمان مى‏برند که ممکن است در نعمتهاى دنیا غرق باشند اما دلهایشان نسبت به دنیا پاک و علاقه دنیا از باطنشان گسسته باشد، و این یک حیله و مکر شیطانى است، زیرا اگر آنان را از حالتى که دارند، بیرون کنند، از جدایى دنیا بیش از همه مى‏نالند. پس همان طورى که راه رفتن در آب، ناگزیر از تر شدن پاهاست، رابطه با دنیا نیز باعث دلبستگى و تاریکى دل مى‏شود حتى دل به دنیا بستن حلاوت عبادت را از بین مى‏برد. (50) عیسى (ع) فرمود: براستى مى‏گویم: همان طورى که بیمار از شدت درد به غذا مى‏نگرد و لذت نمى‏برد صاحب دنیا نیز از عبادت لذت نمى‏برد، و شیرینى آن را درک نمى‏کند با حلاوتى که از دنیا یافته است! به راستى مى‏گویم: هر گاه مرکبى را سوار نشوند و بى‏اعتنا باشند، بدخو و سرسخت شود، همین طور دلها را اگر با یاد مرگ و انجام عبادت، نرم نکنند، قساوت و خشونت پیدا کند. و براستى به شما مى‏گویم: هر گاه یک مشک پاره نباشد ممکن است ظرف براى عسل شود، هم چنین، اگر دلها را هواهاى نفسانى پاره نکنند و طمع آلوده نسازد و یا نعمتهاى دنیا به قساوت نکشاند، ظرفهاى حکمت خواهند شد.

پیامبر ما (ص) فرمود: از دنیا گرفتارى و آشوبش مانده است. و مثل عمل‏

شما مانند ظرفى است که اگر بالاى آن خوب باشد، پایین آن هم خوب و اگر بالاى آن بد و آلوده باشد پایین آن نیز بد خواهد بود. (51) مثلى دیگر براى باقیمانده دنیا و ناچیز بودن آن نسبت به گذشته:

انس مى‏گوید: رسول خدا (ص) فرمود: داستان این دنیا همانند جامه‏اى است که از آغاز تا پایانش شکافته است، و به یک نخ در پایان آویخته است، و نزدیک است که آن نخ هم جدا شود. (52) مثلى دیگر براى اینکه دلبستگیهاى دنیا در پى یک دیگر مى‏آیند تا آنجا که به هلاکت اهل دنیا مى‏انجامد:

حضرت عیسى (ع) فرمود: مثل دنیا دار مانند کسى است که از آب دریایى مى‏نوشد که هر چه بنوشد، تشنگیش افزون گردد تا اینکه او را از پا درآورد.

مثلى دیگر براى مخالفت دنیا، و شادابى آغاز و پلیدى انجامش:

بدان که علایق دنیا در دل، مانند خواسته‏هاى غذا، داخل معده است، که بنده خدا بهنگام مردن از علاقه به دنیا در دل خود، ناراحتى، عفونت و چرک خواهد یافت، همان طورى که از غذاهاى لذیذ- وقتى که به آخر معده مى‏رسند- چنین احساسى را دارد. و همان طورى که غذا هر چه لذیذتر و چربتر و با حلاوتتر باشد، بازدهش پلیدتر و بدبوتر است، همچنین هر تمایل قلبى که شهوانى‏تر و لذیذتر باشد، بهنگام فقدان دردناکتر و تلختر خواهد بود، و مردن بدون از دست دادن متاع دنیا، معنى ندارد.

نقل کرده‏اند که پیامبر (ص) به ضحاک بن سفیان کلابى فرمود: آیا غذایى خورده‏اى که شور بوده و روى آن شیر و آب آشامیده باشى؟ عرض کرد: آرى.

فرمود: آیا مى‏دانى که سرانجام چه مى‏شود؟ عرض کرد: شما مى‏دانید. فرمود:

خداوند، دنیا را بدان چه که خوراک فرزند آدم مى‏انجامد، مثل زده و تشبیه کرده است! (53)

ابى بن کعب مى‏گوید: رسول خدا (ص) فرمود: دنیا را براى فرزند آدمى ضرب المثلى است، بنگر- غذایى را که آمیخته و نمکین ساخته است تا سرانجام کار- از بنى آدم چه چیز دفع مى‏شود! (54) حسن مى‏گوید: گاهى مردم غذاها را با ادویه خوش مزه مى‏کنند. و بعد آنجا که مى‏دانى مى‏ریزند! و خداوند متعال مى‏فرماید: «باید انسان به خوراک خود بنگرد» (55) ابن عباس مى‏گوید: به سرانجام غذایش بنگرد.

