مجموعه ورام4
پیامبر (ص) به مردار گوسفندى برخورد، فرمود: آیا مىبینید که این گوسفند چقدر براى صاحبش بىارزش است؟ گفتند: آرى یا رسول الله، فرمود:
به خدایى که جان من به دست قدرت اوست، این دنیا در پیشگاه خدا از این لاشه گوسفند براى صاحبش کم ارزشتر است، و اگر دنیا به قدر پر پشهاى در پیشگاه خدا ارزش داشت، هیچ کافرى را جرعه آبى از آن نمىآشاماند. (1) پیامبر (ص) فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است. (2) و نیز آن گرامى فرمود: هر کس دنیا را دوست بدارد، به آخرتش صدمه زده، و هر کس به آخرتش دلبسته باشد، به دنیایش صدمه زده است، بنا بر این باقى را بر فانى مقدم بدارید. (3) و آن بزرگوار فرمود: دوستى دنیا سرلوحه همه خطاهاست. (4) یکى از بزرگان مىگوید: در خدمت رسول خدا (ص) بودم، دیدم چیزى را از خودش دور مىسازد، عرض کردم: یا رسول الله- درود خدا بر تو و خاندان تو باد- چه چیز را از خود دور مىکنید؟ فرمود: این دنیا خود را به من وانمود، گفتم:
از من دور شو! برگشت. گفت: اگر چه تو از دست من نجات یافتى، اما پس از تو دیگران از دست من خلاص نخواهند شد.
پیامبر (ص) فرمود: سخت در شگفتم از کسى که به عالم آخرت ایمان و باور دارد، با این همه براى دنیاى فریبنده تلاش مىورزد! (5)
آوردهاند که پیامبر خدا (ص) کنار مزبلهاى ایستاد و فرمود: بیایید دنیا را ببینید و پارچه کهنهاى از آن مزبله و یک استخوان پوسیده را روى دست گرفت و فرمود: این و این دنیا هستند! اشاره بر این که زینتهاى دنیا مثل این پارچه، کهنه گشته و بدنهایى که بدانها آراسته مىگردند همانند این استخوانهاى پوسیدهاند. (6) و آن بزرگوار فرمود: دنیا شیرینى سرسبزى است، و خداوند شما را در این دنیا خلیفه خود قرار داده است پس بنگرید که چگونه عمل مىکنید، بنى اسرائیل وقتى که به مال دنیا رسیدند و مطابق هواى نفسشان، زر و زیور و زنان و جامه و لباس و خوشى، فراهم کردند، حضرت عیسى (ع) فرمود: دنیا را پروردگار خود نپندارید که او شما را برده خود سازد، گنجهاى خود را نزد کسى اندوخته کنید، که آنها را تباه نسازد، زیرا آن کس که گنج دنیا دارد، بیم آفت و نابودى در آن مىرود، اما صاحب گنج الهى، بیم آفت ندارد. (7) و نیز عیسى (ع) فرمود: اى حواریون! من براى شما دنیا را بىاعتبار کرده و بر زمین زدم، شما دوباره آن را پس از من، بلند نکنید، زیرا از پلیدى دنیاست که در آن خدا را نافرمانى کنند، و از پلیدى دنیاست که ریشه هر خطا و لغزشى محبت همین دنیاست، و بسا هوا و هوسى که باعث غم و اندوهى طولانى شود.
و نیز فرمود: اگر دنیا خود را براى شما بگسترد و شما بر روى آن بنشینید، هیچ کدام از شما، نباید با پادشاهان و زنان، در ستیز باشید، اما با پادشاهان بر سر دنیا در نیفتید، زیرا تا وقتى که شما به دنیاى آنها کار نگیرید، آنان متعرض شما نخواهند شد، و اما از زنان به وسیله روزه و نماز بپرهیزید.
و نیز فرموده است: دنیا هم طالب است و هم مطلوب؛ دنیا اهل آخرت را مىخواهد تا بدان وسیله تنها روزى خود را به دست آورند، اما طالب دنیا را آخرت، مىطلبد، تا مرگ او فرا رسد، و گریبان او را بگیرد.
پیامبر (ص) فرمود: خداوند بزرگ هیچ مخلوقى مبغوضتر از دنیا نیافریده است. (8)
نقل کردهاند که حضرت سلیمان بن داود با کوکبه خود در راهى مىرفت، مرغان بر سر او سایه افکنده، جن و انس در دو طرف؛ راست و چپش حرکت مىکردند، به عابدى از عباد بنى اسرائیل گذر کرد، گفت: به خدا سوگند، اى پسر داود، خداوند به تو سلطنت عظیمى مرحمت کرده است! حضرت سلیمان سخن عابد را شنید، فرمود: یک سبحان الله گفتن در نامه عمل مؤمن، بهتر است از تمام سلطنتى که به پسر داود دادهاند، زیرا آنچه به من دادهاند از بین مىرود، اما یک تسبیح باقى مىماند.
پیامبر (ص) فرمود: زیادهطلبى، شما را به خود مشغول ساخته است، فرزند آدم، مىگویى: مالم و ثروتم، آیا جز آنچه را که صدقه داده و باقى گذارى، یا بخورى و از بین ببرى و یا بپوشى و مندرس کنى، مالک چیزى از مال خود هستى؟ (9) و آن گرامى فرمود: دنیا خانه کسى است که خانه ندارد، و ثروت کسى است که مال دیگرى ندارد، کسى که مال دنیا را جمع مىکند نادان است، و کسى که ناآگاه است به خاطر دنیا خصومت مىورزد، و آن که آرامش و اطمینان قلب ندارد، به خاطر دنیا حسد مىورزد، و هر که باور ندارد، به دنیا رو مىآورد. (10) و آن بزرگوار فرمود: هر که شبى را بگذراند و بیش از هر چیز به فکر دنیا باشد، از رحمت خدا بهرهاى ندارد، و دلش را چهار خصلت فرا گیرد: غمى که هرگز جدایى نپذیرد، و آن گرفتارى که هرگز برطرف نشود و آن تنگدستى که هرگز به بىنیازى نرسد، و آرزویى که هرگز به سامان نرسد. (11) ابو هریره مىگوید: رسول خدا (ص) فرمود: اى ابو هریره آیا مایلى که دنیا را با تمام آنچه در آنست به تو بنمایانم؟ عرض کردم: آرى یا رسول الله (ص)، آنگاه دستم را گرفت و به بیابانى از بیابانهاى مدینه برد، و در آنجا مزبلهاى دیدم پر از جمجمه آدمها و فضولات، پارچه کهنه و استخوانها، سپس به من فرمود: اى
ابو هریره! این سرها که مىبینى کسانى بودند مثل شما حریص دنیا و مانند شما در دنیا آرزوها داشتند، بعد آنها به صورت استخوانهاى بىپوست درمىآیند و بعد خاکستر مىشوند و این فضولات غذاهاى رنگارنگ شماست که از هرجا شده، آنها را به دست آورند، و بعد به شکمها ریزند، و بعد به این صورت درمىآید که مردم از آنها اجتناب مىورزند، و اما این کهنهها همان لباسهاى فاخر و پوشاکهاى مردم است، به این صورت درمىآید که پس از مدتى پاره پاره در گوشه و کنار باد به این طرف و آن طرف مىبرد، و این استخوانها، استخوان حیوانات ایشان است که همواره در اطراف این سرزمین در جستجوى آب و علف آنها بودند، پس هر که دلبسته دنیاست باید به حال خود بگرید. در آنجا، لحظه به لحظه بر گریه ما افزوده مىشد! (12) نقل کردهاند وقتى که خداوند حضرت آدم را از بهشت به زمین فرود آورد، به او گفت: اى آدم! بنا کن براى ویرانى و تولید نسل کن براى مردن.
آوردهاند که در صحف حضرت ابراهیم نوشته شده است: اى دنیا، با این که خود را ساخته و آرایش کردهاى، چه قدر، در نظر نیکان پست و خوارى! من کینه تو را بر دل آنان افکنده، و از تو بر حذر داشتهام، و هیچ مخلوقى را پستتر از تو- در نزد خود- نیافریدهام، تمام جنبههاى تو ناچیز و در معرض فناست، روزى که تو را آفریدم، چنان قرار دادم که بر کسى پایدار نمانى و کسى هم در تو پایدار نماند، و اگر کسى در مورد تو بخل ورزد، با تو باشد و حریصتر شود.
پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا از روزى که خداوند آن را آفریده است بین آسمان و زمین معلق است و خداوند هرگز به او نظر نکند، و روز قیامت گوید:
بار خدایا امروز مرا نصیب پستترین دوستان خود قرار ده! خطاب رسد: اى ناچیز ساکت باش، من در عالم دنیا تو را براى ایشان نپسندیدم، امروز مىپسندم؟! (13) و نیز آن گرامى فرمود: روز قیامت، گروههایى از مردم را با اعمالشان که همانند کوه تهامه است، بیاورند، و دستور دهند تا آنها را به دوزخ ببرند، عرض
شد: یا رسول الله، آیا آنان نمازگزاران هستند؟ فرمود: آرى، نماز مىخوانند، روزه مىگیرند، و قسمتى از شب را به شبزندهدارى مىگذرانند، اما وقتى که چیزى از دنیا بر آنها عرضه شود، به سمت آن مىشتابند. (14) آن گرامى در ضمن خطبهاى مىفرماید: مؤمن بین دو حالت ترسناک است: مدتى که بر او گذشته است، و نمىداند خداوند در باره آن چه کرده، و مدتى که باقى مانده است و نمىداند قضاى الهى در باره آن چیست، بنا بر این باید از دنیاى خود براى آخرت توشه گیرد، و از زندگانیش براى مرگ، و از جوانیش براى پیرى بهرهبردارى کند، زیرا دنیا را براى شما و شما را براى آخرت آفریدهاند سوگند به خدایى که جان محمد در دست قدرت اوست، دنیاى پس از مرگ را باید دشوار و پر رنج شمرد، و پس از دنیا هیچ خانهاى جز بهشت، یا دوزخ وجود ندارد. (15) حضرت عیسى (ع) مىگوید: دوستى دنیا و آخرت یک جا در دل مؤمن استوار نمىشود، همان طورى که آب و آتش در یک ظرف و یک جا جمع نشوند.
نقل کردهاند که جبرئیل به حضرت نوح (ع) گفت: اى پیامبرى که از همه پیامبران عمر بیشترى کردى، دنیا را چگونه دیدى؟ فرمود: همچون خانهاى که دو در دارد، از درى وارد و از درى خارج شدم.
به حضرت عیسى (ع) گفتند: خوب بود خانهاى براى خود مىساختى؟
فرمود: خانه کهنههاى پیشینیان براى ما کافى است.
پیامبر گرامى اسلام فرمود: از دنیا برحذر باشید که آن جادوگرتر از هاروت و ماروت است. (16) از انس نقل کردهاند که روزى پیامبر خدا (ص) با اصحاب خود، بیرون رفتند، آن حضرت رو به آنها کرد و فرمود: کدام یک از شما حاضر است که خداوند کوردلى او را از بین ببرد، و او را بینا و بصیر گرداند؟ بدانید که هر کس شیفته دنیا باشد، و آرزوى دراز داشته باشد به همان اندازه، او را کوردل مىسازد
و هر که در دنیا پارسا بوده آرزوى دراز نداشته باشد، خداوند- بدون آموزش- او را علم و آگاهى دهد، و- بدون راهنمایى- او را هدایت کند. آگاه باشید که پس از من گروهى بیایند که سلطنت- جز با کشتار و ستمکارى- براى آنها فراهم نشود، و بدون خودخواهى، و بخل، توانگر نشوند، و جز به دلیل هواپرستى به یک دیگر محبت نکنند، بدانید که هر کس از شما آن زمان را درک کند، و بر تنگدستى بسازد، در حالى که مىتوانسته است، توانگر شود و خصومت دیگران را تحمل کند در حالى که امکان محبت بوده است، و بر ذلت و خوارى بسازد، در صورتى که مىتوانست، عزیز شود، و در این کارها تنها رضاى خدا را در نظر داشته باشد، خداوند اجر و پاداش پنجاه تن از صدیقین را به او مرحمت کند. (17) آوردهاند که روزى، باران، رعد و برق کار را بر حضرت عیسى سخت کرد، و به دنبال جایى مىگشت تا بدان پناه برد، از دور خیمهاى به چشمش خورد، نزدیک که آمد، زنى را درون خیمه دید، و از آنجا منصرف شد، ناگاه غارى در کوه به نظر او رسید، نزدیک آنجا رفت. ناگهان، شیرى درون آن دید، دستش را کنار غار گذاشت، و عرض کرد: خدایا هر چیزى پناهگاهى دارد.
خطاب رسید، جایگاه تو رحمت من است. به عزت و جلالم سوگند که روز قیامت، صد تن از حوریان را به همسرى تو در آورم که با دست قدرتم آنان را آفریدهام، و تو را از این همسران چهار هزار سال بهرهمند سازم که هر روز آن سالها با تمام عمر دنیا برابر باشد و به منادیى دستور دهم که ندا در دهد: کجایند پارسایان در دنیا؟ بنگرید زفاف و همسرى عیسى بن مریم پارساى در دنیا را.
حضرت عیسى (ع) مىگوید: واى بر دنیادار که چگونه مىمیرد و دنیا را ترک مىکند و از دست دنیا در امان است، در صورتى که دنیا او را مىفریبد؟ و اطمینان مىکند به آن، در حالى که دنیا او را تنها مىگذارد؟ واى بر فریفتگان که چگونه تحمل مىکنند آنچه را نمىپسندند، و جدا مىشوند از آنچه دوست مىدارند، و فرا مىرسد آنچه بر آنها وعده داده بودند! واى بر کسى که دنیا، هدف
نهایى او، و خطاها و لغزشها آرزوى اوست، که چگونه فردا در پیشگاه خدا رسوا مىشود! نقل کردهاند: خداوند متعال به حضرت موسى وحى کرد: اى موسى تو را چه کار به سراى ستمگران، زیرا که آنجا سراى تو نیست، همت خود را از آن بیرون کن و عقلت را از آن جدا ساز! آنجا بد سرایى است جز براى کسى که عمل صالح انجام دهد که براى او خوب منزلى است، اى موسى من در کمین ستمگرم تا این که انتقام ستمدیده را از او بستانم.
روایت کردهاند که رسول خدا (ص) ابو عبیدة بن جراح را به بحرین فرستاد، و او مقدارى مال از آنجا آورد، و انصار از برگشتن ابو عبیده آگاهى یافتند، ناگاه بهنگام نماز صبح با پیامبر (ص) نماز گزاردند، و پس از نماز پیامبر (ص)، برگشتند و خود را به پیامبر نشان دادند. رسول خدا (ص) لبخندى زد و فرمود: گمان مىبرم، شما شنیدهاید که ابو عبیده چیزى از بحرین آورده است؟
گفتند: آرى یا رسول الله! فرمود: پس مژده باد، و منتظر چیزى باشید که باعث خوشنودى شماست، به خدا قسم من از تنگدستى براى شما نمىترسم، بلکه مىترسم از این که دست شما بر مال دنیا باز باشد، همان طورى که، مردم قبل از شما بودند و شما در جمع آورى مال دنیا با هم- مانند پیشینیان- به رقابت برخیزید، و شما را نیز مانند آنها به نابودى کشاند. (18) ابو سعید خدرى مىگوید: رسول خدا (ص) مىفرماید: من بیش از هر چیز بر شما بیمناکم از آنچه خداوند براى شما از برکات زمین بیرون مىآورد، پرسیدند: یا رسول الله برکات زمین چیست؟ فرمود: جلوه دنیا. (19) رسول خدا فرمود: دلهایتان را به ذکر دنیا مشغول نکنید. و از یاد دنیا نهى فرمود، تا چه رسد به غرق شدن در دنیا. (20) یکى از بزرگان مىگوید: حضرت عیسى (ع) به روستایى گذر کرد، دید، تمام مردم آنجا میان حیاط منزل و کوچهها مردهاند، رو به حواریون کرد و گفت:
این مردم به دلیل خشم خدا مردهاند و اگر به دلیل دیگرى مرده بودند، یک دیگر را دفن مىکردند. عرض کردند: یا روح الله! دوست داشتیم که از جریان اینان آگاه مىشدیم. حضرت عیسى از خداوند درخواست کرد، و خداوند به وى وحى کرد:
بهنگام شب آنان را صدا بزن، تو را پاسخ خواهند داد، وقتى که آخر شب شد، حضرت عیسى (ع) ندا درداد؛ اى مردم روستا! صدایى آمد: آرى یا روح الله! عیسى (ع) پرسید: حال شما و داستان شما چیست؟ عرض کرد: ما شب تندرست و خوش خوابیدیم، و صبح خود را در هلاکت دیدیم، فرمود: چگونه شد؟ گفت:
به خاطر علاقه ما به دنیا و پیروى از گنهکاران بود. فرمود: علاقه شما به دنیا چگونه بود؟ گفت: مانند علاقه کودک به مادرش، هر گاه دنیا به ما رو مىکرد خوشحال، و هر گاه پشت مىکرد محزون و گریان بودیم. فرمود: همراهان تو را چه شده است که پاسخ مرا نمىدهند؟ گفت: به دهانهاى ایشان لجامى است از آتش، که به دست فرشتگان عذاب است. فرمود: از بین آنها تو چگونه توانستى پاسخ دهى؟ گفت: من با این که در بین آنها بودم، اما از آنها نبودم، و هنگامى که عذاب بر آنها نازل شد، مرا نیز فرا گرفت، و من در لبه جهنم آویختهام نمىدانم از آن نجات مىیابم، و یا سقوط مىکنم.
آنگاه حضرت عیسى (ع) به حواریون فرمود: خوردن نان جوین با نمک ناساییده و پوشیدن پلاس، و روى مزبلهها خوابیدن با سلامت و عافیت دنیا و آخرت، خیر کثیر و نیکى فراوان است.