یکى از بزرگان همواره مى‏گفت: بیایید تا دنیا را به شما نشان دهم، و آنها را به زباله‏دانى مى‏برد و مى‏گفت: به میوه‏ها، مرغها، عسلها و چربیهایشان نگاه کنید، و فرشته‏اى مى‏گوید: فرزند آدم نگاه کن بر آنچه بخل مى‏ورزیدى، نگاه کن بر آنچه به خاطر آن دعوا مى‏کردى، نگاه کن بر آنچه به خاطر دستیابى به آن حریص بودى، ببین چه شده است! مثلى دیگر در باره نسبت دنیا به آخرت:

پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا نسبت به آخرت همانند آن است که کسى از شما انگشتش را به آب دریا بزند، ببینید چه قدر از آب دریا را بر مى‏دارد؟! (56) مثال دیگر براى دنیا و اهل دنیا در مورد سرگرم شدن به نعمتهاى دنیا و غفلت از آخرت و حسرتهاى زیاد به خاطر دنیا: بدان که اهل دنیا در غفلت خود همچون آدم مستى است که از مى‏گساریش گساریش لذت مى‏برد و با اطرافیان در باره چیزى مبارزه مى‏کند اما وقتى که بهوش مى‏آید، از کار خود پشیمان مى‏شود، همین طور، انسان در دنیا مست است وقتى که مرگش فرا مى‏رسد، بر آنچه کرده است پشیمان مى‏شود، همان طور که پیامبر (ص) فرمود: مردمان خفتگانند وقتى که بمیرند به خود آیند. (57) مثالى دیگر براى فریفتگى مردم به دنیا و ضعف ایمانشان، از قرآن مجید، و بر حذر داشتن مردم از جنجالهاى دنیا:

آورده‏اند که رسول خدا (ص) به اصحابش فرمود: مثل من و مثل شما و

مثل دنیا همانند آن مردى است که در بیابانى غبار آلود حرکت کنند به طورى که ندانند مقدار راهى که طى کرده‏اند زیاد است یا کم و یا آنچه مانده چقدر است، توشه راه را تمام کرده و خسته شده و در وسط بیابان بدون توشه و راحله مانده و به مردن خود یقین پیدا کرده‏اند، و در همان اثنا ناگاه مردى با لباس فاخر را ببینند که از سرش آب مى‏چکد و بگوید این نزدیکى‏ها زمین پرآب و علف و سرسبزى است، و بزودى به آنجا مى‏رسید. آنگاه همان مرد بگوید: اى مسافران! شما چه کاره‏اید؟ بگویند: ما همین هستیم که مى‏بینى. گوید: آیا مى‏دانید که اگر شما را به آب روان و باغهاى سرسبز راهنمایى کنم چه مى‏کنید؟ گویند: نافرمانى تو را نمى‏کنیم، هر چه بگویى انجام مى‏دهیم، گوید: عهد و پیمان الهى با من ببندید، و آنها عهد و پیمان خدایى به او ببندند که نافرمانى وى را نخواهند کرد. آنگاه ایشان را به آب جارى و باغهاى سبز راهنمایى کند، و با ایشان تا خدا بخواهد بایستد، و بعد بگوید: حرکت کنید، گویند: به کجا حرکت کنیم؟ به جانب آبى که نظیر این آب و به طرف باغهایى که مانند این باغها نیست. بیشتر آنها بگویند: به خدا قسم ما آنچه در دسترس داریم تصور نمى‏کنیم بهتر از آن را به دست آوریم، و بهتر از این زندگى نصیب ما شود. اما عده دیگر که اندکند، گویند: مگر شما با این مرد عهد و پیمان الهى نبستید که هیچ نافرمانى نکنید، و او در آغاز دروغ نگفت، به خدا قسم که در آخر هم دروغ نخواهد گفت. در نتیجه پیروانش را آسوده گذاشته بر بقیه که تخلف ورزیده‏اند حمله کند گروهى از آنها اسیر و جمعى کشته شوند. (58) مثالى دیگر براى برخوردارى مردم از نعمتهاى دنیا و بعد، ناراحتى و اندوه از جدایى نعمت: بدان که مثال مردم برخورداریشان از دنیا مانند آن مردى است که خانه‏اى را آماده ساخته و آن را آراسته باشد، و مردم را یکى یکى به آن خانه دعوت کند، و یکى وارد شود، او طبقى از طلا را که معطر به عطر و ریاحین است نزد او بیاورد و او آنها را ببوید و ترک کند براى آیندگان، و از رسم آنجا بى‏اطلاع‏

باشد گمان کند که به او طبق را بخشیده و به دلیل همین گمان، دلش به دنبال آن طبق زر باشد، لذا وقتى که از آنجا بازگشت غمگین و متأثر شود، اما آن که از آداب و رسوم آنجا آگاه است، استفاده و سپاسگزارى مى‏کند و با خوشحالى و روى باز بازمى‏گردد، همین طور است کسى که با سنت الهى در دنیا آشناست و مى‏داند که آنجا مهمانخانه‏اى است که براى مسافران آماده شده نه براى افراد مقیم، تا از آنجا توشه‏اى برگیرند و از آن بهره‏مند شوند چنان که مسافران از مسافرخانه‏ها استفاده مى‏کنند و به آنها دل نمى‏بندند، تا وقت جدایى زیاد ناراحت نشوند.

این بود مثلهاى دنیا و آفتهاى آن.


۹۶/۰۷/۱۴
کتب معتبر دینی کتب معتبر دینی