انس مىگوید: شتر عضباى پیامبر (ص) جلو نمىرفت، مرد عربى شترى آورد، و آن جلو افتاد، و این کار بر مسلمانان گران آمد، رسول خدا (ص) فرمود:
بر خدا حق است که چیزى را بالا نبرد، مگر این که پست کند. (21) عیسى (ع) مىگوید: کیست که بر روى امواج دریا خانهاى همچون دنیاى شما بسازد؟ بنا بر این شما در این خانه آرام نگیرید، و آسایشگاه خود مپندارید.
به حضرت عیسى (ع) گفتند: عملى را به ما بیاموز که خداوند به خاطر او ما را دوست بدارد. فرمود: دنیا را دشمن بدارید، تا خداوند شما را دوست بدارد.
ابو درداء مىگوید: رسول خدا (ص) فرمود: اگر آنچه را من مىدانم، شما هم مىدانستید هر آینه زیاد مىگریستید و کم مىخندیدید، و دنیا در نظر شما خوار مىشد، و آخرت را بر دنیا مقدم مىداشتید. آنگاه ابو درداء گفت: اگر آنچه را که من مىدانم شما مىدانستید، سر به بیابان مىگذاشتید، بر حال خود مىگریستید، و اموال خود را بىپاسدار و ناظر- جز به مقدار نیازتان- فرو مىگذاشتید، اما از دلهاى شما یاد آخرت رفته، و آرزوى دنیا جاى آن را گرفته، و در نتیجه دنیا اختیار اعمال شما را به دست گرفته است و شما همچون بىخردان شدهاید، و برخى بدتر از چهار پایان از ترس عاقبت کار خود، از دنیا دل نمىکنید، شما را چه شده است که به هم محبت و نصیحت نمىکنید، در صورتى که برادران دینى یک دیگرید؟
چیزى جز ناپاکى شما، بین خواستهایتان جدایى نینداخته است، اگر شما در راه خیر با هم متحد بودید، هر آینه با هم مهربان مىشدید، چه شده است که شما در امر دنیا یک دیگر را نصیحت مىکنید ولى هیچ کدام آن را که دوست دارید و کمک مىکنید، در باره آخرتش نصیحت نمىکنید؟ این روش جز به دلیل کمبود ایمان در دل شما نیست و اگر شما به خیر و شر آخرت باور داشتید همان طورى که به دنیا باور دارید، هر آینه آخرت خواهى را بر دنیاجویى مقدم مىداشتید. (22) عیسى (ع) فرمود: اى جمع حواریون، به پستى دنیا با سلامت دین راضى باشید، همان طورى که اهل دنیا به پستى دین با سلامت دنیا ساختهاند. و در باره همین مطلب گفتهاند:
«مردانى را من سراغ دارم که به پستى دین قناعت کردهاند.
در حالى که من آنها را نمىبینم که در باره زندگى به پستى بسازند.
پس به خاطر دین، از دنیاى پادشاهان بىنیاز باش! همان طورى که پادشاهان، به خاطر دنیاى خود، از دین بىنیازى جستهاند». (23)
عیسى بن مریم (ع) فرمود: اى طالب دنیا نیکوکار باش! ترک دنیایت نیکتر است.
پیامبر گرامى اسلام فرمود: پس از من فرومایهاى میان شما خواهد آمد که اموال شما را خواهد خورد همان طورى که آتش هیزم را مىخورد.
خداوند به حضرت موسى (ع) وحى کرد، که اى موسى به دوستى دنیا دل مبند، که هرگز گناه بزرگى مرتکب نخواهى شد که بدتر از اعتماد به دنیا باشد. (24) حضرت موسى (ع) به مردى گذر کرد که داشت مىگریست، وقت برگشتن باز هم دید آن مرد مىگرید. عرض کرد: بار خدایا این بندهات از خوف تو مىگرید. خطاب رسید: اى پسر عمران! اگر مغز او با اشک چشمانش فرو ریزد و دستش را به قدرى به دعا بلند کند که از تنش بیفتد،- چون دنیا را دوست مىدارد- او را نخواهم آمرزید.
امیر مؤمنان فرمود: هر کس که در او شش خصلت جمع باشد، براى بهشت وسیلهاى و از آتش جهنم راه فرارى را فروگذار نکرده است: هر که خدا را بشناسد و فرمان او را ببرد، و شیطان را بشناسد، و نافرمانى کند، و حق را بشناسد، و از آن پیروى کند، و باطل را بشناسد، و از آن دورى کند، و دنیا را بشناسد، و آن را ترک کند، و آخرت را بشناسد و آن را بجوید. (25) حسن (26) مىگوید: خداوند، اقوامى را رحمت کند! که دنیا در نزد آنان امانت است و امانت را به صاحبان امانت بازگردانند، آنگاه سبکبار و آسوده از آن رخت بربندند.
و نیز گفته است: هر کس با تو رقابت در دین تو کند، تو نیز رقابت کن، اما اگر در باره دنیایت رقابت کند، دنیا را به خود او واگذار! لقمان به پسرش گفت: پسرک من! دنیا دریایى عمیق است که مردمان زیادى در آن غرق شدهاند، پس کشتى نجات تو باید تقواى الهى باشد، و در کنار
آن ایمان به خداى بزرگ و بادبان آن توکل بر خدا، شاید تو نجات یابى، در حالى که تو را اهل نجات نمىبینم! یکى از دانایان مىگوید: تو هرگز در حالتى از دنیا بسر نمىبرى، مگر این که قبل و بعد از تو کسانى در آن حال بودند، و براى تو از دنیا جز شامگاه شب و بامداد روز، چیزى نیست پس خود را در حال خوردن نابود نکن، دنیا را روزهدار باش، و آن را بر آخرت افطار کن زیرا سرمایه دنیا هوا و سود آن آتش دوزخ است.
به یکى از پارسایان گفتند: روزگار را چگونه دیدى؟ گفت: بدنها را فرسوده و آرمانها را نو، و مرگ را نزدیک، و آرامش را دور مىسازد، پرسیدند: مردم روزگار چگونهاند؟ جواب داد: هر که بر آن دست یافت، رنج دید، و هر کس آن را از دست داد، زمینگیر شد! و در آن باره شعرى سرودهاند:
«هر کس دنیا را به خاطر زندگى خوشى مىستاید، به جان خودم که پس از اندکى دنیا را سرزنش خواهد کرد هر گاه دنیا پشت کند باعث حسرت شخص شود، و اگر رو آورد، غم و اندوهش افزون شود.» (27) یکى از دانایان مىگوید: دنیا زمانى بوده است، و من نبودهام، و دنیا مىگذرد، و زمانى خواهد رسید که من نباشم، بنا بر این شایسته نیست که من دل بر آن ببندم، زیرا زندگى در آن تلخ و زلال آن، تیره و کدر، و اهل دنیا از آن بیمناکند، یا به خاطر نعمت ناپایدارش، و یا مصیبتى که نازل مىشود، و یا مرگى که به طور قطع فرا مىرسد.
یکى از بزرگان مىگوید: از جمله معایب دنیا آن است که به هر کس آنچه را شایسته است، نمىدهد یا بیش از حد مىدهد، و یا کمتر از ضرورت مىدهد.
یکى دیگر مىگوید: آیا نعمتهاى دنیا را نمىنگرى! گویا مورد خشم خدایند که به نااهلان داده شدهاند.
مردى به یکى از بزرگان گفت: من از عشق به دنیا گله دارم، در حالى که خانهاى براى خود ندارم. گفت: بر آنچه خداوند از مال دنیا به تو مرحمت کرده است نظر کن! و آن مقدارى که حلال است جدا کن و همان را در راه درست صرف کن، در این صورت عشق و علاقه به دنیا زیانبخش نیست. این سخن را از آن جهت گفته است که اگر خود را موظف بر آن روش ببیند، باعث زحمت او مىشود، و از دنیا رنجیده شده در صدد چاره و نجات از دنیا خواهد بود.
یکى از بزرگان گوید: دنیا مغازه شیطان است، بنا بر این از مغازه شیطان چیزى را به سرقت نبر، که در پى تو آمده از تو پس خواهد گرفت.
دیگرى مىگوید: اگر دنیا از طلا بود از بین رفتنى است اما آخرت اگر از سفال هم باشد ماندنى است، بر ما سزاوار است تا آنچه را که مىماند ترجیح دهیم بر آنچه فانى است، تا چه رسد بر اینکه ما سفال فانى را بر طلاى باقى ترجیح دادهایم! دیگرى گوید: دورى کنید از دنیا زیرا به ما گفتهاند که روز قیامت آن بندهاى را که مال و مقام دنیا را بزرگ مىشمرده است، نگاه مىدارند و مىگویند، این است، کسى که بزرگ مىشمرد آنچه را خداوند ناچیز مىدانست.
ابن مسعود گوید: هیچ کسى در دنیا شب را به صبح نمىرساند مگر این که او مهمان، و مالش عاریه است، و مهمان، سرانجام کوچ کرده و مال عاریه را پس خواهد داد.
گروهى نزد مرد پارسایى رفتند، و در باره دنیا سخن گفتند و آن را نکوهش کردند، آن مرد گفت: از سخن دنیا خوددارى کنید اگر علاقه دنیا در دل شما نبود این قدر از دنیا سخن نمىگفتید، بدانید که هر کس چیزى را زیاد دوست داشت بیشتر آن را یاد مىکند! شاعرى مىگوید:
ما مردم دنیاى خود را به قیمت نابودى دینمان، اصلاح مىکنیم،
در نتیجه نه دینمان باقى مىماند و نه آنچه را که اصلاح کردهایم.
پس خوشا به حال آن بندهاى که خداوند را پروردگار خود دانسته، و دنیاى خود را نثار راه آن چیزى کند که آن را در پیش رو و انتظار دارد. (28) و نیز گوید:
من طالب دنیا را هر چند که عمر درازى کرده باشد، مىبینم.
در حالى که از دنیا به شادیها و نعمتها دست یافته است.
همچون کسى که ساختمانى را بنا کرده و آن را به آخر رسانده است.
اما همین که ساختمان کامل شد، یکباره از هم فرو ریزد! (29) دیگرى گوید:
علاقه به دنیا تو را دعوت به امنیت و آرامش مىکند، آیا سرانجام تو نباید از آنجا نقل مکان کنى؟
دنیاى تو چیزى جز سایه نیست، که تو را سایه افکند و آنگاه نداى حرکت در دهد! (30) لقمان به پسرش گفت: پسرم! دنیایت را به آخرت خود بفروش تا هر دو را در این معامله سود ببرى! و آخرتت را به دنیا مفروش که هر دو را ضرر خواهى کرد و از دست خواهى داد.
دیگرى مىگوید: به پادشاهان و زندگى خوش و لباسهاى نرم آنها نگاه نکن بلکه به انتقال سریع آنها از دنیا و سرانجام ناگوار آنان نگاه کن! ابن عباس- خدایش راضى باد- مىگوید: خداوند دنیا را سه بخش قرار داده است: بخشى براى مؤمن و بخشى براى منافق و بخش دیگر براى کافر، اما مؤمن از دنیا توشه بر مىدارد، منافق آن را مىآراید و کافر از دنیا کامروایى مىکند.
یکى از بزرگان مىگوید: دنیا مردارى است، هر که چیزى از آن
مىخواهد، باید به معاشرت سگها بسازد.
گویند:
اى کسى که دنیا را به همسرى مىخوانى، از طلب دنیا خوددارى کن تا در امان باشى! براستى هر که دنیاى فریبکار را به همسرى خواند، زفافش نزدیک است که به عزا تبدیل شود. (31) ابو درداء مىگوید: از پستى دنیا در پیشگاه خداست که خداوند را جز در دنیا نافرمانى نکنند، و کسى بر آنچه نزد خداست نرسد جز آن که دنیا را ترک کند. (32) مردى به امیر المؤمنین (ع) گفت: دنیا را برایم توصیف کن! آن بزرگوار فرمود:
چگونه براى تو وصف کنم سرایى را که هر کس تندرست باشد، غافل از نعمت، و هر گاه بیمار شود، پشیمان و نادم شود، و هر کس تنگدست باشد، غمگین و هر که بىنیاز شود، دچار فتنه و بلا شود، در حلال آن حساب و در حرامش عقاب است. (33) بار دیگر از آن بزرگوار همین درخواست شد، فرمود: مفصل وصف کنم یا مختصر؟ عرض شد: کوتاه، فرمود: حلال دنیا حساب دارد، و حرامش مجازات و کیفر.
حکیمى گوید: از دنیاى جادوگر بپرهیزید که دلهاى دانشمندان را سحر مىکند! دیگرى مىگوید: دنیا و آخرت در یک دل جمع مىشوند، اما هر کدام که پیروز شد، آن دیگرى مطیع وى شود.
دیگرى گوید: به اندازهاى که غم دنیا را مىخورى، غم آخرت از دلت بیرون شود، و به هر مقدار که در غم آخرت باشى، غم دنیا از دلت بیرون مىشود.
حضرت عیسى (ع) فرمود: دنیا و آخرت، دو هوویند، پس به هر مقدار که
یکى از آنها را راضى کنى دیگرى را رنجاندهاى.
حسن (34) گوید: به خدا سوگند، اقوامى را دیدم که دنیا در نظرشان پستتر از خاکى بود که روى آن راه مىرفتند، اعتنایى نداشتند که بر آنها بتابد یا از دست آنها برود، به این طرف برود یا به آن طرف.
مردى به حسن (35) گفت: چه مىگویى در باره مردى که خداوند مالى به او داده است و او از آن مال صدقه مىدهد، و صله رحم مىکند و احسان مىکند، آیا او حق زندگى یعنى برخوردارى از آن مال را دارد؟ گفت: نه، اگر تمام دنیا مال او بود، بیش از مقدار نیاز حق نداشت، و بقیه را براى روز تنگدستى و نیازش مىفرستاد.
یکى از بزرگان گوید: از دنیا براى تنت، و از آخرت براى دلت بهرهگیرى کن! وهب گوید: در یکى از کتابها خواندم: دنیا غنیمت افراد زیرک و باعث غفلت بىخردان است که دنیا را تا از آنجا بیرون نرفتهاند نشناسند، آنگاه درخواست بازگشت کنند، اما بازگردانده نشوند.
لقمان به پسرش گفت: پسرم تو از روزى که به دنیا آمدهاى، به دنیا پشت کردهاى و رو به آخرت دارى پس تو نسبت به منزلى که رو به آن مىروى نزدیکترى تا سرایى که از آن دور مىشوى.
یکى از بزرگان مىگوید: هر گاه دیدى کسى بر دنیایش مىافزاید و از آخرتش مىکاهد، و به همین حال خوشنود است، پس او فریب خوردهاى است که با خود بازى مىکند در حالى که نمىفهمد.
یکى از بزرگان روى منبر مىگفت: به خدا قسم گروهى را علاقمندتر از شما بر آنچه رسول خدا از آن دورى مىجست، ندیدم، به خدا سوگند که هیچ سه نفرى بر پیامبر (ص) نگذشتند مگر آن که مخالفان وى پیش از موافقان او بودند.
حسن (36)، پس از این که این آیه را تلاوت کرد: فلا تغرنکم الحیاة
الدنیا* (37) گفت: هر کس بگوید: این دنیا را چه کسى آفریده است؟ آن کسى آفریده است که از شما آگاهتر به آن بوده است، آنچه از دنیا باعث سرگرمى شماست، از آن دورى کنید، زیرا دنیا سخت مشغول مىسازد، هیچ کسى، راه سرگرمى به روى خود باز نمىکند، مگر اینکه امکان دارد، از همان یک راه، ده راه سرگرمى دیگر باز شود، فرزند آدم بیچاره است، مالش را اندک مىبیند اما عملش را اندک نمىبیند به مصیبت در دینش خوشنود است ولى براى مصیبت در دنیایش بىتابى مىکند.
حسن (38) به عمر بن عبد العزیز نوشت: درود بر تو، اما بعد، گویا تو آخرین کسى هستى که باید بمیرد؟ عمر بن عبد العزیز در جواب نوشت: درود بر تو، گویا تو در دنیا نبودهاى و پیوسته در آخرت بودهاى؟! یکى از بزرگان گوید: شگفتا کسى که مىداند مردن حق است، چگونه شادى مىکند! و شگفتا آن که مىداند آتش دوزخ حق است چگونه مىخندد، و شگفتا آن که تغییرات دنیا را نسبت به اهل دنیا مىبیند چگونه به دنیا دل مىبندد! (39) مردى از اهالى نجران که دویست سال عمر کرده بود، نزد معاویه آمد، معاویه از او پرسید: که دنیا را چگونه دیدى؟ گفت: سالهاى گرفتارى، و سالهاى خوشى، روزى آن طور، و روزى این طور، شبى چنین و شبى چنان، کودکى به دنیا مىآید، دیگرى مىمیرد، اگر نوزادى نبود، هر آینه کسى باقى نمانده بود، و اگر مردن نبود دنیا بر اهلش تنگ مىشد، معاویه گفت: هر چه مىخواهى از من درخواست کن! گفت: عمرى که گذشته است به من باز گردان، و اجلى که فرا مىرسد دفع کن! معاویه گفت: اینها در اختیار من نیستند. پیرمرد گفت: بنا بر این من به تو نیازى ندارم.
یکى از بزرگان گوید: فرزند آدم، به رسیدن آرزویت خوشحال مىشوى، با گذشت عمر به آرزویت رسیدهاى، پس چگونه کار امروز را به فردا مىگذارى،
گویى سودش مال دیگرى است.
دیگرى گوید: هر کس از خدا دنیا را بخواهد مثل این است که، درخواست مىکند تا در قیامت بیشتر نگاهداشته شود.
یکى از بزرگان گفته است: هیچ چیزى در دنیا وجود ندارد که تو را خوشحال کند مگر اینکه به دنبال آن چیزى چسبیده است که باعث ناراحتى تو است.
حسن (40) گوید: جان آدمى از دنیا- بدون سه حسرت- بیرون نمىرود: از مالى که جمع کرده سیر نمىشود، و به آرزویش نمىرسد، و توشه نیکو براى خانه آیندهاش نمىگیرد.
به کسى گفتند: به بىنیازى رسیدهاى! جواب داد: آن کسى بىنیاز شده است که از بردگى دنیا آزاد گشته است.
و دیگرى گوید: کسى در برابر خواستههاى دنیا نمىایستد مگر این که در دلش چیزى باشد که او را سرگرم آخرت ساخته باشد.
یکى از بزرگان گوید: ما خود را دلبسته دنیا کردیم، و هیچ کدام دیگرى را امر به معروف و نهى از منکر نکرد.
دیگرى گوید: اندک دنیا انسان را از نعمتهاى زیاد آخرت باز مىدارد.
حسن گوید: دنیا را خوار شمارید! به خدا سوگند که دنیا براى کسى که آن را پست شمارد، پستتر از همه چیز است.
و نیز گوید: هر گاه خداوند نسبت به بندهاى اراده خیر کند به او بخششى مىکند و بعد آن را قطع کند و آنگاه که آن نعمت تمام شد به سمت او برمىگردد، و هنگامى که بندهاى نزد خدا خوار و پست شود، دنیاى او را گشایش بخشد.
دیگرى گوید: علاقه دنیا و گناهان قلبى، تا وقتى که خیرى به انسان برسد، او را در میان مىگیرند.
وهب بن منبه گوید: دل هر کسى که به دنیا شاد شود، حکمت و دانش را از دست داده، و هر کس هوى و شهوت را زیر پا بگذارد، شیطان از سایه او مىنالد، و هر کس بر هواى نفس خود غلبه کند پیروز است.
به کسى گفتند: فلانى مرد، گفت: براى دنیا جمع کرد، و خود به آخرت رفت و خود را تباه ساخت، گفتند: او کارهاى نیک چنین و چنان کرد، و چندین کار خیر و نیک را نام بردند. گفت: اینها به حال او سودى ندارند، چون او براى دنیا جمع کرد! به حکیمى گفتند: دنیا از کیست؟ گفت: از کسى که ترک دنیا گفته است، گفتند: آخرت از آن کیست؟ جواب داد: از کسى که در پى آن است.
حکیمى گوید: دنیا سراى ویرانهاى است، و ویرانتر از آن دل کسى است که دنیا را آباد سازد، و بهشت سراى آبادى است، و آبادتر از آن دل کسى است که آن را مىجوید.
یکى از بزرگان مىگوید: سه کس عاقل است: آن که دنیا را ترک کند، پیش از آن که دنیا او را ترک گوید، و قبر خود را آباد کند پیش از آن که وارد آنجا شود، و آفریدگار خود را خوشنود سازد، پیش از آن که او را ملاقات کند.
دانایى مىگوید: هر گاه اهل دنیا را دیدى که در باره پارسایى سخن مىگویند، بدان که آنها مسخره دست شیطانند.
امیر المؤمنین- على بن ابى طالب (ع)- فرمود: دنیا شش چیز است:
خوردنى، نوشیدنى، پوشیدنى، سوارشدنى، همسرى و بوییدنى. بالاترین خوردنىها عسل است که مکیده زنبور است و بالاترین نوشیدنیها آب است که نیکوکار و بدکار در آشامیدن آن برابرند، و بهترین پوشیدنىها ابریشم است که بافته کرم است، و بالاترین مرکبها اسبهایند که مردان رزم سوار بر آنها کشته مىشوند و بالاترین آمیزش، آمیزش با زنان است که جاى ادرارى را داخل جاى ادرار کردن است، و زن صورت خود را آرایش مىکند اما هدفش، زشتترین موضع
است، و بالاترین بوییدنیها مشک است که خود مقدارى خون است.
یکى از بزرگان مىگوید: اى مردم، روى فرصت عمل کنید، و از خدا بیمناک باشید، و فریب آرزو را نخورید و مرگ را فراموش نکنید، به دنیا اعتماد نکنید، زیرا دنیا فریبکار و پر مکر است که خود را با فریبکارى براى شما آراسته است، و با اطمینان بخشیدن به شما، شما را مىفریبد، خود را همچون عروسى بزک کرده براى خواستگاران مىآراید، چشمها بر او مىنگرد، و دلها به دور او مىچرخد، و هواها شیداى اویند، و بسا دلباختهاى را که کشته است، و دلبستهاى را خوار و پست کرده است، پس شما با چشم حقیقت به آن بنگرید، که دنیا سرایى پر از رنج و گرفتارى است که آفریدگارش آن را نکوهیده است، تازهاش کهنه مىشود، و سلطنتش فانى است، و عزیزش ذلیل مىشود، و زیادش کم مىشود، و زندهاش مىمیرد، و نیکى دنیا نابود مىشود، بنا بر این از خواب غفلت بیدار شوید و از حالت چرت به خود بیایید، پیش از آن که بگویند: فلانى بیمار شده و یا بیمار سنگینى است، آیا راهى به دارو و بهبودى و یا پزشکى سراغ دارید، آنگاه پزشکان را براى تو دعوت کنند اما امید بهبودى براى تو نرود، و آنگاه بگویند: فلانى مىخواست وصیت کند، اما نتوانست، بعد، بگویند:
زبانش سنگین شده، با دوستانش نمىتواند سخن بگوید، و همسایهها را نمىشناسد، و در همین وقت عرق مرگ بر جبینت بنشیند، و پیاپى بنالى، و یقین به مردن پیدا کنى و پلکهاى چشمت برهم نهاده، و آنچه را گمان داشتى، تصدیق کنى، و زبانت بند آید، و دوستانت بگریند، و به تو بگویند، این پسر تو فلانى است، و این برادر تو، فلانى، تو نتوانى حرف بزنى، و بر زبانت مهر خاموشى زده شود، و گشوده نگردد، سپس حکم الهى اجرا شود، و جان از بدنت بیرون رود، و روح به طرف آسمان بالا رود، در این هنگام دوستانت جمع شوند، و کفن تو را حاضر کنند و تو را غسل داده، کفنت کنند، و تشییعکنندگان از تو جدا شوند و کسانى که نسبت به تو حسد مىورزیدند آسوده شوند، و خانوادهات به سوى مال و
ثروتت برگردند، و تو در گرو اعمالت بمانى! یکى از بزرگان به پادشاهى گفت: سزاوارتر از همه مردم به نکوهش دنیا و دشمنترین مردم نسبت به دنیا آن کسى است که دستش به نعمت دنیا باز بوده و به خواستههایش رسیده است، زیرا او منتظر آفتى است که به مالش برسد، و او نیازمند شود، و یا بر جمعیت او برسد، و پراکنده سازد، و یا به قدرت او برسد، و ارکان قدرت او را از بیخ و بن برکند، و یا بر تن او برسد و بیمار سازد، و یا به مصیبت یکى از دوستانش گرفتار شود که نمىخواست دچار شود، پس دنیا سزاوارتر از هر چیز به نکوهش است که آنچه داده، پس مىگیرد، و به آنچه بخشیده، باز مىگردد، در آن بین که دنیادار خندان است دنیا هم به او مىخندد، و آن وقت که دنیا به حال او گریان است، ناگاه بر ماتم او مىگرید، و آنگاه که دنیا دست شخص را به بخشندگى باز مىگذارد، ناگاه آهنگ بازگشت از او را مىکند، امروز افسرى بر سرش مىنهد، و فردا بینیش را به خاک مىساید، بىتفاوت است کسى برود، یا بماند، مانده را جایگزین رفته مىبیند، و هر کدام را به جاى دیگرى مىپذیرد.
حسن بصرى به عمر بن عبد العزیز نوشت: اما بعد، دنیا سراى رفتن است، نه سراى ماندن و حضرت آدم به عنوان مجازات به دنیا فرود آورده شد، پس، از دنیا بر حذر باش اى امیر المؤمنین! زیرا که توشه دنیا، ترک دنیا است، و بىنیازى از دنیا، در نیازمندى است، دنیا هر لحظه کشتهاى بجا مىگذارد، هر که را عزت داده است، خوار مىسازد، و هر جمعى را پراکنده مىکند. دنیا چون زهرى است که هر که نمىشناسد، آن را مىخورد، و باعث قتل اوست. تو در دنیا همچون کسى باش، که زخم خود را معالجه مىکند، اندکى پرهیز مىکند که مبادا ناراحتیش طولانى شود، و بر سختى معالجه مقاومت مىکند، از ترس این که مبادا بیماریش طول بکشد بنا بر این از این دنیاى فریبکار، حیلهگر بترس که با نیرنگ خود را آراسته و با فریبکاریش کسانى را کشته و با آرمانهایش فریفته، و
خواستگارانش را شیفته کرده و خود را چون عروسى زیبا، زینت کرده، چشمها به سوى آن خیره، و دلها، شیدا و نفوس دلباخته آن شده است، در حالى که او تمام همسرانش را کشته است، پس چرا باقیماندهها از گذشتهها عبرت نگیرند، و آیندگان از پیشینیان درس خوددارى نیاموزند، و خداشناسان آنجا که خداوند از حال دنیا خبر مىدهد، به خود نیایند. گاهى دلباخته دنیا به حاجت خود برسد، آنگاه مغرور شده سرکشى کند و قیامت را فراموش کرده، فکر خود را مشغول دنیا سازد، تا این که پایش بلغزد، و سخت پشیمان شود و با حسرت زیاد، لحظههاى سخت مرگ با تمام شدت در رسد، و حسرتهاى مردن با تمام غمهایش او را فراگیرند، هر که علاقمند دنیا باشد، خواسته خود را در نیابد، و خود را از رنج آسوده نسازد، و بدون توشه از دنیا بیرون رود، و بىآمادگى رهسپار شود، بنا بر این از دنیا حذر کن، و علاقهمندترین چیز دنیا را خطرناکترین چیز بدان، زیرا دنیادار هر چه بیشتر به شادمانى دنیا دلبسته باشد با ناراحتى بیشتر از دنیا بیرون رود، و آنچه در دنیا باعث شادى است، فریبنده، و آنچه سودبخش است فردا پر زیان است، خوشى دنیا پیوسته ناخوشى است، و به جاى بقا، فناست، و شادى آن آمیخته به اندوههاست، هر که به او پشت کرد و از او رو گرداند دیگر برنگشت، و نمىداند چه پیش خواهد آمد، تا منتظر آن باشد، روزهایش (به دلیل زودگذر بودن) دروغین است، و آرمانهایش بیهوده، و زلالش، تیره، و زندگیش نکبت آور. فرزند آدم در دنیا در معرض خطر است، اگر عاقل است باید بیندیشد او در نعمتهاى دنیا احساس خطر و از گرفتاریها، پرهیز مىکند، حال اگر خداوند از اینها خبر نداده بود، و براى او مثل نزده بود، دنیا، خود، خفته را بیدار، و غافل را هوشیار مىکرد تا چه رسد که از جانب خداوند متعال باز دارنده و در باره دنیا پند دهنده آمده است.
دنیا در نزد خدا منزلتى ندارد، و از روزى که آفریده است بر او نگاه نکرده است، دنیا کلیدها و گنجهاى خود را بر پیامبر (ص) عرضه کرد؛ بدون این که به مقدار بال پشهاى از مقام او در نزد خدا کاسته شود، پیامبر (ص) از پذیرش آن سرباز زد،
و نخواست با امر الهى مخالفت کند، یا آنچه را که آفریدگارش دوست ندارد، دوست بدارد، و آنچه را که مالک او پست مىشمارد، او اهمیت دهد، نیکان را از روى اختیار، از دنیا منع کرده، و دست دشمنانش را از روى فریب، بر دنیا باز گذاشته است، پس آن که فریفته دنیاست و قدرت و توان دارد، گمان مىبرد که به خاطر دنیا گرامى است، و فراموش کرده است آنچه را که خداوند نسبت به حضرت محمد (ص)- آنگاه که سنگ بر شکم بست- انجام داد! و در روایتى آمده است که خداى متعال به حضرت موسى فرمود: هر گاه ثروتى را دیدى مىآید، بگو: گناهى است که مجازاتش نزدیک است، و هر گاه فقر و تنگدستى را دیدى، بگو: مرحبا به شعار نیکان، و اگر خواستى به صاحب روح و کلمه، عیسى بن مریم اقتدا کن که مىگفت: خورشم گرسنگى و شعارم، ترس از خدا، لباسم، پشمینه، وسیله گرمایم در زمستان، تابش خورشید و چراغم مهتاب، و مرکبم، پاها و خوردنى و میوهام، روییدنیهاى زمین است، شب را به سر بردم که چیزى نداشتم، و بامداد کردم که چیزى نداشتم در حالى که روى زمین کسى از من بىنیازتر نبود.
ابن منبه گوید: وقتى که، خداوند موسى و هارون را نزد فرعون فرستاد، فرمود: مبادا شما را شگفت زده کند لباسى که از لباسهاى دنیا پوشیده است، زیرا موهاى پیشانیش به دست من است. مبادا دارایى او از دنیا شما را به شگفت وادارد، زیرا آن جلوه زندگى دنیا و زینت راحت طلبان است، پس اگر مىخواستم شما را به زیور دنیا چنان آراسته کنم که فرعون وقتى که ببیند، بداند که قدرت او در برابر آنچه به شما دادهام ناچیز است، هر آینه مىآراستم اما من مىخواهم شما دو نفر را از دنیا بر حذر دارم، و همچنین تمام اولیاء و دوستانم را که از نعمتهاى دنیا دور مىکنم، همان طورى که شبان، گوسفندانش را از چراگاههاى هلاکتبار حفظ مىکند، و من آنان را از رفتن به جانب دنیا برحذر مىدارم چنان که شبان مهربان، شترش را از گرفتارى باز مىدارد، این نه به خاطر خوارى اولیاى من است
بلکه براى آن است که بهره خود را از کرامت من، فراوان، برگیرند، من اولیایم را به خوارى و خشوع و ترس و به آنچه در دلهاى آنها استوار است، و در بدنها ظاهر مىشود- جامههایى که مىپوشند، و لباسهایى که از رو به تن مىکنند، و باطنشان که خود مىدانند، و راه نجاتى که بدان وسیله رستگارند، و درجاتى که آنان آرزوى آن را دارند، و بزرگواریى که بدان مىبالند، و چهرهاى که با آن شناخته مىشوند- مىآرایم. پس هر گاه آنان را دیدى، در مقابلشان تواضع کن و به قلب و زبان در برابر آنها فروتن باش. و بدان که هر کس، یکى از اولیاى مرا بترساند، با من اعلان جنگ کرده است، و من روز قیامت انتقام او را مىگیرم.
یکى از دانایان مىگوید: روزها چون تیرها و مردم هدفهایى هستند، و روزگار هر روز با تیرى شما را هدفگیرى مىکند، و به وسیله شب و روزش از پا درمىآورد، تا آنجا که همه اعضاى بدن را از هم جدا مىکند پس کدام تندرستى براى تو باقى مىماند وقتى روزها و شبها چون تیر با شتاب بر بدنت وارد مىشوند! اگر نقصانى که از دست روزها، به تو مىرسد، آشکارا بود، از فرارسیدن هر روز به وحشت مىافتادى، و مىخواستى تا ساعتهاى کمترى بر تو بگذرد، و لکن تدبیر الهى بالاتر از نظر و خواست تو است، و با فراموش کردن بدیهاى دنیا، طعم لذتهاى آن درک مىشود، در صورتى که دنیا در کام دانا از زهر تلختر است، توصیفکنندگان دنیا از روى کردار ظاهر دنیا عیبهاى آن را گوشزد کردهاند، و آنچه از عجایب دنیا مىبینى بیش از مواعظ و پندهایى است که در پیرامون تو است، پس ما باید از خداوند طلب کنیم که راه کمال را به ما نشان دهد.
عمر بن عبد العزیز در ضمن خطبهاى مىگفت: اى مردم شما براى چیزى آفریده شدهاید که اگر آن را باور دارید، پس معلوم مىشوید که نادانید و اگر باور ندارید، پس شما در هلاکتید، همانا شما براى جهان ابدى آفریده شدهاید. اما شما را از سرایى به سراى دیگر منتقل مىکنند، پس براى آنجا که منتقل مىشوید و همیشگى است کار کنید. بر خردمندان و اهل فهم و ادب و معرفت لازم است که
بدانند دنیا را خداوند خوار شمرده و براى اولیایش نپسندیده است و دنیا در نزد خدا بسیار کم ارزش است و پیامبر خدا (ص) پارسایى در دنیا بود، و مردم را از فریب دنیا برحذر مىداشت. پس بر آنان لازم است که در خوردن رعایت اقتصاد را کنند و زیادى آن را براى آخرت بفرستند، و به قدر نیاز از دنیا بسنده کنند، و هر چه را هوس کردند، رها کنند، و از جامه به مقدار ستر عورت بپوشند، و از خوراک به کمترین مقدار سد جوع اکتفا کنند، و با چشمى به دنیا نگاه کنند که او فانى و آخرت باقى است، و از دنیا همچون مسافرى توشه بردارند، و دنیا را خراب و بدان وسیله آخرت را آباد کنند، و با چشم دل به آخرت بنگرند، و بدانند که دیرى نخواهد پایید که با چشم آخرت را ببینند، و با دلها سفرى به آخرت کنند همان طورى که مىدانند بزودى با همین بدنها سفر خواهند کرد، و این مدت اندک دنیا را تحمل کنند تا مدتى دراز در نعمت باشند.
بدان که دنیا زودگذر است، نزدیک است پایان پذیرد، دنیا وعده بقا مىدهد، و بعد وفا نمىکند، به دنیا نگاه مىکنى مىبینى آرام ایستاده در حالى که به شدت مىگذرد و با سرعت کوچ مىکند، اما ناظر دنیا حرکت او را احساس نمىکند و اطمینان پیدا مىکند، و در موقع پایان عمر، حسرت مىخورد، داستان دنیا مثل سایهاى است که در حقیقت متحرک است اما به ظاهر ایستاده، با چشم حرکتش دیده نمىشود اما با چشم بصیرت درک مىشود.
وقتى که نزد حسن بصرى سخن از دنیا رفت شعرى خواند:
رؤیایى در خواب و یا سایهاى است گذرا، براستى که شخص دانا فریب چون آن را نخورد. (42) امام حسن بن على (ع) دنیا را مجسم مىکرد و مىفرمود:
اى طالبان لذت دنیا، دنیا بقا ندارد، هر کس به سایه زودگذر، فریب بخورد، نادان است. (43) و همچنین گفتهاند:
کسى که بزرگترین هدفش دنیاست، به ریسمان فریب چنگ زده است. (44) مثالى دیگر براى دنیا؛ فریب خوردن به خیالبافیهاى دنیا و بعد تهى دستى، و آنگاه رهایى از دنیا به خیالهایى در خواب و رؤیاهاى واهى شبیه است.
پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا رؤیا و اهل دنیا مجازات و کیفرشدگانند. (45) یکى از بزرگان گوید: من مثل خود و دنیا را چون مردى مىدانم که خفته و در خواب خود، خوب و بد را مىبیند، و در آن میان یک باره از خواب بیدار مىشود، و هم چنین تمام مردم خفتگانند، وقتى که بمیرند از خواب بیدار شوند و از آنچه به آن دل بسته و خوشحال بودند، چیزى در دست ندارند.
به حکیمى گفتند: چه چیز بیشتر به دنیا مىماند؟ گفت: خواب و خیال.
مثال دیگر براى دنیا در باره عداوت دنیا با اهل دنیا، و نابودسازى فرزندان خود: بدان که طبیعت دنیا در آغاز، مهربانى اندک، اما سرانجام نابودسازى است، همچون زنى که براى خواستگاران خود را بیاراید و همین که با آنها ازدواج کرد، آنان را سر ببرد و نابود سازد! نقل کردهاند که دنیا بر عیسى بن مریم، ظاهر شد، حضرت عیسى (ع) آن را به صورت پیرزنى دید که دندانهایش ریخته و همه رقم زیور و آرایش کرده، پس فرمود:
با چند نفر ازدواج کردهاى؟ گفت: شمار آنها را نمىدانم، فرمود: همه آنها مردهاند و یا طلاقت دادهاند؟ جواب داد: بلکه همه را کشتهام. حضرت عیسى گفت: بدا به حال همسران باقیماندهات که از گذشتگان عبرت نمىگیرند که چگونه آنها را یکى یکى نابود ساختهاى، و از تو دورى نمىجویند!
مثال دیگر در این که ظاهر و باطنش یکى نیست:
بدان که دنیا آراسته ظاهر، زشت باطن است، و به پیر زالى زینت کرده مىماند، که ظاهرش مردم را مىفریبد، اما وقتى که از باطنش آگاه شوند، و پوشش از صورتش بردارند، زشتیها بر آنها آشکار مىشود و از پیروى آن [یا از خریدارى آن] پشیمان، و از کم عقلى خود و فریب ظاهر آن را خوردن، شرمنده شوند.
ابن عباس، گوید: روز قیامت دنیا را به صورت پیر زالى با موهاى سر سفید و سیاه، کبود رنگ، دندانهاى نیشش افتاده، و بد قیافه، در جلو چشم خلایق نگهدارند، بگویند: این را مىشناسید؟ مردم بگویند: پناه مىبریم بخدا از شناختن این پیر زال، آنگاه بگویند: این همان دنیایى است که شما بر سر آن مشاجره داشتید، و قطع رحم مىکردید، و نسبت به هم حسد مىورزیدید، و با هم در ستیز بودید، و فریب آن را مىخوردید، و پس از آن، او را در جهنم اندازند و بگوید: بار خدایا کجا هستند پیروان و کسان من، خطاب برسد: پیروان و اهل دنیا را نیز به او ملحق سازید.
یکى از بزرگان مىگوید: اطلاع یافتم که روح مردى به معراج رفت، ناگاه زنى سر راهش را گرفت که به هر نوع زر و زیور و جامه آراسته بود، و هیچ کس بر او نگذشته بود، مگر اینکه صدمه زده بود، وقتى که کسى از پشت آن را مىدید، بهترین چیزى بود که مىدید، اما وقتى که از رو مىدید، زشتترین چیزى بود که مىدید، پیرزنى با موى سفید و سیاه، آن مرد گفت: به او گفتم: از تو به خدا پناه مىبرم. گفت: نه به خدا، خداوند تو را پناه نمىدهد، تا اینکه دشمن پول باشى! گفتم: تو کیستى؟ جواب داد: من دنیا هستم.
مثال دیگرى در مورد دنیا و عیبهاى انسان در ارتباط با دنیا:
بدان که دنیا سه حالت دارد: حالتى که هیچ چیز در آن نبوده که همان حالت پیش از وجود انسان تا آغاز دنیاست، و حالتى که تو شاهد آن نیستى و آن
پس از مرگ تو تا ابد است، و حالتى ما بین ازل و ابد، یعنى ایام زندگى تو در دنیا، پس بنگر چه مدت است و نسبت به دو جانب، ازل و ابد، چه قدر کوتاه است، تا بدانى که کمتر از مسافت کوتاهى در مسیرى طولانى است، و از این رو پیامبر خدا (ص) فرموده است: مرا به دنیا چه کار! مثل من و دنیا همچون مسافرى است که در یک روز تابستانى گرم، حرکت کند، و درختى سر راهش ببیند، و در نیم روز، ساعتى زیر سایه آن بیارامد، (46) و هر کس دنیا را با این چشم بنگرد، دل بدان نخواهد بست، و اعتنا نخواهد کرد که روزگار چگونه مىگذرد، در سختى و تنگنا و یا در گشایش و رفاه، بلکه خشتى روى خشت نخواهد گذاشت. پیامبر خدا (ص) زندگى را وداع گفت در حالى که خشت روى خشت، و چوبى روى چوب نگذاشت، دید یکى از اصحاب خانهاى از گچ مىسازد، فرمود: من فرمان الهى و مرگ را سریعتر از آن مىبینم، (47) و آن را ناپسند شمرد، و حضرت عیسى (ع) نیز به همین مطلب اشاره فرموده است، آنجا که مىگوید: دنیا پلى است از آن بگذرید، و آبادش نکنید، و این مثل روشنى است، زیرا زندگى دنیا گذرگاه آخرت است، و گهواره مثل اول پل، و گور، آخر پل و بین آن دو مسافت محدودى است، و بعضى از مردم نیمى از پل را طى کرده و بعضى یک سوم و بعضى دو سوم، و بعضى را جز یک گام نمانده است اما او غافل است، و به هر حال باید عبور کرد و رفت.
مثالى دیگر براى دنیا در نرمى آغاز، و درشتى انجامش:
بدان که امور دنیا در آغاز، نرم مىنماید، کسى که غرق در امور دنیا مىشود، تصور مىکند که رها کردن دنیا هم، مانند فرو رفتن در آن شیرین و با حلاوت است، و چقدر این دو تفاوت دارند؛ فرو رفتن در کار دنیا آسان است، و لیکن خروج از دنیا با سلامتى و درستى، دشوار است.
امیر المؤمنین، على بن ابى طالب (ع) به سلمان فارسى (48)- خدایش از او خوشنود باد- در مورد مثل دنیا نوشت: داستان دنیا مانند مارى است که لمس
کردن آن نرم، و زهرش کشنده است، بنا بر این دورى کن از آنچه تو را در دنیا شاد مىسازد، زیرا از متاع دنیا اندکى به همراه تو مىماند، و اندوههاى دنیا را از خود دور کن، چون به جدایى از آن و دگرگونى آن یقین دارى، و هر چه انس و علاقهات به دنیا بیشتر است، بیم و هراست بیشتر باشد زیرا اهل دنیا هر گاه به آن دل بست، دنیا او را بسختى و ناراحتى مىکشاند. (49) مثلى دیگر براى دنیا، در مورد این که پس از غرق شدن در امور دنیا، رهایى از پیامدهاى آن دشوار است: پیامبر (ص) فرمود: مثل صاحب دنیا مانند کسى است که روى آب رود، آیا ممکن است کسى در آب راه برود پاهایش تر نشود؟ و این سخن نادانى آن گروهى را مىرساند که گمان مىبرند که ممکن است در نعمتهاى دنیا غرق باشند اما دلهایشان نسبت به دنیا پاک و علاقه دنیا از باطنشان گسسته باشد، و این یک حیله و مکر شیطانى است، زیرا اگر آنان را از حالتى که دارند، بیرون کنند، از جدایى دنیا بیش از همه مىنالند. پس همان طورى که راه رفتن در آب، ناگزیر از تر شدن پاهاست، رابطه با دنیا نیز باعث دلبستگى و تاریکى دل مىشود حتى دل به دنیا بستن حلاوت عبادت را از بین مىبرد. (50) عیسى (ع) فرمود: براستى مىگویم: همان طورى که بیمار از شدت درد به غذا مىنگرد و لذت نمىبرد صاحب دنیا نیز از عبادت لذت نمىبرد، و شیرینى آن را درک نمىکند با حلاوتى که از دنیا یافته است! به راستى مىگویم: هر گاه مرکبى را سوار نشوند و بىاعتنا باشند، بدخو و سرسخت شود، همین طور دلها را اگر با یاد مرگ و انجام عبادت، نرم نکنند، قساوت و خشونت پیدا کند. و براستى به شما مىگویم: هر گاه یک مشک پاره نباشد ممکن است ظرف براى عسل شود، هم چنین، اگر دلها را هواهاى نفسانى پاره نکنند و طمع آلوده نسازد و یا نعمتهاى دنیا به قساوت نکشاند، ظرفهاى حکمت خواهند شد.
پیامبر ما (ص) فرمود: از دنیا گرفتارى و آشوبش مانده است. و مثل عمل
شما مانند ظرفى است که اگر بالاى آن خوب باشد، پایین آن هم خوب و اگر بالاى آن بد و آلوده باشد پایین آن نیز بد خواهد بود. (51) مثلى دیگر براى باقیمانده دنیا و ناچیز بودن آن نسبت به گذشته:
انس مىگوید: رسول خدا (ص) فرمود: داستان این دنیا همانند جامهاى است که از آغاز تا پایانش شکافته است، و به یک نخ در پایان آویخته است، و نزدیک است که آن نخ هم جدا شود. (52) مثلى دیگر براى اینکه دلبستگیهاى دنیا در پى یک دیگر مىآیند تا آنجا که به هلاکت اهل دنیا مىانجامد:
حضرت عیسى (ع) فرمود: مثل دنیا دار مانند کسى است که از آب دریایى مىنوشد که هر چه بنوشد، تشنگیش افزون گردد تا اینکه او را از پا درآورد.
مثلى دیگر براى مخالفت دنیا، و شادابى آغاز و پلیدى انجامش:
بدان که علایق دنیا در دل، مانند خواستههاى غذا، داخل معده است، که بنده خدا بهنگام مردن از علاقه به دنیا در دل خود، ناراحتى، عفونت و چرک خواهد یافت، همان طورى که از غذاهاى لذیذ- وقتى که به آخر معده مىرسند- چنین احساسى را دارد. و همان طورى که غذا هر چه لذیذتر و چربتر و با حلاوتتر باشد، بازدهش پلیدتر و بدبوتر است، همچنین هر تمایل قلبى که شهوانىتر و لذیذتر باشد، بهنگام فقدان دردناکتر و تلختر خواهد بود، و مردن بدون از دست دادن متاع دنیا، معنى ندارد.
نقل کردهاند که پیامبر (ص) به ضحاک بن سفیان کلابى فرمود: آیا غذایى خوردهاى که شور بوده و روى آن شیر و آب آشامیده باشى؟ عرض کرد: آرى.
فرمود: آیا مىدانى که سرانجام چه مىشود؟ عرض کرد: شما مىدانید. فرمود:
خداوند، دنیا را بدان چه که خوراک فرزند آدم مىانجامد، مثل زده و تشبیه کرده است! (53)
ابى بن کعب مىگوید: رسول خدا (ص) فرمود: دنیا را براى فرزند آدمى ضرب المثلى است، بنگر- غذایى را که آمیخته و نمکین ساخته است تا سرانجام کار- از بنى آدم چه چیز دفع مىشود! (54) حسن مىگوید: گاهى مردم غذاها را با ادویه خوش مزه مىکنند. و بعد آنجا که مىدانى مىریزند! و خداوند متعال مىفرماید: «باید انسان به خوراک خود بنگرد» (55) ابن عباس مىگوید: به سرانجام غذایش بنگرد.
یکى از بزرگان همواره مىگفت: بیایید تا دنیا را به شما نشان دهم، و آنها را به زبالهدانى مىبرد و مىگفت: به میوهها، مرغها، عسلها و چربیهایشان نگاه کنید، و فرشتهاى مىگوید: فرزند آدم نگاه کن بر آنچه بخل مىورزیدى، نگاه کن بر آنچه به خاطر آن دعوا مىکردى، نگاه کن بر آنچه به خاطر دستیابى به آن حریص بودى، ببین چه شده است! مثلى دیگر در باره نسبت دنیا به آخرت:
پیامبر خدا (ص) فرمود: دنیا نسبت به آخرت همانند آن است که کسى از شما انگشتش را به آب دریا بزند، ببینید چه قدر از آب دریا را بر مىدارد؟! (56) مثال دیگر براى دنیا و اهل دنیا در مورد سرگرم شدن به نعمتهاى دنیا و غفلت از آخرت و حسرتهاى زیاد به خاطر دنیا: بدان که اهل دنیا در غفلت خود همچون آدم مستى است که از مىگساریش گساریش لذت مىبرد و با اطرافیان در باره چیزى مبارزه مىکند اما وقتى که بهوش مىآید، از کار خود پشیمان مىشود، همین طور، انسان در دنیا مست است وقتى که مرگش فرا مىرسد، بر آنچه کرده است پشیمان مىشود، همان طور که پیامبر (ص) فرمود: مردمان خفتگانند وقتى که بمیرند به خود آیند. (57) مثالى دیگر براى فریفتگى مردم به دنیا و ضعف ایمانشان، از قرآن مجید، و بر حذر داشتن مردم از جنجالهاى دنیا:
آوردهاند که رسول خدا (ص) به اصحابش فرمود: مثل من و مثل شما و
مثل دنیا همانند آن مردى است که در بیابانى غبار آلود حرکت کنند به طورى که ندانند مقدار راهى که طى کردهاند زیاد است یا کم و یا آنچه مانده چقدر است، توشه راه را تمام کرده و خسته شده و در وسط بیابان بدون توشه و راحله مانده و به مردن خود یقین پیدا کردهاند، و در همان اثنا ناگاه مردى با لباس فاخر را ببینند که از سرش آب مىچکد و بگوید این نزدیکىها زمین پرآب و علف و سرسبزى است، و بزودى به آنجا مىرسید. آنگاه همان مرد بگوید: اى مسافران! شما چه کارهاید؟ بگویند: ما همین هستیم که مىبینى. گوید: آیا مىدانید که اگر شما را به آب روان و باغهاى سرسبز راهنمایى کنم چه مىکنید؟ گویند: نافرمانى تو را نمىکنیم، هر چه بگویى انجام مىدهیم، گوید: عهد و پیمان الهى با من ببندید، و آنها عهد و پیمان خدایى به او ببندند که نافرمانى وى را نخواهند کرد. آنگاه ایشان را به آب جارى و باغهاى سبز راهنمایى کند، و با ایشان تا خدا بخواهد بایستد، و بعد بگوید: حرکت کنید، گویند: به کجا حرکت کنیم؟ به جانب آبى که نظیر این آب و به طرف باغهایى که مانند این باغها نیست. بیشتر آنها بگویند: به خدا قسم ما آنچه در دسترس داریم تصور نمىکنیم بهتر از آن را به دست آوریم، و بهتر از این زندگى نصیب ما شود. اما عده دیگر که اندکند، گویند: مگر شما با این مرد عهد و پیمان الهى نبستید که هیچ نافرمانى نکنید، و او در آغاز دروغ نگفت، به خدا قسم که در آخر هم دروغ نخواهد گفت. در نتیجه پیروانش را آسوده گذاشته بر بقیه که تخلف ورزیدهاند حمله کند گروهى از آنها اسیر و جمعى کشته شوند. (58) مثالى دیگر براى برخوردارى مردم از نعمتهاى دنیا و بعد، ناراحتى و اندوه از جدایى نعمت: بدان که مثال مردم برخورداریشان از دنیا مانند آن مردى است که خانهاى را آماده ساخته و آن را آراسته باشد، و مردم را یکى یکى به آن خانه دعوت کند، و یکى وارد شود، او طبقى از طلا را که معطر به عطر و ریاحین است نزد او بیاورد و او آنها را ببوید و ترک کند براى آیندگان، و از رسم آنجا بىاطلاع
باشد گمان کند که به او طبق را بخشیده و به دلیل همین گمان، دلش به دنبال آن طبق زر باشد، لذا وقتى که از آنجا بازگشت غمگین و متأثر شود، اما آن که از آداب و رسوم آنجا آگاه است، استفاده و سپاسگزارى مىکند و با خوشحالى و روى باز بازمىگردد، همین طور است کسى که با سنت الهى در دنیا آشناست و مىداند که آنجا مهمانخانهاى است که براى مسافران آماده شده نه براى افراد مقیم، تا از آنجا توشهاى برگیرند و از آن بهرهمند شوند چنان که مسافران از مسافرخانهها استفاده مىکنند و به آنها دل نمىبندند، تا وقت جدایى زیاد ناراحت نشوند.
این بود مثلهاى دنیا و آفتهاى آن.